مقاله امروز روزنامه کیهان ،به قلم سعدالله زارعي را در ذیل می خوانید:
«خليفه گري» دستپخت جديد غرب !
اين
روزها واژه اي ذيل عنوان «خليفه گري جهاني» وارد ادبيات سياسي شده است و
برخلاف ظاهر آن كه نوعي تلاش اسلام گرايانه از نوع سنتي و تاريخي آن براي
استقرار نظام هاي خاص سياسي را تداعي مي نمايد، يك دستور كار «اطلاعاتي و
امنيتي» است كه براي جوامع اسلامي بخصوص جوامع اسلامي شمال آفريقا كه در
معرض انقلاب هاي دين گرايانه اند، طراحي، تنظيم و به اجرا گذاشته شده است.
نمودهاي عيني اين پديده را مي توانيم در مسائل امنيتي حدود شش ماه اخير
ليبي، مسائل امنيتي 10 روز اخير الجزاير و حوادث روزهاي اخير «مالي» مشاهده
نمائيم.
هفته گذشته - 28/10/91- مجله آمريكايي تايم- به دلايل خاصي
كه به روابط آمريكا و فرانسه باز مي گردد- فاش كرد كه منابع اطلاعاتي MI6
جهادي هايي - عنواني كه غرب براي بد نام كردن جهاد به تروريست ها مي دهد-
را يافته اند كه فرانسه را به مقصد آموزش و مبارزه در شمال مالي ترك كرده
اند.
اين مجله از قول منابع امنيتي نزديك به دولت، يادآور شد كه
مركز آموزش و تجهيز نيروهاي اعزامي به مالي پيش از اين و در دوره اي كه
ناتو سرگرم عمليات هوايي عليه ليبي بود، به آموزش و تجهيز يك گروه متحد
القاعده در ليبي مي پرداخته است.
چند روز پيش «بروس ريدل» كارشناس
موسسه «بروكينگز» با اشاره به نقش تلفيق يافته ناتو با محوريت فرانسه با يك
گروه ليبيايي وابسته به القاعده در ليبي- موسوم به المقاتله الاسلاميه كه
بعد از سقوط قذافي تغيير نام داد و امروزه با عنوان المجالس العسكريه
فعاليت مي نمايد- نوشت: «الجزاير كشور بعدي خواهد بود كه سقوط مي كند».
«خليفه
گري جهاني» در واقع يك مدل شبيه القاعده است كه ريشه و پايه اصلي آن در
سرويس هاي اطلاعاتي است و در صحنه عمليات از نيروهايي تغذيه مي كند كه
عليرغم اقدامات ضد انساني، داعيه اسلام گرايي هم دارند و علاوه بر آن در
مرحله تخريب از قدرت بالايي برخوردار مي باشند.
كما اينكه خود
واژگان هم مي گويند، خليفه گري جهاني براي تأسيس يك نوعي از حكومت اسلامي
به وجود نمي آيند بلكه براي فروپاشيدن حكومت هايي به وجود مي آيند و اضافه
بر آن تلاش براي ايجاد خطوط فاصل جديد در ميان امت اسلامي.
واژه
«خليفه گري» تداعي كننده اختلافاتي است كه در صدر اسلام پديد آمد و در
مقابل جريان امامت بود بر اين اساس اين جريان مأموريت دارد تا در درون
جامعه اهل سنت، عناصر تندرو را به نام دفاع از مذهب و جلوگيري از گسترش
تشيع گرد هم آورد و سازمان بدهد و با آن درگيري هاي شديدي را با دولت ها و
ملت هايي كه با اين رويه همكاري نمي كنند، پديد آورند.
«الجزاير
بوتفليقه» از جمله كشورهايي است كه با صراحت دامن زدن به اختلافات با تشيع
را مردود شمرده و با دولت هاي ايران، عراق و... هم روابط گرمي دارد. واژه
«جهاني» به خوبي نقش كشورهايي كه همواره خود را معادل جهان مي خوانند و
مخالفت با سياست هاي استعماري كشور خود را «مخالفت با امنيت و صلح جهاني»
معرفي مي نمايند، بر ملا مي كند البته سايت هاي فارسي بي بي سي و... با
هوشمندي از بكار بردن واژه خليفه گرايي بين المللي پرهيز كرده و از واژه
خليفه گرايي جهاني استفاده مي نمايند چرا كه غربي ها نوعاً واژه بين المللي
را براي روابط كشورهاي در نظام سلطه بكار مي برند و آنقدر اين تعبير تكرار
شده كه هر كس از واژه بين المللي همان نظام سلطه را مي فهمد ولي واقعيت
اين است كه اين «جهاني» همان «بين المللي» و اشاره آن به نقش سرويس هاي
فرانسه و انگليس در پيدايي اين گروه دارد.
«خليفه گري جهاني» ماهيت
كاملا سياسي دارد و به گروه خاصي از ميان اهل سنت مربوط مي شود كه تشكيل
حكومت را مهمترين ركن دين به حساب مي آورند و براي آن حاضرند اصول و فروع
دين را قرباني نمايند اين در حالي است كه تفكر غالب در اهل سنت اين است كه
حكومت امري مربوط به امت است و به طرق مختلف - شامل غلبه، استخلاف و رأي
اهل حل و عقد- بدست مي آيد.
گروهي كه ريختن خون انسان مومن را براي
برپايي حكومت مباح شمرده و به آساني به ارتكاب آن دست مي يازد، منطق مذهبي
نداشته و «حكومت محور» عمل مي نمايد. خليفه گري جهاني از نظر اعتقادي
كاملا شبيه «وهابيت» عمل مي نمايد يعني خود را به شدت ديني نشان مي دهد و
در تابلو از رجوع به سلف صالح حرف مي زند ولي در همان حال شراب خوردن علني و
عدم رعايت حدود صريح شرع در امر زوجات و هم پيماني با كفار و اموري از اين
قبيل را براي ملك عبدالله و امراي سعودي بلااشكال دانسته و تلاش در حفظ
حكومت اين خاندان فاسد را مصداق تبعيت از «اولي الامر» مي شناسد. جريان
خليفه گري جهاني دسيسه اي است كه براي به حاشيه بردن جريان اصيل اسلام
گرايي در شمال آفريقا به وجود آمده است كما اينكه وهابيت براي دور كردن
جهان اسلام از حقيقت مكه و مدينه كه سيره و سنت نبوي است، پديد آمد.
جريان
تازه شكل گرفته خليفه گري در هفته گذشته با گروگان گرفتن حدود 600 نفر از
شهروندان الجزايري به نوعي اعلام موجوديت كرد. غرب اين خبر را با جديت پوشش
داد و در حاشيه هر خبر به نوعي اين پيام را القا كرد كه اين ها جريان اصلي
اسلام گرايي در شمال آفريقا هستند كما اينكه اين رسانه ها بارها سخنان
«مختارالمختار» يكي از سران اين گروه كه گفته بود «ما يكي از اصلي ترين
بهره برندگان از انقلاب هاي جهان عرب هستيم و با كمك اسلحه قذافي را ساقط
كرده و در مغرب عربي در حال پيش روي هستيم» اما واقعيت به هيچ وجه با اين
داعيه ها انطباق ندارد.
آنان كه در ليبي قذافي را ساقط كردند توده
هاي مردم و كميته هاي انقلابي به رهبري امثال مصطفي بودند و در اين ميان
خاصيت بمباران هاي ناتو و گروه هايي نظير «المقاتله» ايجاد تاخير در پيروزي
مردم بود كما اينكه وقتي در ليبي انتخابات شد، سهم اين گروه از حدود 270
كرسي فقط 17 كرسي بود و بقيه به نيروهاي انقلاب اعم از اخواني ها و ديگران
تعلق داشت.
گروه المقاتله كه امروز «المجالس العسكريه» خوانده مي
شود مانند همين جريان خليفه گري جهاني يك پا در سياست هاي غرب داشتند و يك
پا در سياست هاي فتنه گرايانه كشورهايي نظير عربستان وقطر داشت. چندي قبل
كتابي تحت عنوان «نهايت قذافي» به قلم «عبدالرحمن شلقم» آخرين وزير خارجه
رژيم سابق منتشر شد كه در آن نوشته شده بود امير قطر چند ماه بعد از سقوط
قذافي به من گفت ما در ليبي 4 ميليارد دلار هزينه كرده و به اين آساني دست
بر نمي داريم.
حدود دو ماه پيش وزارت دفاع ليبي با صراحت اعلام كرد
كه گردان هاي مسلح ليبي- كه آشوب هاي امنيتي فراواني را به وجود آوردند-
زيرنظر قطر عمل كرده و سرويس اطلاعاتي قطر آنان را تغذيه و تجهيز مي كند.
البته اين قطر در اندازه اي نيست كه بتواند يك بازي مستقل را طراحي و اداره
كند. همين خبرها را هم كه كنار هم قرار دهيم درمي يابيم كه طراحي در اتاق
مشترك آمريكايي ها، فرانسوي ها، انگليسي ها و صهيونيست ها صورت مي گيرد و
نقش قطر عمدتا پرداخت صورت هزينه هاست.
