فیلمنامهنویس و بازیگر مجموعه "پایتخت"
معتقد است به خاطر احترام به مردم مازندران و گلستان روی شخصیت پنجعلی
مانور زیادی نداده و در شوخی زیادهروی نکرده است.
به گزارش خبرنگار مهر، نوروز 90، شبکه
اول سیما که بهترین زمان پخش سریالها را در انحصار دارد، با وجود
مجموعهای آماده برای عید، این وظیفه را بر عهده سیروس مقدم و تیمش گذاشت.
نام محسن تنابنده در تیتراژ فیلم به
عنوان طراح فیلمنامه، فیلمنامه نویس، بازیگردان و بازیگر گویای این بود که
بخش عمدهای از این مجموعه با ایدههای او به سامان رسیده است. این بازیگر
و فیلمنامه نویس که تا اینجا نشان داده است طنز موقعیت را به خوبی
میشناسد، در نشست اختصاصی خبرگزاری مهر با بازیگران و کارگردان "پایتخت"،
به فشردگی زمان و محدودیتهای مجموعهای با لهجه اهالی شهرهای دیگر اشاره
کرد.
تنابنده هدف اصلی مجموعه "پایتخت" را قصه تعریف کردن و نمایشی از شخصیتهای دوست داشتنی میداند.
*گروه فرهنگ و هنر:ایده اولیه "پایتخت" از شما بود؟
- محسن تنابنده بازیگر و فیلمنامه
نویس: ایده از من نبود. ایده از تورج اصلانی خریداری شد و توسط من به طرح
تبدیل شد. ایده ابتدایی در حد نیم خط بود و در نهایت هم خشایار الوند به
کار اضافه شد و با هم فیلمنامه را نوشتیم.
*زمان کافی برای پروراندن طرح داشتید یا اینکه مثل کارهای مناسبتی دیگر در زمان اندک نوشته شد؟
- میدانم مردم از این ماجرا خیلی
خستهاند که بگویم ما فرصت نداشتیم و در زمان کوتاهی این فیلمنامه را
نوشتیم اما از آن جایی که مجری هستیم و تا پیشنهاد طرح کار پذیرفته شود،
زمان برد، فرصت نوشتن را نداشتیم. در تیتراژ اسم من و خشایار الوند و یکی
دیگر از دوستان آمده است اما این کار واقعا تیمی بود. از خود آقای مقدم که
بسیار تجربه گرا و نو کار میکند تا باقی بچهها همه به ما کمک کردند.
*یعنی شما قبل از شروع فیلمبرداری هیچ متنی در دست نداشتید؟
- قبل از اینکه کار را شروع کنیم شش
قسمت متن را داشتیم. در طول کار هم ادامه قصه پیدا شد. ادامه قصه مبتنی بر
اتفاقاتی بود که برای خود گروه در حین فیلبرداری میافتاد. مثل دررفتن
ترمزدستی کامیون و آتش گرفتن کرسی. خیلی از ایدههایی که در قصه میبینید
عینا در کار اتفاق افتاد و تیم نویسنده به این نتیجه رسیدیم که این
اتفاقات در کار بیافتد.
*چطور شد از آقای الوند برای نوشتن دعوت کردید؟
- من و خشایار از سالها قبل با هم
آشنا هستیم. اگرچه سرش خیلی شلوغ بود اما پذیرفت که با ما همکاری کند. ما
معمولا قصه را با هم طراحی میکردیم و جایی که خشایار فرصت داشت قصه را
مینوشت و اگر نیاز به تغییری داشت با هم حرف میزدیم. نه تنها نویسندگان
بلکه کل بازیگران با هم در مورد قصه و روند جلو رفتن آن مشورت میکردیم و
به نتایج مطلوبی هم میرسیدیم.
