کد خبر: ۱۰۶۶۴۷
زمان انتشار: ۱۰:۲۵     ۲۵ دی ۱۳۹۱
جعفریان:
اخیرا دیدید که یک فیلمی با عنوان «یک خانواده محترم» ساخته شد؛ وقتی می بینی کسی که به ایشان کار داده شده، سال ها در بخش بین الملل مرکز سینمای مستند تجربی بوده است و مستندی ساخته که تماما سیاه نمایی مطلق است ...

به گزارش 598 به نقل از فارس؛ «محمدحسین جعفریان» شاعری است که از هر انگشتش یک هنر می بارد. او هم در حوزه ی شعر و نقد شعر فعال است و هم در حوزه مستند. با این حال او روزنامه نگاری فعال و پویاست. این شاعر انقلاب اسلامی همیشه با وقار خاصی از دو تن به نیکی یاد می کند؛ استاد علی معلم و یوسف علی میرشکاک. با او راجع به میرشگاک به صحبت نشسته ایم.

 

فارس: آقای جعفریان! آشنایی شما با آقای میرشکاک به کجا بر می گردد ؟

 موقعی که یوسف کتاب «قلندران خلیج» را منتشر کرده بود آن را در دوران دانشجویی دیده بودم و از این کتاب خوشم آمده بود . سال شصت و هشت هم حوزه هنری رفت و آمد کردم و آن جلسات بود که یوسف را در آن جا دیدم. البته من آن موقع مطالب ایشان را در روزنامه ها و مطبوعات دنبال می کردم. در روزنامه کیهان مطالبش را دنبال می کردم و از قلمش خوشم می آمد .

در جلسات ادبی هم که در همان سال ها در بابلسر بین دانشجویان داشتم، آن جا یوسف را معرفی می کردم و همان جور هم که فکر می کردم نسبت به شعرای انقلاب آدم متفاوتی بود.

 

فارس: یعنی کشش و جاذبه ای که در کتاب «قلندران خلیج» بود، باعث شد که شما به سمت آهن ربای میرشکاک بیایید.

دقیقا ، ایشان کتاب و مقالاتی این طرف و آن طرف منتشر می کرد، ولی قلندران خلیج خیلی مجموعه متفاوتی بود نسبت به مجموعه شعرهایی که هم زمان با آن کتاب منتشر می شد.

 

فارس: یعنی یک اتفاق محسوب می شد؟

به اعتقاد من بله.

 

* سرنوشت اغلب بچه هایی که در حوزه های فکری فرهنگی انقلابی کار کردند

 

فارس: از همان ابتدای انقلاب آقای میرشکاک یک شخصیت منشور مانندی داشته اند؛ یعنی هم شعر می سروده و هم مقاله می نوشته و تا امروز این منشورواری ایشان ادامه داشته است.

بله، من چند عنوان دیگر به عنوان های شما اضافه می کنم؛ میرشکاک نقاش ، میرشکاک منتقد سینما، ... ببینید، یک نکته ای هست؛ حتی از ابتدای انقلاب این وضعیت ادامه داشت و تا امروز هم کما بیش کشیده شده است . اوایل انقلاب بچه هایی که در جبهه ی فرهنگی انقلاب شمشیر می زدند، فراوانی شان خیلی نبوده است. عمده آدم ها و چهره های این جبهه از قبل از انقلاب به بعد از آن منتقل شده بودند و تعداد این بچه ها  محدود بود. لذا اغلب این ها مجبور بودند در چند جبهه شمشیر بزنند؛ هم شعر بگویند، هم منتقد باشند و ... خودشان را هم به یک عرصه محدود نمی کردند، یعنی این طور توضیح بدهم که چون حوزه کار آرمانی آن ها دفاع از یک سری اعتقادات و باورهایی بود که حاضر بودند برای آن باورها زندگی شان و جان شان را فدا کنند، لذا اگر در حوزه نقد می شد در حوزه نقد آمدند، اگر در حوزه نقاشی مسئله ای پیش می آمد در آن حوزه ورود می کردند و ...

حتی اگر می شد فیزیکی به جبهه بروند و آن جا این مبارزه را پیش ببرند می رفتند ، کما این که یوسف مدتی هم رزمنده بوده است و در جبهه جنگیده است. این باعث شده که عمده این بچه ها یک وضع مشترکی داشته باشند و به تعبیری این ماجرا خیلی به یوسف محدود نمی شد. شما دقت کنید علی آقای معلم سال ها مدیر مرکز موسیقی صدا سیما بود . ولی در حوزه حکمت ، فلسفه ، نقد و خیلی مسائل که شاید بعضی از آن ها به فضای شعر و ادبیات خیلی هم ربط ندارد وارد شد.

لازم بود که این اتفاق بیفتد. سید مرتضی آوینی را خیلی ها به عنوان یک فیلم ساز می شناسند، ولی او یک روزنامه نگار قهار بود؛ یک منتقد فیلم قهاری بود. در حوزه های اجتماعی خوب گل می کرد؛ مثل آن نامه ای که به وزیر ارشاد وقت نوشت؛ به نظر من یک مانیفست است. این سرنوشت اغلب بچه هایی است که در حوزه های فکری فرهنگی انقلابی کار کردند.

 

* مظلومیت تلاش گران و متفکران عرصه فرهنگی انقلاب

 

فارس: و جالب است که همه ی این ارجمندان فرهنگی مظلومانه می روند. یعنی بعد از عروج شهید آوینی جامعه متوجه می شود که آوینی منتقد سینما، روزنامه نگار، نویسنده و مستند ساز را از دست داده است!

خود جنابعالی هم این گونه اید، یعنی خود این تلاش گران و متفکران عرصه فرهنگی انقلاب اسلامی همین الان مظلومند.

یادش بخیر وقتی شلمچه بودیم؛ وقتی که گردان پیش روی می کرد و یک تعداد از رزمنده ها شهید می شدند، یک دفعه می دیدی فرمانده گردان به بی سیم چی اش می گوید بدو بدو این تانکی را که از این طرف می آید را بزنش ! کار او آرپی چی زدن نیست ، بی سیم چی است یا چه می دانم روحانی گردان تک تیرانداز شده و دارد کنار بچه ها در سنگر تیر اندازی می کند ، هر کس هر کاری که می توانست انجام می داد.

یک مقداری این وضعیت در حوزه های فرهنگی انقلاب بود و همین باعث می شد که این بچه ها در هیچ کدام از حوزه ها نتوانستند حق شان را بگیرند؛ یعنی در حوزه شعر روشنفکران این انگ را به آن ها بزنند که این ها شعر نوشتند برای حمایت از فلانی و دفاع از فلان موضوع و یک عده تهمت دولتی بودن به ایشان بزنند. و به همین بهانه کارهایشان را ببینند ، چنین وضعیتی در نسل اول و دوم فرهنگی های انقلاب وجود داشته است و این موضوع باعث می شود که هر دستگاهی خودش را متولی ایشان نداند!

 

* درباره یک خانواده محترم

 

فارس: این مطالبی که شما می فرمایید درست است، اما سوال من این است که چرا بچه های فرهنگی انقلاب در سیستم فرهنگی امروز غریب هستند؟ چرا شهید آوینی مظلوم است؟ چرا میرشکاک مظلوم است؟ چرا جعفریان مظلوم است؟ و الی آخر...

مدینه گفتی کردی کبابم... این یک بحث مفصلی است که اگر بخواهیم توضیح بدهیم خیلی طول می کشد. من خودم در حوزه مستند کار می کنم و اخیرا دیدید که یک فیلمی با عنوان «یک خانواده محترم» ساخته شد؛ وقتی می بینی کسی که به ایشان کار داده شده است، سال ها در بخش بین الملل مرکز سینمای مستند تجربی بوده و مستندی ساخته است که تماما سیاه نمایی مطلق است و همه جا هم اشاره کرده که آقا این فاجعه است، بعد این که با پول دولت این فیلم را ساخته است و به عنوان دست خوش شما می بینید یک فرصت دیگر به این آدم داده می شود و می آید یک کاری می سازد -به تعبیر دوست و دشمن- عنوان وطن فروش را با این فیلم در نظرش می گیرند، بعد حالا من یک مستند ساده، کسی که در گوانتانامو اسیر شده است و بیشتر از چهل و چند ماه در آن جا زندانی بوده  و فارغ التحصیل دانشگاه تهران بوده و بسیار سوژه بکری بوده است، چند ماه پی در پی به هزار و یک در زدم تا بتوانم کسی را وادار کنم نیمی از هزینه ای که دارد را به من بدهند و با همه ی خطراتی که آن جا دارد بروم فیلم را تولید کنم، و اصلا آدم متحیر می ماند این سیستم به یک عمده آدم جایزه می دهد که به آن فحش می دهند، بعد به یک عده آدم که سینه چاک دفاع از این آرمان ها هستند و امتحان شان را هم پس داده اند، این ها را پس می زنند ... این ایراد بدبختانه در حوزه شعر و سینما و ... وجود دارد.

 

* سیستم غلط حاکم بر مدیریت فرهنگی

 

فارس: و با همین سختی ها چقدر افتخار آمیز است که هنوز میرشکاک ها به رغم این ناملایمتی ها مثل شیر در دفاع از ارزش ها می غرند.

این یک باور ایمانی و اعتقادی دینی است که ایشان به آن پایبند است و حاضر است زندگی اش را فدای آن آرمان ها کند. جان این آدم با این موضوعات سرشته شده است . لذا از خیلی از این موضوعات مکدر نمی شوند. ولی همه که میرشکاک نمی شوند؛ همه این تحمل را ندارند. این قدر با این بچه ها بدرفتاری شد که از جاهای مختلف دیگر سر در آوردند! بعضی این ها را سرزنش می کنند که آقا، شما از اول همین گونه بودید، ولی تحمل هم یک حدی دارد! خیلی از این بچه ها که آن طرف آبند، این ها می توانستند چهره های موثری باشند که این طرف در خدمت انقلاب و باورهای ایمانی این مردم باشند، اما مدیریت غلط و سیستم حاکم بر مدیریت فرهنگی ما یکی یکی این ها را پس زده است. آن هایی که پوست شان کلفت تر بوده مانده اند؛ ولی بعضی ها منزوی شده اند و به حوزه ای دیگر رفته اند.

 

* جسم یوسف برای روحش کوچک است

 

فارس: این دوستان چگونه باید قدر میرشکاک را بدانند؟

یوسف به اعتقاد من جسمش برای روحش کوچک است. این آدم خیلی از توانایی هایش سرکوب شده است. با وجود این که خیلی از آن ها را عرضه کرده، ولی وجوه کشف نشده ی بسیاری در شخصیت اوست. خدا می داند که یوسف به خاطر مقالاتی که نوشت چقدر تحقیر شد و به او توهین شد، ولی این آدم هنوز ایستاده است. این دوستان عشق شان این است که حرف شان شنیده شود و به آدم هایی که صاحب نظرند مشورت بدهند. شاید بتوانند بخشی از این وضعیت را تغییر بدهند و مسئولین این لطف را کنند و جلوی این آدم ها زانو بزنند و حرف این آدم ها رابشنوند. خیلی عادی بسیاری از راه حل ها را پیدا کنند. خلاصه قدر میرشکاک ها باید شناخته شود.

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها