اما در تمام الگوهای «فرجام نگاری» همواره چند عنصر ثابت وجود داشته است: اول پیشگویی و دوم تمهید برای «تغییر». به عبارت روشن در تمام نسخههای فرجامنگاری در شبکههای اجتماعی-رسانهای، همواره زمینه برای مدلی از تغییر مهیا شده است. تغییری که از پیش «طراحی شده» و باور به آن توسط کانونهای معین در قالب «پیشگویی» عمومی میشود.
پروژههای فرجام نگاری در شبکه های اجتماعی و رسانه ای همواره با «تغییرات سیاسی» کلان پیوند داشته است و توسط کانونهای پشت پرده این سیاستها مدریرت شده است. این پروژه مربوط به امروز نیست و از زمان جنگهای صلیبی تاکنون از سوی کانونهایی خاص مورد استفاده بوده است.
نظریه «پایان دنیا» به یکی از اهرمهای موثر کنترل ذهن در دههای اخیر تبدیل شده است.
برای عمومیت بخشی به چنین پروژههایی که باور تودهها را طلب میکند، همواره به نوعی میراث رازآمیز سیاسی یا به عبارت دقیقتر نوعی عرفان سیاسی نیاز است. این عرفان که رنگ و بوی متافیزیکی خود را به صورت اغراق آمیز به رخ میکشد، چیزی نیست جز کابالا؛ آیینی که در قرون وسطی با دمیدن در میراث مسیحایی و پیشگویی ظهور عیسی بن مریم، بارها جامعه مسیحی را به منظور مشارکت در جنگهای خانمانسوز یا کوچهای غیرضروری بازی داد و از آن زمان تا کنون به کرات این سناریو را تکرار کرده است.
«نظم کنونی جهان» که حاصل دسیسههایی است که پیش از جنگ جهانی اول طراحی شد، پس از جنگ دوم جهانی به تثبیت رسید و تا کنون به حیات خود ادامه داده است. این نظم که ضامن منافع گروههای خاص در سطح بین المللی بوده است با چند حادثه که مهمترین آنها انقلاب اسلامی است، ترکهای خطرناک برداشته است. صدای خرد شدن این نظم را کسانی که طراحان اصلی آن بودهاند، بیشتر و بهتر از همه میشنوند؛ از این رو با پیشدستی در صدد تکرار شگردهای کهنه هستند و از «نظم نوین جهانی» دم میزنند. نظمی که میتواند با حفظ ماهیت جایگزین شرایط کنونی شود و همچنان منافع این گروه خاص را برای یک دوره بلند مدت دیگر تأمین نماید. پروژههای رسانهای مربوط به فرجام جهان را باید متناسب با این چارچوب کلی فهمید.
سابقه طرح موضوع پایان جهان
کمی پیش از اکران فیلم سینمایی 2012، مستندی
با مضمون مشابه با نام نوسترآداموس 2012 با تبلیغات گسترده از شبکه پرمخاطب
هیستوری چنل، به نمایش درآمد و با سرعت کوتاهی در دیگر شبکه های تلویزیونی
سراسر جهان تکرار شد.
اگر مضمون فیلم سینمایی 2012 بخاطر داستان
خیالپردازانه آن قابل باور نبود، اما در برنامه هیستوری چنل ما با یک مستند
به ظاهر علمی تاریخی مواجه بودیم، از هم از شبکه های که در میان مخاطبان
فرهیخته به پخش برنامه های علمی/تاریخی و منحصر بفرد شهرت داشت.
در مستند نوسترآداموس 2012 علاوه بر پیشگویی
مایاها درباره سال 2012 به نقاشیهای به تازگی کشف شده نوسترآداموس پیشگوی
مشهور یهودی فرانسوی قرن شانزدم ارجاع داده می شود و همچنین پیشگویی های
محافل مخفی فراماسونری درباره حوادث سال 2012 معرفی می شود.
در بخشهای پایانی برنامه اینگونه جلوه داده
میشود که دنیای غرب با یک آزمون سیاسی و اجتماعی بزرگ مواجه خواهد شد و
اگر بتواند این آزمون را از سر بگذراند از بلایای پایانی در امان خواهد
ماند. ریتم تند و نوع خاص نریشن و موسیقی مستند و چینش فشرده انبوده
اطلاعات پراکنده در پس یکدیگر به گونه ای است که مخاطب عام پس از تماشای
آن، درباره سرنوشت خود در سال 2012 احساس نگرانی می کند.
به گفته مستند سنگ نوشته های تمدن مایاها
پایان دنیا را در سال 2012 نشان میدهد. گوینده متن خاطرنشان میکند این به
معنای سرنوشت محتوم نیست و ما غربیها با درایت میتوانیم آن را تغییر
دهیم. این تغییر در ادامه مستند معنای روشنی می یابد. هرچند مستند با
اشاره به تمدن مایاها آغاز میشود ولی تقریباً آن را رها میکند و منحصراً
به تشریح پیشگوییهای نوسترآداموس و انجمنهای فراماسونری می پردازد.
در واقع نوسترآداموس بهانه ایست تا مستند
قدرتهای مخفی و توان پیشگویی را برای انجمنهای سری ماسونی تبلیغ کند. در
واقع مستند، اعتبار پیشگوییهای نوسترآداموس را هم از آن جهت می داند که
او در جوانی به عضویت گروهی از سنگتراشان آزاد یا همان فراماسونها درآمده
است و در آنجا علوم خاصی همچون جادو و کیمیا را فراگرفته است.
در این مستند حادثه ای هولناک در سال 2012
رخ خواهد داد و تنها در صورتی که ما غربی ها بتوانیم از آزمون نظامی و
سیاسی آن سالها سربلند بیرو آییم و آن حادثه هولناک را خنثی کنیم، در امان
خواهیم بود. در زمان توضیح این مطالب تصاویری از انفجارهای اتمی به تصویر
کشیده میشود.
در بخشی از این مستند یک خاخام ساکن
سرزمینهای اشغالی به نام آریل بارزادک که از کارشناسان برنامه است به
صراحت اعلام می کند خطر سال 2012 از ناحیه ایران است و این کشور تهدید
اصلی برای غرب در آن سال خواهد بود و اگر برای آن تدبیری اندیشیده نشود،
حادثه ای مانند طوفان نوح در انتظار دنیا خواهد بود! به گفته او ما هنوز
نمیدانیم چرا طوفان نوح رخ داده است ولی بی شک دلایل مهمی مربوط به کفار
وجود داشته است.
او با این گفته سعی میکند قوم کافری را که
سبب نزول بلا در زمان نوح شد با ایرانیان در حال حاضر مقایسه کند! پس از
سخنان خاخام اسرائیلی تصاویری از رئیس جمهور ایران نشان داده می شود.
مستند در این بخش در تلاش است به مخاطب عام غربی بقبولاند خطر 2012 از جانب
ایران است و اگر بخواهیم از خطر ایران در این سال در امان باشیم باید به
اسرائیل به عنوان دژ دفاعی در برابر این خطر، کمک کنیم.
این مستند که قرار است مستندی علمی با موضوع و
تاریخ مایاها باشد برای خود عنوانی کاملاً مسیحی-یهودی و آخرالزمانی
انتخاب کرده است. واژه آرماگدون بر اساس عهد قدیم نام کوهی در نزدیکی
اورشلیم است که نبرد میان مسیح و ضد مسیح در آنجا رخ می دهد.
در ادبیات رسانه ای غرب سالهاست برای اشاره
به جنگی پایانی در منطقه خاورمیانه از این نام استفاده میشود. وقتی مستندی
که قرار است بررسی علمی و تاریخی تمدن مایاها باشد چنین نامی را برای خود
برمی گزیند نشان از جهت گیری غرض مندانه سازندگان آن است. این برنامه درست
همانند برنامه شبکه هیستوری چنل به هراسی عمیق نسبت به سال 2012 و خطر
احتمالی آن دوران برای مخاطب ایجاد می کند.
