هفتم
ماه صفر، سالروز ارتحال این عالم بود و موضوع بحث ما درباره خاطراتی از
مراودات حضرت آيتالله خامنهای و آیتاللهالعظمی مرعشی نجفی و نیز نگاهی
به ثمرات سفر رهبر انقلاب به قم. اما سرِ صحبت كه باز شد، تنها به این
موارد بسنده نشد. سیدمحمود مرعشی كه از برجستهترین نسخهشناسان خطی جهان
اسلام است، گوشهای از سابقه انقلابی و مبارزاتی پدر بزرگوارش را نیز برای
ما بازگو كرد. مبارزه با رضاخان، ارتباط با فداییان اسلام، همراهی با نهضت
امام خمینی(ره)، جلسات چهارنفره مراجع و... از موضوعاتی بود كه در این
گفتوگو به آنها اشاره شد.
سابقه
انقلابی مرحوم آیتالله مرعشی به حضور ایشان در نجف برمیگردد كه با مرحوم
والدشان در كنار انقلابیون عراق، در مقابل حركت استعماری انگلیس مبارزه
كردند. بعد هم كه به ایران تشریف آوردند، با توجه به برنامه رضاخان برای
نابودی حوزههای علمیه و حذف روحانیت از جامعه، همراه با مرحوم آیتالله
شیخ عبدالكریم حائری در راستای حفظ حوزههای علمیه تلاش كردند. كمی در
اینباره توضیح دهید.
وقتی
ایشان به ایران آمدند، حوزه علمیه تحت فشار بود. مرحوم آیتالله مرعشی در
همین زمینه میفرمود: آنقدر فشار بر حوزههای علمیه زیاد بود كه رضاخان به
مرحوم حاج شیخ پیغام داد كه اگر میخواهید طلبهها در حوزه بمانند، باید
نمایندگان من از طلاب امتحان بگیرند. برنامهشان این بود كه با طرح سؤالات
بسیار مشكل، جمع قابل توجهی از طلاب را از حوزه بیرون كنند. در این راستا
با تعدادی از اساتید هم صحبت كرده بودند تا این امتحانات انجام شود. مرحوم
والد ما به مرحوم حاج شیخ میگوید شما به دستگاه پهلوی پیشنهاد دهید كه
نمایندهای هم از طرف شما در این هیئت ممتحنین حضور داشته باشد. همانجا
مرحوم حاج شیخ، مرحوم والد ما را انتخاب میكند و مورد موافقت قرار
میگیرد. بالاخره با تلاشهای ایشان، این نقشه رضاخان برای محدود كردن حوزه
به نتیجه نرسید و طرح آنها ناكام میماند.
بعد
از نخستین دستگیری حضرت امام(ره) در پانزده خرداد، مرحوم ابوی به نشانه
اعتراض بیانیه دادند. تا آن روز هیچ كس غیر از ایشان اطلاعیه نداده بود.
یادم هست نوزادی داشتیم كه فرزند اول ما بود. تعداد زیادی از این بیانیه را
در قنداق بچه گذاشتیم و از طریق خانواده و همشیره بیانیهها را به مرحوم
طیب در تهران رساندیم.
شنیدهام كه مرحوم آیتالله مرعشی در همان ایام جوانی با مرحوم شهید مدرس مرتبط بودند؟
بله،
ایشان در آن مقطع چند ماههای كه تهران بودند، در مجالس روضه هفتگی مرحوم
مدرس شركت میكردند و مراوده داشتند. مرحوم مدرس با پدر ایشان یعنی پدربزرگ
ما در نجف مرتبط بودند. مرحوم ابوی خیلی از زرنگی و هوش بالای ایشان تمجید
میكردند و نسبت به مرحوم مدرس هم مانند حضرت امام(ره) خیلی ادای احترام
میكردند.
