کد خبر: ۱۰۲۹۹۷
زمان انتشار: ۱۰:۳۵     ۰۷ دی ۱۳۹۱
مشروح سخنراني دكتر «شاه‌حسيني» در جشنواره‌ي عمار
جشنواره‌ي فيلم «عمار» فقط محملي براي نشان دادن آثار مستندسازان و كارگردانان انقلابي نيست؛ بلكه در كنار نمايش فيلم، جلساتي براي نظريه‌پردازان جبهه‌ي فرهنگي انقلاب اسلامي هم مهياست تا علاقه‌مندان تئوري‌هاي فرهنگي از اين مباحث استفاده كنند. از «حجت الاسلام پناهيان» و «استاد رحيم‌پور ازغدي» گرفته تا «دكتر مجيد شاه‌حسيني».
«مجيد شاه‌حسيني» از معدود افرادی است که هم تجربه کار اجرایی در پست‏های حساس دولتی را دارد و هم تجربه تدریس و کار تئوری و..... از مديريت گروه فرهنگ و معارف شبكه‌ي اول سيما (1379- 1386) و حضور در سمت مديرعامل بنياد فارابي (1386-1388) و دبيري دو دوره جشنواره‌ي فجر گرفته تا نگارش متن‌هاي روايت فتح (1368-1379) و تدريس در قريب به اتفاق دانشكده‌هاي سينمايي. اين روزها هم «شاه‌حسيني» بيشتر از هميشه به امر خطير آموزش جوانان علاقه‌مند به سينما در حوزه‌ي هنري مشغول است و تقريباً تمام روزهاي هفته‌ي خود را به پاي اين كار گذاشته است. گفتار زير، مشروحي از سخنراني ايشان در روز دوم جشنواره‌ي عمار با موضوع «مديريت فرهنگي سينماي انقلاب اسلامي» است:
 
 
قرار است در حوزه‌ی مدیرت فرهنگی در سینمای جمهوری اسلامی ایران صحبت کنیم و این می‌طلبد که در آغاز تعریفی از وجوه مختلف سینما داشته باشیم و بگوئیم که چرا این موضوع، موضوع مهمی‌ست برای بحث امشب ما. اگر سینما را مسامحتا «وهمِ مخیلِ مصورِ متحرکِ مسلطِ تکنولوژیک» بدانیم و بر مبنای این نگاه به ابعاد چهارگانه‌ی آن که شامل هنر، صنعت، فناوری و رسانه است واقف و معترف باشیم قاعدتاً به یک قدر مشترک و مقدمه‌ی اولیه‌ای می‌رسیم که در آن صورت، مباحث من بر مبنای این تعریف و مقدمه‌ی مشترک معنا پیدا خواهد کرد. ممکن است عزیزانی باشند که در همین تعریف مقدمه‌ی مشترک، سوال یا تشکیکاتی داشته باشند که خب آن وقت دیگری می‌طلبد و صحبتی دیگر.
 
اما اگر بخواهیم به بحث مدیریت فرهنگی در سینمای انقلاب اسلامی ایران برسیم، قاعدتاً باید از این نقطه شروع کنیم که اولا بپذیریم انقلاب اسلامی ایرانی انجام شده است. ثانیاً این انقلاب را قبول داریم و مبانی فرهنگی آن جزو اعتقادات ماست و در وهله‌ی بعد ببینیم که شأن رسانه‌ای سینما با توجه به نسبتی که با انقلاب اسلامی ایران دارد، چگونه شأنیست. و نهایتاً اینکه مدیران فرهنگی نظام جمهوری اسلامی ایران در حوزه‌ی رسانه‌ای مثل سینما باید چگونه رفتار کنند و چگونه رفتار کرده‌اند؟ این مقدمه‌ی منطقی و طبیعی بحث ما خواهد بود.
 
ورشکستگی کامل سینمای ایران، یک سال قبل از انقلاب
 
خود سینماگران ایران با همه‌ی حس نوستالژیکی که بعضاً نسبت به دوران پیش از انقلاب در خلوت و در صحبت‌های بین‌الطرفینی و در فضاهای خصوصی‌تر بیان می‌کنند، آن سینما را سینمای جدی نمی‌دانند و نمره‌ی قبولی به آن نمی‌دهند. در همه‌ی کتاب‌های تاریخ سینمای ایران وقتی که شما به یک سال پیش از وقوع انقلاب اسلامی یعنی سال 56 بازمی‌گردید، به یک جمله‌ي مشترک می‌رسید: «ورشکستگی مطلق سینمای ایران».
 
