حسین شریعتمداری در کیهان نوشت:
1- مي گويند در جريان جنگ جهاني
دوم، يكي از سربازان انگليسي با عجله و در حالي كه نفس نفس مي زد خود را به
فرمانده گردان رساند و يك قبضه تفنگ ساخت آلمان را كه اسلحه سازماني
نظاميان ارتش نازي بود، به وي نشان داد و گفت؛ قربان! اين تفنگ را از دشمن
غنيمت گرفته ام. فرمانده گردان به شجاعت وي آفرين گفت و براي تشويق اين
سرباز شجاع و ترغيب ساير سربازان به وي يك هفته مرخصي تشويقي داد. چند هفته
بعد، باز هم، همان سرباز انگليسي با يك تفنگ آلماني ديگر نزد فرمانده
گردان رفت و به خاطر شجاعتي كه به خرج داده بود، يك هفته ديگر مرخصي گرفت.
اين ماجرا چند بار ديگر نيز تكرار شد و فرمانده گردان كه از شجاعت سرباز
تحت امر خود به وجد آمده بود در مراسم صبحگاه و در حالي كه تمامي پرسنل
گردان و تيپ و لشكر حضور داشتند، سرباز را صدا كرد و بعد از تشويق فراوان
به وي گفت؛ حالا مي خواهم تاكتيكي را كه در غنيمت گرفتن تفنگ سربازان
آلماني به كار مي بري براي همه پرسنل توضيح بدهي تا بقيه هم از اين تاكتيك
استفاده كرده و ارتش آلمان را زمين گير كنند! سرباز انگليسي پشت تريبون رفت
و گفت: قربان! تاكتيك پيچيده اي نيست، اتفاقا خيلي آسان و بي خطر نيز هست.
من هر بار يكي از تانك هاي ارتش خودمان را به آلماني ها مي دهم و در
مقابل، يك تفنگ از آنها مي گيرم! به همين سادگي!
2- اين روزها، با نزديك شدن زمان انتخابات يازدهم رياست جمهوري،
سران و عوامل فتنه آمريكايي-اسرائيلي 88 با اين توهم كه مي توانند وطن
فروشي آشكار و خيانت هاي بي پرده خود را از اذهان مردم پاك كنند، بار ديگر
با سازي كه از آن سوي مرزها كوك شده است، دهان باز كرده و در مدح و ستايش
خويش ترانه اي چند صدايي آغاز كرده اند! يكي از اين صداها، بهره گيري از
كينه توزي آمريكا و متحدانش در تحريم كشورمان و زير سؤال بردن سياست خارجي و
هسته اي جمهوري اسلامي ايران است. مدعيان اصلاحات در اين بخش از مأموريت
خود ادعا مي كنند كه سياست خارجي و هسته اي هوشمندانه!! آنها در دوران
اصلاحات مانع از خصومت آمريكا و متحدانش بوده است و تحريم ها و تهديدهاي
اين روزها ناشي از سياست خارجي و هسته اي كنوني جمهوري اسلامي ايران است!
اين در حالي است كه به گواهي اسناد ثبت و ضبط شده موجود، تعدادي از افراد
شاخص جبهه مدعي اصلاحات نه فقط در جريان فتنه 88 بلكه در دوران حاكميت خود
بر دولت و مجلس نيز سوداي فروش ايران اسلامي و سلطه دوباره آمريكا بر كشور
را داشته اند.
مردم فراموش نكرده اند كه اين جماعت، آن روزها براي
آمريكا فرش قرمز پهن مي كردند، و به صراحت از «پايان عمر خط امام»! سخن مي
گفتند؟ «دوران اسلام را تمام شده مي ناميدند»، جمهوري اسلامي ايران را
«حكومت لمپنيسم» معرفي مي كردند، با صراحت مي نوشتند «قلم فقها، در طول
تاريخ آغشته به خون آزادانديشان بوده است»، «قرآن را قابل نقد» مي دانستند،
با وقاحت مي نوشتند «خدا هم حق حاكميت بر مردم را ندارد»، مظاهر ديني نظير
«حجاب و حياي زنان را نشانه عقب افتادگي» معرفي مي كردند، «هيئت هاي مذهبي
را عامل و منشأ خشونت» مي دانستند، اعلام مي كردند كه «معصومين عليهم
السلام هم بايد تحت نظارت باشند تا از انحراف آنها جلوگيري شود»... و صدها
نمونه ثبت و ضبط شده و غيرقابل انكار ديگر از اين دست كه هيچگاه- تاكيد مي
شود كه هيچگاه- نه فقط با كمترين اعتراض سردمداران و گروه هاي اصلي جبهه
اصلاحات نظير حزب مشاركت، حزب سازندگي، مجمع روحانيون، سازمان مجاهدين
انقلاب و... روبرو نشد بلكه همه اين اراجيف در روزنامه ها و نشرياتي نوشته
شده و يا در مصاحبه و سخنراني هاي كساني مطرح مي شد كه از مسئولان دولت
اصلاحات، نمايندگان مجلس ششم و ياران نزديك آقاي خاتمي بوده اند.