با اینکه این مستند تمرکز علمی خود را بر
جابجایی احتمالی قطبهای زمین در سال 2012 قرار داده است تصاویری از اصابت
چیزی شبیه به موشکهای اتمی به کشورهای اروپایی به دفعات نشان داده می شود.
این تصاویر در روند علمی مستند هیچ جایگاهی ندارد و صرفا برای انحراف ذهن
مخاطبان غربی به سوی نوعی جنگ یا خطر هسته ای و مخرب در آستانه سال 2012 در
فیلم گنجانده شده است.
توضیحات باصطلاح علمی فیلم درباره جابجایی
قطبی زمین این نتیجه را به دست می دهد که سیلها و طوفانهای وسیعی به وقوع
خواهد پیوست. با اینکه بخش علمی فیلم هیچ ارجاع و اشاره ای به برخورد چیزی
مثل شهاب سنگ و مانند آن ندارد، بارها تصاویری شبیه به جنگ اتمی علیه
شهرهای بزرگ اروپا تکرار می شود. واشنگتن نیز از جمله شهرهایی است که با
انفجارهایی شبیه به انفجار اتمی مورد حمله و نابودی قرا می گیرد.
از سوی دیگر، بسیاری از کارشناسان برنامه های
متنوع 2012 در واقع تعداد محدودی از افراد هستند که در فعالیتهای مختلف
رسانه ای به تناوب تکرار می شوند. رابرت باست که در این مستند به عنوان
کارشناس حضور دارد، یکی از فعالترین سایتهای تبلیغاتی 2012 را مدیریت
میکند. سایت وی جنگ مذهبی بزرگ و جنگ اتمی در خاورمیانه را به عنوان دو
گزینه محتمل در سال 2012 اعلام کرده است.
رابرت باست تا کنون از طریق تبلیغ کالاهای مختلف همانند کوله های اضطراری شرایط بحران و بسته های کمکهای اولیه صدها هزار دلار به جیب زده است. در نریشن پایانی فیلم آمده است هرچند حوادث 2012 در پیشگوییهای گوناگون آمده است با این حال خارج از اختیار ما انسانها نیست و اگر هم خطری در پیش است از جانب گروهی از خود انسانهاست. به این ترتیب تمامی حس ترس و نگرای ایجاد شده در دل مخاطب غربی برای برانگیختن این انتظار هزینه می شود که دولتهای غربی موظفند خطر را شناسایی کرده و به مقابله با آن برخیزند.
در همان ماههای پس از اکران سینمایی 2012 در سال 2009 شبکه امریکایی هیستوری چنل به پخش مستندی 12 اپیزودی به نام اثر نوسترآداموس اقدام کرد که در مهمترین اپیزود خود به بررسی پیشگوییهای این کیمیاگر یهودی قرن شانزدهم درباره حوادث سال 2012 می پرداخت.
البته در این قسمت از مجموعه بیشتر از نوسترآداموس افرادی همچون لئوناردو داوینچی و نیوتون به عنوان پیشگو معرفی می شوند. مستند بدون آنکه سندی ارائه دهد با تدوین اغنایی برخی تصاویر بازسازی شده از خلوت لئوناردو داوینچی اینگونه وانمود میکند که او با نیز در نقاشی های خود به صورت رمزی به حوادث سال 2012 اشاره کرده است. برای مثال تصویری از خطوط درهم و گنگ که در یکی از نقاشی های او دیده میشود به حوادث ناگوار و آشوبهای جهان آینده تأویل میشود. در سینمایی 2012 نیز به طور تلویحی با انتقال آثار نقاشی لئوناردو داینچی از موزه لوور به جهان آینده بر این استفاده جنجالی از شخصیت لئوناردو داوینچی تأکید شده است.
تصاویر حمله اتمی به شهرهای مختلف اروپا در
سال 2012 در این مستند نیز به وفور گنجانده شده است. این تصاویر برای مخاطب
عام اروپایی در کنار جنجالهای خبری مروبط به پرونده هسته ای ایران که
روزانه تکرار می شود چه معنایی میتواند داشته باشد؟ آیا عموم کسانی که به
این رسانه ها اعتماد می کنند خطر ناگوار سال 2012 را از جانب کشورهایی
که به دروغ از سوی رسانه های غرب در جستجوی تکنولوژی بمب هسته ای معرفی
میشوند، نخواهند دانست؟
جالب اینجاست که در این فیلم در تصویری
ساختگی که لنوناردو داوینچی را در حال فکر کردن درباره حوادث پایان جهان
نشان میدهد شبحی از مسلمانان شیعه عراق با پارچه نوشته هایی درباره امام
حجت و مهدی موعود به نمایش در میآید. طبق سخنان کارشناسان این برنامه جنگ
هولناک سال 2012 طبق دست نوشته های لئوناردو داوینچی از اورشلیم یا همان
بیت المقدس و در پی نزاع میان یهودیان و مسلمانان رخ خواهد داد. به این
ترتیب در این مستند و مستندهای مشابه پیشگویی های سال 2012 به منطقه
خاورمیانه و منازعات سیاسی و نظامی که غرب در این منطقه آنها را دامن
میزند برگرداننده میشود. مخاطب این محصولات رسانهای آمادگی ذهنی و روانی
لازم را برای پذیرش کشمکش و آشوبی دیگر در منطقه خاورمیانه خواهد یافت.
کشمکشی که میتواند بر اساس سیاستهای نظام سلطه در منطقه طراحی شده و به
اجرا در آید.
برای 5 نقاشی که در این فیلم و در دیگر
رسانه های امریکایی در سال 2009 به نوسترآداموس نسبت داده شد هیچگاه سندی
ارائه نشد. حتی اصل این نقاشیها جهت مشاهده و بررسی کارشناسان در هیچ
موزهای قرار نگرفت. تنها گفته شد این نقاشیها پس از قرنها در زیرزمین یک
ساختمان قدیمی یافته شده است! قلب محتوای این مستند درباره حوادث سال 2012
را همین پنج نقاشی فاقد سند شکل می دهد.
در یکی از این تصاویر اژدهایی با نشان هلال به چشم میخورد که شمشیری برای کشتن آن بر سرش فرود آمده است. کارشناسان برنامه هلال را نماد جهان اسلام و این اژدها را خطر اسلام برای جهان غرب در سال 2012 معرفی میکنند که باید در برابر آن اقدام لازم را انجام داد. این اظهارات با تصاویر انفجارهای مهیب اتمی همراه میشود تا برای مخاطب غربی تداعی گر کشورهای اسلامیِ هسته ای بویژه ایران باشد.
در اپیزودی از این مجموعه که به معرفی ضد
مسیح اختصاص داشت، گفته میشود نوسترآداموس سه ضد مسیح به ما معرفی میکند.
برنامه بدون هیچ دلیلی اعلام میکند ضد مسیح اول که ناپلئون است، ضد مسیح
دوم هم هیتلر است و ضد مسیح سوم اکنون در میان ماست! برای منطقه ظهور ضد
مسیح سوم گزینه های مختلفی از جمله عراق، ایران، افریقا و یا خود امریکا
معرفی میشود ولی از میان همه آنها ایران انتخاب میشود و به عنوان محل
ظهور ضد مسیحی که جهان را در سالهای پایانی آن نابود خواهد کرد معرفی می
شود.
