به گزارش 598 به نقل از مشرق ،
به تازگی نشستی از سوی انجمن کنترل تسلیحات و شورای ملی
ایرانیان آمریکا پیرامون چگونگی اجرای روند دیپلماتیک با ایران برگزار
شده. زبیگنیو برژینسکی، سخنران اصلی این نشست بود که به عنوان آخرین فرد
به سخنرانی پرداخت، وی تنها اندکی قبل از سخنرانی خود در این نشست حضور
یافت.
مشاور امنیت ملی جیمی کارتر، قبل از رفتن به جایگاه درخواست مصاحبه با صدای آمریکا را رد کرد و پس از آن لطیفهای در مورد این که در دوران کودکیاش پست وزارت خارجه ایران [در زمان حکومت شاه] به وی پیشنهاد شده بود، تعریف کرد.
سال گذشته در همین زمان، در حالی که تعداد بسیار معدودی با صراحت میتوانستند نظر خود را مطرح کنند، این ژئواستراتژیست برجسته از دولت اوباما خواست تا با ایران وارد مذاکره شود. اما اکنون که بسیاری درباره راهبردهای دیپلماتیک برای جلوگیری از جنگی پر هزینه صحبت میکنند، برژینسکی پیرامون گزینههای ایالات متحده [در برابر ایران] در صورت شکست مذاکرات سخن به میان آورده است.
برژینسکی تاکید دارد که راهحلی را ترجیح میدهد که مورد توافق طرفین بوده و تا حدی اصول مورد نظر طرف آمریکایی را برآورده ساخته ولی الزاما تحقیر ایرانیان را در پی نداشته باشد؛ و در صورتی که جنگی درگیرد و پای ایالات متحده در میان باشد، حاکی از بیمسئولیتی صرف و بیاخلاقی تمامعیار است. وی همچنین زمانی که گفت: ایالات متحده نباید مانند کودنهای لجباز از هر آنچه که اسرائیلیها انجام میدهند، تبعیت کند، اندکی از شور و هیجان خاص خود را به نمایش گذاشت. در عوض برژینسکی بر آنچه که در صورت به بنبست رسیدن مذاکرات باید انجام داد– مانند مذاکرات گذشته - متمرکز شد و خاطرنشان کرد که به چشمانداز این مذاکرات خوشبین نیست.
در زیر چهار گزینهای که از سوی بژینسکی در صورت به نتیجه نرسیدن مذاکرات ارائه شده، از متن پیاده شده این نشست آورده میشود:
پس از شکست مذاکرات، گزینههای ما در چنین شرایطی در عالم واقع چیست؟ پاسخ اصلی من به این سوال که به تازگی آن را مطرح کردهام این است که هیچ گزینه مطلوبی وجود ندارد. ولی مطمئنا هنوز گزینههایی وجود دارد؛ ولی آنها از بدترین موارد تا گزینههای دارای حداقل میزان مطلوبیت دستهبندی میشود. با این حال، گزینههایی برای انتخاب وجود دارد.
گزینه دارای حداقل جذابیت – که در واقع بدترین آنها هم هست – حمله آمریکا یا اسرائیل و یا هردو به ایران است؛ موضوعی که فکر میکنم واقعیت دارد و من بارها پیرامون آن صحبت کردهام.
بنابراین اجازه میخواهم صرفا به طور خلاصه بگویم که این گزینه، ضمن ایجاد بحران باعث افزایش انزجار و نفرت، به ویژه از ایالات متحده، در منطقه [خاورمیانه] خواهد شد؛ چرا که این کشور چنانچه به همراه اسرائیل یا متعاقب آن یا به تنهایی به ایران حمله کند، به عنوان طرف تصمیمگیرنده شروع جنگ در نظر گرفته میشود. از این رو، پای ایالات متحده به این درگیری بلند مدت در منطقه، اول از همه با ایران و شاید علاوه بر آن، مردم ایران کشیده خواهد شد.
