به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری فارس آیتالله شیخ غلامرضا رضوانی خمینی از شاخصترین یاران و از جمله حواریون حضرت امام (ره) در نجف اشرف به شمار میآمد او پیش از هجرت به نجف در قم نیز افتخار شاگردی امام را داشت اما حدود 7 سال قبل از امام(ره) به نجف مهاجرت کرده بود و با تبعید امام به نجف اشرف در صف اول انصار ایشان قرار گرفت و تصدی اموری چند از بیت حضرت امام را عاشفانه عهده دار شد و در عین حال از جانب حضرت امام در کنار چند مجتهد دیگر به عضویت حوزه استفتاء امام درآمد.
همین مقام فقاهت و اجتهاد آیتالله رضوانی همراه با اعتماد دیرین نسبت به ایشان بود که امام(ره) را بر آن داشت تا وی را به عنوان عضو فقهای اولین دوره شورای نگهبان منصوب نماید؛ مسئولیت خطیری که جز در یک فاصله چند ساله و بعد از رحلت امام همچنان به عنوان عضو فقهای شورای نگهبان منصوب و تا کنون از سوی مقام معظم رهبری ادامه یافته است.
متن گفتوگو با «امت پاسدار اسلام» به شرح زیر است:
جنابعالی از قدیمیترین یاران و همراهان حضرت امام(ره) در نجف و پس از انقلاب هم همواره در خدمت اسلام و انقلاب بودهاید، لذا خاطرات جنابعالی در تبیین گوشههایی از تاریخ انقلاب مغتننم خواهد بود. برای آغاز گفتوگو ابتدا مختصری درباره خودتان مطالبی را بیان بفرمایید.
بنده در سال 1309 در خمین به دنیا آمدم. در سال 1327 یا 28 وارد حوزه قم شدم و شروع تحصیلات طلبگی ما در قم بود. اساتید بنده در آن مقطع آقای آشیخ عبدالجواد جبلعاملی، آقای مجاهدی- که اهل تبریز بود- مرحوم آقای مشکینی و... بودند.
هنگامی که در خمین بودید، به عنوان یک همشهری با امام(ره) و خانواده ایشان آشنایی داشتید؟
مرحوم امام(ره) با مرحوم والد من همبازی بودند. آن روزها خمین این قدر گسترش پیدا نکرده بود و همه خمینیها با یکدیگر نسبت و آشنایی داشتند. من با خود امام تا قم نرفته بودم، آشنا نبود و در آنجا با ایشان آشنا شدم.
در چه سالی ازدواج کردید و چند فرزند دارید؟
در سال 1334 و پنج فرزند پسر دارم و سه تا دختر
درس امام(ره) را از چه سالی شروع کردید؟
سال 1335، 1334 درس اصول ایشان را میرفتم.
درس اخلاق و فلسفه امام(ره) هم رفتید؟
خیر، وقتی به قم رفتم که ایشان این درسها را نمیگفتند.
در چه سالی به نجف مشرف شدید؟
در سال 36 و تقریباً 7 سال قبل از امام به نجف رفتم. در این بین یک بار به ایران آمدم، چون در عراق عبدالکریم قاسم روی کار آمد و حوزه را بستند و چند ماهی در تهران بودم. بعضی از آقایان اصرار داشتند که مرا در تهران گه دارند. تابستان بود و امام هم به تهران آمده بودند و در امامزاده قاسم اقامت داشتند. یک روز خدمتشان مشرف شدم و گفتم:«آقا! میخواهم با شما مشورتی بکنم. اینها میخواهند مرا اینجا نگه دارند». امام گفتند: «نه، شما بروید نجف».
اساتید شما در نجف چه کسانی بودند؟
آقای شاهرودی، آقای خویی و بعدها هم امام.