*نقش نقی را برای خودتان نوشته بودید؟
- خودم که از ابتدا قرار نبود بازی
کنم. قرار بود فقط متن را بنویسم اما آقای مقدم و خانم غفوری گفتند که
خودم هم حضور داشته باشم. طبیعی است که کار کردن با آقای مقدم برای هر
بازیگری خیلی جذاب است به خاطر همین با فراغ بال قبول کردم. روی احمد
مهران فر و ریما رامین فر از همان ابتدا فکر شده بود و باقی بازیگران هم
زمان نوشتن فیلمنامه پیدا کردیم.
*ریما رامین فر و احمد مهران فر چه ویژگیهایی داشتند که از همان ابتدا رویشان فکر کرده بودید؟
- خیلی طبیعی است که ما بر خلاف خیلی
از کارها که قبل از نوشتن فیلمنامه دنبال بازیگرند، در حین نوشتن به
بازیگرها فکر میکردیم. ما دنبال آدمی نبودیم که تماشاگر از قبل دوستش
داشته باشد و همان ساختارشکنی که آقای مقدم در مورد کلیت مجموعه با آن
اشاره کرد در سر و شکل متن و انتخاب بازیگر هم دیده میشد. شاید در ابتدا
همه وحشت کردند. قرار بود بهترین باکس تلویزیون و بهترین شبکه به ما داده
شود. همه ترسیده بودند که آیا این تیم در مقابل تیمهای خوبی که در
شبکههای دیگر مجموعههای تلویزیونی را میسازند کارش را به سرانجام
برسانند یا خیر.
*یعنی بازیگران تیم مجموعه "پایتخت" نمیتوانست مخاطب جذب کند؟
- منظورم بازیگران هستند. آن مجموعهها
اگر قصه هم نداشتند، اما به خاطر بازیگرانی که انتخاب کرده بودند، حتی اگر
بازیگر جلوی تلویزیون یک دوری هم میزد، باز میتوانست مخاطب را تحت تاثیر
قرار دهد. اما انتخاب این گروه بازیگر برای بهترین مجموعه نوروز خیلی ریسک
به نظر میآمد. تمام تلاشمان این بود که خیلی شریف و با شخصیتهای جذاب
برای مخاطب قصه تعریف کنیم. دنبال این نبودیم که مخاطب به خاطر بازیگر پای
مجموعه بنشیند.
*از همان ابتدا به این فکر
کرده بودید که این خانواده باید به شهرشان برگردند؟ البته خانهای که
نزدیک اتوبان انتخاب کرده بودید گویای پایان داستان بود.
- قرار بود فینال را در تهران
بگذرانیم. از آنجایی که قصه کامل نشده بود ما به صورت تیمی در جستجوی کامل
کردن قصه بودیم. آخرین سکانس فیلم پنج صبح سیزدهم گرفته شد و از آن طرف
ساعت 10 شب هم روی آنتن رفت. اول فکر کردیم این پایان میتواند برای
تماشاگر قابل حدس باشد. اما بعد به این نتیجه رسیدیم اینکه با چه کیفیتی
به علی آباد برمیگردند مهمتر است.
*خوب با همان کیفیت در تهران میماندند!
- در کل این مجموعه ما دنبال
تجربهگرایی بودیم و اصلا به این فکر نمیکردیم که چه پیامی به مخاطب
بدهیم. این قصه در ابتدا که نوشته شد در تهران شکل میگرفت. اما در نهایت
به این منطق رسیدیم که آدمی که در تهران زندکی میکند اگر برایش مشکلی به
وجود بیاید چند جا را بلد است که شبهایش را بگذراند و اصلا بحث کامیون به
وجود نمیآمد.
*شخصیتهای "پایتخت" درست قسمت آخر متحول شدند و این خیلی منطقی به نظر نمیآمد. این مشکل شخصیت پردازی به فیلمنامه مربوط میشود.