روابط ایشان با فدائیان اسلام چگونه بود؟
فدائیان
اسلام در قم با مرحوم آسید محمدتقی خوانساری - از آیات ثلاث- خیلی ارتباط
داشتند و در مرتبه بعدی با مرحوم ابوی در ارتباط بودند. نامههای زیادی از
سوی اعضای فدائیان اسلام از جمله مرحوم نواب صفوی و مرحوم واحدی داشتیم كه
بعضی از آنها موجود است و چاپ شده است. یادم هست كه مدت دو ماه مرحوم خلیل
طهماسبی مخفیانه در منزل ما بود؛ چون خیلی دنبالش بودند. والده برای ایشان
غذا درست میكردند و نمیگذاشتند هیچ كس بفهمد.
نكته دیگر در ارتباط با فدائیان این است كه مرحوم نواب صفوی را ابتدا در
مسگرآباد دفن كردند، ولی عدهای آمدند و از ابوی برای نبش قبر و انتقال
ایشان به قم كسب تكلیف كردند. مرحوم والد هم مشروط بر اینكه جسد به همراه
خاك اطراف آن برداشته شود و به هم نخورد، اجازه دادند. آنها نیز همین كار
را كردند و ابوی ما ساعت یك بعد از نیمه شب رفتند و مجدداً بر او نماز میت
خواندند و همانجا دفن كردند. هیچكس هم این را نمیدانست. غرض اینكه خیلی
پدر ما به اینها علاقه داشت.
مرحوم
آیتاللهالعظمی مرعشی در مقاطع و عرصههای مختلفی با نهضت امام خمینی(ره)
همراهی كردند كه میخواهیم به آن بپردازیم. از دستگیری حضرت امام(ره) در
خرداد سال 42 شروع كنیم كه با اعتراض شدید مرحوم ابوی شما همراه شد. از آن
دوره بگویید.
بعد
از نخستین دستگیری حضرت امام(ره) در پانزده خرداد، مرحوم ابوی به نشانه
اعتراض بیانیه دادند. تا آن روز هیچ كس غیر از ایشان اطلاعیه نداده بود. من
با یكی از دوستان، این بیانیه را كپی كردیم. یادم هست نوزادی داشتیم كه
فرزند اول ما بود. تعداد زیادی از این بیانیه را در قنداق بچه گذاشتیم و از
طریق خانواده و همشیره بیانیهها را به مرحوم طیب در تهران رساندیم. وقتی
هم حضرت امام(ره) را آزاد كردند، مرحوم ابوی تا سه روز پس از آزادی، هر روز
خدمت ایشان میرفتند و این رفتن ایشان پیام داشت كه ما با ایشان هستیم و
راه و روش ایشان را قبول داریم.
در جریان تحصن علمای طراز اول كشور در تهران هم ایشان حضور داشتند. البته
بعد از چهار ماه به زور، آقایان را به شهرهای خود بازگرداندند. مرحوم ابوی
ما را با بیاحترامی تمام به قم برگرداندند.
شما قاعدتاً برای شركت در جلسات چهار نفره مراجع، همراه ابوی میرفتید؟
بله.
جلسه چهار نفره مراجع - كه با حضور حضرت امام، آقایان گلپایگانی، مرعشی
نجفی و شریعتمدار تشكیل میشد) خیلی بازتاب وسیعی داشت. منتها آقای
شریعتمدار كمكم خودش را از این نهضت مقدس جدا كرد و تنها چهار یا پنج جلسه
تشكیل شد.
خاطرهای از آن دیدارها بهیاد دارید؟
یادم
هست كه یكبار این جلسه در منزل مرحوم آقای گلپایگانی تشكیل شد. من صدای
امام را میشنیدم كه میفرمود: «آقای شریعتمدار! من الان دارم كاری میكنم
كه آبروی شما نرود. والله دیگر از دست من هم خارج میشود. مردم دیگر اجازه
نمیدهند، این نهضت مال همه ماست.»
