در دو سه سال اخیر دو دسته فیلم ایرانی
راهی جشنوارهها شدهاند؛ یک دسته فیلمهایی که از نظر تکنیک خوب هستند و
دسته دوم فیلمهایی هستند که با نمایش واقعیتها یا اغراق آن مسایل جامعه
ایران، نظر جشنوارههای معتبر را جلب کنند.
به گزارش فارس، پایگاه خبری بیبیسی
فارسی پس از برگزاری جشنواره کن در یادداشتی به نوشته «امید کشتکار» تلاش
کرده با بررسی فیلمهای «به امید دیدار» ساخته محمد رسولاف، «یک خانواده
محترم» ساخته مسعود بخشی و «شرایط» ساخته مریم کشاورز که دو فیلم از این سه
فیلم در داخل ایران ساخته شدهاند و فیلم شرایط که در خارج از ایران تهیه و
تصویربرداری شده است به دستورالعمل «چگونگی ساخت فیلم برای جشنوارههای
خارجی» بپردازد.
نویسنده بی بی سی در این باره می نویسد:
هرچند که روند انتخاب فیلمها برای
جشنواره های خارجی از سالها قبل نظر مخالف سینماگران حامی جمهوری اسلامی
را برمیانگیخت، اما به نظر میرسد پس از وقایع اعتراضی سال 88 ایران،
انتخاب آثار ایرانی شرکت کننده در جشنوارههای خارجی بیش از پیش سیاسی و
شعارزده شده است. از این جهت حامیان حکومت ایران میتوانند بنابر شواهد
موجود بر گفتههای قبلی خود پافشاری کنند که «غرب در انتخاب فیلمهای
ایرانی به دنبال تصویری سیاه از جامعه ایران است. »
در دو سه سال اخیر دو دسته فیلم ایرانی راهی جشنوارههای خارجی شدهاند.
یک دسته فیلمهایی که از نظر تکنیک و
ساخت در مرتبه خوبی قرار دارند و توسط کارگردانان کارکشتهای ساخته
شدهاند. مانند فیلم «جدایی نادر از سیمین» که علاوه بر درو کردن جوایز
اصلی تعدادی از معتبرترین جشنوارههای سینمایی تا پیروزی در اسکار بهترین
فیلم خارجی نیز رفت.
دسته دوم فیلمهایی هستند که قرار است
با نمایش واقعیتها (یا اغراقهای) سیاسی و اجتماعی جامعه ایرانی، نظر
برگزارکنندگان جشنوارههای معتبر را جلب کنند.
هرچند که نمیتوان برای فیلمهای دسته
دوم حکم کلی از بعد تکنیکی و هنری صادر کرد اما میتوان با مقایسه بعضی از
این آثار شباهتهایی میانشان یافت که شاید بتوان این شباهتها را
دستورالعمل «چگونگی ساخت فیلم برای جشنوارههای خارجی» نامید.
در میان دسته دوم فیلمها علاوه بر
اینکه میتوان فیلمهای خوش ساختی مانند «این یک فیلم نیست» ساخته مشترک
جعفر پناهی و مجتبی میرطهماسب را یافت، میتوان آثار سطحی و فاقد ساختار
سینمایی مانند «شرایط» مریم کشاورز را نیز مثال آورد.
در این میان به شخصه معتقدم هیچ هنرمندی
وجود ندارد که بتواند براساس خواست و خوشآیند فستیوالها و نمایشگاهها
اعم از سینمایی یا تجسمی و یا دیگر شاخههای هنری اثری را خلق کند و بیشک
فیلمسازان ایرانی نیز از این جریان استثنا نیستند.
بنابراین معتقدم که تمامی فیلمهای
ایرانی راه یافته به جشنوارههای خارجی پیش و بیش از آنکه به چشم
جشنوارهای ساخته شده باشند، از دید هنرمندانه و همچنین خلاقیت فیلمساز و
براساس دغدغههایش نوشته و کارگردانی شدهاند و از این جهت تمام این آثار
به عنوان آثاری هنری ارزشمند هستند.
در این نوشتار سه فیلمی که در دو سال
اخیر در چند جشنواره معتبر حضور پیدا کردهاند و به تعبیر من جزو دسته دوم
فیلمها هستند را بررسی میکنم برای آنکه شباهتها را بیابم.
این سه فیلم عبارتند از: «به امید
دیدار» ساخته محمد رسول اف، «یک خانواده محترم» ساخته مسعود بخشی و «شرایط»
ساخته مریم کشاورز. دو فیلم از این سه فیلم در داخل ایران ساخته شدهاند و
فیلم شرایط در خارج از ایران تهیه و تصویربرداری شده است.