خليفه گري جهاني با توسل به
قتل و خشونت و عمليات ربايش و باج خواهي در تلاش است تا تصويري بسيار
نامطلوب از «اسلام خواهان» ارائه نمايد تا جايي كه مردم مسلمان كه طي سه
دهه گذشته، تمايلات خود را براي روي كار آوردن اسلام گراهاي اصيل نشان داده
اند، به ناچار به گزينش دوباره لائيك هاي غرب گرا روي بياورند.
آنان
با متهم كردن بقيه مردم مسلمان كه حاضر به همكاري نيستند به تشيع و يا
همكاري با تشيع سعي مي كنند جريان هاي اصيل را بايكوت نمايند. فشارهايي كه
طي هفته هاي اخير در ليبي روي شيعه و تشيع به وجود آمده و متني را به ائمه
جمعه داده و آنان را وادار به قرائت آن در نمازهاي جمعه كرده اند كه اكثريت
آنان علي رغم تهديد شدن به قتل سر باز زده اند، از اين موضوع حكايت مي
نمايد.
همه مي دانند كه رگ و ريشه مسلمانان در شمال آفريقا با تشيع
آميخته است و اسلام آنان از حدود هزار سال پيش رنگ و بوي اهل بيت
پيامبر(ص) دارد و جدا كردن آنان از شيعه و بدنام كردن شيعه نزد آنان قابل
پذيرش نيست از اين رو آنان به اين تبليغات دامن مي زنند كه سفارت ايران و
گروه هاي اعزامي ايران در ليبي دست كم 500 هزار نفر را شيعه كرده اند سعي
مي كنند شيعه را نزد مردمي كه عاشق اهل بيت پيامبر هستند، يك تهديد و خطر
معرفي نمايند.
خليفه گري جهاني بيش از آنكه يك جريان ضدشيعي باشد يك
جريان ضدسني است و اساساً «پاد اخوان» و «پادالازهر» است به اين معنا كه
براي خشكاندن تمايلات اسلام خواهانه و شريعت گرايانه اين نحله هاي اصيل
ديني به وجود آمده است. جدا كردن دولت هاي اخواني منطقه از جريان شيعه و
جمهوري اسلامي ايران براي اين است كه بدون اين اتصال اين دولت ها به جايي
نمي رسند و در همان حال يك تدارك براي آن دسته از كشورهايي كه احيانا با
موج دوم اسلام گرايي با تحولات بزرگ مواجه مي شوند، به حساب مي آيد.
در
واقع جريان وابسته به سرويس هاي اطلاعاتي غرب و رژيم هاي فاسد عربي نظير
رژيم قطر با خلق يك جريان بي ريشه به نام دين و ماجراي تاريخي خلافت در صدد
هستند تا از يك سو به جريانات به حكومت رسيده اسلامي سيطره يابند و از سوي
ديگر مي خواهند موج دوم اسلام گرايي اصيل را در نطفه خفه نمايند.
اين
موضوعي است كه اسلام گراهاي حاكم در مصر و تونس كم و بيش به آن وقوف يافته
اند از اين رو دولت مصر در هفته گذشته پيشنهاد بسيار سخاوتمندانه كمك 6
ميليارد دلاري قطر- يك ميليارد نقد و 5 ميليارد در قالب قراردادهاي 4 ساله-
را رد كردند و راشدالغنوشي طي يك سخنراني به دولت هاي عربي هشدار داد كه
دست از حمايت مالي عناصر شبه القاعده بردارند و به اين دليل تونسي ها در
مواضع خود نسبت به دولت سوريه تغيير دادند و معارضه مسلح ضد بشار اسد را
محكوم كردند.
البته تجربه ثابت كرده است كه «نسخه هاي بدلي» هيچگاه
قادر به كنار زدن «نسخه اصلي» نيستند هر چند ميلياردها دلار نثار آن ها
بشوند و افراد وقيحي همه ظرفيت شرارت بار خود را به ميدان بياورند. اسلام
اصيل در مقايسه با همين نسخه هاي بدلي است كه جلاي بيشتري پيدا مي كند.
جريان خليفه گري جهاني هم بيش از اين عمر نخواهد كرد كه در خاطره هاي
تاريخي جايي براي خود پيدا نمايد در حالي كه «اسلام اصيل» دغدغه اي است كه
در طول 1400 سال همواره از نقطه اي سربرآورده و كل جهان اسلام را تحت تاثير
خود قرار داده است.
«هفت پيشنهاد براي گفت وگوهاي راهبردي بين عالمان شيعه و سني»عنوان مقاله امروز روزنامه خراسان نوشته حجت الاسلام و المسلمين مرويان حسيني:
شرايط
کنوني جهان اسلام، با اميدها و نويدهاي فراواني همراه است و نشانه هاي
گوناگوني از بلوغ و رشد يک امت تاريخي را فرارويمان مي نهد. وحدت بر محور
انديشه اسلامي يکي از اين نويدهاست.اين مسئله اساسي در تاريخ انقلاب اسلامي
به عنوان اصل بنيادين تفکر و تدبير بنيان گذار فقيد انقلاب مطرح بوده است.
ايشان
در آغاز حرکت اسلامي، که نقطه اتصال به انقلاب اسلامي ايران بود، محور
اصلي حرکت الهي خويش را، وحدت اجتماعي همه اقشار، انديشمندان و عالمان ديني
بر محور وحدت کلمه ارزيابي مي کنند و در اولين بيانيه خويش خطاب به عالمان
و انديشمندان چنين مي فرمايد که: قُل انّما اَعِظُکُم بواحده اَن
تَقُوموالله مني و فُرادي.
در ادامه هم پيوسته توصيه مي کردند که:
در اين موقع که دشمنان اسلام مي کوشند به هر وسيله اي، ضربه اي به اسلام و
احکام مقدس آن وارد کنند، بر علماي اعلام و مروجين شريعت اسلام دامت
افاضاتهم لازم است اجتماعات خود را حفظ فرموده و با اتحاد کلمه و اتفاق
کامل، از خطرات موجود جلوگيري فرمايند.
امام وحدت را يک تکليف الهي و
وظيفه اي شرعي براي آحاد ملت مي دانست و در اين ميان مسئوليتي مضاعف براي
علماء و روشنفکران و مديران قائل بود و فصلي خاص از پيام هاي عمومي ايشان
به همين مهم اختصاص داشت.
از نظر مقام معظم رهبري نيز وحدت يک ضرورت
ملي و اجتماعي به شمار مي رود. ايشان حفظ و نگه داري شاخصه هاي وحدت آفرين
را تا آن جا مهم و داراي اولويت مي دانند که حتي بر تکاليف شرعي جزئي هم
مقدم مي دانند.
ايشان مي فرمايند: حفظ وحدت را اصل قرار بدهيم و اگر
تکليف شرعي هم احساس کرديم، ولي ديديم عمل به اين تکليف ممکن است مقداري
تشنّج به وجود آورد و وحدت را از بين ببرد، قطعاً انجام آن چه تصور مي
کرديم تکليف شرعي است، حرام است و حفظ وحدت واجب خواهد بود. (مقام معظم
رهبري. ۱۳۲۷، ج ۱، ۲۰۱)
از نظر مقام معظم رهبري اتحاد اسلامي به
عنوان مبناي همه افتخارات به اتحاد ملي مرتبط است و تلاش براي آن والاترين
عمل صالح در عصر حاضر شمرده مي شود. اتحاد ملي مهمترين گفتمان جامعه اسلامي
است. وحدت عالمان دين و اتحاد براي خدا و با هدف مقدس انجام وظيفه الهي،
عمده ترين تکليف امت اسلامي و جامعه ماست.
اساساً دين عزيز ما
«اسلام»، با توجه، اهميت دادن و پاسخگويي به سه نياز اساسي انسان ها که
عبارتند از: «امنيت، عدالت، فراواني نعمت و رفاه»، راهبردهاي اصلي و اساسي
همگرايي و وحدت اجتماعي را در درون خود جاي داده است.در اين ميان، گر چه
درباره واژه امنيت سخن به وفور گفته شده است، اما حداقل اين تفاهم در تعريف
وجود دارد که، امنيت يعني پرهيز از خطراتي که منافع و ارزش هاي حياتي را
مورد تهديد قرار مي دهد يا اين که بگوييم: امنيت جامعه يعني توانايي و
انسجام نهادينه شده جامعه براي مقابله با تهديدات دروني و بيروني.
امنيت شهروندان محصول و برآيند امنيت و مال، جان، فکر، عاطفه و فرهنگ آن هاست.
در نظام هاي اجتماعي گوناگون، مسئوليت تأمين امنيت بر عهده حکومت ها و دولت هاست.