این در حالی است که میتوانیم بگوییم نظر اکثر مردم ایران به ایالات متحده خصمانه نیست و در مجموع، در شهرهای بزرگ [این کشور] کاملا دوستانه است. در جنگی که آمریکا از دید آنها متجاوز تلقی خواهد شد، اقدام نظامی مطمئنا باعث گسترش نفرت عمیق از ایالات متحده میشود. این مسئله، در ایران واقعیت دارد و تنها شامل جمعیت ناچیزی نمیشود.
البته در کوتاه مدت نیز شاهد هرج و مرج در منطقه خواهیم بود. خاورمیانه به معنای واقعی کلمه به آتش کشیده خواهد شد و ممکن است شعلههای آن به عراق و سوریه سرایت کرده و کمربند بزرگی از درگیریها در منطقه ایجاد شود که عقبنشینی نیروهای آمریکایی از افغانستان – به ویژه در بخشهای غربی این کشور که ایران از توانایی تحت فشار قرار دادن نیروهای ما در آن برخوردار است - را با مشکل مواجه سازد. همچنین این موضوع به لحاظ امنیت عبور جریان نفت از تنگه هرمز اختلالآفرین است؛ حتی اگر ایالات متحده بتواند این تنگه را همچنان باز نگه دارد. در چنین صورتی، باز هم هزینه بیمه جریان نفت به طور سرسامآوری افزایش خواهد یافت.
علاوه بر این، نتیجه چنین عملیات [نظامی] – یعنی میزان موفقیت آن - نیز مشخص نیست. در واقع، کارشناسان اسرائیل، تواناییهای بالقوه این رژیم برای تاثیر قطعی [چنین حملهای] را بدبینانه ارزیابی کردهاند. ارزیابی آمریکا نیز به میزان گستردگی چنین عملیاتی بستگی دارد. حتی تهاجمی معمولی از سوی ایالات متحده در هر صورت میتواند تلفات زیادی [از ایرانیان] به دنبال داشته باشد و موجب مرگ تعداد زیادی از دانشمندان ایرانی و - احتمالا در برخی موارد، با در نظر گرفتن محل این تاسیسات – شهروندان عادی شود.
در عین حال، همچنان این مسئله که در صورت انتشار پرتوهای رادیواکتیو - در نتیجه این حملات - چه پیش خواهد آمد، هنوز در نظر گرفته نشده است. چنین موضوعی از لحاظ تلفات، به ویژه در شهرهای بزرگ و نیمه اصلی بسیار مهم است. البته، برخی تاسیساتی که قرار است منهدم شود، برای مثال، در اصفهان جای دارد.
با توجه به آنچه گفته شد، فکر نمیکنم حمله، گزینه جذابی برای مواجهه با این مشکل باشد؛ مشکلی که راه حل آن در مقایسه با پیامدهای حمله ( به محض پدیدار شدن این نتایج دنبالهدار ) بسیار ساده مینماید. از این رو، این گزینه [حمله به تاسیسات هستهای ایران] را به عنوان گزینهای جدی رد میکنم. بر این باورم که چنانچه پای آمریکا در چنین مسئلهای به میان آید، حاکی از بیمسئولیتی تمامعیار این کشور بوده و به طور بالقوه نقطه اوج بیاخلاقی محسوب میشود.
گزینه دوم که آن نیز مطلوب نیست، عملیات براندازی مخفی است. این عملیات – که طیفی از فعالیتها، از خرابکاری از طریق ترور گرفته تا حتی نبرد سایبری را در بر میگیرد – برای جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح موثر هستهای به کار برده میشود. فکر میکنم نتیجه چنین عملیاتی نیز دردسرآفرین است. البته نه به خاطر نتایج کوتاهمدت آن؛ چرا که عدم تقارن توانمندیها میان ایالات متحده و ایران چنان گسترده است که آشکارا ایران بسیار بیشتر متضرر میشود.