اكنون
سؤال اين است كه وقتي سردمداران دولت و مجلس مدعي اصلاحات چنين باورهايي
را ترويج و تبليغ مي كردند، ديگر آمريكا چه نيازي به فشار و تحريم و تهديد
داشت! آنها با پاي خود در پي تسليم كردن ايران اسلامي به آمريكا و متحدانش
بودند. مگر آمريكا غير از اين چه مي خواست؟! مدعيان اصلاحات حتي به اندازه
آن سرباز انگليسي در صدر اين نوشته نيز غيرت و دغدغه ملي و ميهني نداشتند
تا در مقابل تانكي كه به دشمن مي دهند، لااقل يك تفنگ قراضه و فكسني دريافت
كنند! بايد از مدعيان اصلاحات- مخصوصا از سردمداران اين جبهه- پرسيد كه
آيا تسليم شدن در مقابل باج خواهي هاي آمريكا و متحدانش و تلاش براي تحويل
كشور به آنان افتخار! دارد كه با افتخار از آن ياد مي كنيد؟!
و اما، اگرچه فتنه 88 كمترين ترديدي درباره وطن فروشي بسياري از
مدعيان اصلاحات باقي نگذاشت كه به آن پرداخته و باز هم خواهيم پرداخت ولي
موضوع يادداشت پيش روي، خيانت اين جماعت و زمينه سازي آنها براي تحويل ميهن
اسلامي به دشمنان بيروني است و فتنه آمريكايي- اسرائيلي 88 شرح جداگانه اي
دارد.
3- بعد از آن كه مجمع عمومي سازمان ملل متحد به اتفاق آراء پيشنهاد
آقاي خاتمي براي نامگذاري اولين سال هزاره سوم- 2001- را به نام «سال گفت
وگوي تمدن ها» تصويب كرد، مدعيان اصلاحات رأي مثبت آمريكا به اين پيشنهاد
را نشانه ابتكار در سياست خارجي دولت اصلاحات دانسته و درباره آن داد سخن
دادند! اما مدتي بعد، ماجراي 11 سپتامبر و انفجار برج هاي دوقلوي تجارت
جهاني در نيويورك اتفاق افتاد و همين آقاي بوش كه اصلاح طلبان براي رويكرد
مثبت او به طرح گفت وگوي تمدن ها نوشابه باز مي كردند و تشتك پپسي مي
پراندند، ايران را يكي از «محورهاي شرارت»! معرفي كرد و از «آغاز جنگ
صليبي»! سخن گفت! و نشان داد كه ابتكار آقاي خاتمي چه وزني داشته است!
البته سخن درباره نقد ابتكار آقاي خاتمي نيست بلكه كف و هوراي اصلاح طلبان
براي بوش با توجه به ماهيت جنايتكارانه وي، مورد نظر است.
4- بوش بعد از واقعه 11سپتامبر و به بهانه آن ماجرا تصميم گرفت به
افغانستان لشكركشي كند. بهانه حمله نظامي آمريكا به افغانستان مبارزه با
تروريسم و محو القاعده و طالبان بود. بوش عربده مي كشيد كه «بن لادن و
ملاعمر را مي خواهم، زنده يا مرده» اگرچه در حمله آمريكا به افغانستان تنها
كساني كه كمترين آسيبي نديدند بن لادن و ملاعمر بودند.
و اما، بلافاصله بعد از آن كه جرج بوش، تصميم خود را براي حمله به
افغانستان اعلام كرد، همين آقايان مدعي اصلاحات پيشنهاد كردند كه جمهوري
اسلامي ايران به حمايت از طالبان وارد جنگ با آمريكا شود! تعجب آور نيست؟
هست! اصلاح طلباني كه تا چند ماه قبل و پس از آن نيز تا آخر دوران حاكميت
خود بر دولت و مجلس ششم، براي آمريكا فرش قرمز پهن مي كردند و همه مشكلات
را ناشي از عدم رابطه ايران با آمريكا مي دانستند، و هرگونه مقابله با
آمريكا را تنش آفريني معرفي مي كردند، يكباره ضد آمريكايي شده و عليه
آمريكا شيپور جنگ مي نواختند! آنهم در كنار طالبان. حتي مرحوم خواجه حافظ
هم كه گفته مي شود پاي خود را از شيراز بيرون نگذاشته است مي دانست طالبان
يك جريان موازي ساخت آمريكا براي مقابله با انقلاب اسلامي است. گفتني است
مدعيان اصلاحات در حالي از حمايت طالبان در جنگ با آمريكا سخن مي گفتند، كه
به پيروي از تبليغات رسانه هاي آمريكايي و صهيونيستي به افراد مؤمن و
انقلابي انگ «طالباني» و به اسلامگرايي تهمت «طالبانيسم» مي زدند. اما اين
پيشنهاد با چه انگيزه اي مطرح شده بود؟!