دولت
ها هم از طريق تشديد اعمال قوانين کيفري و تقويت اقدامات پليسي و سرمايه
گذاري هاي امنيتي در اين باره تلاش هايي مي کنند اما با اين همه، انحرافات
اجتماعي، بِزهکاري ها و احساس ناامني در سراسر جهان از مشکلات بر زمين
مانده دولت ها شمرده مي شود.روان شناسان اجتماعي توصيه مي کنند که بايستي
به دستورالعمل هايي دست يافت که موجب افزايش احساس مسئوليت اجتماعي و
مشارکت آحاد مردم در مقوله هاي امنيت آفرين شود، اما مکاتب غربي و شرقي از
اين گوهرهاي معرفتي محروم هستند.
در اين ميان، دين اسلام با تأکيد
بر اصلاح زندگي دنيوي و سعادت اُخروي مي فهماند که اين مکتب تنها به بيان
رابطه انسان با خدا نمي پردازد، بلکه تنظيم روابط اجتماعي انسان ها نيز
مورد توجه آن مي باشد.
اسلام اخلاق را خميرمايه تعاملات اجتماعي مي
داند و با تأکيد بر اخلاق اجتماعي به دنبال تأمين امنيت اجتماعي و ديگر
نيازهاي جامعه مي باشد.
از جمله آموزه هاي اصلي اسلام در اين باره
تعاون و مشارکت است که در آيات و روايات فراواني بر آن تأکيد شده است و
خداوند از مومنان درخواست تقيّد و پايبندي به آن را دارد: وَ تعاوَنوا علي
البّرِ و التقوي و لا تَعاونُوا علي الاِثمِ و العُدوان. (مائده ۲)
بي
ترديد اگر اين اصل در جامعه نهادينه شود و انسان ها بدون توجه به روابط
شخصي، مادي و خويشاوندي، در انجام کارهاي مفيد همکاري و همياري داشته
باشند، بسياري از نابهنجاري هاي اجتماعي که سبب تفرقه و تشتّت و پراکندگي و
دودستگي و تضعيف جامعه ديني مي شود از جامعه رخت بر خواهد بست.
از
ديگر آموزه هاي اجتماعي اسلام که ضمانت بخش وحدت و انسجام اسلامي است،
مسئوليت پذيري مسلمين نسبت به يکديگر است. اين فرمايش پيامبر عظيم الشأن
اسلام که «من اَصبَح و لم يتهَمّ بامور المسلمين فليس بمسلم» نشان از
اهتمام و نقش آفريني جدي اين اصل دارد. برخي از مصاديق اين مسئله تأکيد بر
اصلاح ذات البين، صلح و سازش دادن بين مومنين، توصيه به سود رساندن به
ديگران (تا آن جا که با ايمان ترين افراد را سودمندترين معرفي کرده اند) مي
باشد.آموزه ديگر اسلامي که در تأمين امنيت دروني و مشارکت آفريني مردم
تأثير زيادي دارد؛ اصل وفاي به عهد و پيمان است.
برخي از قرآن
پژوهان مفاهيم اساسي بعضي سوره ها مانند سوره مائده و برخي مفهوم اساسي کل
قرآن را پيمان و عهد دانسته اند. از نظر دين، شايسته است افراد مسئوليت هاي
اجتماعي و حرفه اي شان را امانت هاي الهي تلقي کنند و از فرصت هاي به دست
آمده براي ارائه خدمت و تقرّب حداکثر بهره را ببرند.
بنابراين از
نظر اسلام، عمل بر اساس احکام الهي در ارتباط با ديگران و امداد و انفاق به
ديگران يکي از مصاديق وفاي به عهد مي باشد.همچنين مهرورزي و صداقت با
مومنان، حُسن ظن به رفتارهاي کساني که در دايره ايماني مي گنجند، عفت و پاک
چشمي و پاک دستي نسبت به حقوق ديگران، آموزه هاي اخلاقي هستند که با تأکيد
و توصيه دين، مناسبات اجتماعي را سامان مي دهند و موجب يکپارچگي، انسجام و
وحدت و هماهنگي خانواده بزرگ جامعه اسلامي مي شوند. اين انسجام و وحدت
موجب امنيت دروني و اقتدار بيروني براي آحاد جامعه مي شود و اين گونه دين
راهبردهاي امنيت آفرين را در سطوح و لايه هاي گوناگون جامعه فراهم مي کند.
در کنار امنيت، عدالت و رفاه نيز از حاجت هاي اساسي مردم است.
توسعه
اقتصادي پايدار و امنيت ملي مکمل يکديگرند و هر يک مي تواند زمينه ساز
ديگري باشد. امنيت ملي شرط ضروري و لازم براي توسعه پايدار و متوازن است و
توسعه پايدار نيز زمينه ساز گسترش و تقويت و ارتقاي امنيت ملي و اجتماعي مي
باشد. آن چه اين مباحث ما را به خود مي خواند، تأکيد بر گفتمان اتحاد ملي و
انسجام اسلامي به عنوان دکترين موفق نظام جمهوري اسلامي است که مي تواند
فراهم کننده توسعه و امنيت و عدالت و رفاه شود.
هر تلاش و فعاليتي
که به اين گفتمان مبنايي و برگرفته از آموزه هاي اسلامي پشت کند و ضربه
بزند، تلاشي در مقابل اهداف و مصالح مردم اين مرز و بوم است. چه با ادبيات
روشنفکري و غرب باورانه و خودباخته و چه با ادبيات تعصبات فقهي و اختلافات
مذهبي.
همبستگي اجتماعي يک اصل عمده در آموزه ها و فرهنگ اسلامي و
سنت و سيره نبوي است و اين مهم جز در سايه شناخت صحيح و تبليغ کارآمد از
اسلام، ميسر نمي شود. نقش و جايگاه حوزه هاي علميه تشيع و تسنن و عالمان
زمان شناس و فرهيخته که عزت اسلام و پيشرفت مسلمانان را مد نظر داشته
باشند، در اين راستا بسيار مهم ارزيابي مي شود و تشکيل چنين مجتمع هايي که
در آن ها به بازشناسي مسئله وحدت و راهکارهاي عملي آن، پرداخته شود، تلاشي
هوشمندانه و راهبردي است.
دشمنان اسلام به خوبي دريافته اند که رمز
پيروزي و بقاي اسلام از يک سو و قطع شدن سوء استفاده و غارت بيگانگان در
سرزمين هاي اسلامي از سوي ديگر، وابسته به اتحاد مسلمين با يکديگر است.
ريچارد نيکسون، رئيس جمهور سابق آمريکا در کتاب «فرصت را از دست ندهيد» مي
نويسد:
«جهان اسلام در قرن بيست و يکم يکي از مهمترين ميدان هاي زورآزمايي سياست خارجي آمريکاست».
آنان
در اين استراتژي خويش به هر عالم ساده انديش و يا فرقه دست ساخته که
بتواند به اختلافات تاريخي دامن زند، روح بدبيني و تهمت را بين بزرگان
مذاهب اسلامي ترويج کند، مباحث عالمانه خواص را دستمايه تشنّج بين عوام
قرار دهد، تکفير و توهين را بين برادران مسلمان باب کند و يأس و نااميدي و
بددلي را بپراکند، دل مي بندند. آنان در اين استراتژي خويش همه گونه هزينه
مي کنند.
از وعده و وعيد و تطميع و تهديد گرفته تا تبليغات در رسانه
ها بهره مي گيرند. دانشجويان تازه کار را کارشناس و روشنفکر و طلاب کم
سواد را علامه و مُفتي عنوان مي دهند تا در مسير اهداف سوء خويش مصرف
کنند.انتظار آن است که عالمان اسلامي براي دستيابي جامعه ديني به انسجام و
امنيت و فراهم شدن فضاي همدلي و اميد و خدمت، جريان هاي ضد وحدت را در ميان
خويش منزوي کنند.
روحاني ها و مفتي هايي را که در جهت مقابله با
گفتمان وحدت سخن مي گويند و يا احياناً فتوا مي دهند، از خود برانند. در
خلوت و جلوت از برکات و آثار مبارک وحدت اسلامي ملي سخن بگويند، همگرايي با
نظام ولايت فقيه و واگرايي از دشمنان اين مرز و بوم را سرلوحه خويش قرار
دهند و سايت ها و شبکه ها و روزنامه ها و بلندگوهايي که به تفرقه افکني
ميان مسلمانان، جيره و مواجب دريافت مي کنند، تحريم کنند.
پيشنهاد
مي شود فرهيختگان و عالمان شيعه و سني در گردهمايي هايي که به اين منظور در
هفته وحدت برگزار مي شود، در اين موارد گفت وگوهاي راهبردي را برقرار
کنند:
۱ - اصول گفت وگوي سازنده و درک متقابل بين برادران مذاهب
اسلامي بر اساس آموزه هاي قرآني و فرهنگ اهل بيت عليهم السلام و صحابه
کرام.
۲ - جنبه هاي وحدت آفرين در قانون اساسي به عنوان سند ميثاق ملي.
۳ - ضرورت تبعيت نظري و عملي از مقام ولايت فقيه يا اولي الامر در نظام اسلامي.