مستند هیستوری چنل هیچ دلیلی برای این ادعا
ارائه نمیکند و البته ریتم تند و جذاب فیلم نیز به ذهن مخاطب اجازه
نمیدهد چنین دلیلی را طلب کند. نتیجه منطقی این جنجال رسانهای در مقابل
اخبار مربوط به فعالیتهای هستهای ایران این پیام را به دنبال دارد که
همواره باید از ایران ترسید و اگر اقدامی علیه این کشور صورت گرفت باید از
آن حمایت کرد.
در ادامه این مستند به بررسی گزینه های احتمالی ضد مسیح می پردازد. رهبر کره شمالی، رئیس جمهور ایران، پوتین، بن لادن، رهبرچین و برخی دیگر از افراد به عنوان گزینه های احتمالی معرفی میشوند ولی در نهایت بر روی مسئولین کشورهایی از خاورمیانه که با سیاستهای امریکا همراه نیستند به عنوان گزینه اصلی ضد مسیح سوم تأکید می شود.
2012 تئوری توطئه
مستند دیگری به کارگردانی جسی ونچوراست. جسی ونچورا به عنوان یکی از
فیلمسازن منتقد در امریکا شناخته میشود ولی در اینجا از این پروژه رسانه
ای حمایت می کند و سعی می نماید آنچه در فیلم 2012 درباره ساخته شدن
پناهگاههای خاص دیده می شود را مستند کند. او به مخاطب امریکایی خود القاء
می کند که 2012 واقعی است و دولت برای ثروتمندان و سیاستمداران پناهگاه
های مجهزی ساخته است ولی مردم عادی شانسی برای زنده ماندن ندارند.
مستند دیگری با نام 21 دسامبر 2012 روز پایان تاریخ (December 21 2012: History’s Final Day)،
برنامه دیگری است که در همان سالها به طور گسترده از شبکه های مختلف
امریکا پخش شد و در آن حادثه سال 2012 با مکاشفات یوحنا در عهد جدید تطبیق
داده شده بود. البته این تطبیق خیالپردازانه بر اساس برداشتی آزاد از معنای
برخی جملات مبهم مکاشفات یوحنا صورت میگرفت. در واقع این مستند و
نمونههای مشابه آن مأموریت داشتند با استفاده از عقاید مذهبی، مسیحیان
معتقد را نسبت به حادثه 2012 حساس کنند.
پروژه چشم انداز (The Horizon Project) عنوان
مستند دیگری است که در سال 2006 با موضوع سال 2012 ساخته شد. در این مستند
به طور تفصیلی درباره پیشگویی مایاها و تقویمی که در 21 دسامبر 2012 به
پایان میرسد صحبت شده است. این مستند نیز به طور گسترده در شبکه های مختلف
امریکا، کانادا و اروپا بارها به نمایش درآمد.
جنجالهای تبلیغاتی مربوط به پایان جهان در
سال 2012 کمی پس از فروکش کردن شک حاصل از سناریوی یازده سپتامبر شروع شد.
با این حال این جنجال تنها پس اکران فیلم 2012 در سال 2009 فراگیر شد و به
اوج خود رسید.
مبلغان اصلی این جنجال در درجه اول هالیوود و
شبکه های تلویزیونی چندملیتی، موسسات تجاری باستان پژوهی و عرفانهای
مدرن، مؤسسات آینده پژوهی وابسته به جناح راست مسیحی در امریکا و برخی
شومنهای مشهور علاقهمند به سیاست و رسانه در امریکا بودند.
در طول سالهای اخیر و پس از اکران فیلم 2012 صدها فستیوال ویژه و سخنرانی در سراسر جهان بویژه امریکای شمالی و اروپا برای تبیین خطر بزرگ این سال و روز 21 ماه دسامبر در آن، برگزار شده است:
مستندهای تأثیرگذاری که نام برده شد تنها تولیدات پرهزینه مربوط به پروژه 2012 نیستند،
فیلمهای سینماییِ:
2012 روز پایانی
2012 به دنبال بسته شدن
2012 سوپرنووا
و فیلمهای مستند:
2012 علم یا توهم
2012 یک بیداری
نوسترآداموس در ورای پیشگوییها
2012 اسرار شگفت انگیز جدید
2012 زمانی برای تغییر
2012 اکنون در میان حادثه ایم
رمزگشایی گذشته 2012 پایان روزگار
دوران پست مدرن پیش به سوی 2012
در کنار محصولات نمایشی و مستند دیگر این
شبکه رسانهای را کامل می کنند؛ شبکه ای متشکل از برنامه های نمایشی و
مستند متعدد که در طول چندسال گذشته پس از تولید در امریکا در سراسر رسانه
های غربی به کرات پخش شده اند. محصولات تصویری تنها بخشی از این پروژه
بزرگ رسانه ای بود. در طول این سالها هزاران کتاب در گونه های علمی،
تاریخی، رمان، آینده نگاری و توطئه پژوهی روانه بازار شد و به سرعت به
زبانهای مختلف ترجمه گردید.
انبوه مطالب منتشر شده به حدی بود که هیچ کس از مردم عادی فرصت و مجال این را نمی یافت به بررسی صحت و سقم مطالب منتشر شده بپردازد. سایتهای اینترنتی به کتابها ارجاع می دانند و کتابها به فیلمها و فیلمها به سایتهای اینترنتی. چرخه دایره واری که یکدیگر را تأیید می کردند ولی هیچ منبع و سخن موثقی وجود نداشت، با این حال تکثر و تنوع محصولات سبب شد بسیاری رخ دادن حادثهای در نزدکی سال 2012 یا روز 21 دسامبر را در سراسر جهان باور کنند و این دقیقاً هدفی بود که برای این پژوه عظیم رسانه ای تدارک شده بود.
در بین سالهای 2000 تا 2009 موسسات مطالعاتی تاریخی، آینده پژوهی، موسسات عرفانی مدرن، موسسات نشر و توزیع کتاب و مراکز متعدد دیگر بسیاری بیش از صدها نشست و سخنرانی در زمینه پدیده 2012 در امریکای شمالی و اروپا برگزار کردند. جالب اینجاست که تمامی این موسسات به صورت غیر رسمی و غیر تخصصی درباره موضوعات علمی و تاریخی مرتبط با این پدیده اظهار نظر میکردند و عمده تلاش آنها بر جذب افراد و مخاطبین برای توسعه شبکه اجتماعی خود متمرکز بود. از میان افرادی که این نشستها و سخنرانی ها را برگزار می کردند می توان به این افراد اشاره کرد:
تِرِنسه مککِنا (Terence McKenna): که گفته میشود جایی در هاوایی زندگی میکند و منتظر پایان دنیا است!
دیوید فلین (David Flynn)
که می کوشید حوادث سال 2012 را بر اساس شباهت زمین با مریخ توضیح دهد! او
در سخنرانی های خود توضیح می داد که حوادث 2012 به اسرائیل و دشمنانش
ارتباط دارد.
ریک کلی (Rik Clay) همان کسی که برای اولی بار کلمه صهیون یا زایان را در آرم المپیک لندن معرفی کرد!
جان مور (John Moore) که تمرکز خود را بر روی تغییرات آب و هوایی قرار داده بود و اصرار داشت دولت برای این تغییرات خود را آماده کرده است. (درست همانند آنچه در فیلم 2012 دیده میشود)
درونوالو ملچیزدک (Drunvalo Melchizedek)
او درباره 2012 بر اساس پیشگویی مایاها سخن میگوید و معتقد است این
پیشگویی یک پیشگویی قلبی است نه علمی! او این مسأله سخن میگوید که سال
2012 و روز پایانی در واقع زمان تغییر باورها و آموزه های معنوی در قلب
انسانهاست.