ولی در بلند مدت، نمیتوانیم این واقعیت را کاملا نادیده انگاریم که چنین راهبردی موجب انحطاط سیستم بینالمللی و زوال قواعد بینالمللی بازی خواهد شد. چنانچه بخواهیم دیگران، ایالات متحده را اساسا قدرتی در تلاش برای حفظ وضع موجود ( و نه موجب اختلال گسترده در نظم بینالمللی ) بدانند و این طور فرض کنند که منافع ملی این کشور در راستای تحکیم قواعد بینالمللی ( و حتی در گسترش اثربخشی بینالمللی ) قرار دارد، این امر میتواند تاثیر بسیار مخربی بر منافع ملی آمریکا داشته باشد.
بنابراین، زیان قابلملاحظهای از چنین عملیاتی متوجه منافع ملی آمریکا خواهد شد و مشخص نیست که این عملیات الزاما نتایج مطلوبی – یعنی محروم ساختن ایران از داشتن تواناییهای (نظامی) هستهای موثر - به همراه داشته باشد. به واقع، ممکن است در استراتژی دوم نیز نتایج مشابه راهبرد اول حاصل شود و احتمالا ایالات متحده در پیش گرفتن گزینه اول را ضروری دانسته یا خود را مجبور به آن دیده، یا تحت تاثیر دیگران به آن مبادرت نماید؛ که در هر حال، چنین اقدامی، این کشور را (حتی) در شرایط بسیار بدیتری قرار خواهد داد.
سومین گزینه نه چندان مطلوب، ولی در عین حال تا حدودی با زیانباری بلافصل کمتر، طبیعتا سیاست اعمال مداوم تحریمها بر ایران است. این تحریمها در برگیرنده طیفی از انواع دشوار تا نفسگیر است. به عبارت دیگر، این سیاستی است که طی آن فرض میشود در جایی، ایران نتایج را ملحوظ داشته و آن را قبول خواهد کرد: این نتایج بدون در پیشگرفتن تحریمها و در خلال روند مذاکرات به دست نخواهد آمد.
اتخاذ چنین روشی بسیار پیچیده است، چرا که تمایز دقیق میان تحریمهای اعمال شده برای دستیابی به اهداف هستهای و تحریمهای اعمال شده برای دستیابی به دیگر اهداف در زمینههایی که در ابتدا وضع شدهاند ( برای مثال، پیشتیبانی از حزبالله و دیگر گروههای به اصطلاح تروریستی ) دشوار است.
به بیان دیگر، آیا ما در تلاشیم تا رفتار رژیم [ایران] را تغییر دهیم؟ یا در تلاشیم تا آن را به تبعیت از موضع خود در قبال مسئله هستهای مجبور کنیم؟ یا درصدد تغییر حکومتیم؟ دستیابی به تمایز دقیق در این موضوع بسیار دشوار است. بنابراین، از آنجایی که نقطه شروع این تحریمها محل بحث است، پیشبینی نتایجی که مشخصا سازنده خواهد بود، بسیار دشوار است.
از این رو به گزینه چهارم میرسیم که نامطلوب بودن آن – نسبت به دیگر گزینهها- حداقل است. تمامی این گزینهها بر اساس این فرض استوار شده که ما قادر به دستیابی به نتایج مطلوب خود به واسطه مذاکرات جدی نیستیم. گزینه چهارم ترکیبی از تحریمهای دشوار ( ولی نه چندان نفسگیر ) مستمر – و دقت بسیار زیاد در تمایز آن - با پشتیبانی سیاسی آشکار از شکلگیری دموکراسی احتمالی در ایران است و فکر میکنم این هدفی است که بسیاری از ایرانیان نیز خودشان با آن مرتبطاند.