۴ - دستاوردهاي اتحاد اسلامي در صحنه هاي داخلي و خارجي طي ۳۴ سال تشکيل حکومت اسلامي ايران.
۵ - تأثير وحدت و تقريب بين مذاهب اسلامي در عزت مسلمانان در خاورميانه و جهان اسلام و پديده مبارک بيداري اسلامي.
۶ - مشترکات شاخص بين مذاهب اسلامي که به مديريت جهان معاصر مرتبط خواهد شد مثل مسئله مهدويت.
۷ - فهرستي از راهبردهاي عملي تقريب بين مذاهب اسلامي که ميان عالمان و حوزه هاي علميه تشيع و تسنن قابليت تحقق و پياده شدن دارد.
صبح امروز روزنامه آرمان مقاله ای از هادی خسروشاهی( کارشناس امور مصر)را با این عنوان منتشر کرد:
حسننیت ایران در قبال مصر
کنفرانس
سران کشورهای اسلامی تا چندی دیگر در قاهره برگزار خواهد شد و ظاهر امر بر
این است که جلسه 1+5 با ایران هم در مصر برگزار شود. بحث گسترش روابط
ایران و مصر سالهاست مطرح است و حسنه شدن روابط این دو کشور کلیدی
خواستهای فراگیر است. باید سعی شود رابطه دو کشور بیشتر تقویت شود؛ با دور
بودن، مشکلات حل نخواهد شد.
ایران 75 میلیون نفر جمعیت دارد و مصر
80میلیون نفر؛ طبیعی است اگر این دو ملت باهم متحد شوند به سود منطقه
خواهد بود. البته دو کشور باهم روابط فرهنگی داشتند و باید در سایر
زمینهها نیز روابط حسنه شود که به نفع هر دو طرف است. افکار عمومی تصور
میکردند با رفتن حسنی مبارک موانع برقراری رابطه بین دو کشور برطرف شود
اما بعد از انقلاب مصر روابط دو کشور توسعه چشمگیری نداشته است.
البته
اخوانالمسلمین در برخوردهایشان در سطح بینالمللی چندان پخته عمل
نکردهاند. مثلا آقای مرسی وقتی برای اجلاس سران عدم تعهد به تهران آمد فقط
4 ساعت در ایران ماند. با وجود اینکه درحال حاضر در خاک دو کشور سفیر
نداریم اما حافظ منافعها حضور دارند و کارها در سطح سفیر انجام میشود.
مثلا
وقتی در مصر بودم احترامی که آنها برای ما قائل بودند، در سطح همان سفرا
بود. ما میتوانیم روابط فرهنگی خوبی داشته باشیم. مثلا دانشگاه الازهر یکی
از دانشگاههای معتبر جهان اسلام است و روابط دانشگاهی دو کشور میتواند
توسعه پیدا کند. اما درحال حاضر میبینیم حتی به برخی از دوستان، دولت مصر
ویزا نداده است.
برقراری روابط در ابعاد وسیع و رد و بدل کردن سفیر
بین دو کشور نیازمند این است که مصریها خودشان حسننیت نشان دهند. البته
مصر چون میخواهد نقش خاصی در منطقه و جهان عرب داشته باشد و نیازمند
برقراری رابطه با ایران است موانعی بر سر راه برقراری رابطه همهجانبه وجود
دارد؛ درحال حاضر در ارتباطی که با مصر دارم مصریها میگویند در شرایط
فعلی از همه لحاظ تحت فشار هستند.
هم اعراب به آنها فشار میآورند
هم غربیها؛ مصر مشکلات مالی زیادی دارد و اگر پول نباشد به مشکلات
عدیدهای میخورند. برای همین آنها نمیخواهند حمایت غرب را از دست بدهند.
اخوانالمسلمین و سلفیها میخواهند بر مصر اسلام حاکم باشند اما واقعیت
این است که مشکل اقتصادی دارند و طبق نوشته روزنامه الاهرام 50 درصد
مردمشان زیر خط فقر هستند.
فقری که از دوران جمال عبدالناصر آغاز
شده است و هنوز هم وجود دارد. فعلا در ابعاد وسیع نظرات سران دولت مصر باهم
مشکل دارد مثلا یکی از مقامات در جایی میگوید هنوز مصر بر قراردادهای
قبلی با اسرائیل وفادار است. در انتخابات مصر میبینیم که مردم مصر میآیند
48درصد به احمد شیخ رای میدهند که از ارکان مبارک بوده و این یعنی هنوز
سیستم مبارک در این کشور وجود دارد. نکته دیگر که باید یادآور شد اینکه
برخی میگویند شاید احمدینژاد در سفرش به قاهره همان حرکت مرسی را تکرار
کند و بعد از افتتاحیه کنفرانس سران کشورهای اسلامی مصر را ترک کند.
در
این رابطه باید گفت حرکت مرسی در تهران خلاف ادب سیاسی بود و ما نباید سعی
کنیم حرکتی متقابل با او انجام دهیم. ما با کسی قهر نیستیم. بهتر است آقای
احمدینژاد وقتی به مصر رفتند تا آخر مراسم در آنجا باقی بمانند تا
حسننیت ایران را نشان دهد.
ابراهيم نكو(عضو كميسيون اقتصادي)در مقاله ای برای روزنامه تهران امروز این طور نوشت:
ضرورت حمايت از سهدهك پايين جامعه
دوره
جديدي از تورم كه بر كشور حاكم شده و ديروز هم سخنگوي دولت اعلام كرد دولت
حس ميكند بر مردم فشار وارد ميشود، خودبهخود منجر به اين سوال شده است
كه در چنين شرايطي چه اقداماتي ميتوان انجام داد و كدام گروه در اولويت
دريافت كمكهاي ويژه اقتصادي قرار ميگيرند. ناگفته پيداست چنين پديدههايي
زندگي را براي اقشار مختلف جامعه دشوار ميكند و باعث بروز مشكلاتي در
مسير زندگي و دخلوخرج آنها ميشود.
چنين معضلي اما براي سه دهك
پاييني جامعه كه همان قشر آسيبپذير و ضعيف هستند بهگونهاي ديگر و به شكل
پيچيدهتري خود را نشان ميدهد. درآمد اندك سه دهك پاييني به راحتي توسط
تورم موجود در كشور بلعيده ميشود و اصولا ديگر اندوخته و پولي در دست
آنها باقي نميماند كه توسط آن كالاهاي اساسي زندگي خود را تهيه كنند. همين
موضوع كمك و ياريرساني ويژه به سهدهك پاييني جامعه را قطعيتر و لازمتر
ميكند.
به بيان بهتر در چنين شرايطي ما چارهاي جز اين نداريم كه
اقشار ضعيف و آسيبپذير كشور را مورد حمايت مالي- كالايي قرار دهيم و اين
كمكها تا بازگشت تورم به حالت عادي ادامه پيدا كند. ضمن اينكه در چنين
شرايطي چاره ديگري جز اين طرحهاي حمايتي نيست اما ما بايد درخصوص اين طرح
به برخي مسائل حاشيهاي هم دقت كنيم و براي آنها ساختار و چارچوبي در نظر
بگيريم.
چرا كه طرحهاي حمايتي بيبستوبند و بدون چارچوب قطعا
تبعات منفي بيشتري را نصيب اقتصاد كشور ميكند. مگر اينكه همزمان با اعطاي
اين كمكها برخي سياستهاي ضدتورمي نيز به كار گرفته شود تا نقض غرض حاصل
نشود. در اين مورد چند نكته قابل ذكر است:
نكته اول اين است كه ما
بايد به قطعيت بدانيم كه طرحهاي حمايتي براي سهدهك پايين جامعه حكم يك
درمان موقتي را دارد و نبايد به آن به چشم طرحهاي طولاني مدت يا دائمي
نگاه كنيم. اين حمایتها داروي آرامبخشياست كه به اقشار آسيبپذير كمك
ميكند كه خود را از شرايط سخت بگذرانند و بتوانند بار ديگر به شرايط آرام و
عادي قدم بگذارند.
به زباني ديگر ما بايد بدانيم چنين طرحهايي
فقط به آرامش موقتي كمك ميكنند و به موازات آن و با قدرت بسيار بيشتر بايد
به طرحهاي زيربنايي رسيدگي كنيم؛ طرح و برنامههايي كه مشكلات را به صورت
ريشهاي حل كند و نياز نباشد هر از گاهي با يك طرح حمايتي ديگر دارويي
آرامبخش به قشر آسيبپذير تزريق كنيم. يعني ما بايد كاري كنيم كه وضعيت
اشتغال و توليد ما، نرخ تورم ما و اتمسفر كلي اقتصاد كشور به حالت عادي و
باثبات بازگردد.
در اين صورت است كه سه دهك پاييني اجتماع هم
ميتوانند مثل ديگر اقشار به زندگي روزمره خود ادامه دهند و از پس خرج و
مخارج زندگي خود برآيند؛ آن هم بدون اينكه نياز به كمكهاي محبتآميز گاه و
بيگاه دولت داشته باشند.