ایوان فرون اشتاین (Ivon Evon Stein) در سخنرانی های خود از عصر یخبندان تا سال 2012 را فصل به فصل توضیح میدهد!
ریچارد سی هوگلاند (Richard C Hoagland) او درباره انتخاب شدن اوباما حرف میزد و این انتخاب را مقدمه 2012 می دانست.
همچنان که ملاحظه شد، فیلم سینمایی 2012 تنها یک نمونه برجسته از پروژه رسانه ای 2012 بود.
فیلم سینمایی 2012
فیلم سینمایی 2012 در سال 2009 با بودجه 200 میلیون دلاری آن به نمایش در آمد.
درونمایه اصلی این فیلم پایان جهان کنونی انسانها بر روی زمین و آغاز جهانی نو، در واپسین روزهای سال 2012 بود. یعنی روز جمعه 21 دسامبر 2012 مصادف با 30 آذرماه 1391.
فیلم سینمایی 2012 یک تابلوی طراحی شده درباره آینده زمین و انسانهاست
که جزئیات آن با وسواس و متناسب با سیاستهای مورد نظر سازندگانش ترسیم شده است
در تابلویی که فیلم از فرجام جهان ارائه
میکند، نکاتی وجود دارد که اجازه نمیدهد آن را صرفاً یک فیلم علمی- تخیلی
پرهزینه و سرگرمکننده بدانیم. بلایای طبیعی در آستانه نابودی جهان، هرج و
مرج اجتمای، پیشگوییهای باستان، دیوانگان و دانشمندان پیشگو، سیاهپوست
بودن رئیس جمهور امریکا، فرو ریختن جایگاه ادیان الهی، ورود تنها یک دین به
جهان آینده، حذف بسیاری از فرهنگها و تمدنها از جهان آینده، رهبری جهان
آینده توسط امریکا، فقدان امداد و منجی الهی و رها بودن انسان در برابر
حوادث ناگوار پایانی، حضور ملکه و خاندان سلطنتی انگلیس در جهان آینده،
تجدید مبدأ تاریخ از تولد عیسی مسیح به یک حادثه طبیعی، تشابه کشتی نجات
بخش با ماجرای کشتی نوح و اشاره به میراث مرموز داوینچی کمترین اجزای
تابلوی ترسیم شده از آینده جهان در این فیلم هستند که به سادگی نمی توان
از کنار آنها عبور کرد.
فیلم سینمایی 2012 هرچند در ظاهر یک درام علمی-تخیلی سرگرم کننده است که فرجام زمین را دستمایه داستان خود قرار میدهد، ولی توجه به اجزای جهان فیلم مطالب عمیق تری را در خصوص آن آشکار می سازد. این فیلم یک تابلوی طراحی شده درباره آینده زمین و انسانهاست که جزئیات آن با وسواس و متناسب با سیاستهای مورد نظر سازندگانش ترسیم شده است؛ در ادامه به برخی از این موارد اشاره می شود:
فرجام جهان ناگوار و خشن است
اولین ویژگی فیلم ارائه تصویری هولناک از
فرجام بشر بر روی زمین است. فرجامی که با نبودی بشر گره خورده است. در این
فیلم بر خلاف آموزه های دینی که بر آینده ای روشن و رویایی برای زندگی
انسان در زمین تأکید دارند، هیچ منجی در کار نیست و آینده روشن نیز به
آینده ای تاریک و فاقد شعور که نتیجه ای جز نابودی میلیاردها انسان ندارد
تبدیل شده است.
سخن پیشگوها و فرقه های مخفی را باور کنیم!
در این فیلم افراد به ظاهر دیوانه ای که از
حوادث آینده سخن میگویند به عنوان پیشگویان صدیق فرجام جهان معرفی می
شوند. در این فیلم تأکید میشود که کسانی همچون نوسترآداموس و مردمان تمدن
مایاها خطر هولناک پایان جهان را پیشگویی کرده اند. دقت کنیم مرد دیوانه
به فهرستی از افرادی که سعی داشتند به انسانها هشدار بدهند ولی کسی آنها را
باور نکرد اشاره می کند.
در این فیلم افراد به ظاهر دیوانه ای که از حوادث آینده سخن میگویند
به عنوان پیشگویان صدیق فرجام جهان معرفی می شوند.
این افراد در دنیای امروز کسانی همچون نوسترآداموس، اریش فون دنیکن، دیوید آیک، جسی ونچورا، کنت سن ژرمن و دیگر افراد وابسته به فرقه های مخفی غیر دینی هستند؛ افرادی که شیاد بودن آنها توسط محققان بسیاری به اثبات رسیده است. با این حال فیلم مخاطب خود را به سوی این کانونها سوق میدهد بازار پذیرفتن شایعات بی اساس را گرم تر می کند. کارکرد چنین شیوه ای این است که از طریق این محافل و کانونهای غیر رسمی در هر زمان حساس میتوان هرگونه شایعهای را در میان مردم رونق داد.
ادیان وحیانی و ابراهیمی در آینده جهان جایی ندارند
فیلم به طور گستاخانه نشان میدهد در حادثه
سال 2012 ارکان مسیحیت فروپاشیده میشود. در سکانس فروریختن نمادین کلیسای
واتیکان به عنوان قلب جهان مسیحیت، رابطه میان خداوند و انسان در نقاشی
نمادین میکل انژ شکاف بر میدارد و در بخش دیگری مجسمه مشهور مسیح بر فراز
شهر ریو دو ژانیرو فرو می ریزد.
فیلم در اینجا به صراحت تأکید میکند که جهان
آینده جهانی نیست که در آن رابطه انسان با خداوند جایگاهی داشته باشد. در
بخشی از این سکانس تصویری از خانه کعبه نشان داده میشود. رولاند امریش -
کارگردان همجنس باز فیلم - در مصاحبه ای در پاسخ به ایکه چرا کعبه را در
حال تخریب شدن نشان نداده است، اینگونه پاسخ داد: « من قصد داشتم این کار
را بکنم، ولی مشاورم هارالد به من گفت بهتر است بخاطر یک فیلم یک فتوا علیه
خودمان درست نکنیم. حق با او بود، ما در غرب باید حواسمان به این مساله
باشد.. شما میتونید نمادهای مسیحیت رو داغون کنید ولی اگر با نمادهای
اسلامی این کار را بکنید علیه تان فتوا صادر می شود.»
همچنان که ملاحظه می شود کارگردان فیلم به
صراحت دشمنی خود را با نمادهای دینی اعلام می کند و اگر فتاوای هوشمندانه
ای همچون فتوای امام خمینی (ره) علیه ارتداد و توهین سلمان رشدی وجود نمی
داشت، این دشمنی در فیلم نمایان تر می شد. جالب اینجاست که کارگردان به
نوع دیگری اعتراض خود را در فیلم نشان می دهد. در سکانسی که اخبار
تلویزیون آشوبهای سراسر جهان را پیش از حادثه پایانی به تصویر میکشد،
کارگردان بخشی از مراسم تشییع پیکر مطرح امام خمینی و هجوم مردم مشتاق به
سمت تابوت ایشان را به عنوان نمادی از آشوب در جهان مورد استفاده قرار داده
است.
پس از نجات کشتیها از طوفان مرگبار، تاریخ میلادی که مبدئی ماهیت مذهبی و بر اساس سال تولد یکی از پیامبران الهی دارد، از زندگی بشر حذف شده است و یک حادثه طبیعی که فاقد ماهیتی آسمانی و دینی است جایگزین مبدأ تاریخ می شود.
تنها ادیان غیر وحیانی در جهان آینده حضور دارند
تنها نشانی که از ادیان که در این فیلم اجازه
می یابد به کشتی جهان آینده راه یابد، بودیسم است. بودیسم مجموعهای از
آموزه ها و تجربههای فردی است و شخص بودا هیچگاه ادعای پیامبری نداشته
است.