با توجه به شناختی که جنابعالی از بعد علمی امام در قم و قبل از نجف پیدا کردید و پس از آن حدود 13، سال که در نجف درس امام را درک کردید، حضرت امام را در مقایسه با سایر مراجع چگونه ارزیابی میکنید؟
عمده چیزی که مرا مرید امام کرد، مسئله روحیات ایشان بود. من چنین شخصیتی را کم دیده بودم و یا اصلاً ندیده بودم. به خودشان هم گفتم که اوایل تحصیلم استادی داشتم که به من میگفت: «به مراجع نزدیک نشو و اصلاً گرد آنان نگرد، برای اینکه نزدیک شدن به مراجع، هم تو را از راه منحرف میکند و هم به حضرات علما بدگمان میشوی»، لذا من به منزل هیچ یک از مراجع آمد و شد نمیکردم و نمیرفتم. فقط مسئله امام بود که به ایشان گفتم:«من دست هیچکس جز شما را نبوسیدهام.»
انسان هر چه به امام(ره) نزدیکتر میشد، اعتقادش به ایشان بیشتر میشد. حضرت امام چه ویژگیهایی داشتند که از دیگران متمایز میشدند؟
امام با همه فضیلتهایی که داشتند، خودشان را هیچ میدانستند. واقعاً هیچ میدانستند و شوخی نبود، بعضیها اگر هم در ظاهر چنین چیزی را میگفتند اما منش و رفتار آنها چنین چیزی را تکذیب میکرد. شناخت امام از مردم زمانهاش بسیار مهم بود. امام مردم زمان خود را چه در وطن و چه در زمان خارج، خوب میشناخت واین چیزی نبود که کس دیگری داشته باشد.
آیا شناخت و درک امام از زمانه خویش ناشی از تیزهوشی ایشان بود یا ناشی از تقوایشان یا هردو؟
از هر دو ناشی بود. هیچکسی در طول زمان نتوانست کلاه سر امام بگذارد. امام روی دست همه زد، امام هیچکس نتوانست روی دست امام بزند. همه دنیا با دستگاههای جاسوسی و امنیتی فراگیری که داشتند جمع شدند، اما نتوانستند. امام همان زمانی که در جریانات مبارزه در قم بودند، نوشتهای از ساواک راجع به ایشان درآمد. آقایان طلبهها از این قضیه عصبانی شده بودند. امام گفتند:« کاری نداشته باشید و بگذارید به دیوار بماند. مشکلی پیش نمیآید». امام به مرحوم آقای کاشانی نوشته بودند:«نگویی نفت. اگر بگویید نفت شکست میخورید، بگویید اسلام».
نظریه ولایت فقیه که توسط امام در نجف مطرح شد و جنابعالی هم حضور داشتید، از سوی حوزه نجف با چه برخوردی روبرو شد؟
در حوزه نجف از آن استقبالی نشد. آشیخ نصرالله خلخالی که همه کاره امور بیت امام بود، در بیرونی امام مینشست و با عصبانیت میگفت:«میخواستیم مرجع بشوی که شدی. دیگر این چه بود؟»
اشاره کردید تنها جایی که به یک مرجع نزدیک شدید و حضور داشتید، بیت امام بود. در آنجا چه نقشی را ایفاء میکردید؟
نقشی را ایفا نمیکردم، فقط تشخیص داده بودم که ایشان با این فضیلت، مقام و انگیزه اگر به نجف فرستاده شده، به خاطر این است که او را له کنند. میخواستند زیر پای علمای دیگر مضمحل شود. من وظیفه داشتم هرکاری که از دستم بر میآمد برای یاری ایشان انجام بدهم، به همین دلیل حول ایشان میگشتم.
شما در حوزه استفتاء حضرت امام هم عضو بودید؟
بله، همراه با مرحوم آقای خاتم، آقای قدیری و آقای کریمی
آیا در چاپ تحریرالوسیله که اولین بار در نجف چاپ شد، دست اندرکار بودید؟ چگونگی تحریرالوسیله و موافقت امام برای چاپ آن ار نقل کنید.