جالب آنكه کمتر کسی به این سوال پاسخ داده که این سینما که از دوره‌ی پهلوی اول بصورت نیم‌بند کارش را آغاز کرد و در دوره‌ی بعد این‌طور رشد کرد و تولید کرد و بعضا با طرف‌های بین‌المللی شراکت داشت و آثار مشترکی ساخت، چرا و چگونه چنین فرجامی پیدا کرد که در سال 56 از آن به عنوان یک سینمای ورشکسته مطلق یاد می‌کنند؟ این یک سوال جدی‌ست که معمولا ندیدم سینماگران به آن پاسخ درستی بدهند.
    
اگر سینمای آنموقع یک سینمای ملی بود، اگر مورد وقوف و باور ملت ایران بود، اگر واقعاً همه‌ی ملت ما سینما را قبول داشتند و مفهومی که زیر سقف آن عرضه می‌شد مورد قبول آن‌ها هم بود، قاعدتاً سینمای پیش از انقلاب چنین فرجامی نمی‌یافت. چون خودشان معتقدند که سینما با رای مردم، پول مردم، نظر مردم، سلیقه‌ی مردم و نفس مردم زنده است.
 
اگر آن سینما مورد قبول قاطبه‌ی مردم ایران بود- هنوز از واژه‌ی«امت» استفاده نکرده‌ام و از واژه‌ی«مردم» استفاده می‌کنم- قاعدتاً در روزهای پرتلاطم انقلاب اسلامی ایران سینماها یکی از اماکنی نمی‌بودند که مورد اعتراض غیورانه‌ی مردم واقع شوند. اگر سالن‌هایی بودند که شیشه‌هایشان شکسته شد، اگر فیلم‌هایی بودند که مورد اعتراض واقع شدند، اگر سینماهایی بودند که تغییر کاربری پیدا کردند، اگر فیلم‌سازان و بازیگرانی بودند که با وقوع انقلاب خودشان تشریف بردند و نماندند، احتمالاً منطقی‌ترین پاسخ به این همه اتفاق این خواهد بود که سینما خود را در مسیر نگاه باور اهداف و اعتقاد قاطبه‌ی مردم ایران نمی‌دانست.
 
نمايندگاني كه سينماي ايران تا پاريس براي بيعت با حضرت امام (ره) فرستاد
 
اگر آن سینما نمایندگانی را در بحبوحه‌ی انقلاب اسلامی ایران تا پاریس خدمت امام خمینی(ره) فرستاد و سعی کرد مدلی از بیعت را عرضه کند، اگر سینما سعی کرد که با بیعتی که ابراز می‌کند با انقلاب بماند و در زمره‌ی مکاسب محرمه‌ای که پس از انقلاب تعطیل شدند قرار نگیرد، حتماً احساس می‌کرد که در قبال مردم بدهکار است. به اعتقاد مردم وامدار است. به اعتقاد و به دین مردم توهین کرده است و حالا اگر این مردم قرار است که انقلابی انجام دهند، پس سینما باید نسبت خود را با این انقلاب تعریف کند. این قسمت از تاریخ سینمای ایران برای شما دوستان جوان‌تری که در جلسه هستید معمولاً ناگفته باقی مانده، ولی خب عزیزان پیشکسوتی که هستند و سن و سال‌شان اقتضا می‌کند که آن دوران را به یاد بیاورند و قطعا واقفند که سینما با انقلاب بیعت کرد تا ماند.
 
سينماي پيش از انقلاب در قبال عموم جامعه احساس شرمساري مي‌كرد
 
شاید این کلام برای کسانی که سینما را هنر محض می‌دانند، آرت (Art) می‌دانند، چیزی می‌دانند از جنس تجمل و زیبایی و حدیث نفس هنرمند، توهین‌آمیز جلوه کند. اما یادمان باشد که سینمای پیش از انقلاب بارها و بارها به اعتقادات مردم توهین کرده بود. بارها قشر متدین جامعه را انسان‌هایی فِناتیک، عقب‌مانده، مسخره، معوج و کاریکاتورگونه نمایش داده بود. سینما کاری کرده بود که در قبال عموم جامعه حس شرمساری می‌کرد. با همه‌ی آمارهای مثلا امیدوارانه‌ای که کسانی درمورد سینمای آن‌موقع می‌دهند هیچ‌وقت نمی‌گویند که واقعا چند درصد مردم ایران به سینما می‌رفتند تا فیلم ایرانی ببینند. سینما به دلایلی که خود بهتر می‌دانست- و مجال ذکر آن دلایل در این جلسه نیست- نسبت به آحاد جامعه خود را وامدار می‌دانست. می‌دانست راهی که پیموده بی‌راهه بوده، می‌دانست که به باور مردم اهانت کرده، به شاکله‌ی شخصیتی گروه عمده‌ای از مردم از جامعه اهانت کرده، سینما این‌ها را می‌دانست و بیعت کرد تا ماند. گروهی به نمایندگی خدمت امام رفتند و اعلام برائت کردند از آنچه که بود و اعلام حمایت کردند از آنچه که باید باشد و نهایتا پذیرفتند که تزکیه سینمای بعد از انقلاب را هم عهده‌دار شوند.
 
