به گزارش 598 به نقل از خبرگزاری فارس، تا جایی که چشم یاری میکند، سبز است، جاده شلوغ و مثل همیشه بیتفاوت، بیتفاوت به رهگذرانی که با سرعتی چون باد، همیشه در عجلهاند. حتی بیتفاوت به صدای ناله و فریادی که اوج میگیرد و به ناگاه خاموش میشود.
... بوق، فریاد، خون، مرگ، این آخرین تصویری است که از آن روز شوم به خاطر میآورد، هزاران هزار بار در ثانیه میخواهد فراموشش کند اما تصویر آن روز کذایی آنقدر پررنگ و واضح در جلوی هر لحظه چشمانش صف میکشد که فراموش کردنش سختترین کار دنیا مینماید، سخت و ناممکن.
کاش کسی بود که در کنارش اینها را مرور میکرد، شاید آنجا که صدای بوق، رنگ قرمز خون و ناله مردی که نانآور خانوادهاش بود، در همان نقطه متوقف میشد، شاید به جای مرگ، ندای زندگی شنیده میشد.
میخواست که این کابوس شبانه تمام شود، میخواست که دوباره زندگی را از سر بگیرد، اما نمیشد.
یکی را میخواست که پای حرفش بنشیند و او بگوید؛ بگوید از کابوسی که تمامی ندارد، از آن روزی که دیگر خودش را نبخشید، از آن روزی که ساک ورزشیاش را کناری انداخت و دیگر نخواست که به دوشش بیندازد و راهی سالن شود و دل به تمرین بسپارد.
یک تصمیم بزرگ، میدانست که این شاید بزرگترین تصمیم زندگیاش شود، سخت بود، شنیده بود که ورزشکاران دو بار میمیرند، یک بار بعد از خداحافظی از ورزش و یک بار به مرگ طبیعی، شاید خندیده بود آن روز؛ اما حالا دیگر نمیخندید، تصور روزی که چهارگوشه تشک را ببوسد و روی دوش دوستدارانش قرار بگیرد، نیامده او را میکشت.
چه شبها که تا صبح خوابش نبرد، تصمیمی بود که باید میگرفت، آگاهانه باید جام زهر را مینوشید...
نمیتوانست به کسی هم اعتماد کند، که حرفهایش را به او بزند و شاید کمی آرام بگیرد، شاید راحتتر با این معضل بزرگ «خداحافظی» کنار بیاید.
«قهرمان زنده را عشق است» درد دارد، هر وقت این جمله را میگفت، بغض میکرد.
میدانست وقتی که تشک را ببوسد، دیگر خبری از آن فریادها نخواهد بود، حتی شاید دیگر در کوچه و خیابان هم به خاطرش نیاورند.
***
تا مصاف بزرگ چیزی باقی نمانده، آرام و قرار ندارد، نمیتواند بنشیند، نمیتواند بخوابد که شاید زودتر صبح بیاید و پرونده این مسابقه هم بسته شود. میداند فردا همه از او انتظار دارند، همه از او مدال میخواهند.
فردا شب دیگر همه چیز تمام شده، یک سال تلاشش فقط برای چند ساعت مبارزه بوده و اگر بلغزد، دیگر زمان جبران ندارد.
فکر میکند که با چه کسی میتواند صحبت کند، چه کسی میتواند او را آرام کند، کسی نیست، در اتاق چه کسی را باز کند که پای صحبتهایش بنشیند؟
«خدایا چرا صبح نمیآید؟»
***
اینها همه چند نمای تکراری در ورزش ماست، نمایی که شاید در همه رشتهها مصداق داشته باشد.
مصاحبههای زیادی از قهرمانان بزرگ ایران تاکنون منتشر شده که در آن نبود روانشناس برای پر کردن خلا روحی و برطرف کردن ضربههای روحی و استرسها بیش از پیش احساس شده است.
شاید خیلیها در این پرونده میتوانستند مخاطب ما قرار گیرند، از آن ورزشکاری گرفته که اعتیاد، بهترین سالهای زندگیاش را سیاه کرد تا آن بازیکنی که وقتی رکورد سه سال خانهنشینی را به خود اختصاص داده، واژه دیگری جز افسردگی نمیتوان برای شرایط فعلیاش پیدا کرد، اما مجبور به گزینش تعدادی از قهرمانان بودیم و عدهای نیز یا دسترس نبودند و یا علاقهای به صحبتکردن در این مورد نداشتند.
***
برای کسی که با ورزش حرفهای سر و کار دارد، استرس پدیده عجیبی نیست و با زندگی ورزشیاش عجین شده است.
کمتر ورزشکاری را میتوان پیدا کرد که این پدیده را تاکنون تجربه نکرده باشد.