بله، امام در جریان تبعید به ترکیه، مجالی پیدا کرده بودند که رساله مرحوم سید اصفهانی را دوباره مرور کنند و 11 ماهی که آنجا بودند، دو جلد تحریرالوسیله را تحریر کردند. وقتی هم از ایشان سؤال شد در فتاوای گوناگونی که از شما نقل شده است، کدام فتوا را مأخذ قرار بدهیم، میگفتند:«تحریرالوسیله را»، لذا به چاپ آن اقدام شد و گرفتیم و چاپ کردیم.
چاپ تحریرالوسیله در مجامع حوزوی نجف و ایران چه بازتابی داشت؟
من آن موقع در ایران نبودم، اما در نجف طلبهها اقبال بسیار خوبی کردند.
در نجف جلد تحریرالوسیله را عوض میکردند و مثلاً نام شیخ مرتضی انصاری را روی آن میزدند به ایران میفرستادند و به این شکل جلدهای متعددی از آن به ایران فرستاده شد.
در آنجا به انواع و اقسام وسایل میکوشیدند که امام رشد نکنند و مردم، ایشان را نشناسند، اما خدا چیز دیگری میخواست.
پس از فوت آقای حکیم دامنه مرجعیت امام گسترش پیدا کرد؟
بله، ولی امام هرگز برای مرجعیت خود اقدامی نکردند. حتی استنکاف و انکار هم داشتند. اما مشیت الهی این بود که مرجعیت ایشان از نجف به خارج مرزهای ایران هم گسترش پیدا کند.
هیچ وقت در جریان رابطه امام با مراجع دیگر هم قرار گرفتید؟
در جریان روابط خاصشان قرار نگرفتم، فقط احترامی را که امام به مراجع آنجا میگذاشتنأع مشاهده میکردم. در فوت مرحوم آیتالله شاهرودی ایشان در کربلا بودند؛ جنازه را به کربلا آوردند تا تشییع کنند امام به ما خبری ندادند و خودشان از اندرونی درآمدند و برای تشییع رفتند. نسبت به آقای حکیم هم خیلی احترام میکردند.
چه سالی به ایران برگشتید؟
هنگامی که امام به ایران برگشتند، امام بیتشان را به من سپردند. گفتم: «اینها متعرض ما میشوند»، گفتند:«با شما کاری ندارند، شما بمان».
بیتشان در نجف را؟
بله، همه دستگاه و بیت امام در نجف. در ابتدا هم که امام در فرانسه بودند، هر هفته یکی از مسئولین رژیم بعث به دفتر امام در نجف آمد و شد داشت.
پیش شما میآمدند؟
بله، وقتی امام به ایران آمدند، روش دستگاه عراق با ما در نجف عوض شد. چند نفر از رفقای ما اقدام کرده بودند که اقامت بگیرند، از امنالعام به من زنگ زدند که این افراد را بفرستید بیایند، چون میخواهیم به آنها اقامت بدهیم؛ من فهمیدم که خبری هست قاعدتاً اینها را یکییکی میخواستند نه دسته جمعی. نه آنها گفتم قضیه از این قرار است و آنها هم نرفتند به من زنگ زدند که چرا اینها نیامدند؟ گفتم:«من به آنها گفتم اما نیامدند». گفتند: «شما میخواهید از تصمیمات بغداد تمرّد کنید؟» گفتم:«نه، چه تمردی داریم؟» فردای آن روز امنیها آمدند و مرا بردند و تا بعد از ظهر هم نگهم داشتند و بعد مطرح کردند که شما باید از عراق بروید. گفتم: «بسیار خوب میروم».
از قضا خانواده را به ایران فرستاده بودم و خودم در آنجا تنها بودم. خروجی زدند و گفتند:«باید سه روزه بروید».