بايد ازخودشان گله‌مند باشند
 
باز جهت تنویر ذهن دوستان جوان حاضر در جلسه عرض بکنم که انقلاب اسلامی ایران بعد از پیروزی این فرصت را نداشت که خود به کار سینما رسیدگی کند و مثل آن چیزی که در انقلابات دیگر اتفاق می‌افتد کمیته‌های تصفیه‌ی انقلابی تشکیل بدهد و آدم‌هایی از بیرون سینما بیایند و درون سینما تصفیه‌های «مک‌کارتی‌وار» شکل بدهند. انقلاب چنین مجالی نداشت. همه‌ی آن چیزی که به حق یا ناحق، سینما معتقد است بعد از انقلاب در حق او رواداشته شده توسط خود بدنه‌ی سینما بوده. هسته‌های کاری و اینکه چه کسی کار بکند و چه کسانی کار نکنند توسط خود سینماگران –که اسامی آن‌ها هم موجود است- اتفاق افتاد و سینماگران گله‌ای دارند و معتقدند که کسانی ما را حذف کردند و کسانی ماندند و کسانی رفتند و......به نظرم باید از خودشان گله‌مند باشند چون انقلاب هیچگاه این مجال را نیافت که بخواهد چنین کمیته‌هایی تشکیل بدهد و بررسی کند.
 
«منشور هنرمندان» سقف تعریف امام از سینما
 
از اولین فرمایشاتی که حضرت امام خمینی (ره)  درمورد سینما و مختصات آن گفتند، در همان روز ورود به ایران و در بهشت زهرا و با این جمله‌ی معروف که «ما با سینما مخالف نیستیم با فحشا مخالفیم» منعقد شد که در کمال تعجب عده‌ای این را تعریف حضرت امام (ره) از سینما تلقی می‌کنند. این یک تعریف نیست. این یک مفهوم سلبی‌ست که ما چه چیزی را نمی‌خواهیم. در وقاع حضرت امام (ره) مشخص كرد كه سینما اگر می‌خواهد باشد، چه نباید باشد. پس این جمله قطعاً منطق داشت. وقتی از جانب انسان فرزانه‌ای مثل امام (ره) بیان می‌شد، به دنبال صحبتی بود که افرادی از بدنه‌ی همین سینما با ايشان داشتند و بیعتی که کرده بودند. این‌طور نبود که از این جمله‌ی امام تعریف ثبوتی تلقی بشود. اگر سقف تعریف امام خمینی (ره) را برای سینما طلب می‌کنیم، قاعدتاً آن تعریف را باید در «منشور هنرمندان» -زمستان سال 67- پیدا کنید و بعد هم که مقام معظم رهبری بسیار دقیق در مورد سینمای جمهوری اسلامی ایران صحبت فرموده‌اند.
 
اينكه بگوييم ذات سينما با دين جمع پذير نيست، آدرس غلط دادن است
 
اینکه ما هنوز به همان تعریف داخل بهشت زهرا استناد کنیم، از نظر من نوعی از تجاهل‌العارف است. اینکه بگوئیم سینما یک مفهوم جهانی است و جز این نمی‌تواند باشد و ذات آن با دین جمع‌پذیر نیست، به نظر من آدرس غلط دادن است. سینما اگر می‌دانست که ذاتش با دین جمع‌ناپذیر است، قاعدتاً نباید می‌آمد و در بدو انقلاب اسلامی ایران چنین شروطی را می‌پذیرفت. مسلمین و متدینین و صاحب‌نظران و بزرگوارانی بوده‌اند که در نسبت میان سینما و ذات آن و نسبتش با دین فرمایشات گرانقدری داشته‌اند كه این هم به دلیل شرایط خاص دهه‌ی شصت و مباحث فرهنگی و فکری و فلسفی فراوانی که باید مطرح می‌شد که چیستی و هویت فلسفی سینما باید در آن‌ها بررسی می‌شد و قاعدتاً این مباحث باید می‌بود. جالب است کسانی به همان مباحث فلسفی معترض بودند و آن‌ها را قبول نداشتند، بعداً که صاحبان جلیل‌القدر آن مباحث به دهه‌ی هفتاد آمدند و عملاً مدلی از سینما را تائید کردند و شاگردانی را در آن مسیر تربیت و بعد هم به شرف شهادت نائل شدند، یکباره دیدیم طرفدارانی در دهه‌ي هفتاد پیدا کردند كه تا امروز هم هستند. این‌ها چه می‌گویند؟ می‌گویند مگر فلانی نگفت سینما با ذات دین جمع‌پذیر نیست؟ چه توقعی از ما دارید. سینما همینی که هست، هست. بعضی هم از حوزه‌ی ادب خارج می‌شوند و می‌گویند این سینما از سر شما هم زیاد است. برای آن پیش‌شرط تعیین نکنید.
 