این پدیده کاملا طبیعی است، راه مقابله با آن است که باعث میشود این هیجانات خاص ورزش حرفهای را به تسلیم خود درآورد و کنترلشان کرد و اجازه نداد تلاش ورزشکار را تحتالشعاع قرار دهد.
اما استرس چیست؟
لطفعلی پورکاظمی رئیس فدراسیون پزشکی ورزشی در اینباره مینویسد: «زندگی در جوامع شهری مولد نابسامانیهای اجتماعی از جمله فقر و تنگناها و مبارزه با مشکلات اقتصادی و اجتماعی برای زنده ماندن است. این علتها سبب بروز نشتهای عصبی و فشارهای روحی و روانی در افراد جامعه میشود که به آن استرس میگوییم. امروزه علم پزشکی ثابت کرده که استرسهای روزمره عاملی در بروز و تشدید بسیاری از بیماریهای روحی، روانی، عصبی، قلبی، عروقی و گوارشی هستند.
هر چند که وجود استرس در وجود انسان به عنوان یک پدیده طبیعی و انکارناپذیر است ولی میتوان با روشهای متعدد بر شدت استرس غلبه کرد و با ازدیاد اعتماد به نفس، آنرا در تسلط خود درآورد.
در جریان استرس، هورمونهایی از بدن ترشح میشوند که عبارتند از کورتیزول، سرتونین، آدرنالین، نورآدرنالین، هیستامین و ... این هورمونها در واقع برای دفاع و جبران فشار روحی وارده، از بدن ترشح میشوند تا به بدن آسیب چندانی نرسد.
در موارد ترس، فرار، جنگیدن و موارد مشابه، در اثر ترشح این هورمونها و انبساط عروق محیطی و پرخونی رگها به ویژه صورت و قرمز شدن صورت در موارد ترس و هیجانات و خجالت کشیدن استرس را میتوان بهتر فهمید.
نقش هورمونها و اعصاب به حدی است که گاهی سبب بروز بیماریهای مختلف و مرگ افراد میشود. همچنین استرس میتواند در ازدیاد فشار خون یا زخمهای معده، اثنی عشری و درد در ناحیه دیسک کمر و سیاتیک نقش داشته باشد.»
***
در کنار استرسهای خاص ورزش حرفهای، روحیات متفاوت ورزشکاران، مشکلات زندگی روزمره، فشار زندگی و وضعیت معیشتی، اتفاقات تلخ پیرامون آنها؛ همه و همه باعث میشوند که یک ورزشکار در کنار مسائل فنی و تمرینی، به کسی احتیاج داشته باشد که روح و روان وی را نیز به طور مرتب مورد مراقبت قرار داده و در مواقع بحرانی نیز یاریرسان وی باشد.
اینجاست که نقش روانشناس ورزشی بیش از پیش به چشم میآید.
گرچه در کشور ما شغلی به عنوان روانشناسی ورزشی تعریف نشده اما خیلی از قهرمانان و مربیانی که در این پرونده مخاطبمان قرار گرفتند، اعتقاد داشتند که حضور روانشناس در کنار تیمها تاثیر فوقالعادهای بر عملکردشان خواهد داشت.
عدهای نیز معتقد بودند که مربیان باید خودشان روانشناس باشند که بدون ایجاد تنش و حاشیه در تیم، بتوانند مشکلات روحی شاگردانشان را برطرف کنند.
در پرونده «روانشناسی، حلقه گمشده ورزش» کسی مخاطبمان قرار نگرفت که بر اهمیت کار روانشناسی در ورزش حرفهای صحه نگذارد.
دیدگاهها در مورد محدوده فعالیت روانشناس در تیمها و چگونگی بهرمندی از توانمندیهایش متفاوت بود، چیزی که در همه صحبتها مشترک بود، تاکید متفقالقول همه اهالی ورزش بر تاثیر مثبت، پررنگ شدن نقش روانشناس در ورزش است.
اگر اعتقاد داشته باشیم که «امید آخرین چیزی است که در یک انسان میمیرد»، این امید را روانشناس میتواند در ورزشکاران همیشه زنده نگه دارد.
حال اگر این روانشناس مربی تیم باشد یا فردی خارج از مجموعه یک تیم، در هر شکل اوست که میتواند مشکلات روحی و استرسها را از ورزشکاران دور کند.
اگر میگوییم که در بسیاری از رشتهها، مدعی رتبههای جهانی هستیم و میتوانیم حتی سکوی اول دنیا را به خود اختصاص دهیم، باید جایگاه ویژهتری نیز برای روانشناسی قائل باشیم.
به نظر میرسد وقت آن رسیده باشد که ایران نیز همپای سایر کشورهای مدعی در ورزش، نه به شکل شعاری و کلیشهای بلکه به صورت کاربردی و عملی به بحث استفاده از روانشناس ورود پیدا کند.
شاید که این نویدی باشد برای روزهای درخشانتر ورزش ایران.