نكته دوم اين است كه ادامه بلند مدت
چنين طرحهايي، قشر آسيبپذير را معتاد ميكند و آنها را به دريافت كمكهاي
دائمي عادت ميدهد. اين موضوع باعث ميشود اشتياق به كار و تلاش در زندگي
روزانه آنها از بين برود و فقط به افرادي تبديل شوند كه منتظر كمكهاي
حمايتي دولت مينشينند. بنابراين در انجام اين طرحهاي حمايتي يك ساز و كار
منطقي بايد تدوين شود و ما بايد بدانيم تا چه زماني بايد به اين طرحها
ادامه دهيم و چه زماني دست از ادامه دادن آن بكشيم.
نكته سوم اين
است كه تواناييها و خلاقيتهاي بسياري دربطن سه دهك پايين جامعه خوابيده
است. به بيان بهتر اگر ما بستر لازم را براي فعاليتهاي اين اقشار فراهم
كنيم آنها به ما نشان خواهند داد كه چه استعدادي در اين سه دهك پاييني
نهفته است. بنابراين ما نبايد با تداوم طرحهاي حمايتي اين استعداد را در
آنها بگندانيم و آنها را وابسته مقدار پول يا كالايي كنيم كه هر چند ماه
يكبار قرار است بين اين جمعيت توزيع شود.
در نهايت اينكه در شرايط
فعلي چارهاي جز كمك به اقشار پاييندست به نظر نميآيد و ما مسئوليم كه
اين قشر را از خطر دور نگه داريم؛ البته به شرط اينكه براي آنها كاري
ريشهاي و عميق هم انجام دهيم و استقلال مالي- شغليشان را حفظ كنيم!
محمد كاظم انبارلويي سر مقاله امروز روزنامه رسالت را به مقاله ای با این عنوان اختصاص داد:
مردم با كسي شوخي ندارند
اخيرا
آقاي سيد محمد خاتمي رئيس مجمع روحانيون مبارز طي سخناني در جمع اعضاي
سازمان جوانان مجمع نيروهاي خط امام (ره) مطالبي گفته كه در سايتهاي ضد
انقلاب انعكاس داشته است.
بخشي از اصلاحطلبان در اثر غفلت يا جهل،
مرتكب اعمالي شدند كه مردم در 9 دي 88 با برگزاري يك رفراندوم سراسري موضع
خود را در برابر اين اعمال اعلام كردند. درك اين معنا كه اكنون آنها چه سير
و سلوك سياسياي را در پيش گرفتهاند و به چه مسائلي فكر ميكنند مهم است.
بازخواني مطالب آقاي خاتمي به ما كمك ميكند حداقل بفهميم چه ميگويند و راه را از كجا اشتباه آمدهاند كه به اينجا رسيدهاند.
1- آقاي خاتمي در اين ديدار ميگويد:"آدم احساس ميكند كه كوه فاخري به نام ايران مانند يك كوه يخ در حال آب شدن است."
ايران
اسلامي امروز يك كشور مقتدر و امن است. اين در حالي است كه منطقه و جهان
بر حسب اخباري كه همه روزه ميشنويم دچار بحرانهاي عجيب سياسي و اقتصادي
است.
امروز ملت ايران در مسير پيشرفت، ركوردهايي در همه قلمروها
باقي گذاشته است كه يا بينظير و يا كمنظير است.امروز كار بزرگ دانشمندان
ايران در همه قلمروهاي علمي، ايران را در بين 10 كشور اول جهان قرار داده
است.
حتي بدبينترين ناظران و مفسران سياسي جهان چنين داورياي
ندارند كه اوضاع ايران مانند كوه فاخري است كه در حال آب شدن است، نميدانم
آقاي خاتمي اطلاعات و اخبار خود را از كجا كسب ميكند كه به چنين تصويري
سياه از اوضاع مملكت رسيده است.
همانهايي كه ذهن ايشان را با
سياهنمايي سوزنباني ميكنند توفيق داشتند نام او را در فتنه سال 88 به
عنوان سران يا بسترسازان فتنه ثبت كنند. در حالي كه كافي است او چشمهايش
را باز كند و ببيند اين تصوير كه از ايران ميدهد يك تصوير واقعي نيست.
2-
آقاي خاتمي گفته است: "اين غلط است كه رهبري ديني در نظام ما از امام
گرفته تا رهبر كنوني قابل نقد نيستند." اين حرف درستي است. معلوم نيست چه
كسي به اين بيان تفوه كرده كه امام يا رهبري قابل نقد نيستند اما سخن اين
است كسي كه حرف نقد امام و رهبري را به ميان ميآورد قبول دارد كه خود او و
دوستانش در مجمع روحانيون ممكن است قابل نقد باشند؟
اين همه نخبگان
جامعه، رهبري انقلاب و از همه مهمتر مردم فداكار ايران مشفقانه به آقاي
خاتمي و دوستانشان گفتند؛ آقا تكليف انتخابات در كف خيابان معلوم نميشود
بايد نتايج را در صندوقهاي راي جستجو كرد. آقايان نپذيرفتند و دوستان خود
را به خيابانها ريختند. منافقين، سلطنتطلبها ، بهائيها و كمونيستها هم
با اين فراخوان همراهي كردند و وقايع تلخي را به وجود آوردند كه همه
ميدانيم.
خون بيگناهان از جمله 22 شهيد مظلوم به زمين ريخته شد و آقايان نميخواهند پاسخگوي اين خونها باشند.
مردم
به آقاي خاتمي و دوستانشان گفتند؛ آقا بياييد به قانون گردن بنهيد داوري
شوراي نگهبان را بپذيريد، نپذيرفتند. در ادامه به آنها گفتند بياييد
صندوقها را باز شماري كنيد، نپذيرفتند. گفتند حرمت نظام را پاس بداريد
نپذيرفتند. رفتند به خيابانها و شعار دادند نه غزه نه لبنان، جانم فداي
ايران. مردم سئوال كردند آقا اين چه ربطي به مخالفت با نتايج انتخابات
دارد، باز هم نپذيرفتند.
گفتند مرغ يك پا دارد و اين حرفها به ما مربوط نيست و ما حاضر نيستيم به انتقادها گوش كنيم تا چه رسد به اينكه پاسخ دهيم!
حرف
مردم اين است كه اگر شما امام و رهبري را قابل نقد ميدانيد يك مقدار هم
خود را قابل نقد بدانيد و بياييد به انتقادات و اعتراضات نخبگان و مردم
پاسخ دهيد.
3- آقاي خاتمي پس از بيان آن دو نكته ميگويد: "ما
اصلاحطلبان بايد رويمان را به مردم بگردانيم نه به سوي حكومت! حكومت به ما
پشت كرده ما هم با بزرگواري بايد اين پشت كردن آنها را تحمل كنيم."هر كس
كه يك جو انصاف داشته باشد ميتواند از آقاي خاتمي سئوال كند؛ آيا اين شما
بوديد كه به نظام پشت كرديد يا نظام به شما پشت كرد؟
شما وقتي كه به
دهها هزار برگزاركننده انتخابات كه از امينترين مردم بر سر صندوقها
بودند تهمت تقلب و عدم رعايت امانت زديد و مردم را به شورش در خيابانها
دعوت كرديد شما به نظام پشت كرديد يا نظام به شما!
شما كه درون نظام
بوديد چرا با اعلام شورش خياباني از نظام خارج شديد. چه كسي به شما اين
فرمان را داد كه پشت به نظام و مردم كنيد و همه ساز و كارهاي قانوني براي
فيصله ادعاها را ناديده بگيريد. شما در دوران اصلاحات گفتيد بنده ماموريت
دارم محاربان حكومت را مخالف و مخالفين حكومت را منتقد و منتقدين حكومت را
موافق كنم. در دوران اصلاحات دو بار شيپور خروج از حاكميت و خروج بر حاكميت
از سوي دوستانتان بلند شد اما شما در برابر اين پديده زشت نايستاديد و
سكوت كرديد!
در فتنه 88 خودتان رفتيد در اردوگاه مخالفين حكومت قرار
گرفتيد، مرتب عليه نظام بيانيه داديد و پشت به حكومت كرديد. حالا مدعي
هستيد حكومت به شما پشت كرده است؟!ميگوييد؛ اصلاحطلبان رو به مردم كنند و
حرف بزنند. خوب اين مردمي كه در 9 دي جمع شدند و شما و دوستانتان را خطاب
قرار دادند و در شبكههاي خبري داخل و خارج نيز انعكاس يافت- كه واقعا
نظيري براي اين حضور (غير از حضور مردم در هنگام ورود امام به كشور و تشييع
جنازه بنيانگذار جمهوري اسلامي) يافت نميشود- چه پاسخي به سئوالات و
اعتراضات مردم داديد؟
يكي از حرفهاي مردم اين بود چرا به حكومت پشت
كرديد. مگر نتيجه انتخابات بر فرض كه ادعاي شما درست باشد - كه نيست-
اينقدر مهم است كه بزنيد زير همه تعهدات اخلاقي، سياسي و ميثاق خود با
مردم و نظام!؟
اقتدار ملي را شكستيد و نظام را به براندازي تهديد
كرديد. حالا كه مردم مثل كوه ايستادهاند و از نظام صيانت ميكنند آمدهايد
و ميگوييد "كوه فاخري به نام ايران مانند يك كوه يخ در حال آب شدن است.