خاطره دیگری كه در ذهن دارم، مربوط به اعلام راهپیمایی است كه آقای
شریعتمدار مصاحبه كردند و گفتند كه این راهپیمایی بدون اطلاع مراجع است. من
این موضوع را به ابوی گفتم. ایشان فرمودند كه اینجور نیست و ما اطلاع
داریم. شما برو تكذیب كن و من این كار را انجام دادم. تكذیبیه ما در بالای
صفحه روزنامه اطلاعات چاپ شد.
زمانی
كه قم موشكباران شده بود، در آن چند روز پدرم تعمداً پیاده به حرم
رفتوآمد میكردند تا بقیه كه از قم نرفته بودند، قوت قلب بگیرند. وقتی كه
این مسئله تمام شد، حضرت آیتالله خامنهای كه آن زمان رئیسجمهور بودند،
آمدند و از ابوی تشكر كردند و گفتند كار ایشان باعث شد تا تعدادی از افرادی
كه رفته بودند، برگردند.
بعد
از تبعید حضرت امام(ره) به عراق، شما جزو اولین افرادی بودید كه به
نمایندگی از مرحوم آیتالله مرعشی به دیدن امام رفته و پیام ابوی را به
ایشان رساندید. دراینباره توضیح دهید.
با
سختی فراوان خودم را به عراق رساندم. در كاظمین از یك روحانی درباره
امام(ره) سؤال كردم كه گفت رفتهاند كربلا. همانجا با ماشینِ دربست به
كربلا رفتم و محضر امام(ره) رسیدم.
متأسفانه علمای ما در قدیم بایگانی نداشتند. اگر امروز آن نامهها بود،
میتوانستیم خیلی از گرههای كور تاریخی را باز كنیم. لذا متن آن نامه را
نگه نداشتیم اما مضمون آن یادم است كه نوشته بودند، من واقعاً از اینكه
چنین حالتی پیش آمده متأسفم، اما اولاً تشرف شما به عتبات خوب است. به این
دلیل كه بعضیها كه در نجف مینشستند و میگفتند علمای قم بیسوادند، در
این فرصت بفهمند كه حضرتعالی یكی از تربیتشدههای حوزه قم هستید.
دوم اینكه مطمئن باشید تا آخر پشتیبان شما هستم. اگرچه من كسی نیستم اما آمادگی دارم بیهیچ توقعی در خدمت شما باشم.
ایشان میگفتند كه من امام(ره) را از جوانی میشناسم و هیچ خلافی از زمان
طلبگی از ایشان ندیدهام. ایشان را یك انسان متعهد و متجهد میدانست و خیلی
به ایشان اعتقاد داشت. میفرمود: «امام هرچه میگوید از ته دلش میگوید.»
بارها پدر من به خود امام(ره) هم فرمود كه «آقا! اگر من جای شما باشم،
یكساعت هم نمیتوانم كشور را اداره كنم.» هم از نظر علمی و هم از نظر تدین
به امام اعتقاد داشت.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی هم این رابطه بین امام(ره) و مرحوم آیتالله مرعشی ادامه داشت.
ایشان
قدمبهقدم با انقلاب همراهی كردند و بعد از پیروزی هم همراهیشان را
ادامه دادند. یادم هست در اوایل پیروزی انقلاب كه حضرت امام(ره) در قم ساكن
بودند، به علت ناراحتی قلبی به تهران رفتند. تنها مرجعی كه برای عیادت
ایشان به تهران رفت، مرحوم والد ما بود. البته سایر مراجع، نمایندهشان را
فرستادند اما مرحوم والد میخواستند خودشان بروند. یكی از علما - كه رابطه
خوبی با انقلاب نداشت- در جمع تعدادی از طلاب گفته بود كه این بچه - یعنی
من- ما را به دردسر میاندازد؛ چون پدرش را وادار كرده برود تهران و با این
كار ما را هم به مخمصه میاندازد. در حالی كه اینطور نبود و پدرم خودشان
میخواستند بروند.