آن ایام مصادف شده بود با اول ماه شعبان. اول ماه بود و گفتیم شهریه امام را باید بدهیم. بعضیها تردید داشتند که باید شهریه بدهیم یا نه؟ بالاخره تصمیم گرفتیم بدهیم. شروع کردیم و همان روز شهریه را دادیم. دستگاه امنیت عراق خبردار شدک ه ما شهریه دادهایم. بعد از ظهر آن روز مرا خواستند و گفتند همین امروز باید بروی. این بود که همان روز آمدیم بغداد و فردای آن روز هم آمدیم تهران.
چه سالی؟
خرداد 58
تعمد داشتند که دفتر امام را در نجف تعطیل کنند؟
بله، نمیخواستند دفتر امام در آنجا باز بماند.
رابطه شما با حاجآقا مصطفی چگونه بود؟ در درس و مباحثه با هم بودید؟
خدا رحمتش کند. در درس خیر، ولی گاهی در مسافرتها پیاده به کربلا میرفتیم.
جنابعالی و مرحوم حاجآقا مصطفی پای ثابت پیادهروی به کربلا در کاروان آقای حلیمی بودید؛ به نظر شما فوت حاجآقا مصطفی طبیعی بود؟
خیر، کاملاً مشکوک بود. امام امام اجازه کالبد شکافی ندادند.
نکته جالب اینجاست که حاجآقا مصطفی و احمدآقا هرکدام 48 سال داشتند که از دنیا رفتند و مادرشان 96 سال داشتند که فوت کردند. این هم تقارن عجیبی است.
شبی که در زندان نجف بودم، به منزل امام میآیند. خادم افغانیای به اسم مش ابراهیم در بیت داشتیم که او را هم گرفته و برده بودند به تشیکلات امن. وقتی برگشت میگفت:«مرا میزدند که بگو رضوانی این پولها را از کجا میآورد؟» گفتم:«من چه میدانم از کجا میآورد». ریخته بودند در خانه امام و همه جا را زیر و رو کرده بودند، ولی پولهایی را که امام در خانه گذاشته بودند، پیدا نکردند و به دستآنها نرسید.
حتی وقتی من داشتم میرفتم، مرحوم آقای سید عباس خاتم بود و یک بسته هزار دیناری در جیبم بود. گفتم:« این را شما نگه دارید، چون من دارم میروم و معلوم نیست چطور بشود» و آن را به آقای خاتم دادم. رفتم و برگشتم و دیدم خانه را زیر و رو کرده و سرداب و همه را گشته و عکسهای امام را هم پیدا کرده بودند؛ عکسهایی بود که آقای صادقی در لبان چاپ کرده بود. همه را برده بودند. فردا که به آقای خاتم گفتم:«پول چه شد؟» گفت:«جرأت نکردم این را از خانه امام ببرم بیرون». پرسیدم:«پس کجا گذاشتی؟» جواب داد:«جایی که طلبهها مینشستند». در آنجا دو تا پتو بود. اینها آمده و اتاق را گشته بودند، اما پولی را که آقای خاتم زیر پتو گذاشته بود، پیدا نکرده بودند و آن هزار دینار هم مانده بود.
آخرین باری که شهریه امام را پرداختید چقدر بود؟
امام(ره) احساس کرده بود که رژیم بعث با حوزه علمیه مخالف است و میخواهد آن را متلاشی کند، لذا تصمیم گرفته بود به هر وجهی که هست حوزه را نگه دارد. هنوز آقای حکیم حیات داشتند. امام خواستند شهریه را دو برابر کنند. آن موقع دو دینار میدادند، امام خواستند چهار دینار کنند. مرحوم آسیدجعفر مرعشی از علمای نجف آمد خدمت امام مطرح کرد که تا آقای حکیم زنده است، مصلحت نیست این کار را بکنید، چون ایشان ریاست حوزه را داشتند. امام پا پس گذشتند. بعد از فوت آقای حکیم، امام این قضیه را شروع کردند و آقای خوئی هم به دنبالشان شهریه را زیاد کردند.
امام معمولاً سالی چند بار به کربلا میرفتند؟
تمام زیارتهای مخصوص را میرفتند.