- هدف ما از ساخت این مجموعه نشان دادن
چیزهای دیگری بود. مثلا ما سکانسی داشتیم که حال پدر نقی بد میشد و شب هم
باران گرفته بود. از طرفی این خانواده در کامیون املت میخورند و سوراخ
سنبههای کامیون را مثل یک خانه میپوشانند. اینکه کانون خانواده مهمتر
از خانه است اینکه مهم خود آدمها هستند، بیشتر مورد نظر ما بود. در
بدترین شرایط نقی و هما به هم نزدیک و نزدیکتر میشوند و این برای ما
مهمتر از هر چیزی بود.
*شما در این مجموعه بازیگردان هم بودید. بازیگردان در مجموعهای با گروه حرفهای چه نقشی دارد؟
- اساسا بازیگردان کارش با بازیگر است
نه نابازیگر. بازیگردان آگاه است با چه تیم بازیگری باید کار کند.
میتواند تشخیص بدهد با این گروه میتواند به لحن مورد نظر برسد یا خیر.
بازیگردان حد فاصل میان کارگردان و بازیگر است. او این وسط حایل است و
میتواند در مورد بازیگران نظر بدهد که چه اتفاقی باید برای بازیگر بیافتد
تا به آنچه در ذهن کارگردان است نزدیک شود. در این مجموعه من به همان
اندازه بازیگردانی میکنم که بازیگرهای دیگر. یعنی بازیگرهای دیگر همان
قدر بازی من را میگرداندند و در موردم نظر میدانند که من در مورد آنها
نظر دادم. این کار واقعا گره خورده بود. خیلی صحت نداشت که در تیتراژ نام
من به عنوان بازیگردان نوشته میشد. ما با هم کار میکردیم.
*پس در مجموعهای مثل "پایتخت" بازیگردان خیلی معنا ندارد؟
- همه با هم همکاری میکردیم. من فقط هماهنگ کننده بودم و کارهای کلی را سر و سامان میدادم و در مورد جزییات همه با هم شریک بودیم.
*با اینکه لهجههای شخصیتها در "پایتخت" به شهادت مردم مازنداران مشکل نداشت شما هم اسیر شکایت و اعاده حیثیت شدید. چرا؟
- گروهی که مهاجرت میکنند به شهر
دیگری ناخودآگاه لهجهشان با لهجه مردم آن شهر متفاوت است. زمانی که آقای
فتحی هم این کار را کرد ایراد گرفتند و چقدر مورد فشار قرارش دادند. اما
یک بار درست قضاوت کنیم که آقای فتحی قصد داشت چیزی را خراب کند؟ اگر قرار
است تمرکز را از تهران برداریم، باید به این فکر کنیم که آدمهایی دیگری
هم در ایران زندگی میکنند. یزدیها و شمالیها جزیی از مردم ایران
هستند. چرا باید تمام مجموعههای محدود به تهران و لهجه سلیس فارسی شود؟
*اتفاقا این خانواده جای مانور بیشتری داشتند اما کاملا مشخص بود که فیلمنامه کنترل شده نوشته شده است.
- جالب این است که مردم گلستان و استان
مازندران رضایت کامل را از این مجموعه دارند. ما تمام تلاشمان را کردیم که
خانوادهای متشخص و با آبرو را نمایش دهیم. این خیلی مهم است که رسانه ملی
در بهترین تایم نوروزیاش در مورد قومی حرف میزند که اهل مازندران هستند
و به تهران میآیند و از آنجایی که نمیتوانند خودشان را با تهرانیها
هماهنگ کنند برمیگردند به شهرشان. ما حاضر نشدیم در این مجموعه شوخیهای
سخیف انجام بدهیم. سعی کردیم کمدی فاخری را با این آدمها به وجود
بیاوریم. هر کدام از بچههای اهل فن که از بیرون به این مجموعه نگاه
میکنند بر این واقف هستند که شخصیت پنجعلی چقدر قابلیت این را دارد که
انواع و اقسام شوخیها را انجام بدهد اما ما این کار را نکردیم به خاطر
اینکه میخواستیم همه چیز شرافتمندانه اتفاق بیافتد.