در دههای اخیر به دنبال گرایش عمومی به مذهب
در جوامعه غربی، این دین شرقی به عنوان گزینه مناسبی برای ممانعت از گرایش
جوانان به ادیان ابراهیمی، از سوی کانونهای رسانهای غرب تبلیغ شده است.
در این فیلم نیز کارگردان به صورت نمادین تنها این دین را که به راحتی با
شاخصهای فرهنگی تمدن مدرن کنار میآید، به دنیای آینده راه می دهد.
رهبر جهان آینده آمریکاست
در این فیلم 8 کشور صنعتی به رهبری امریکا
اقدام به ساخت پناهگاهی در تبت باری عزیمت به دنیای آینده میکنند. در
مراحل شناسایی این خطر بزرگ نیز دانشمندان امریکایی سرپرستی پروژه را
برعهده دارند. با اینکه افرادی از شرق و کشور چین نیز در پروژه حضور دارند
ولی نقش آنها عمدتاً تکنیسین و نیروی اجرایی است و اتفاقاً یکی از کارگردان
چینی است که با تلاش برای ورود غیرقانونی برادر و مادربزرگش به درون کشتی
سبب به خطر افتادن جان هزاران نفر میشود.
مرد خشن و خوشگذران و میلیونر روسی نیز که
نمادی از روسیه است به رغم اینکه با پول و نفوذ فراوان خود جایی در دنیای
آینده خریده است از حضور در آن باز میماند و تنها فرزندان کودن و ناتوانش
به پشتوانه کار پدرانشان در آینده حضور مییابند. به عبارت روشن فیلم جهان
آینده را جهانی در تسخیر و تسلط قدرتهای غربی و بخصوص امریکا نشان میدهد.
جالب اینجاست که ملکه انگلیس نیز به عنوان عضوی غیرقابل حذف از جهان آینده به کشتی وارد میشود. رئیس جمهور امریکا در این فیلم سیاهپوست انتخاب شده است تا با شخصیت واقعی رئیس جمهور کنونی این کشور تطبیق داشته باشد و باورپذیری نزدیک بودن حادثه 2012 را عمیق تر کند.
نظم نوین غربی در حال شکل گیری است
جکسون شخصیت اصلی فیلم، یک نویسنده است. او
کتابی به نام "خداحافظ آتلانتیس" نوشته است که حاصل عمر اوست. جکسون برای
نگارش این کتاب با بسیاری از آینده پژوهان و پیشگویانی که در فیلم به آنها
اشاره می شود، صحبت کرده است.
محتوای کتاب جکسون در هیچ کجای فیلم به روشنی
بیان نمی شود ولی می دانیم کتابی درباره جهان آینده است. بیشتر از هر
چیز نام این کتاب گویاست. آتلانتیس جدید عنوانی است که فرانسیس بیکن به
عنوان اولین متفکر و رویاپرداز جهان مدرن، برای توصیف شهر آرمانی خود از آن
استفاده کرده است.
جکسون شخصیت اصلی فیلم، یک نویسنده است.
او کتابی به نام "خداحافظ آتلانتیس" نوشته است که حاصل عمر اوست.
آتلانتیس نو همواره در ادبیات رسانهای غرب
برای اشاره به جهان آینده ای که برتری و قدرت بیشتر تمدن غرب را در خود
دارد، استفاده میشود. خداحافظ آتلانتیس به طور ضمنی اشاره به همان
آتلانتیس جدید در جهان آینده است که بر اساس نظم نوین جهانی مورد نظر غرب
شکل می گیرد. در این نظم نوین ادیان به تمامه جایگاهی ندارند و میراث
کانونهای مخفی و غیر دینی قرون گذشته جایگزنی آنها می شود.
فرانسیس بیکن نویسنده کتاب آتلانتیس نو، عضو
فرقه عرفانی مخفی و غیرمسیحیِ رزه کروشن یا چلیپائیان گلسرخی بود. جالب
اینجاست زمانی که گروه مطلع از حادثه بزرگ تصمیم می گیرند میراث فرهنگی و
گذشته جهان را برای بقاء در آینده گزینش کنند به سراغ آثار لئوناردو
داوینچی میروند و در هیچ نمایی دیده نمی شود که حتی یک کاغذ از آثار دینی
همچون کتاب مقدس برای بقاء در جهان آینده گزینش شود.
فرانسیس بیکن نویسنده کتاب آتلانتیس نو، عضو فرقه عرفانی مخفی و غیرمسیحیِ رزه کروشن یا چلیپائیان گلسرخی بود.
لئوناردو داوینچی نیز از جمله افرادی است که عضویت او در انجمنهای فراماسونری و دیر صهیون به شدت در سالهای اخیر مورد تبلیغ قرار گرفته است. اینکه کوههای تبت که همواره نمادی از عرفانهای شرقی غیروحیانی بوده است، به عنوان محل عروج و عبور به جهان آینده معرفی میشود نیز معنایی کاملاً سمبلیک دارد.
اظهارات رسمی را باور نکنید
درست به این دلیل که پروژه رسانهای 2012 بر اساس رویاپردازی های فرقه ای صورت گرفته است و فاقد مبنای علمی و قابل اتکاست در فیلم به طرز زیرکانه ای انکار مقامات رسمی توجیه می شود.
از نظر فیلم وقتی مقامات می گویند خطری در کار نیست، بیشتر باید ترسید و نگران بود؛ چرا که مقامات رسمی همواره سعی در آرام نگه داشتن مردم در شرایط خطر دارند تا گروه برگزیده به سلامت وارد پناهگاهها و کشتیها شوند. این شگرد فیلم سبب میشود همواره برای باور کردن شایعات و جنجالهای فاقد منبع و اعتبار توجیهی در ذهن مخاطب وجود داشته باشد. شایعات و جنجالهایی که به صورت پنهانی از سوی کانونهای خاص مدیریت میشود.
هرچند شایعات مربوط به پایان جهان در سال 2012 بواسطه این فیلم سینماییِ جذاب و سرشار از جلوه های ویژه، در سراسر جهان منتشر شد ولی نباید تصور کرد این مسأله برای اولین بار در این فیلم مطرح شده است.
دسته بندی سناریوهای پایان جهان:
در مجموع جنجالهای تبلیغاتی مربوط به حوادث 2012 بر چند محور سناریوی اصلی به عنوان گزینه های محتمل در سال 2012 تأکید می شد:
1- بروز بلایای طبیعی گسترده همانند طوفان، سیل، زلزله و سونامی در سال 2012 از از میان رفتن نظم زیست محیطی زمین
2- بحران اقتصادی و هرج و مرجهای اجتماعی
3- حمله به امریکا و اروپا از سوی یک قدرت شیطانی و خطرناک و به وقوع پیوستن هولوکاست اتمی
4- تغییر نظم معنوی جهان و حاکم شدن باورهای جدید در ذهن انسانهای روز زمین
در این تبلیغات گسترده از چند باصطلاح منبع یا سند برای باور پذیر نمودن ادعاهای طرح شده، استفاده شده است:
1- تقویم تمدن مایاها: که پایان جهان را روز 21 سپتامبر 2012 معرفی میکند.