"
اجازه ميخواهم يك حقيقت را به شما بگويم و اين حقيقت آن است كه اين كوه
اعتبار و حيثيت سياسي شماست كه مثل كوه يخ در حال آب شدن است. اگر باور
نداريد انتخابات مجلس نهم را نگاه كنيد. خواهيد فهميد مردم با احدي شوخي
ندارند و هيچوقت معطل افراد و جريانها نميمانند و در پيمودن راه امام و
رهبري معظم انقلاب ذرهاي ترديد نميكنند.
روزنامه حمایت درستون سر مقاله امروز خود این طور نوشت:
پيامهاي انتخابات سرد
انتخابات
زودهنگام صهيونيستها براي پنهان سازي اضطراب هاي داخلي و خارجي، سرانجام
برگزار شد. بر اساس نتايج اعلام شده، ائتلاف نتانياهو نخست وزير
صهيونيستها توانست بارديگر اكثريت را كسب كرده و قدرت را حفظ كند.
نتانياهو در حالي به اين امر دست يافته است كه در اين عرصه چند نكته قابل
توجه است.
نخست آنكه نتانياهو در حالي خود را پيروز انتخابات معرفي
كرده است كه نتايج آرا از برتري 61 بر 59 درصدي ائتلاف نتانياهو بر ائتلاف
رقبا حكايت دارد. همچنين نتانياهو با حزب ليكود فقط 31 كرسي را از آن خود
ساخته است كه 11 كرسي از دوره قبلي كمتر مي باشد. با توجه به اين وضعیت،
ميتوان گفت كه نتانياهو با آرايي ضعيف قدرت را حفظ كرده است كه نشانگر
تزلزل موقعيت وي در سرزمينهاي اشغالي است.
بسياري تاكيد دارند كه
نتانياهو با امنيتي ساختن فضاي انتخابات و تشديد افراط گرايي توانسته آرای
مذكور را كسب كند، در حالي كه به دليل آراي پايين، توان استمرار اين سياست
ها را نخواهد داشت.دوم آنكه آمدن نتانياهو نشان ميدهد كه تغييري در
سياستهاي صهيونيستها ايجاد نخواهد شد و آنها همچنان به افراط گرايي ادامه
ميدهند. بر اين اساس راهكار فلسطينيها و منطقه براي مقابله با
صهيونيستها از هم اكنون مشخص ميباشد.
اجراي اصل وحدت ملي و دوري
از تفرقه ، رويكرد به انتفاضه به جاي راهكارهاي سازشكارانه، گرايش منطقهاي
به جبهه مقاومت و دوري از خط سازش از مهم ترين اين مولفهها مي باشد. به
عبارتي ديگر آمدن نتانياهو، بيانگر استمرار سياستهاي اشغالگرايانه و
افراطي صهيونيستها كه بر اساس آن واژهاي به نام مذاكره معنا ندارد. البته
سلطه گري از ويژهگيهاي مشترك در ميان تمام صهيونيستها است .
اما
آمدن راستگرايان افراطي به منزله تشديد اين روند است. بنابراین راهكار
مقابله با آن نيز تشديد مقاومت و انتفاضه است كه سدي در برابر سلطه گري
صهيونيستها ميباشد.آنچه مسلم است، صهيونيستها هرگز به دنبال پذيرش حقوق
فلسطينيها نميباشند و چنانكه از سخنان سران غرب از جمله اوباما ریيس
جمهور آمريكا بر ميآيد، آنها نيز به دنبال تغيير نگاه خود نميباشند.
بنابراین
تحولي خاص روي نخواهد داد كه به نفع فلسطينيها باشد. با اين وضعیت، آمدن
نتانياهو يك ويژگي براي فلسطينيها دارد و آن اينكه ديگر سازشكاران
نميتوانند ادعاي به نتيجه رسيدن روند سازش با تشكيل كابينهاي جديد براي
صهيونيستها را سر دهند. امري كه تنها يك راهكار را پيش روي فلسطينيها
قرار ميدهد و آن ايستادگي و مقاومت است.
مقاومتي كه در شديدترين
شرايط نظير جنگ 22 روزه و 8 روزه غزه پيروزي هاي بزرگي را براي فلسطينيها
رقم زده است.پيروزيهايي كه فلسطينيها با دوري از روند سازش و گرايش به
اصل وحدت ملي در قالب مقاومت و انتفاضه جديد همچنان قابل تكرار ميباشد هر
چند كه افرادي مانند نتانياهو ادعاي مقابله گسترده با فلسطينيها را سر
ميدهند.
مقاله امروز روزنامه ابتکار را با این عنوان می خوانید:
انتخابات و صدايي جديد زير پوست تلاويو
با
به پايان رسيدن انتخابات پارلماني اسرائيل براي نوزدهمين دوره «کنست»،
نتايج اوليه منتشر شده از اين انتخابات نشان ميدهد که اگرچه به طور کلي
راستگرايان و بنيامين نتانياهو، نخست وزير اين کشور و حزب ليکود تضعيف شده
اند و اختلاف جناح چپ ميانه با راست گرايان کاهش يافته است، ولي آنها
همچنان دست بالا را در فضاي سياسي اين کشور دارند و نتانياهو ميتواند با
ائتلاف با ديگر گروهها دست به تشکيل دولت بزند.
بنابراين
همچنان بايد شاهد حضور راست گرايي در سياست اسرائيل باشيم. حال اين راست
گرايي داراي چه مختصات و مشخصاتي است؟ راست گرايان در اسرائيل رسالت خود را
تحقق آنچه که خواستهاي تاريخي مردم اسرائيل ميخوانند، ميدانند. يعني
آنها به دنبال تحقق سرزمين واحد اسرائيل از منظر جغرافيايي هستد.
نگرش
و منطق آنها در اين مسير نيز سخت افزاري است. بنابراين شعارهايي که حزب
ليکود يا احزاب دست راست ديگر مثل ليبرمن در انتخابات مطرح ميکنند شعارهاي
سرزميني است. آنچه براي آنها اهميت دارد اين است که اولا معتقند
سرزمينهايي که تاکنون تصرف کرده اند بايد در اختيار اسرائيل بماند و
فلسطينيها نبايد مدعي آن شوند.
يعني راست گرايان اسرائيلي به طور
کلي معتقدند اراضي که قبل از 68 جزو سرزمينهاي اسرائيلي بوده و امروز به
تصرف اسرائيل در آمده بخشي از خاک اسرائيل است و بنابراين بايد مرزهاي
جديدي ترسيم شود. اين خواست آنها تاکنون مورد تاييد ضمني روساي جمهور
آمريکا بوده است.
علاوه بر اين راست گرايان با بازگشت 5 ميليون
آواره فلسطيني به به سرزمينهاي مادريشان از جمله خاک اسرائيل مخالف هستند و
تاکنون در اين مورد ايستادگي کرده اند. نکته ديگر در مورد گسترش شهرکهاي
اسرائيل نيشين است. راست گرايان اسرائيل از سال 1973 به ايده شهرک سازي و
اسکان يهوديان در مناطق مختلفي توجه کردند که آنها را جزء اسرائيل يکپارچه
ميدانستد.
با افزايش شهرک سازيها در سالهاي اخير تعداد ساکنان
شهرک نشينان در اراضي اشغالي از مرز 500 هزار نفر فراتر رفته اند و در حال
حاضر اين مسئله به مهم ترين مانع مذاکرات اسرائيل و فلسطينيها تبديل شده
است. محمود عباس و فلسطينيها هرگونه مذاکره با اسرائيل پيش از توقف شهرک
سازيها را غير ممکن ميدانند و اسرائيل نيز بر تداوم شهرک سازي اصرار
دارد.
مسئله ديگري که از نظر راست گرايان حائز اهميت است امنيت
اسرائيل است. آنها اين مسئله را به خصوص در مورد وضعيت فلسطينيها در نظر
ميگيرند و معتقدند که حتي اگر قرار است يک کشور مستقل فلسطيني تشکيل شود
فقط بايد داراي پليس باشد و داراي ارتش ملي نباشد. همانند آنچه که بعد از
جنگ جهاني دوم در مورد آلمان و ژاپن مطرح شد و آلمان ارتش ملي ندارد و فقط
داراي واحدهاي نظامي تحت اختيار ناتوست.