سينما اگر ماند، به اين قيمت بود كه سينماي طراز جمهوري اسلامي باشد
 
سینمایی اگر ماند به این قیمت ماند که سینمای طراز جمهوری اسلامی ایران باشد و جمهوری اسلامی ایران مثل بسیاری از کشورهای دیگر دنیا که به مدیریت فرهنگی در سینما معتقدند و سینمایی مطابق با استانداردها و باور خودشان طراحی و مهندسی کرده‌اند می‌تواند چنین حقی از سینمای خود داشته باشد. در شرایطی که مفهوم سینمای دینی در دنیا پذیرفته شده و با واژگان متفاوتی شما می‌بینید از آن یاد می‌شود. Religious Cinema وCinema  Spiritualبعد جشنواره‌های سینمای دینی نظیر Today Religion. تازه کسانی بیایند و تشکیک کنند که نگرد نیست. گشتیم نبود، نگرد نیست. از ما چنین چیزی نخواهید و این مطالبه بی‌دلیل است و بلاوجه. و برای اینکه اصلاً شما به مرز این مطالبه نزدیک نشوید، بگویند سینما تماماً فرم است. با محتوا اگر نزدیک شدید، شعاري می‌شود، چیپ (Cheap) می‌شود، کلیشه می‌شود، یعنی اصلاً یک قدم قبل از خط، پدافند می‌کنند. مي‌گويند اصلاً از سینما محتوا نخواهید، چه رسد به آن که محتوا دینی باشد. بنده این‌ها را مدلی از تجاهل‌العارف می‌دانم. تمام کسانی که امروز به مفهوم تعارض سینما با دین معتقدند، حرف صاحب‌نظران دیروز را درست مطالعه نکرده‌اند. سینما اگر ذاتش با دین جمع‌پذیر نیست منطقاً در نگاه بزرگان جمهوری اسلامی ایران امکان وقوع نداشت.
 
سینما اگر حقي دارد، تکلیفی هم دارد
 
دوستان اگر سینما را فقط صنف می‌دانند و بر مطالبات صنفی خود خیلی هم پایبند، قاعدتاً این را می‌دانند که صنوفی قبل از انقلاب بودند که بعد از انقلاب دیگر وجود نداشتند. عذر می‌خواهم اگر انقدر صریح صحبت می‌کنم، چون می‌خواهم فضا کاملا شفاف و روشن باشد. در دوره‌ای که مدیران ما هم نمی‌خواهند بهای شفافیت کلام را بپردازند که نکند خدای ناکرده هزینه بشوند و در مناصب بعدی جایی برای آن‌ها نباشد، به نظرم در فضای فرهنگی باید این صراحت لهجه را پیشه کنیم. این‌جا باید دقیق بگوئیم که سینما اگر حقی دارد، تکلیفی هم دارد. اگر در دنیا، سینما در خدمت ترویج افکاری بوده و بصورت هنرمندانه آن افکار را در عالم رواج داده و شیوه‌های زندگی را جهانی کرده، قاعدتاً در خدمت آرمان‌ها و مرام بلند جمهوری اسلامی هم می‌تواند باشد.
 
 
 