5- بعد از حمله نظامي آمريكا به افغانستان و هنگامي كه جرج بوش در
اوايل سال 2003 ميلادي- 1381- تصميم خود براي حمله به عراق را مطرح كرد،
باز هم مدعيان اصلاحات با اعلام اين كه صدام حسين اگرچه جنايتكار بوده است
ولي اكنون در جايگاه «خالدبن وليد» قرار گرفته، پيشنهاد كردند كه جمهوري
اسلامي ايران به حمايت از صدام وارد جنگ با آمريكا شود! صدامي كه عامل
مستقيم آمريكا بود و با اشاره آمريكا و اسرائيل جنگ 8ساله را به كشورمان
تحميل كرده و صدها هزارتن از جوانان اين مرز و بوم - بخوانيد اولياءالله-
را به قتل رسانده بود. تعجب نفرمائيد. اين پيشنهاد را همين مدعيان اصلاحات
داده بودند. همان ها كه امروزه شعار تنش زدايي آنها گوش فلك را كر كرده
است! و اصولگرايان را متهم مي كنند كه چرا در مقابل آمريكا دست به مقاومت
زده و باعث تحريم ها و تهديدهاي اخير شده اند... اما، چرا...؟! بخوانيد!
6- تا قبل از فتنه 88 كه مدعيان اصلاحات آشكارا و بي پرده در خدمت مثلث
آمريكا و اسرائيل و انگليس درآمدند و از نتانياهو لقب «بزرگترين سرمايه
اسرائيل در ايران» و از اوباما، مدال «تنها اميد آمريكا» را گرفتند، تصور
اين بود كه پيشنهادهاي مورد اشاره از سوي مدعيان اصلاحات ناشي از كج فهمي و
كم داني آنهاست ولي فتنه آمريكايي- اسرائيلي 88 كمترين ترديدي باقي نگذاشت
كه دو پيشنهاد جنگ با آمريكا به حمايت از طالبان و صدام يك پروژه بيروني
براي براندازي نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران، آنهم با رسوايي حمايت از
طالبان و صدام بوده است! چرا كه بلافاصله بعد از ورود ايران به اين پيشنهاد
خائنانه، انقلاب اسلامي در آموزه ها، «رنگ» طالبان- يعني اسلام آمريكايي-
مي گرفت و در مقاومت مثال زدني و جهاد 8 ساله، به «انگ» قدرت طلبي- هويت
صدام- نواخته مي شد؟! آيا غير از اين است؟! گفتني است مدعيان اصلاحات كم
هوشتر از آنند كه پروژه ياد شده طراحي خود آنها باشد!
حالا به آساني مي توان درباره شعار تنش زدايي مدعيان اصلاحات قضاوت
كرد و بدون كمترين ترديدي به اين نتيجه رسيد كه اين جماعت در پي نابودي
ميهن اسلامي، محو انقلاب اسلامي و پايمال كردن جان و مال و ناموس مردم اين
مرز و بوم زير چكمه نظاميان آمريكايي بوده اند.
و عجيب آن كه اين روزها و بعد از آن همه وطن فروشي و خيانت در دوران
اصلاحات و در جريان فتنه 88 از نامزد شدن براي انتخابات هم دم مي زنند!
7- و اما، نگارنده اين سطور خود را بسيار كوچكتر از آن مي داند كه
درباره نقش بي بديل و پيامبرگونه رهبر معظم انقلاب اظهارنظر كند ولي به
مصداق «آب دريا را اگر نتوان كشيد، هم به قدر تشنگي بايد چشيد»، عبور از
كنار اين واقعيت را جفا و گناه مي دانم كه اگر رهبري الهي حضرت آقا نبود،
امروزه ترفندهاي رنگارنگ و پيچيده دشمنان بيروني و دروني، نامي از اسلام
ناب محمدي(ص) و انقلاب باقي نگذاشته بود و بايستي شاهد دست و پا زدن مردم
شريف و پاكباخته كشورمان زير چكمه نظاميان اجنبي باشيم. دقيقا از همين
زاويه است كه روزنامه آمريكايي يو.اس.اي. تودي به نقل از گزارش امريكن
اينترپرايز مي نويسد «بزرگترين مشكل آمريكا در ايران، حضور يك ابرحريف -
SUPER OPPONANT- به نام آيت الله خامنه اي است كه نقشه راه ما را مي شناسد و
مردم كشورش به او اعتماد آميخته به اعتقاد دارند».