ژاپن هم فاقد ارتش ملي
است. راست گرايان معتقدند که سرزمينهاي فلسطيني هم بايد فاقد تجهزيات و
امکانات نظامي به صورت ارتش باشد. بنابراين اسرائيل از منظر حفظ امنيت خود
معتقد است اين حق و صلاحيت را بايد داشته باشد که درصورتي که احساس تهديد
امنيتي بکند در اين مناطق دخالت نظامي داشته باشد.
اتفاقي که چند
ماه پيش رخ داد و به بحران 9 روزه غزه معروف شد بر اساس اين استدلال بود که
اسرائيل از انباشت موشکها در غزه احساس ناامني ميکرد و به اين منطقه
حمله کرد و اين تجهيزات را منهدم کرد. نکته ديگري که راست گرايان اسرائيلي
مورد توجه قرار ميدهند اين است که ضمن اين که آمريکا بايد پشتوانه
استراتژيک اسرائيل باشد، در عين حال اسرائيل بايد آزادي عمل خود را هم
داشته باشد. يعني اسرائيل در سياستهاي خود نبايد دنباله روي آمريکا باشد و
در مقابل آمريکا تضمين کننده امنيت اسرائيل و حامي سياستها و خط مشيهاي
اسرائيل باشد.
اين رويکرد راست گرايان اسرائيلي براي برخي از روساي
جمهور آمريکا به صورت تلويحي مسئله بوده است؛ هرچند که نميتوانند اين
مسئله را در جامعه آمريکا باز کنند، ولي روساي جمهوري مثل جيمي کارتر يا
بيل کلينتون پس از پايان دوران رياست جمهوري خود به اين نکته اشاره کردند.
خصوصا کارتر بارها در اين مورد صحبت کرده است که آمريکا داراي تعهدات ارزشي
در دنيا است و اگر بخواهد صد در صد دنباله رو نظرات توسعه طلبانه اسرائيل
باشد دچار خدشههاي اساسي در ارزشهاي مورد ادعاي خود خواهد شد.
راست
گرايان براي پيشبرد اين اهداف خود سه تاکتيک را مد نظر قرار ميدهند.
اولين تاکتيکي که آنها مورد استفاده قرار ميدهند چيزي است که به سلاميک
تاکتيک (Salami tactics) معروف است. معناي اين تاکتيک اين است که هر تفاهمي
که قرار است صورت ميگيرد بايد خرد شود و در هر جزء آن وارد بحث و گفت وگو
ميشوند.
رويکرد دوم راست گرايان اين است که هرچند احزاب اسرائيلي
با هم ديگر داراي مشترک نظر هستند ولي هر تفاهم يا توافقي که حزب يا گروهي
ميکند به محض اين که حزب بعدي ميآيد آن توافق و تفاهمها را ناديده
ميگيرد. اين به صورت دوره اي تکرار ميشود. آنها از اين وضعيت که توافقي
با فسطينيها صورت نگيرد ناراحت نيستند و بنابراين مداوم توافقهاي صورت
گرفته را ناديده ميگيرند و زير پا ميگذارند.
شارون معتقد بود که
گفت وگوها با فلسطينيها ميتواند تا هزار سال ادامه يابد. چرا که آنها از
وضع موجود ناراحت نيستند و به دنبال استمرار آن به اشکال مختلف هستند. آنها
در رويکردهاي کلي در مقابل فلسطينيها هم با يکديگر توافق نظر دارند. به
اين دليل شما ميبينيد که حزب کارگر که ظاهرا حزب ليبرال است وقتي به
ائتلاف با ليکود اقدام ميکند مثل وزير دفاع، همان خط مشي افراطي ليکود را
در پيش ميگيرد و با آن همسو ميشود.
بنابراين در نگاه کلي بايد
گفت شعارهاي حزب راست اين است در راستاي حفظ امنيت و منافع اسرائيل از
مبناي قدرت برخورد کنند و اجازه ندهد که آسيب پذيري اسرائيل از نظر کشورهاي
هم سايه مشهود شود. به اين دليل همواره در نبردها و نزاعهايي که در
ميگيرد تلفات خود را بسيار کمتر از آنچناني که هست نشان ميدهد؛ چرا که
ميخواهند قدرت خود و آسيب ناپذيري اسرائيل و توانايي پاسخگويي سريع و شديد
هر حمله اي به اسرائيل را نشان دهند.
با اين وجود تضعيف راست
گرايان در انتخابات اخير اسرائيل معاني مهمي دارد. اول اين که در سالهاي
اخير مشکلات اقتصادي و معيشتي که در اسرائيل وجود دارد نارضايتيهاي عمومي
را در اين کشور از عملکرد دولتهاي راست گرا ايجاد کرده است.
علاوه
بر اين با وجود حضور گرايشهاي راست گرايانه و افراطي، گروههايي هم هستند که
خواهان صلح پايدار در اسرائيل هستند و معتقدند که اسرائيل بايد با
فلسطينيها توافق کند. ولي اين گروهها تاکنون موفق به کسب جايگاه تصميم گيري
جدي در سياست اسرائيل نشده اند.
حتي اسحاق رابين هم که در اين راه
گامهايي برداشت ترور شد و استراتژي و خط مشي او بايگاني شد. بنابراين
تضعيف حزب ليکود و حزب «اسرائيل خانه ماست» به رهبري آويگدور ليبرمن که
متحد اصلي حزب ليکود بود، حاکي از اين است که تحولات اخير در منطقه بر
اسرائيل نيز تاثيرگذار بوده است. اين تحول نشان ميدهد که وضع موجود و غلبه
رويکردهاي افراطي در منطقه نميتواند پايدار باشد و اسرائيل نيز بايد
همانند ديگر کشورهاي منطقه که رو به سمت اعتدال و ميانه روي ميروند، بايد
با منطق جديد در جهان سازگار و همسو شود.
اسرائيل بايد بپذيرد که
شبکه اي به نام ترورزيم واقعيتي است که مولود رفتارهاي افراطي راست گرايان
اسرائيلي است و به اين دليل بايد با توجه به تحولات جهاني و منطقه به جاي
تاکيد هميشگي بر استفاده از قدرت لخت نظامي و سخت افزاري به صلح واقعي در
منطقه به خصوص با فلسطينيها بينديشد. تضعيف راست گرايان در اسرائيل
ميتواند به اين معنا باشد که زيرپوست جامعه اسرائيلي همانند ديگر جوامع
منطقه تحولاتي در حال وقوع است که در آينده سياست مداران اسرائيلي را محکوم
به تعديل نگرشها و سياستهاي تند و افراطي سنتي خود ميکند.
روزنامه جمهوری اسلامی ستون سرمقاله امروز خود را به «تحليل سياسي هفته»اختصاص داد:
بسماللهالرحمن الرحيم
هفته
جاري با سالروز شهادت مظلومانه يازدهمين اختر سپهر ولايت، حضرت امام حسن
عسكري عليهالسلام و آغاز امامت قطب عالم امكان، فخر زمان و ذخيره دوران
حضرت مهدي موعود عجلاللهتعالي فرجهالشريف همراه بود. قطعا سالروز شهادت
امام عسكري در هشتم ربيع، حزن و اندوه سنگيني بر قلب شيعيان وارد ميكند
ولي شادي آغاز امامت آخرين سحاب رحمت، حضرت بقيةاللهالاعظم در روز نهم
ربيع، اندكي از آن داغ ميكاهد و چشمانداز آيندهاي روشن را به روي بشريت
ميگشايد.
در روزهاي جاري همزمان با افزايش قيمت ارز و سكه، تورم و
گراني، بيش از پيش بر تار و پود زندگي مردم فشار آورد به گونهاي كه مردم
در پيامي صريح خواستار مهار تورم لجامگسيخته شده و در قبال منتگذاري دولت
در باب پرداخت نقدي يارانه اعلام كردند "ما را به خير تو اميدي نيست، شر
مرسان".
در اين هفته نتايج يك نظرسنجي تلويزيوني با حضور حدود يك و
نيم ميليون نفر نشان داد كه 85 درصد از مردم شركتكننده در اين نظرسنجي،
مهار تورم را بر افزايش يارانه نقدي ترجيح داده و حاضرند يارانههاي
دريافتي را به دولت بازگردانند، به شرط اينكه دولت توان بازگشت قيمتها را
به سال اجراي طرح هدفمندي يارانهها داشته باشد.
شايد اين براي
نخستين بار باشد كه در چنين سطحي به صورت علني و زنده، اقدام به نظرسنجي
ميشود كه نتايج آن براي مسئولين كاملا معنادار است. پيام نهفته در اين
نظرسنجي براي مديران و كارشناسان اقتصادي دولت ميتواند بسيار راهگشا باشد،
هر چند بنظر ميرسد دولت نيز سرانجام در دقيقه 90 به شكست اجراي طرح
هدفمندي يارانهها در قالب پرداختهاي نقدي پي خواهد برد كما اينكه در جلسه
مشترك با نمايندگان مجلس نيز قرار شد به دهكهاي پائين جامعه كه پس از
اجراي طرح هدفمندي يارانه تحت فشارهاي خردكننده قرار گرفتهاند، از طريق
ارائه كارتهاي الكترونيكي، كمكهاي فوري ارائه شود.