مانیفست سینمای دینی جمهوری اسلامی ایران چیست؟
 
اگر فکر می‌کنند که این‌جا نمی‌توانند، باید آن بیعت نخستین را به یاد آن‌ها آورد. متاسفم که می‌گویم در فضاهای آموزشی ما نسل جوان ما در آغاز کاملا ناامید می‌شود و به او می‌گویند چنین مطالباتی از این سینما نداشته باش. دوستان این مطلب را آنچنان محکم بیان می‌کنند که تو گویی چه مطالبه‌ی زشت و بی‌پایه‌ای از سینماست. غافل از اینکه ملت ایران بعد از وقوع یک انقلاب دینی حالا به عنوان یک امت در جهان اسلام شناخته می‌شود. جهان اسلام امروز از شما مطالبه دارند دوستان. این حرف‌ها را هم نمی‌فهمند که گروهی از شبه‌روشنفکرن وطنی اصلاً زده‌اند زیر میز و می‌گویند سینمای دینی نداریم و سینما یعنی آرت؛ بیش از این نخواهید! دنیا امروز از شما سینما و الگوی سینمای دینی می‌خواهد. با موج بیداری اسلامی و  مطالبه‌ی جدی کشورهای مسلمان، مانیفست سینمای دینی جمهوری اسلامی ایران چیست؟ پاسخ می‌خواهند از ما. اینکه ما اساس چیزی را منکر شویم، از آن مطالبه چیزی نمی‌کاهد. یادمان باشد که همه‌ی این مطالبات امروز معطوف به جمهوری اسلامی ایران است. ما که نمی‌توانیم منکر این باشیم.
 
دلسوزان صنفي پدر فرهنگ مملكت را درآورده‌اند
 
خب کجا متکفل این معناست؟ کجا باید به این نیاز پاسخ بدهد؟ مسئولین؟ سینماگران؟ فضاهای آکادمیک و دانشگاهی؟ جشنواره‌هایی نظیر «جشنواره‌‌ي مردمی فیلم عمار»؟ من فکر می‌کنم همه مسئولیم. نمی‌توانیم در عصری که دنیا رویکردی رجعت‌آمیز و مراجعه‌ای به فطرت الهی خود دارد و جهان‌بینی‌اش دارد از جهانبینی ماتریالیستی به سمت نگاه دینی معطوف می‌شود، هدیه‌ای که ما به دنیا می‌دهیم این باشد که استثنائاً از سینما مطالبه‌ای نداشته باشید، چون با دین جمع نمی‌شود. ما نمی‌توانیم از سینما مطالبات فرهنگی نداشته باشیم، ولو اینکه بعضی از موثرین صنوف سینمایی بگویند هرزمان که دلسوزان فرهنگی دغدغه‌های خودشان را در مورد سینما گفته‌اند، سینما را بیچاره کرده‌اند و این دلسوزان فرهنگی پدر سینما را درآورده‌اند! این عین فرمایش‌شان است. آن‌وقت پاسخ ما این خواهد بود که هر زمان که دلسوزان سینمایی در جهت مطالبات صنفی و انتخابات و ده‌ها دغدغه‌ی دیگر دلسوزی‌های صنفی خود را مطرح کردند پدر فرهنگ مملکت را درآورده‌اند. من معتقدم دلسوزان صنفی و سینمایی دارند پدر فرهنگ مملکت را درمی‌آورند.
 
در ميانه‌ي راه ايستاده‌ايم، نه به مقصود رسيده‌ايم و نه نااميديم
 
یک‌بار این نامعادله باید به معادله تبدیل بشود. زبان هم قطعاً مفاهمه است. قطعاً قرار نیست این کار با مدلی از سوءتفاهم‌ها صورت بگیرد. نه عرصه‌ی هنر دینی از صاحب‌نظران خالی شده که کسانی به تصور اینکه این بیرق به زمین افتاده، حرف‌های تکراری پیش از انقلاب خودشان را بگویند، فیلم‌نامه‌های تکراری پیش از انقلاب را با اسامی جدیدی بسازند و مفاهیم پیش از انقلاب را به عنوان دغدغه‌های فرهنگی و اصول لاینفک سینما مطرح کنند و نه عرصه آنقدر خالی‌ست، و نه آنچنان دست پر که الان ادعای پرچم‌داری دنیای اسلام را در عرصه سینما بکنیم. در میانه‌ی این راه ایستاده‌ایم. نه به سرمنزل مقصود رسیده‌ایم و نه از رسیدن به این مقصود ناامیدیم. بنده در سفرهای خیلی محدودی که داشته‌ام و صحبت‌هایی که بوده و زمانی که از كشورهاي ديگر در جشنواره‌های فجر به ایران آمده‌اند، این مطالبه را جدی‌ ديده‌ايم. اين‌ها از شما مانیفست سینمای دینی می‌خواهند و اصلا هم گوش شنیدن این را ندارند که بگوئید بعد از سی‌و‌چند سال نظام جمهوری اسلامی ایران به این نتیجه رسیده که اصلاً ما سینمای دینی نداریم. این شعار است، چیپ است. لطفا نگوئید!
 
