به گزارش 598، یکی از زائران آزاد شده شهرستان ارومیه که توسط گروهکهای تروریستی سوری ربوده شده بود، در گفتوگو با سایت ندای ارومیــه از خاطرات دوران حضور در بین گروهکهای تروریستی سوریه گفت که متن این اظهارات عیناً نقل میگردد:
بسم الله الرحمن الرحیم
شهید آوینی میگوید؛ اگر می خواهید که از شهدا و حال و احوال ما آگاه شوید به کربلا و عـــاشورا مراجعه کنید! داستان و سرگذشت من و دوستانم نیز شباهت های بسیاری عاشورا و مرام عاشورایی دارد.
اولین روزهایی که ما در زندان های این گروهک تروریستی حضور داشتیم، وضعیت برایمان سخت و دشوار بود اما رفته رفته با به وقوع پیوستن اتفاقاتی، از خوی وحشی گرانه آن ها کاسته شد.
در همین روز ها بود که احساس کردیم: پایان عمر همین جاست! و از این مخمصه هیچ خلاصی در کار نیست، چند روزی که گذشت، حرکات و اعمال جمع ایرانی، موجب این شد که این افراد نرم تر و مهربان تر نسبت به ما عمل کنند چرا که به واقع، تحت تاثیر حرکات انسانی زائران قرار گرفته بودند.
ده روزی که از حضور ما در زندان های این گروهک تروریستی گذشت، نظر و دیدگاه این افراد نسبت به ایران و ایرانی به کل تغییر کرده بود! چرا که روز اول به ما گفتند: شما برای طواف حضرت زینب به این جا آمده اید و شما برای حج به سوریه آمده اید!
اما دوستان طی بحث هایی، اطلاعات واهی را از ذهن های این افراد زدودند و دیدگاهشان را تغییر دادند! برایشان آیاتی از کلام الله مجید را که در خصوص حج بود خواندیم،گفتند: مگر قرآن شما ایرانی ها با قرآن ما یکسان است؟ مگر اصلا شما قران می خوانید؟!
حرف های عجیب و غریبی می زدند! مغزهایشان پر از تهمت های کذب علیه ایران و ایرانی بود اما پس از گذشت چندین روز، شبهه ها یکی پس از دیگری از ذهن آن ها زدوده شد.
به کل تغییر کرده بودند؛ روز های اول ظروفی را که ما در آن ها غذا میخوردیم،نجس می شمردند و دست به آن ها نمی زدند! اما همین افراد بودند که روز های آخر با ما نماز خواندند و حتی بر ما اقتدا کردند!
من احساس میکنم که خداوند متعال، ما 48 نفر را مامور ساخته بود که در بین این افراد جاهل روشن گری کنیم. این 48 نفر تبدیل به سفیران فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در عمق جبهه دشمن شده بودند. به نظر من، اثبات حقانیت ایران و ایرانی مهم ترین دست آورد حضور سفیران فرهنگی در عمق جبهه تروریست ها بود.
نکته بسیار جالب آن که، شش روز قبل از رهایی ما ،فرمانده این گروهک به نزد ما آمد و گفت: بنا بر گزارشاتی که به من رسیده است، میدانم شما اهل نماز و قرآن و دعا هستید، پس برای ما دعا کنید! برای پیروزی ما!
آیا این ها همه حاصل پیروزی همیشگی حق نیست؟ در عین ناباوری، نشسته بودیم که آمدند و گفتند: کفش هایتان را بپوشید! آزادید!
ما هیچ امیدی برای رهایی دوباره نداشتیم!چون از پیش هم به قول های خود عمل نکرده بودند! اما خدا خواست که ما رهایی پیدا کنیم.
این ها تنها بخشی از خاطرات اسارت 159 روزه زائران ایرانی در بند تروریست های سوری است که نقل شد. مطمئناً تا مدت ها این خاطرات، روشنگری های بسیاری را در مورد دیدگاه وهابیان تروریست و سلفی ها نسبت به ایران و ایرانی خواهد کرد.