2- نقاشیهای جدید کشف شده منتسب به نوسترآداموس و کتاب پیشگویی های این کیمیاگر مشهور فرانسوی
3- شرایط خاص زمین در کهکشان راه شیری در سال 2012 و احتمال جابجایی قطبهای زمین یا برخورد سیارهای ناشناس به نام سیاره ایکس به زمین یا تغییرات زیست محیطی عظیم
4- پیشگوییهای کتاب مقدس یهودیان یا همان عهد عتیق
تقویم مایاها چیست و چگونه پایان جهان را در روز 21 دسامبر 2012 پیشگویی می کند؟
تمدن مایاها یکی از تمدنهای بزرگ باستان در
امریکای مرکزی و جنوبی است که آثار معماری و نقوش و بقایای به جا مانده از
آنها در دل جنگلهای مکزیک و گواتمالا هنوز پابرجاست. مردم مایا مهمترین
سرخپوستان قاره امریکا محسوب میشوند.
بر خلاف تصوری که تاریخنگاران غربی از وضعیت قاره امریکا پیش از ورود سفیدپوستان ارائه میکنند، این منطقه در طول تاریخ مردمانی با فرهنگهای توسعه یافته و تمدنهای قابل توجه را در خود جای داده بود. اوج تمدن مایاها به سالهای 300 تا 900 میلادی برمیگردد. سالهایی که دوران طلایی مایاها نامیده میشود. نابودی مایاها با ورود سفیدپوستان اسپانیایی به این منطقه صورت گرفت. مایاها سلاح گرم نداشتند و در برابر هجوم سفیدپوستان به صورت گسترده به اسارت در آمدند و در برخی موارد نیز به طرز فجیعی قتل عام شدند. آنها در سالهای بعد به عنوان رعیت اسپانیاییها در کوهستانها زندگی میکردند و هنوز دسته های کوچکی از آنها در کوهستانهای مکزیک، السالوادور و گواتمالا وجود دارند. سوزانده شدن کتابها و متون مایاها توسط سفیدپوستان که در موضوعاتی مانند تاریخ قوم مایا، نظام اعتقادی، ستاره شناسی و پیشگویی، ریاضیات، طب و گاهشماری را در بر میگرفت، بررسی فرهنگ این قوم را دشوار کرده است.
مایاها برای تعیین زمان کاشت و برداشت
کشاورزی و اوقات و روزهای مذهبی خود تقویمهای متعددی را تنظیم کرده بود.
در میان مایاها دست کم سه نوع تقویم رایج بود، تقمیم 260 روزه که در ان هر
سال 260 روز بود و زمان آیینهای قومی را مشخص میکرد، تقویم 360 روزه که
مشابه تقویم کنونی ماست و بیشتر در کشاوری کاربرد داشت و تقویم 52 ساله که
بیشتر برای ثبت تاریخ مایاها استفاده می شد.
در تقویم نگاری مایاها همانند هر تقویم نگاری
دیگری دورانهای مشخصی وجود دارد که با پایان آن دوره جدیدی آغاز میشود.
برای مثال در تقویم جلالی هر دوره یک ساله در 29 اسفند پایان مییابد و
دوره جدید یکساله آغاز میشود. در یکی از خوانشها از تمدن مایاها بزرگترین
دوره یک دوره چند هزار ساله است که در سال 2012 پایان مییابد ولی این
پایان یافتن به معنای تمام شدن دنیا از نظر مایاها نیست بلکه به معنای آغاز
دوره جدید در تقویم آنهاست.
با این حال در پروژه رسانهای 2012 به طور
گسترده اینگونه وانمود میشود که مایاها پیشگویی کرده اند دنیا در 2012 به
پایان خواهد رسید. مرد دیوانه ای که در فیلم 2012 بر تپه ای در پارک یِلو
اِستون مستقر شده است، نیکسون را مجاب میکند که این پیشگویی توسط قوم
مایاها انجام شده است. در واقع ترکیب تقویمهای مختلف مایاها یک دوره بزرگ
را به لحاظ ریاضی تشکیل میدهد که از 11 آکوست سال 3114 قبل از میلاد آغاز
میشود و در تاریخ 21 دسامبر 2012 به پایان میرسد.
البته باید توجه داشت این یک تقریب محاسباتی است و صرفاً به دلیل اینکه 21 دسامبر 2012 با برخی پیشگوییهای دیگر قابل تطبیق است از بین نتیجه محاسبات مختلف این روز خاص برای معرفی روز آخر دوره تقویم مایاها انتخاب شده است. برای مثال عدد یازده برای کانونهای رازآمیز و فراماسنری عددی مهم است. از این رو روز 21 دسامبر انتخاب شده است تا جمعه اعداد روز 21ام ماه 12ام سال 2012 یازده شود و بتوان به نوعی آن را با آموزه های سرشار از خرافه فراماسونها ربط داد.
سوال اینجاست که چرا شبکه رسانهای غرب به طور گسترده این شایعه که هیچ مبنای تاریخی و علمی ندارد را به مایاها نسبت میدهد؟ آیا در ورای این تبلیغات عظیم و پر هزینه هدف خاصی نهفته است؟
نوسترآداموس کیست و کتاب و نقاشیهای منتسب به او چقدر معتبر است؟
میشل نوتردامی مشهور به نوسترآداموس پیشگوی
یهودی- فرانسوی سده شانزدهم میلادی، نامدارترین پیشگوی دوران معاصر است ولی
اینگونه نیست که او واقعاً یک پیشگو بوده باشد. نوسترآداموس را تبلیغات
گسترده عامه و هالیوودی در دهههای اخیر زنده نگه داشته و در میان مردم
عوام غرب شهرت و مقبولیتی سطحی برای او فراهم آورده است. محققان برجسته او
را بیشتر شیادی میدانند که پیشگوییهای کوتاهمدت او حتی در زمان حیاتش هم
تحقق نمییافت. رونالد سایر استاد دانشگاه ویسنکانسین درباره او مینویسد:
« ترجمههای نادرست و تأویل های خیالپردازانه هوادارن مشتاق سبب شده مردم
ساده لوح باور کنند که پیشگوییها برخی از حوادث چهار سده گذشته را از قبل
بیان کرده است. ولی در واقع این پیشگوییها به فضای تاریخی سده شانزدهم و
آرزوهای کشورگشایانه پادشاه فرانسه و امپراطور آلمان تعلق دارد. هرچند
پیشگوییهای او غالباً نادرست از آب در آمده، ولی شهرت نوسترآداموس به
عنوان بزرگترین پیشگوی رنسانس بی تزلزل باقی ماند».
کتاب معروف نوستر آداموس با عنوان «پیشگوییهای نوسترآداموس» در واقع صدها فقره پیشگوییِ گنگ به زبان فرانسه است که قابل تأویل و تفسیرهای مختلف میباشد. نوسترآداموس در این کتاب شاعرانه به پیشگویی حوادث از نیمه سده شانزدهم تا پایان جهان میپردازد. ویل دورانت تاریخنگار مشهور درباره این کتاب میگوید: « مطالب کتاب چنان ماهرانه در لفاف ابهام پیچیده شده است که هر سطر آن می تواند تقریباً بر هر واقعه ای از تاریخ آینده انطباق یابد.»
مبلعان نوسترآداموس مدعی اند که او اعدام
چالز اول پادشاه انگلیس و لویی شانزدهم پادشاه فرانسه، آتش سوزی سال 1666
لندن، ظهور و سقوط ناپلئون، ظهور هیتلر، انقلاب اسلامی ایران، سناریوی 11
سپتامبر و حالا حادثه سال 2012 را پیشبینی کرده است! این در حالی است که
نوسترآداموس از پیشگویی نزدیکترین حوادث زمانش عاجز بود. برای مثال به
نوشته ویل دورانت نوستر آداموس برای شارل نهم عمری 90 ساله پیشگویی کرده
بود؛ در حالی که وی ده سال بعد در 24 سالگی زندگی را بدرود گفت.