سينماي انقلاب اسلامي شبيه هيچ سينماي ديگري نيست
 
خب به محض اینکه این مطالبه مطرح می‌شود، عده‌ای در بعیدترین شکل‌ ممکن آن را توصیف می‌کنند، که یعنی شما «سینمای ایدئولوژیک» می‌خواهید. ما چه زماني گفتیم دین مبین اسلام چیزی‌ست از جنس ایدئولوژی‌های غربی؟ اصلا جفای در حق یک دین الهی‌ست که در مورد آن این واژه را به کار ببریم. می‌گویند نظام‌های ایدئولوژیک همه سینماهایی داشته‌اند که محکوم به شکست بوده و شما هم شکست خواهید خورد. اما انقلاب اسلامی ایران شبیه هیچ انقلاب پیش از خود نیست. بعد از آنکه شما می‌بینید، مرزهای یک انقلاب فکری بدون کشورگشایی نظامی و بدون کودتا چگونه قلب‌ها را تسخیر می‌کند، دیگر باید به این مسئله باور داشته باشیم که این انقلاب شبیه هیچ انقلاب پیش از خود نیست و لاجرم سینمای طراز آن هم شبیه هیچ‌کدام از سینماهای آن انقلاب‌ها نخواهد بود.
 
وقتي اين‌ها مي‌گويند دنبال سينماي ايدئولوژيك نرو، بامزه است!
 
اما با این‌همه، اگر تاریخ سینمای دنیا را بشناسیم و همان سینمای کشورهایی که انقلاب ایدئولوژیک کرده‌اند را بررسی کنیم خواهیم دید که آن‌ها هم به حد خود سینما داشته‌اند، ولو در حد همان تفکری که بوده. چنان می‌گویند ببینید «سینمای ایدئولوژیک اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی» چقدر بد بود که انگار ما یادمان رفته خیلی از آقایانی که این جمله را می‌گویند، از باورمندان تفکر چپ قبل از انقلابند. چنان محکم زیر میز اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی می‌زنند که ما یادمان برود که آقایان چه تمایلاتی داشتند. یک وقت من و شما این را می‌گوئیم که همان موقع هم با این تفکر مشکل داشتیم، یک وقت اما کسانی می‌گویند که دلسپرده‌ی آن سینمای ایدئولوژیک بودند. يادمان هست كه فيلم «منظومه‌ پداگوژیکی» -محصول سينماي شوروي و از فيلم‌هاي مطرح كمونيستي- در فلان سینمای تهران چند ماه روی پرده بود. خيلي از چپ‌ها و کمونیست‌های پیش از انقلاب، چپ ادبیاتی و هنری و سینمایی بودند. يعني نه «مانیفست» خوانده بودند و نه «کپیتال» (كتابي ضد سرمايه‌داري از ماركس). حالا وقتي آن‌ها به شمای بچه مسلمان مي‌گویند دنبال سینمای ایدئولوژیک نرو، یک خورده بامزه است. آن سینما هم اندازه‌ی خودش موفقیت داشت، آن سینما هم امروز در کلاس‌های سینمایی تدریس می‌شود، آن سیما هم «داوژنکو» و «پودوفکین» و «آیزنشتاین» (از كارگردانان مطرح تاريخ سينما و اهل شوروي) دارد و در عین حال آن سینما هم سینمای طراز ما نیست. لطفا بحث‌ها را نیم‌خورده و نصفه مطرح نکنیم.
 
تكنوكرات‌ها هيج قت نبايد در مقولات فرهنگي سياست‌گذار باشند
 
بعضی آن‌قدر موضوع را صد و صفر می‌کنند که یا شما باید به این سینمای واخورده‌ی جشنواره‌پرستِ دوست‌ستیز بیگانه‌نواز بسنده بکنید، یا آن سینمای ایدئولوژیک را اختیار کنید و راه دیگری هم نیست. ولی ما اصلا چنین تعریفی از سینما نداریم و معتقدیم که همانطور که در فضاهای کلان فکری «تکنوکرات‌ها» هیچگاه نباید سیاست‌گذار باشند، در مقولات فرهنگی و هنری و رسانه‌ای از جنس سینما هم دوستان «تکنوکرات» نباید وارد بشوند. سینما را صرفاً از منظر تکنوکراتی توصیف کردن، نشناختن سینما و ظرفیت‌های فرهنگی آن است. اینکه بعد از این سال‌ها شعار سینمای ما «سینمای استاندارد» باشد قطعا یک نگاه تکنوکراتی است. همین؟ بعد از سی‌و‌چند سال از انقلاب شعار سینمای ما «سینمای استاندارد» است؟ یا این یک تعریف حداقلی‌ست؟ آیا آرمان‌ها را بر مبنای سقف تعیین نمی‌کنند؟ آیا سینمای پیش از انقلاب که گفتیم در سال56 قطعاً ورشکست شد، در بعد تکنیکال یک سینمای استاندارد نبود؟ آیا نسبت به زمان خودش سالن‌های ما و پروژه‌های بین‌المللی که با برخی از کشورهای خارجی کار می‌شد از نظر تکنیکال در حد استاندارد نبودند؟ ایا در همین تهران ما «درایوینگ سینما» (Driving Cinema) نداشتیم؟ پس چه شد که شیشه‌های آن سینماها شکست؟ اصحاب کدام سینما از آن سینما تبری جستند؟ غایت سینمای ما بعد از سی‌و‌چند سال تازه سینمای استاندارد است؟
 