زمانی كه قم موشكباران شده بود. در آن زمان خیلیها از قم رفتند، اما
مرحوم والد ما ماند و میفرمود، قسم حضرت عباس میخورم كه ما در پناه
بیبی(س) هستیم. ایشان همیشه با تاكسی به حرم میرفتند اما آن چند روز را
تعمداً پیاده رفتوآمد میكردند تا بقیه كه از قم نرفته بودند، قوت قلب
بگیرند. وقتی كه این مسئله تمام شد، حضرت آیتالله خامنهای كه آن زمان
رئیسجمهور بودند، آمدند و از ابوی تشكر كردند و گفتند كار ایشان باعث شد
تا تعدادی از افرادی كه رفته بودند، برگردند.
ما
مشاهده میكنیم كه پس از ارتحال حضرت امام(ره) نیز حمایت ایشان از انقلاب و
رهبری تداوم داشت. واكنش مرحوم ابوی بعد از انتخاب آیتالله خامنهای به
عنوان رهبر جمهوری اسلامی چه بود؟
ایشان رسماً
نامهای خطاب به ایشان نوشتند
و در آن نامه كه متن آن در كتاب «مرزبان حماسهها» نیز آمده است، تأكید
كردند: «در پی مسئولیت بس حساس و سنگین مقام رهبری جمهوری اسلامی كه برعهده
آن جناب گذاشته شده، بدینوسیله ضمن تأیید، با احساس وظیفه و به عنوان
پدری سالخورده كه روزهای آخر عمر را بر حسب ظاهر سپری میكند، از جنابعالی
انتظار دارم تا در جهت احیای فرهنگ غنی اسلام و ترویج شرع مطهر بیش از پیش
اهتمام فرموده و با پیروی از دستورات الهی و انسانساز آن خاندان معصوم كه
در طول تاریخ مظلوم واقع شدهاند، با شتابی بیشتر گام بردارید.»
خیلیها
فكر میكردند كه ایشان در فتنه سال گذشه همان روزهای اول برخورد میكنند.
اما ایشان صبر كردند تا همه خودشان را نشان بدهند. در حالی كه اگر همان اول
برخورد میكردند، برای بعضی شبهه پیش میآمد. اما آقا صبر كردند تا اهداف
آنها برملا شود. با آن كارهایی كه در روز عاشورا مرتكب شدند، خود را نشان
دادند.
ایشان همچنین حدود پنج ماه بعد، در نامه دیگری به رهبر معظم انقلاب تصریح
كردند: «قاطبه ملت ایران نیز بایستی قدردان رهبری و دولت خدمتگزار جمهوری
اسلامی باشند و خداوند سبحان را كه به آنان نعمت حكومت صالحه ارزانی داشته
است، شكر بگزارند.»
مرحوم پدر ما خیلی علاقه و ارادت به آسید جواد، پدر رهبر انقلاب داشتند.
میگفتند كه مرد ملّا، متدین، باصفا و نیكنفسی است. با یكدیگر آشنا بودند و
ارتباط و مكاتبه داشتند؛ خیلی گشتم تا این مكاتبات را پیدا كنم اما موفق
نشدم.
البته خود من هم هر وقت مشهد میرفتم، با رهبر انقلاب مأنوس بودم. در آن
زمان، شبها در مسجد گوهرشاد، بعد از نماز جماعت مغرب و عشاء، حلقهای بود
كه طلبهها مینشستند و گعده میكردند كه من همراه آقای خامنهای در آن
گعدهها مینشستیم.
آیتالله خامنهای از كتابخانه مرحوم آیتالله مرعشی بازدید كردهاند. در آن بازدید چه گذشت؟
سال
هفتاد بود كه تشریف آوردند. یادم هست كه در گنجینه نُسَخ خطی رفتند. من
خطوط علما و كتابهای خطی را به ایشان نشان میدادم. خیلی طول كشید، چون
خیلی علاقه داشتند. ناگهان آقای محمدی ساعت را نگاه كرد و به آرامی به
ایشان گفت كه باید به قرار بعدی بروند. آقا گفتند كه ما با پای خودمان و به
اختیار خودمان وارد اینجا شدیم اما غیر اختیاری از اینجا خارج میشویم و
اگر آقای محمدی نگفته بودند شاید تا دو ساعت دیگر هم اینجا میماندم و
متوجه گذشت زمان نمیشدم. ایشان محو خطوط علما و كتابها شده بودند و من هم
لذت میبردم.