با همه این احوال در دهههای اخیر کانونهای رسانه ای معینی سعی در زنده نگه داشتن نوسترآداموس و پیشگوییهایش داشتهاند و اکنون که کتاب پیشگوییهای او دیگر جوابگو و باور پذیر نیست، بدون ارائه هیچ سندی 5 نقاشی که منبع واقعی آنها مشکوک و ناشناس است، به او نسبت داده میشود و حوادث سال 2012 بر اساس این نقاشیها توصیف می شود. در سال 1981 سه سال پس از پیروی انقلاب اسلامی اورسن ولز و کمپانی برادران وارنر فیلمی 84 دقیقه ای عرضه کردند که طبق آن روسیه و جهان اسلام با هم متحد می شدند و کشورهای غربی را بمباران اتمی می کردند. این فیلم در کنار محصولات مشابه دیگر در آن زمان تأثیر عمیقی بر افکار عمومی کشورهای اروپایی و امریکا داشت و مخاصمه غرب را با انقلاب نوپایی که مردم غربی هنوز تصوری از آن نداشتند، توجیه میکرد. به این ترتیب نوسترآداموس و پیشگوییهایش دستمایه ای است که در هر مقطع به تناسب شرایط سیاسی و اجتماعی خاص آن دوران مورد استفاده تبلیغاتی قرار می گیرد و از همین روی باید همواره در پس ذهن افراد با شگردهای تبلیغاتی، زنده و مرموز باقی بماند.
تغییرات زیست محیطی عظیم
سومین دستمایه که برای توجیه پدیده 2012 در محصولات ذکر شده، یافتههای علمی فیزیکدانها، زمین شناسان، ستاره شناسان و متخصصان آب و هوا درباره تغییرات عظیم در چرخه حیاتی زمین است. بر اساس این ادعاها، در سال 2012 و ماهای پایانی آن یکی از احتمالات زیر به وقوع خواهد پیوست: نخست اینکه قطب مثبت و منفی مغناطیسی زمین جابجا خواهد شد و تمام شرایط جوی جدید طوفانهای سهمگین به وجود خواهد آورد؛ دوم اینکه سیاره یا شهابسنگ ناشناختهای که نام سیاره ایکس بر آن نهاده شده، در تاریخ موعود به زمین میرسد و با آن برخورد میخورد. سوم اینکه طوفانهای مغناطیسی خورشیدی بزرگی روی خواهد داد که سبب گرمای درون زمین و آتشفشانها و سیلهای گسترده میشود.
در شبکه گسترده محصولات تولید شده هیچ گاه
دلیل علمی و قانع کنندهای برای اطلاعات فوق ذکر نشدهاست و این ادعاها از
سوی هیچ مرکز علمی/تحقیقاتیِ رسمی و شناخته شده مورد تأیید قرار نگرفته
است. جالب اینجاست سازمان ناسا در پی مراجعات مکرر به دفاتر آن، تنها پس از
آنکه تب پایان دنیا در سال 2012 همه جا را گرفت، در بخش کوچکی از وبسایت
رسمی خود اعلام کرد یافته علمی و فضاشناسانهای مبنی بر پایان جهان سندیت
علمی ندارد. جالب اینجاست که ناسا پیش از این به کارشناسان خود اجازه داده
بود در برنامه های جنجالی و شبه مستند مربوط به پایان جهان در سال 2012
شرکت کنند. برای نمونه دیوید سی بک (David SiBeck)
که از دانشمندان فیزیک نجومی ناساست، با عنوان سازمانی خود در مستند
تأثیرگذار «اثر نوسترآداموس» به عنوان کارشناس حاضر شد و درباره شواهد علمی
نابودی زمین در اثر طوفانهای مغناطیسی خورشیدی در سال 2012 سخن گفت. گویی
مدیریت این سازمان فضایی نیز نسبت به گسترش شایعات در این خصوص به دلایلی
حساسیت چندانی نداشته است.
نقش کابالا
چهارمین دستمایه قبولاندن پایان جهان در 21
دسامبر 2012 برخی برداشتهای ذوقی و شاعرانه از متون کتاب مقدس مسیحیان و
یهودیان است. در واقع این دستمایه نه به عنوان سندی برای عموم مخاطبان بلکه
به عنوان بهانهای برای رنگ و بوی مذهبی بخشیدن به این سناریوی رسانهای و
جذب مخاطبانی که گرایشات مذهبی دارند، مورد استفاده قرار گرفته است. روش
استفاده از متون مقدس در این بازی قرائت آنها و استفاده از معانیشان نیست.
بلکه همانند جدول کلمات متقاطع سعی میشود عبارتهای مورد نظر و نزدیک به
موضوع مورد نظر از میان انبوه کلمات و حروف یافت شود، این روش درست همانند
زمانی است که با خیالپردازی شکل دلخواهمان را در ابرهای آسمان می بینیم.
با این حال نتایج گزینش شده اینگونه کشف رمزهای عامیانه، سبب شد حوادث 2012 برای بسیاری با باورهای مذهبی گره بخورد. این نگاه بیشتر از سوی مبلغان راستگرای مسیحی و اونجلیستهای امریکایی نزدیک بحافل صهیونیستی همراه بودهاند، ترویج میشود. پِت رابرتسون رهبر اونجلیستهای امریکایی اولین کسی بود که زلزله مرگبار هاییتی را مجازاتی برای مردم گناهکار این کشور خواند به آن معنایی آخرالزمانی و مرتبط با سناریوی 2012 بخشید.
" پیشگویی یک سنت یهودی است، و جنبش صهیونیزم بین الملل که همه شما نقشی در آن ایفاء کرده اید، این سنت را دنبال کرده است. این سنت، رویاهای رهبرانش را به فعالیتهای سیاسی تبدیل می کند."
این بخشی از سخنرانی جان اف کندی رئیس جمهور
امریکا در سال 1960 در هتل استاتلر هیلتون نیویورک است. رئیس جمهوری که تا
حدی سعی میکرد نفوذ صهیونیسم در جامعه امریکا را کنترل کند ولی به طرز
رازآمیزی به قتل رسید.
این سخن جان اف کندی درست است که پیشگوییهای رازآمیز و شبهدینی با تعیین وقت برای حواث خاص همچون ظهور مسیح غالباً اهداف پنهان سیاسی دارد و یک سنت صهیونیتسی است. این سنت که برگرفته از آموزههای فرقه کابالا یا همان عرفان سیاسی یهود است، از زمان جنگهای صلیبی و سدههای پس از آن تا به امروز ادامه داشته است.
مکتب کابالا کارکرد احیاء و ترویج آرمانهای
مسیحایی را به دست داشت و این آرمانها در بنیاد تحریکات جنگ افروزان هصلیبی
سده سیزدم و تکاپوهای شبه مسیحی و نوصلیبی سده های پس از آن نقش کلیدی
داشت. در سده چهاردهم پیشگوئیهای اسرار امیز درباره ظهور قریب الوقوع مسیح
در بیت المقدس در سراسر ایتالیا که کانون مسیحیت بود از سوی هستههای
کابالا و منجمان پر نفوذ یهودی رواج یافت.