 
سي و چند سال است كار اورژانس مي‌كنيم
 
نگاه کنیم ببینیم در آموزش سینما چه اتفاقی دارد می‌افتد. سی‌و‌چند سال است داریم کار اورژانس می‌کنیم. سی‌و‌چند سال است عجله داریم. تربیت سریع فیلم‌ساز. خب سلّمنا. بسیار خب همه‌ی این‌ها خوب، اما طبق کدام مبانی. اگر این فیلم‌ساز ما تشریف بردند به جشنواره کشورهای اسلامی و گفتند که شما کدام غایت از سینما مدنظرتان است؟ چه داریم بگوئیم؟ چند کتاب طراز در این باب نوشتیم؟ مانیفست‌مان چیست؟
 
چه باید بکنیم؟
 
ما تا اینجا یک موضوع را طرح کردیم. البته این روزها خود سینماگران معتقدند که وظیفه‌ی ما ارائه‌‌ي راه حل نیست. کار ما جراحی‌ست. شکم مریض را باز می‌کنیم و غده را نشان می‌دهیم و از این به بعد وظیفه‌ی ما نیست! خب این مریض خواهد مرد. بنده می‌خواهم در بحث امشب نگاهم اینگونه نباشد که مشکلی را بدانیم و درصدد درمان نباشیم. زمانی یکی از سیاستمداران خارجی از هنرمندان کشورش به عنوان «میوکراکرز» (لجن‌پراکنان) نام برده بود. خدایی ناکرده نکند ما روزی به این صفت شناخته بشویم. پس باید بگوئیم که حالا چه باید کرد؟
 
برای سینمای دینی و سینمای طراز انقلاب اسلامی ایران شما به مفهومی به نام «ادبیات طراز» احتیاج دارید. کشور صاحب سینمایی را در دنیا نام ببرید که بدون پیشینه‌ی ادبیاتی و زمینه‌ی اقتباسی قوی به یک سینمای طراز در دنیا نائل شده باشد. قاعدتاً دونده‌هایی هستند که در این دوی امدادی ماقبل سینما می‌دوند و سینما به عنوان هنر هفتم وامدار همه‌ی دوندگان پیش از خود است. اگر آن حلقه‌ها را کامل نکنیم از سینما نمی‌توانیم انتظار داشته باشیم که به اندازه‌ی ندویدن همه بدود. پس ما به ادبیاتی احتیاج داریم که لااقل در حوزه‌ی سینمای اقتباسی انتظار دنیای اسلام را از سینمای جهان اسلام برآورده کند.
 
مخاطب امروز سينماي ايران، حداقلي است بسيار اندك
 
در قدم بعد نیاز به تربیت مخاطب داریم. اجازه بدهید خیلی صریح عرض کنم مخاطب محترمی که امروز در سینماها مخاطب فیلم‌های ماست، حداقلی‌ست بسیار اندک که سلیقه و ذوق و ارزش‌های او توسط خود این سینما تعریف و تبیین شده و حالا آثار همین سینما را می‌بینند و بعضاً تحسین می‌کنند. سینمای مردمی این نیست. سینمایی سینمای مردمی‌ست که اکثریت یک جامعه پای آن بنشینند نه اینکه اقلیتی را تربیت کنیم و در یک فضای گلخانه‌ای همیشه حق را به خودمان بدهیم. جامه‌ی مخاطبان بالقوه‌ی فیلم در جمهری اسلامی ایران اینی نیست که امروز در گیشه اتفاق می‌افتد. کثیری در مردم ایران هنوز به سینما اعتماد ندارند. چرا ندارند؟ چون حس می‌کند که در بعضی فیلم‌ها به اعتقادات او، به دین او، به شیوه‌ی زندگی او اهانت می‌شود.
 