واقعيت اينست
كه شواهد، قرائن و ملموسات اجتماعي و اقتصادي مردم با شعارهايي كه دولت
درباره اوضاع اقتصادي ارائه ميكند، كاملا مغاير است و افزايش عجيب و
غيرقابل تحمل قيمت كالاها، طي زماني كه از آغاز اجراي قانون هدفمندي
يارانهها ميگذرد، به حدي است كه كمر مردم را زير بار مشكلات معيشتي خم
كرده است.
در چنين شرايطي، كاملا طبيعي است كه افكار عمومي جامعه
خواستار اتخاذ تدابير جدي، فوري و كارشناسي براي مهار اين روند روبه رشد
باشند. دولت بايد سر از زير برف خارج كرده و متوجه اين واقعيت ملموس بشود
كه راه علاج مشكلات اقتصادي و معيشتي مردم در تزريق بيشتر نقدينگيهاي
تعريف نشده به جامعه نيست بلكه بايد با غنيمت شمردن فرصتهاي باقيمانده،
سعي كند با روشهاي ضربتي، فشارهاي فزاينده اقتصادي ناشي از تورم لجام
گسيخته را از دوش مردم بردارد.
در هفته جاري همچنين اقدام دولت در
تعيين سعيد مرتضوي، قاضي متهم در پرونده كهريزك، به سرپرستي سازمان تامين
اجتماعي كه به نوعي دور زدن قانون بود، اعترض شديد نمايندگان مجلس را به
دنبال داشت، به گونهاي كه طرح استيضاح وزير كار كليد خورد. چند روز پيش
ديوان عدالت اداري حكم داد كه رياست سعيد مرتضوي بر سازمان تامين اجتماعي
غيرقانوني است و بايد عزل شود. هر چند هيأت امناي سازمان تأمين اجتماعي وي
را از مدير عاملي عزل كرد، ولي رئيسجمهور البته به اسم دولت، اين سازمان
را يك شبه از وزارت كار منفك كرده و زير مجموعه معاون اول رياست جمهوري
قرار داد.
سپس محمدرضا رحيمي هم حكم سرپرستي مرتضوي بر تامين
اجتماعي را ابلاغ كرد. به عبارت ديگر سعيد مرتضوي در يك چشمبندي تاريخي،
جانشين خودش شد و دولت به قانون خنديد! با چنين برخوردي از دولت با مقوله
قانون و زيرپا گذاشتن آن توسط رئيس جمهور، آيا باز هم ميتوان توقع داشت
مجلس در برابر چنين قانونشكنيها و سخرهگيريهايي سكوت اختيار كند و حق
ملت را در اصلاح فوري امور و بازگرداندن آن به مجاري صحيح، ناديده بگيرد؟!
در
مسائل خارجي هفته، ماجراي گروگانگيري در الجزاير، ادامه فشارها به دولت
نوري مالكي در عراق و آغاز دور دوم رياست جمهوري اوباما در آمريكا، اهم
رويدادها را تشكيل ميدادند. ماجراي گروگانگيري در الجزاير روز يكشنبه
درحالي پايان يافت كه در اين حادثه دهها نفر از گروگانها و گروگانگيرها
كشته شدند. گروه "الموقعون بالدماء" (امضا كنندگان با خون) كه گروهي وابسته
به القاعده است مسئوليت اين گروگانگيري را برعهده داشت.
"بلمختار"،
(ملقب به يك چشم) از اعضاي قديمي القاعده كه مدتها در افغانستان حضور
داشته و يك چشم خود را نيز در آنجا از دست داده است رهبري اين عمليات را
برعهده داشت. اين گروه هدف از اقدام خود را اعتراض به لشكركشي فرانسه به
كشور مالي و جنگ با اسلام گرايان آن كشور اعلام كرد. اين گروه اعلام كرده
در جريان گروگانگيري، 40 نفر از اعضاي آن شركت داشتند و گفته است به 90
درصد از اهداف خود رسيده است.
دخالت فرانسه در كشور مالي به بهانه
مقابله با اسلام گرايان افراطي صورت گرفت. فرانسويها مدعي شدند كه
دخالتشان به درخواست دولت مالي بوده است. واقعيت اين است كه فرانسويها
هنوز در توهم سالهايي قرار دارند كه در آفريقا به استعمارگري مشغول
بودهاند و براي خود نقش پدرخواندگي كشورهاي آفريقايي را قائل هستند. اينكه
چرا فرانسويها در اين مقطع اقدام به لشكركشي به بخشي از آفريقا كردهاند
دليل مهمتري دارد.
غرب به اين نتيجه رسيده است كه وقوع تحولات سريع
و دگرگونيهاي پرشتاب در آفر?قا، بخصوص در شمال اين قاره، دير يا زود به
حضور غرب در اين منطقه پايان خواهد داد و همين نگراني، غربيها را وادار به
واكنش شتاب زده كرده است. نخستوزير انگليس بلافاصله پس از حوادث الجزاير
با ذكر اينكه اروپا بايد سالها در آفريقا حضور داشته باشد، به نقشه غرب
براي مداخله طولاني مدت در آفريقا اشاره كرد. با توجه به اينكه اساساً
القاعده را دستگاههاي اطلاعاتي غرب ايجاد كردهاند دور از واقعيت نيست كه
حوادث اخير نيز ساخته و پرداخته دستگاههاي جاسوسي غرب براي ايجاد بهانهاي
براي حضور گسترده غربيها در آفريقا ميباشد.
اين هفته در عراق
فشارها به دولت نوري مالكي با موضع گيريهاي خصمانه تركيه، افزايش يافت.
سياستهاي دولتمردان تركيه در طول سالهاي اخير مايه شگفتي ناظران سياسي شده
است. دولتمردان فعلي تركيه كه در ابتدا با شعارها و موضع گيريهاي پرطمطراق
و اغوا كننده خود را مطرح كردند اكنون به رفتارهايي روي آوردهاند كه آنها
را به پادويي براي غرب و رژيم صهيونيستي تبديل كرده است.
مقامات
تركيه كه عملكردشان در سوريه بسيار زشت و غيراصولي بوده است، در عراق نيز
اكنون همان رويه را پيش گرفتهاند. پناه دادن به طارق الهاشمي كه دست
داشتنش در انفجارها، ايجاد ناامني و حوادث تروريستي به اثبات رسيده و حتي
از سوي دادگاه عراق به اعدام محكوم شده است، از جمله اين رفتارهاي ضد عراقي
دولتمردان تركيه بوده است. در اين حال، اوجگيري رفتارهاي خصمانه دولتمردان
تركيه عليه دولت نوري مالكي در هفته جاري همزمان شد با تصميم جنجالي
تشكيلات كردستان عراق در دعوت از يوسف قرضاوي روحاني قطري كه دشمني وي با
دولت نوري مالكي كاملاً روشن است.
دولت نوري مالكي، دعوت تشكيلات
كردستان عراق از يوسف قرضاوي را در راستاي ايجاد بلوا و آشوب در عراق
خوانده و به آن اعتراض كرده است. به گفته دولت عراق، اساساً تشكيلات
كردستان عراق اجازه چنين اقدامي را ندارد و براي چنين تصميمي ميبايست با
دولت مركزي هماهنگي داشته باشد.
هر چند توطئه عليه دولت نوري مالكي
كه متكي بر آراء اكثريت مردم عراق ميباشد موضوع تازهاي نيست ولي حوادثي
كه در طي ماههاي اخير به وقوع پيوسته است، از جمله تحريك براي شورش در
مناطق سني نشين، خبر از هجمه گسترده و برنامه ريزي شدهاي عليه دولت نوري
مالكي، با هدف ساقط كردن آن ميدهد.
اين هفته، باراك اوباما مراسم
تحليف دومين دوره رياست جمهوري خود را برگزار كرد. اوباما در اين مراسم
ضمن اشاره به مسائل داخلي آمريكا، مدعي شد در طول چهار سال دوم رياست
جمهوري سعي خواهد كرد سياست صلح طلبي در جهان پيشه كند. اوباما گفت كه قصد
دارد دشمنان قسم خورده آمريكا را به دوستان آمريكا تبديل كند. اين ادعاي
اوباما به دو دليل آشكار، غيرواقعي و فريبكارانه است.
نخست اينكه
اوباما درحالي ادعاي صلح طلبي و در پيش گرفتن رفتارهاي صلحجويانه ميكند
كه هم اكنون نظاميان آمريكا در بسياري از نقاط جهان فعاليت دارند و جنگ
افزارهاي آمريكا نيز به كشتار مشغولند. دومين دليل در دروغ بودن صلح طلبي
اوباما اين است كه اساساً جنگ طلبي و جنگ افروزي، بخشي از استراتژي و
سياستهاي كلان دولت آمريكا ميباشد و اوباما حتي اگر هم بخواهد تغيير در آن
ايجاد كند، امكان و توان آن را ندارد.