این تبلیغات حتی شخص پاپ و دیگر کانونهای فکری و سیاسی دنیای مسیحیت را به شدت متأثیر کرده بود. آبراهام ابولافی منادی فرقه کابالا بود که در سال 1280 نا نفوذ در دربار پاپ نیکلاس سوم، با شور و شدت ظهور مسیح را در سال 1290 پیشگویی نمود. برای نمونه دیگر گرسونیدس نوه نهمانیدس نیز ظهور مسیح به داوود را درسال 1358 پیشگویی نکرد. هرچند این پیشگویی تحقق نیافت ولی مأموریت بسیج نیروهای مسیحی و تهییج آنها برای حمله به بیت المقدس به نتیجه رسید. مسیحیان آماده سفر و جنگ علیه مسلمانان در بیت المقدس شدند تا در زمان ظهور مسیح در آنجا باشند. البته همان زمان در ایتالیا کسانی بودند که آبراهام ابولافی را کلک باز و شیاد میدانستند. اسحاق لاپیرر که دایرالمعارف یهود او را پدر صهیونیسم می خواند نیز از کسانی بود که در قرن هفدهم پیشگوییهایی درباره فتح سرزمین بیت المقدس به دست پادشاه فرانسه انجام داد. پیشگویی او نیز هیچگاه تحقق نیافت و پادشاه فرانسه به بیت المقدس نرسید. ولی زمینه مسیحیان به یهودیانی که از نظر آنها قاتل مسیح بودند با سخنان او فراهم شد. او از اولین کسانی بود که "پیروی نهایی مسیحیان" را در گرو احیاء دولت صهیون معرفی کرد. ناتان غزهای از جمله دیگر پیروان کابالا بود که اعلام کرد در 31 مه 1665 مسیح بن داوود در ارشلیم ظهور خواهد کرد ولی این ظهور تحقق نیافت. کمی بعد شابتای زوی از دیگر رهبران کابالا ظهور مسیح را در سال 1666 پیشگویی کرد. این پیشگوییها که توسط دیگر کابالیستها و مرویج مسیحی آن دامن زده میشد سبب شد موج بزرگی در اروپا جان بگیرد و حتی بسیاری از مردم فقیر با فروش خانه و وسایل خود راهی زیارت بیت المقدس شوند. این موج مشکلات بزرگی برای دولت عثمانی ایجاد کرد و این همان چیزی بود که طراحان این پیشگوییها به دنبال آن بودند.
طبیعتاً با گسترش ابزارهای اغواکننده ارتباط
جمعی و بخصوص سینما، این سنت دیرینه با سهولت و البته پیچیدگی بیشتری انجام
میشود. برای نمونه در طول دهه نود میلادی هالیوود فیلمهای مختلفی درباره
حمله یا خطری قریب الوقوع که متوجه خاک امریکاست تولید و پخش کرد، این
فضاسازی روانی با پخش فیلمهایی درباره پیشگوی ظهور شیطان در استانه هزاره
سوم همراه شد. بسیاری از تحلیلگرانی که در آن دهه سینمای امریکا را دنبال
میکردند همان زمان اعلام کردند که مردم امریکا آماده پذیرش یک جنگ
شدهاند. کمی بعد سناریوی یازده سپتامبر رخ داد و امریکا برای یک دوره
طولانی وارد جنگ در خاورمیانه شد. جنگی که همچنان ادامه دارد.
یکی از فیلمهای مشهور آن دوران فیلم روز استقلال است. این فیلم نشان میدهد که خطر مهاجمانی که از آسمان آمده اند ابتدا از طریق عراق و روسیه وارد زمین می شوند و در نهایت به امریکا حمله می کنند و در نهایت رئیس جمهور امریکا در جنگی تمام عیار در مقابل آنها می ایستد. کارگردان این فیلم کسی نبود جز رولاند امریش کارگردان سینمایی 2012. آیا دشوار است این فیلم را نیز همانند روز استقلال بخشی از یک پازل رسانه ای برای ایجاد التهام در ذهن مردم سراسر جهان و در نتیجه پذیرش یک تغییر که منافع کانونها و محافل صهیونیستی را تأمین میکند بدانیم؟
ولاند امریش کارگردانی با ذهن آخرالزمانی است و این ذهنیت در کارهای دیگر او همچون روز پس از فردا نیز به خوبی دیده میشود. کاترین هریس خبرنگار روزنامه گاردین در مطلبی که در 24 اکتبر 2008 یعنی یک سال پیش از اکران سینمایی 2012 درباره امریش منتشر کرد در توصیف محل اقامت او گفت: رولاند اریش تصویری فتوشاپی از رئیس جمهور ایران را در اتاق خواب خود قرار داده بود. این مسأله نشان میدهد که این کارگردان نسبت به تحولات سیاسی منطقه خاورمیانه و به خصوص ایران دست کم کنجکاو است و انعکاس آن در فیلهایش خالی از وجه نیست.
شاید پیش از این سناریوهای سیاسی و سلطه
جویانه کانونها و محافل صهیونیستی پس از انتشار پیشگوییها و شایعات عوام
فریب امکان اجرا و تحقق مییافت ولی پروژه رسانهای 2012 و ناکامی آن در
زمینهسازی برای تحقق تغییری در منطقه خاورمیانه به نفع سیاستهای نظام سلطه
نشان داد، این شگرهای کهنه که صدها سال است توسط این کانونها مورد استفاده
قرار میگیرد، دیگر کارایی چندانی ندارد. به قدرت رسیدن اسلامگرایان در
کشورهای در حال تحول منطقی و رسواییهای مداوم نظامی و سیاسی امریکا و رژیم
صهیونیستی در منطقه کمترین نشانه این ناکارآمدی و شکست است و نشان میدهد
اینگونه جنجالهای پرهزینه رسانهای دیگر جز تحمیل هزینه های گزاف نتیجه
ای برای این کانونها ندارد.
پروژه پایان جهان همچنان ادامه دارد.....
براساس آنچه گفته شد، می توان دریافت که پروژه 2012 در واقع بخشی از یک زنجیره گستردهتر ناشناخته است. به عنوان نقشه جایگزین در صورتی که تمهیدات و شرایط مورد نظر برای تغییرات طراحی شده تا سال 2012 فراهم نگردد، یک سال دیگر به عنوان جایگزین 2012 در نظریه «پایان دنیا» معرفی خواهد شد.
طلیعه این معرفی قابل مشاهده است. بر اساس ادعای کانونهایی که به شایعه سال 2012 دامن زدهاند، پی بردن به یک اشتباه محاسباتی به ما نشان میدهد که پایان جهان نه در سال 2012 بلکه در سال 2013 رخ خواهد داد. در این موج جدید رسانهای که پیشبینی میشود به زودی ابعاد آن گسترده تر گردد، 16 سپتامبر 2013 جایگزین 21 دسامبر 2012 شده است. برای آشنایی بیشتر با ابعاد این جنجال جدید رسانه ای میتوانید به کتاب
2013: The End of Days or a New Beginning: Envisioning the World After the Events of 2012
یا کتاب
2013: The Beginning Is Here
منتشر شده در سال 2011 مراجعه کنید.
جالب اینجاست در جریان رسانهای نوظهورتری که هنوز صورت گسترده نیافته است، گفته شده سال 2023 از سوی نوسترآداموس به عنوان پایان دنیا معرفی شده است نه سال 2012 (برای اطلاعات بیشتر به این مقاله نوشته رابرت استینگر و این مقاله مراجعه نمایید.).
در نسخه بسیار کم صدا تر این جنجال، سال 2035 به عنوان سال حوادث پایانی معرفی شده است. همچنان که مشاهده میشود در بازه های 11 ساله دستمایه رسانه ای به منظور ملتهب ساختن افکار عمومی جهان همانند آنچه در پروژه 2012 رخ داد، تمهید شده است. معنای سخن آن است که پروژه 2012 تنها بخش کوچکی از یک پروژه زنجیره ای است که به منظور زمینه سازی تحقق تغییرات مورد نظر غرب در نقاط خاصی از دنیا تدارک شده است. ریدلی اسکات کارگردان شهیر و مرموز انگلیسی نیز در آخرین کار خود با نام پرومتئوس و کلیپ های مکمل آن، سال 2023 را به عنوان سالی که بشر بر روی زمین جایگاهی همانند خدایان مییابد، معرفی کرده بود.