هميشه حق با تين‌ايجرهاست
 
زمانی در مصاحبه‌ای عرض کردم که در کثیری از فیلم‌های ما همیشه حق با چند جوان تینیجرِ خوش‌چهره‌ی عصبانی معترض به همه چیز است، پس لاجرم همیشه همین حداقل یا گروهی از این حداقل با آن سینما همذات‌پنداری می‌کنند. ولی اگر سینما روزی پذیرفت که به اعتقادات مردم جامعه احترام بگذارد و حداقل شیوه‌ی زندگی آن‌ها را معوج و کاریکاتورگونه نشان ندهد حتما درصد فراوان‌تری از مخاطب خواهد داشت. تجربه‌ی نمایش فیلم «خانه‌ي خدا» در پیش از انقلاب برای یک نمونه کفایت می‌کند. وقتی یک فیلم مستند یکبار در سینمای مسموم پیش از انقلاب اکران شد و رکورددار تعداد فروش بلیط شد و ماه‌ها روی پرده ماند، برای اثبات این کافی بود که این سینما به مردم توهین می‌کند والا مردم اگر چیزی با باروها و اعتقادات‌شان هم‌راستا بود برای یک‌بار هم که شده به سینما می‌روند و فیلمی را به عنوان پرفروش‌ترین فیلم زمان خود مطرح می‌کنند. هر زمان که سینما مخاطب خود را فراتر از مخاطب فعلی دید جامعه به او اعتماد کرد. سینما ظاهراً می‌خواهد که مخاطبش همین قلیلی باشد که هست.
 
کسانی این‌جا طرح موضوع می‌کنند که حالا مثلاً سینمای آمریکا و هالیوود و ماهواره‌ها دنیا را گرفته‌اند و نمی‌شود که با آن‌ها رقابت کرد. ولی اگر نمی‌شد امروز در کشوری مثل چین برخلاف بیست سال قبل اکثر بینندگان به تماشای فیلم تولید چین نمی‌رفتند. سینمای ملی اگر در قد و قواره‌ی ملی و با احترام به مخاطب عمومی عرضه بشود، نمی‌شود که مقبول آحاد آن جامعه واقع نشود. و حتما ما می‌توانیم برای سینمای امت اسلام حدودی تعریف بکنیم که علی‌رغم‌ مزیت‌های نسبی سینمای دنیا، این فیلم‌ها بیننده‌ی ثابت جهانی داشته باشند.
 
مهم‌ترين شأن سينما، شأن رسانه‌اي است
 
معنای سوم بعد از بحث حلقه‌های ماقبل سینما و اینکه سینما چگونه می‌تواند مخاطب جدید داشته باشد، سوال‌های مهم فرهنگی‌ست. سوال‌های مهم ما چیست؟ غیر از اینکه سینما باید گیشه‌ای داشته باشد و بفروشد، سینما شئون دیگری دارد و مهم‌ترین آن‌ها شأن رسانه‌ای است. و همین هم باعث شده که در تمام دنیا سینما را با صنوف دیگر فرق می‌گذارند. همه جای دنیا برای سینما ضوابط و مقرراتی قائل می‌شوند که فراتر از صنوف دیگر است، چون سینما رسانه است. و این شأن رسانه‌ای می‌طلبد که ما سوال‌های جدی فرهنگی داشته باشیم.
 
اين محتوا گريزي خود مدلي از محتواست
 
به معنای دیگر، این شعار مبتذل «محتواگریزی» را لطفا دیگر بس کنیم. اینکه سینما فقط متکفل «فرم» است و همین، و هر «محتوایی» یعنی سفارش، یعنی شعار، توسط کسانی گفته می‌شود که اتفاقا به دلیل باورمند بودن به محتواهای دیگری این شعار را اختیار کرده‌اند. خود این «محتواگریزی» مدلی از محتواست. که شما از سینما «معنازدایی» کن، تا کسی دیگر اصلا محتوای دینی نخواهد.
 
تاريخ سينماي انقلاب اسلامي هنوز درست نوشته نشده است
 
و عرض آخر اینکه تاریخ سینمای انقلاب اسلامی ایران هنوز درست نوشته نشده است. کسانی روایت‌گر این تاریخ‌اند و تاکنون دست به قلم برده‌اند و شبه‌تاریخ‌ها و شبه‌خاطراتی مرقوم فرموده‌اند که موید نظرات شاذ و خاص خودشان باشد. هنوز از منظر انقلاب اسلامی ایران و انقلاب جهانی اسلام کسانی سینمای انقلاب اسلامی ایران را بررسی نکرده‌اند و تاریخ آن را ننوشته‌اند و این می‌طلبد که کسانی از این منظر تاریخ‌نگاری سینمای انقلاب اسلامی را آغاز کنند.
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها