به گزارش 598 به نقل از خبرنگار حماسه و مقاومت فارس(باشگاه توانا)، شهید حجتالاسلام «مهدی(حیدر) عبدوس» مسئول تبلیغات جبهههای جنوب و از شهدای استان سمنان است که در 14 فروردین سال 1341 در خانوادهای مذهبی که مقلد امام خمینی(ره) بودند، متولد شد؛ او تا قبل از رفتن به مدرسه در جلسات قرآن شرکت میکرد.
شیخ عبدوس در دوران تحصیلش با وجود اینکه به خاطر فشار مادی لباس وصلهدار میپوشید، درس و کلاس را ترک نکرد و مورد علاقه معلمش بود و به قول یکی از معلمان دوران ابتدایی که پس از شهادتش مطرح کرد، شهید باعث باحجاب شدن او شده بود.
این شهید علاقه زیادی به اهل بیت(ع) به خصوص حضرت مهدی(عج) داشت؛ در سال 59 عضو سپاه شد؛ در عملیات شکست حصر آبادان به عنوان تکتیرانداز حضور داشت؛ پس از آن با مسؤولیتهایی همچون مسؤول عقیدتی پادگان شهدای کرمانشاه، تبلیغات گردان، مسؤول تبلیغات قرارگاه خاتمالانبیاء، جانشین تبلیغات جبهه جنوب در عملیاتهای زیادی شرکت کرد و حدود 20 ماه در جبهه بود.
مهدی همزمان با حضور در جبهه، تحصیلات حوزوی خود را تا دوره دوم سطح رسائل و مکاسب ادامه داد؛ سرانجام در 4 دی ماه 1365 در عملیات «کربلای 4» به شهادت رسید و پیکر مطهرش را در امامزاده اشرف(ع) نزدیک برادرش به خاک سپردند.
شهید مهدی عبدوس
همرزمان شهید عبدوس در کتاب خاطرات شهدای سمنان درباره این شهید روایت میکنند:
* هر گلوله مأموریت داشته باشد، به ما میخورد
رفتار شیخ عبدوس طوری بود که به سایر رزمندهها قوت قلب میداد، در عملیات خیبر، آتش بعثیها به جزیره کمتر شده بود، منطقه در آرامشی نسبی فرو رفت، بچههای گردان موسی کلیمالله خسته شده بودند، دیگر رمقی در بقیه نیروها نمانده بود؛ در آن چند روز تعدادی شهید داده بودیم، مجروحان هم کمتر از شهدا نبودند.
شهید عبدوس در حجم کم آتش فرصت را غنیمت شمرد و سنگر به سنگر رفت؛ حرف میزد و شوخی میکرد، به او گفتم: «آقا حیدر داری ایستاده میروی، نمیگویی گلولهای به تو بخورد، میترسم طوریات شود».
ترس هم داشت، عراقیها در عملیات «خیبر» برای پس ندادن جزایر مجنون سماجت میکرد و بچهها هم برای گرفتنش از جان مایه میگذاشتند، او تبسمی کرد و گفت: «هر گلولهای که مأموریت داشته باشد، حتماً میآید، ترس ندارد».
* معامله آیتالله مشکینی با رزمندهها
یک بار هم قرار شد با شیخ عبدوس درباره مسائل طهارت حرف بزنیم، شیخ گفت: «موضوع خوبی است، در چند مورد دیدم که رزمندهها پیکر شهدا را جابجا میکنند، لباسشان خونی میشود و با همان وضع مجبورند نماز بخوانند، این موضوع را از آیتالله مشکینی سؤال کردم، ایشان فرمودند: من حاضرم تمام عبادت عمرم را بدهم و دو رکعت نماز بچههای رزمنده را در این وضع بگیرم، اگر کسی از رزمندهها حاضر است چنین معاملهای کند، بیاید.».