هربار چقدر میماندند؟
یکی دو روز قبل را میرفتند و یکی دو روز بعد را هم میماندند. تقریباً سالی پنج بار. حرم حضرت علی(ع) را هم که هر شب ساعت سه بعد از مغرب میرفتند.
به ایران که برگشتید در تهران مستقر شدید؟
وقتی به ایران برگشتم، احساس کردم وظیفهام تمام شده است و به قم رفتم و یکی دو ماهی آنجا بودم که مرحوم حاجاحمدآقا زنگ زد و گفت: «امام میگویند به رضواین بگویید بیاید، چرا از ما دروی میکند؟» به همین دلیل رفتم خدمت ایشن، گفتند در دفتر استفتاء باشید.
فرد دیگری هم بود؟
بله، آقای خاتم، آقای قدیری، آقای ملکوتی و دو سه نفر دیگر هم بودند. البته چند روزی بیشتر ادامه پیدا نکرد. تا این که حاج احمد آقا زنگ زد و گفت: «امام میگویند میخواهم شما را برای شورای نگهبان تعیین کنم». گفتم:«اختیار دارند». شورای نگهبان که تشکیل شد، به تهران آمدم. سال 59 و اولین دوره شورای نگهبان بود. دوره اول را سه سال بودم، چون قانونش این بود که شش نفر بیرون میرفتند و شش نفر دیگر میآمدند که یکمرتبه دوره همهشان با هم تمام نشود و هر بار فقط دوره شش نفرشان تمام شود. قرعه به اسم ما اصابت کرد و گفتیم:«الحمدلله!» و رفتم بیرون، ولی نگذاشتند و گفتند بیایید در دیوان عدالت اداری.
چه سالی؟
سال 63. مرحوم آیتآلله خوانساری به رحمت خدا رفته بودند و بازاریها خدمت امام رفتند که یک کسی را برای امامت آنجا تعیین کنند. آقای (شیخ حسن) صانعی آمد به دفترم در دیوان و گفت: «امام گفتهاند بروید آنجا». استعفا دادم و رفتم آنجا، در دورههای بعد هم عضو شورای نگهبان بودم بعد از فوت امام هم آقا مرا خواستند برای شواری نگهبان. فقط همان سه سال را شورای نگهبان نبودم و تا حالا بودهام.
در مورد مسئله بانکها هم ظاهراً مسئولیتی داشتید.
آقای حاج شیخ یوسف صانعی کی روز مطرح کرد که مسئله بانکها را باید شرعی کرد. میخواست با آقایان فقها مشورت کند و مسئلهاش این بود که سودهایی که از بانکها میگیرند، چون از حد تورم پایینتر است، سود نیست که بشود ربا. یک کسی پول را داده به بانک که بانک به مصارفی برساند و سودی که به او میدهند، قدرت خرید آن به اندازه قدرت خردی اولیه پول نیست، بنابراین ربا محسوب نمی شود. من به ایشان گفتم مسئله بانک، مسئله یک دسته خاص نیست. شما به عقیده خودتان میگویید این ربا نیست. اما این، مسئله بانک را حل نمیکند. مردم از علمای دیگر تقلید میکنند که عقیدهشان با عقیده شما مخالف است. پرسید:«پس چه کار کنم؟». پیشنهاد کرد که از راه عقود شرعیه مسئله حل شود.گفت:پس من به آقای نوربخش میگویم که شما میروید». قبول کردم و رفتم.
پیشنهادهای شما تدوین و چاپ هم شده است؟
بله، بانکیها چاپ کردهاند.
بانکها با توجه به احکام شرعی به ربا آلوده است؟
نمیشود نظر داد که خلاف شرع هست یا نیست. باید تکتک این عقود را مطالعه کرد و دید چه جور قراردادهایی هستند تا بشود حکم داد. بستگی دارد که طبق عقود شرعیه قرارداد ببندند یا نبندند. عمل بکنند یا نکنند.
اگر طبق عقود شرعیه انجام ندهند رباست؟
ربا نیست، چون قراردادی که میبندند ظاهرش شرعی است. اگر به آن عمل کنند، سودی که دو طرف میگیرند حلال است، اما اگر به این عمل نشود، شخصی که پول را در بانک گذاشته، بانک را وکیل کرده است که در کارهای حلالی خرج شود. اگر عمل نشد، تصرف این پول برای بانک و مشتریای که از بانک پول گرفته، غصبی است، اما درآمدهایش برای صاحب پول حلال است و ربا نیست.
پس کسی که پول را در بانک میگذارد، مشکلی ندارد، ولی بانک و کسی که پول را از بانک میگیرد، فقط در صورتی که طبق عقود شرعیه عمل کنند حلال است، آیا این عنوان وکالت پیدا میکنند؟
بله، ورقهای که به مشتری بانک میدهند، ورقهای است به عنوان وکالت که صاحب پول بانک را وکیل کرده است.
اگر صرفاً نوشته باشد و وکالتی انجام نشده باشد، باز هم درست است؟
میشود یک معامله باطل، بیش از این نمیشود، مگر این که طرف قصد ربا کرده باشد.
در معامله باطل اگر سودی به طر تعلق بگیرد، متعلق به صاحب پول است؟
بله
بفرمائید از کی با مقام معظم رهبری آشنا شدید؟
ایشان یک بار آمد نجف اشرف
قبل از امام؟
بله، در سال 31 و 32 بود. در آنجا با هم آشنا شدیم. ایشان با آقای مسلمی کاشانی رفت و آمد میکردند و ما هم دوست ایشان بودیم. من دیگر ایشان را ندیدم تا وقتیکه به ایران آمدم. وقتی شورای نگهبان و مجلس تشکیل شد، با هم دیدارهایی داشتیم. تا وقتی که توان جسمی داشتم، جلساتی هم داشتیم. ایاشن بسیار خوشفکر است و از توان علمی و فقهی قوی و خوبی برخوردار هستند.
در جلسات فقهی ایشان حضور داشتهاید؟
بله
وجوه شباهت ایشان و امام چیست؟
همانطور که ما امام را تشخیص دادیم، ایشان را هم همینجور تشخیص دادهایم ایشان به همان روش امام پایبند است. بقیه مدعیانی که سنگ این چیزها را به سینه میزنند، در عمل پایبند نیستند، اما ایشان پایبند است. وقتی میگویم ایشان متد امام را قبول دارد، یعنی از نظر تفکر و عمل در زهد و سادهزیستی و شجاعت و تدبیر و همه چیز مثل امام عمل میکند.
از نظر رهبری و عبور از سختیها و مشکلات، شیوه ایشان را چگونه ارزیابی میکنید؟
مشکلاتی که ایشان دارند، امام نداشتند. مشکلات ایشان کمرشکن است. کسانی که آن زمان ولو به ظاهر طرفدار امام بودند، یک کاسه بودند و جرأت نمیکردند مخالفت کنند، اما بعد از امام عدهای جرأت کارشکنی پیدا کردند. هرجا هم تیغشان ببرد، میزنند، اما الحمدلله تا حالا کاری از پیش نبردهاند. البته خدا هم کمک میکند. غائله سبز کم غائلهای نبود. بیست میلیون دلار فقط امریکا خرج کرد.
به عناصر داخلی اشاره کردید و تفاوت برخورد آنها با امام و آقا. در دهه اول انقلاب غرب با پدیدههایی مثل اشغال سفارت امریکا، کلاف سردرگم شده بود. بعد دشمن خود را بازسازی کرد. در زمان امام ماهواره و اینترنت نبود. الان دشمنیها پیچیدهت، عمیقتر و گستردهتر شده است.
ایشان بسیار خوب انقلاب و نظام راهبری کرده است. البته کمک خدا و امام زمان (عج) است. از شرایط بسیار دشواری انقلاب را عبور داده است.