من همیشه به كاركنان كتابخانه گفتهام كه اهل علم، بهاصطلاح در كتابها
ریز میشوند، اما بعضی آقایان میآیند و یك نگاه اجمالی میكنند و میروند.
در حالی كه رهبر انقلاب اینگونه نبودند و معلوم بود كه ایشان خیلی به
كتاب علاقهمند هستند.
خطوط علامه و شیخ طوسی را به ایشان نشان دادم كه گفتند: «اگر تصویری از
ایشان نیست لااقل خطوط ایشان هست.» من به ایشان عرض كردم كه بعضی نسخهها
را پدر من با نماز و روزه استیجاری خریداری كردند. ایشان هم تأكید كردند كه
دولت باید از كتابخانه پشتیبانی و حمایت كند.
رهبری در سفر اخیرشان به قم، در بازدید از نمایشگاه دستاوردهای فرهنگی، پژوهشی حوزه علمیه، از غرفه كتابخانه هم بازدید كردند. از آن بازدید بگویید.
ایشانٰ
در غرفهی كتابخانه بیشتر از همهجا توقف كردند؛ بهخصوص توجهشان به یكی
از آثار مرحوم ابوی ما بهنام «موسوعة الإمامة فی نصوص أهل السنة» جلب شد
كه ما قبلاً برایشان فرستاده بودیم اما ندیده بودند. ایشان نگاه كردند و
فرمودند: «والد شما چقدر وقت برای این كتاب گذاشتند؟» گفتم: زیاد؛ ایشان از
24 ساعت شاید تنها چهار ساعت استراحت میكردند.
سفر رهبر انقلاب به قم، فصل جدیدی را برای حوزههای علمیه رقم زد. شما این سفر را چگونه ارزیابی میكنید؟
خیلی
خوب و موفق بود. اولاً استقبال بینظیر بود؛ هم حوزویان و هم مردم قم كه
همیشه پیشقراول بودهاند و در طول تاریخ انقلاب واقعاً مثال زدنی هستند.
ثانیاً دید و بازدیدهایی كه صورت گرفت و بعد هم بازدید ایشان از مراجع
بازتابهای خیلی خوبی داشت. علما از طیفهای مختلف به دیدار ایشان آمدند.
من هم رفتم. من علاقه دارم؛ چون ایشان رهبر ماست. عمامهای كه سر من است،
بهخاطر وجود شخص ایشان است و اگر سیاستها و كیاستهای ایشان نبود، معلوم
نبود وضع مملكت ما بعد از حضرت امام(ره) چه میشد. به نظر من، ایشان خمینی
دیگری هستند. با رحلت حضرت امام(ره) همه نگران آینده این انقلاب بودند.
یكدفعه جرقهای در مجلس خبرگان به ذهن آقایان آمد. در حالی كه خود ایشان
جزو مخالفان جدی در آن جلسه بود. خدا چه توفیقی به ایشان داد. الان مانند
یك جوان نشاط دارند.
در همین فتنه سال گذشته، خیلی با متانت رفتار كردند. خیلیها فكر میكردند
كه ایشان همان روزهای اول برخورد میكنند. اما ایشان صبر كردند تا همه
خودشان را نشان بدهند. در حالی كه اگر همان اول برخورد میكردند، برای بعضی
شبهه پیش میآمد. اما آقا صبر كردند تا اهداف آنها برملا شود. با آن
كارهایی كه در روز عاشورا مرتكب شدند، خود را نشان دادند.