شباهتها
...از مقایسه این سه فیلم که هرکدام در
یک مقطع نمایندگی سینما و جامعه ایرانی را در جشنواره های خارجی به دوش
میکشیدند، میتوان به چند نکته مشترک رسید:
یکی اینکه در هر سه این فیلمها بخشی از
مشکلات جامعه ایرانی به تصویر کشیده شده بدون اینکه به لایههای زیرین و
چگونگی و چرایی وقایع توجه شود. هر سه فیلم بر این اصل بنا شدهاند که صرفا
تصویرگر مشکلات ایران باشند و نه تحلیلگر اتفاقات.
نکته دوم اشتراک حضور بسیج و دستگاههای
اطلاعاتی است. در هر سه فیلم در نهایت سرنوشت داستان و شخصیتها به دست
بسیجیان و نیروهای اطلاعاتی رقم میخورد. در دو فیلم یک خانواده محترم و
شرایط، بسیجیان از شخصیتهای اصلی داستان نیز هستند. شکی نیست که این شبکه
مخوف اطلاعاتی و امنیتی برای تماشاگران خارجی جذاب هستند.
سومین شباهت اما نکته آزار دهنده در هر سه این فیلمهاست.
یعنی دادن حجم بزرگی از اطلاعات و نشان
دادن زیاد ناهنجاریهای اجتماعی در یک اثر. هر سه فیلمساز با تمام تلاش خود
سعی کردهاند هر چه بیشتر اطلاعات به مخاطب غربی بدهند. این در حالی است
که هرکدام از روایتهای مطرح شده را میتوان تحلیل و بررسی کرد و با نشان
دادن زوایای مختلف آن به بطن واقعیتها پی برد.
بیشک موضوعاتی مانند همجنسگرایی، مواد
مخدر، رشوه خواری، سوء استفاده از قدرت، روزنامه نگاران زندانی، وکلای
بیکار شده، از خودبیگانگی و تلاش برای مهاجرت، بازداشتها و شکنجههای
خودسرانه، بسیج و نیروهای اطلاعاتی، فضای بسته سیاسی، تفاوت نسلها و. . .
هرکدام به دلایلی شکل گرفته و توسعه یافتهاند و یک اثر سینمایی وقتی
میتواند قابل تامل و ماندگار باشد که به لایههای زیرین داستان نفوذ کند،
زیرا از نشان دادن سطحی هر امری آنچه باقی میماند تنها یک تصویر باسمهای
تک بعدی است.
نکته چهارم این است که گویا برای
جشنوارههای خارجی شخصیتپردازی چندان اهمیتی ندارد. در هر سه فیلم با
نسبتهای کم یا زیاد، شخصیتها آنچنان که باید و شاید پرداخت نشدهاند و در
سطح کلیشه ماندهاند. آدمها همان بودند که هستند و عموما خارج از
کلیشههای مرسوم حرکتی نمیکنند و متحول نمیشوند.
اما نکته پنجم که به نظرم مهمترین شباهت این سه فیلم است، داستان این فیلمهاست.
داستانهایی که همان قدر که واقعی
هستند، واقعیت ندارند. بیشک هر سه فیلمساز تلاش کردهاند با الهام از
حقایق موجود در جامعه ایران فیلمهایی بسازند که تصویرگر فضای بسته و خفقان
موجود در جامعه امروز ایران باشند.
تقریبا تمام المانها هم ریشهای در
حقیقت دارند. همجنسگرایی، تلاش تا حد توان برای مهاجرت و سوء استفاده از
قدرت که تم اصلی این سه فیلم هستند به وضوح در جامعه ایران دیده میشوند،
اما هر سه فیلمساز تمام واقعیت را نگفتهاند یا نخواستهاند که بگویند.
تصویر ساخته شده از جامعه به طرز غریبی
در هر سه فیلم باسمهای و سطحی است. گویا شخصیتها در سیاره دیگری زندگی
میکنند که دکوری از ایران در آن نصب شده است. هر سه فیلمساز راهی را که
برای تاثیرگذاری در مخاطب (ایرانی و غربی) انتخاب کردهاند، اغراق در
نابسامانیها بوده است.
اغراقی که اگرچه در فیلم شرایط بسیار
پررنگ است و در دو فیلم دیگر کمرنگتر، اما لزوما تمام واقعیت نیست. شکی
نیست که ایران امروز زیر سایه مشکلات اقتصادی و فضای بسته سیاسی به سختی
نفس میکشد، اما هنوز هم در لابهلای این تلخیها میتوان به لایههایی از
امید و تلاش برای بهبود شرایط دست یافت.
امیدی که در هیچکدام از این سه اثر دیده
نمیشود. شخصیت تمامی این فیلمها گرفتار سرنوشتی محتوم شدهاند که هیچ
راهی برای رهایی از آن متصور نیست. جامعه سیاهی که در آن همه با هم
غریبهاند و هیچ کس دست کس دیگری را به یاری نمیفشرد.
آیا به راستی خارج از سیاست و فضای بسته اجتماعی، مردم ما کاملا با هم اینگونهاند؟ آیا این تمام واقعیت است؟