و هم زمان [میبایست] تضمین امنیتی آشکار برای کشورهای همپیمان ایالات متحده در خاورمیانه، از جمله اسرائیل در نظر گرفته شود. این روش از تجربه بسیار موفق حفاظت از متحدان اروپایی آمریکا در برابر تهدید شدید هستهای شوروی طی یک دهه و تجربه موفق حفاظت از کره جنوبی و ژاپن در قبال تهدیدات اخیر کره شمالی و شاید زودتر از آن ( به طور ضمنی و نه به صورت آشکار ) در برابر تهدیدات احتمالی چین الگوبرداری شده است.
ما این سیاست را طی دهههای متمادی به کار بردهایم و نتایج مطلوبی برای تمامی طرفهای درگیر از جمله شوروی و ما ( شامل مردم روسیه و مردم آمریکا ) در بر داشت. همچنین بیتردید این نتایج به نفع آن دسته از کشورهایی بود که تحت حمایت آمریکا قرار داشتند. اکنون میدانیم که برای مثال، در نقشههای جنگی محرمانه شوروی، حتی در مورد جنگهای متعارف نیز که آنها برای پیشروی به سمت غرب طرحریزی کرده بودند، استفاده از تسلیحات هستهای علیه شهرها لحاظ شده بود.
به عنوان مثال طبق نقشههای جنگی شوروی، در روز سوم حمله، استفاده از تسلیحات هستهای تاکتیکی و از انواع آن علیه هامبورگ – مرکز شهری بسیار بزرگ – هدفگیری و تعیین شده بود. حتی شهرهای دیگری نیز در اروپای غربی، بسته به چگونگی پیشروی نیروهای مهاجم مشخص شده بود. سیاست بازدارندگی که خط مشیِ در خور اعتمادی بود، از عملی شدن این نقشهها جلوگیری کرد.
حال به چهارمین گزینه میرسیم که برابر با دستیابی به اهداف ما نیست؛ ولی طی آن شرایطی فراهم میشود که احتمالا تا مدتی تداوم خواهد داشت. چرا که بعید است رژیم ایران در صورت اختیار بمب اتم، به دنبال هرگونه ماجراجویی هستهای باشد. این که ایران به سادگی بمب در اختیار داشته باشد به چه معناست ؟ آیا این کشور تاکنون بمب اتمی خود را آزمایش کرده است؟ آیا سامانه پرتاب آن را در اختیار دارد؟ آیا کشوری که تنها یک بمب دارد از آن استفاده میکند؟ آیا کشوری منتظر میماند تا 10 بمب اتم داشته باشد؟
یک کشور در چنین شرایطی پیامدهای استفاده [از بمب هستهای] را مدنظر قرار میدهد و با در نظر گرفتن تعهد آشکار قدرت اتمی شدیدا قویتر که خواست خود برای حفاظت از دیگران به همراه اعتبار، تعهد و الزام را نشان داده است، بر این باورم که دستکم تا حدی این تضمین را ایجاد میکند که ما در مواقع و زمانهای بسیار پرآشوب، زمان کافی به دست خواهیم آورد و همین به خودی خود برای ما یک مزیت است.
این بحثی نیست که تمرکز اصلی سیاست ما بر آن قرار داده شود. بدیهی است که نتیجهای مورد توافق طرفین که تا حدی تامین کننده اصول مطلوب طرف آمریکایی بوده ولی الزاما تحقیر ایرانیان را در پی نداشته و آنها را مجبور به تسلیم بیقید و شرط نکند؛ به تعبیری، همچنان ارجحیت دارد.
ولی به طور خلاصه، در حقیقت، اگر مذاکرات در کوتاه مدت منتج به نتیجه نشود، فکر میکنم که تغییر جهت آمریکا برای دنبال کردن ترکیبی از تحریمها - که محوریت آن به طور ویژهای برای تقویت تغییرات مردمسالارانه داخلی و همزمان برای ایجاد بازدارندگی در نظر گرفته شده و در برگیرنده تمامی دوستان ایالات متحده در خاورمیانه باشد - بهترین گزینه در میان سایر گزینههایی است که نتوانستهاند به اهداف غایی خود دست یابند و از کمترین میزان عدم مطلوبیت برخوردار است.