به گزارش 598، به نقل از سایت تابناک، تاریخ جهان نشان میدهد که پس از پایان جنگ دوم جهانی بنا به دلایل فراوان، جغرافیای مرگ و میر ناشی از جنگ و درگیری از اروپا و غرب به سوی سرزمینهای دیگر جا به جا شده است.
شاید به همین سبب باشد که آیتالله جوادی آملی با اشاره به حوادث پاکستان و نقش قدرتهای غربی در حوادث منطقه فرمودهاند: «آنها به قدری انسانها را کشتند که از این کار خسته شدهاند. آنها میدانند که دست همه بر ماشه بمب اتم است و اگر جنگی روی دهد، هفتاد میلیون کشته در جنگ جهانی اول و دوم به هفتصد میلیون کشته میرسد.
آمار قتل و کشتار انسانها در قرن بیستم اعجابانگیز است. در جنگ جهانی اول، بیش از 38 میلیون انسان کشته و مجروح و مفقود شدند و بدتر این که در جنگ جهانی دوم بیش از هفتاد میلیون انسان کشته شدند که بیشتر این قتل و کشتار نیز در اروپا و منطقه اقیانوس آرام اتفاق افتاد. هر چند که در هر دو جنگ جهانی، کشورهای دیگر و از جمله ایران نیز از تبعات جنگ آسیبهای فراوانی دیدند.
بعد از پایان جنگ دوم جهانی، جغرافیای قتل و کشتار از اروپا و غرب به سایر نقاط جهان منتقل شد و جز درگیری در بالکان که در آن نیز بیشترین خسارات متوجه مسلمانان شد، کمتر تنش مرگباری بین کشورهای اروپایی بروز کرده است.
حتی جنگ و مرگ و میر ناشی از آن، پس از مدتی از آسیای شرقی و جنوب شرقی نیز رخت بر بست. جنگ در ویتنام و حوادث کامبوج آخرین درگیریهای جدی در این منطقه بوده است و اکنون جنگ و درگیریهای خشن، بیش از هر جایی خاورمیانه و آفریقا را آزار میدهد.
حوادث آفریقا و مرگ و میرهای عجیب در ان کمتر مورد توجه رسانههای ایرانی قرار میگیرد. در چنین بیتوجهی آشکاری نادیده گرفتن قریب به هشتصد هزار کشته یا بیست درصد جمعیت این کشور در صد روز نسل کشی در کشور رواندا در سال 1994 چندان هم عجیب نیست.
در روزهای اخیر، الجزایر در آفریقای شمالی شاهد درگیری جدید بین افراد وابسته به القاعده و نیروهای دولتی بوده است. الجزایر که در دهه 1960 و در جریان مبارزه علیه استعمار فرانسه بیش از یک میلیون قربانی داده است، در جریان درگیریهای داخلی در دو دهه اخیر، قریب به دویست هزار قربانی دیگر هم داده است.
کمی شرق تر و در لیبی، تعداد قربانیان ساقط کردن حکومت قذافی به حدود سی هزار کشته و تعداد بیشتری مجروح میرسد. مصر نیز در جریان جنگ با رژیم اشغالگر قدس و البته در دوران مبارزه با دولت مبارک دهها هزار قربانی داده است.
سالها جنگ داخلی در لبنان نیز هزاران قربانی بر جا گذاشته است و حوادث دو سال اخیر در سوریه میرود که تعداد کشتهشدگان آن شش رقمی شود.
جنگهایی که دیوانهای چون صدام بر منطقه تحمیل کرد میلیونها قربانی از مردم عراق گرفت. وی بیش از دویست هزار نفر از بهترین مردم ایران را از آنها گرفت و قریب دویست هزار نفر از کردهای عراق را نیز با سلاح شیمیایی کشت. درگیری کردها با دولت ترکیه نیز تاکنون قریب به چهل هزار نفر قربانی داشته است. هنوز هم دهها نفر قربانی عراقی در روز خبری عادی از این کشور است.
در شرق ایران نیز، وضعیت پاکستان و افغانستان در قریب سی سال اخیر، انسانهای زیادی را به کام خود کشیده است. کشتههایی که البته به این کشورها هم محدود نشدهاند. مواد مخدر پاکستان و افغانستان، در ایران منجر به جان باختن بیش از سه هزار نیروی انتظامی و نظامی شده است و لابد تلفات قاچاقچیانی که توسط این نیروها کشته شدهاند از این عدد هم بیشتر است. حتی فراتر از این موضوع، میتوان به این پرسش پرداخت که چرا در اهواز و در دورترین نقاط ایران از مرز شرقی کشور، باید قاچاقچی وجود داشته باشد که به جرم خطای سنگینش در حق جامعه اعدام شود؟
جلوگیری از چنین قتل و کشتارهایی، کار روسای کشورها و نخبگان است، ولی لازم نیست که فقط جنگ باشد تا مردم خاورمیانه کشته شوند. مسالهای به سادگی سوانح جادهای در هر سال بیش از بیست هزار ایرانی را میکشد و گفته میشود بیش از دویست هزار نفر را نیز مجروح میکند. ناراحت نشوید ولی اگر جمع خانواده و دوستان یک ایرانی صد نفر باشد، آن گاه در هر سه سال، یک نفر از این جمع صد نفر در سوانح جادهای کشته یا زخمی میشود. این عدد ترسناک نیست؟
نسل جدید تهدیدات علیه زندگی ایرانیها نیز از راه رسیده است. آلودگی هوا و آلودگی غذا و مانند آن که از عواقب شیوه زندگی و توسعه غیرعقلانی است، بیشتر از سوانح از جان ایرانیها میگیرد. آیا زندگی این قدر بی ارزش است؟ یادمان باشد هر کس یک نفر را بدون جرمی بکشد، مانند این است که همه مردم را کشته و اگر کسی را زنده کند، مانند آن است که همه را زنده کرده است.