به گزارش 598 سایت تحلیلی برهان در گفتوگو با دکتر لطف الله فروزنده معاون توسعه مدیریت و سرمایه انسانی رئیسجمهور به ارزیابی فضای حاکم بر دانشکدههای اقتصاد و رفتار دوگانهی برخی از دولتها با بومی سازی اقتصاد پرداخته است.
جنابعالی فضای حاکم بر دانشکدههای اقتصاد کشور را از منظر فکری و تمایلات سیاسی ـ مذهبی چگونه ارزیابی میکنید؟ برخیها معتقدند فضای کنونی دانشکدههای اقتصاد، تفاوت معناداری با قبل از انقلاب ندارد. نظر شما در این باره چیست؟
البته فضا بهطور قطع و یقین در مقایسه با قبل از انقلاب تغییر کرده است. بنده معتقدم فضای کنونی را نمیتوان با فضای قبل از پیروزی انقلاب اسلامی مقایسه کرد، البته این موضوع طبیعی است. چرا که وقوع پدیدهی انقلاب اسلامی خیلی چیزها و حتی مفاهیم را تغییر داد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، ورود اساتید متدین، جوان و معتقد به مبانی و ارزشهای انقلاب و اسلام، افزایش چشمگیری داشته است. اما نکتهای که در این باره باید یادآوری کرد این است که بهطور کلی اصولاً دانشگاههای کشور در حوزهی علوم انسانی تحول چشمگیری را از ابتدای انقلاب تاکنون تجربه نکرده است. البته اینها دلایلی دارد که باید به آنها پرداخته شود. در هر صورت میتوان اذعان کرد دانشگاههای کشور خیلی نتوانستند پاسخگوی نیازهای جامعه باشند.
مقصر کیست؟ شما میگویید ما تحول چشمگیری در حوزهی علوم انسانی نداشتهایم؛ مقصر این پیشرفت نکردن چه نهاد و سازمانی است؟
البته ما نباید در برههی کنونی به دنبال مقصر باشیم. پیدا کردن مقصر و انداختن تمام مشکلات برگردن مقصران احتمالی، کار بیهودهای است. باید دنبال راه چاره بود و راهکار ارایه کرد.
چه راهکارهایی؟
نگاهی به 4 برنامهی توسعه در3 دههی اخیر نشان میدهد اصولاً در برنامههای توسعهای 30سال اخیر توجهی به الگوهای بومی ـ اسلامی نشده است. یعنی مسؤولان و نخبگان جامعه همان تئوریهای غربی را که نشأت گرفته از مراکز پژوهشی مطالعاتی غرب بوده در ایران طراحی و تدوین کردند.
اشتباه ما در گذشته همینهاست. ترویج فرهنگ غربی و توسعهی آن به وسیله دانشگاههایی که خیلی هم مستقل نبودند. این فرهنگ که نشأت گرفته از غرب است وارد دانشگاههای ما میشود و البته حوزه هم به کمک دانشگاه نمیآید... بنابراین تنها راهکار بازگشت، طراحی یک الگوی ایرانی- اسلامی است. براین اساس بود که مقام معظم رهبری بحث تحول در علوم انسانی از جمله اقتصاد را مطرح کردند.
آیا پس از بیانات مقام معظم رهبری مبنی بر انقلاب در حوزهی تحول علوم انسانی شاهد این تحول بودیم؟
متأسفانه فعلاً در این زمینه، شاهد اتفاق خاصی نیستیم و روال مانند گذشته است. البته جلساتی در این باره تشکیل شده، اما کافی نیست. دانشکدههای اقتصاد ما خیلی در این حوزه فعال نیستند.
دلیل این مسأله چیست؟
ارزیابی بنده از استقبال نکردن برخی دانشگاهها و دانشگاهیان از تحول در حوزهی علوم انسانی این است که شاید برخی از دانشگاهیان ما فعلاً ضرورت این تحول بنیادین را بهطور کامل حس نکرده، بنابراین میتوان گفت به دنبال آنها، دانشگاههای ما نیز ضرورت این کار را در برههی کنونی، حس نکردهاند و این موضوع یکی از دلایل موفق نبودن تحول در حوزهی علوم انسانی کشور است.
آقای دکتر! جنابعالی از فقدان تئوری پردازی جامعهی دانشگاهی در حوزهی علوم انسانی و نبود احساس نیاز دانشگاه به آن، گلایه کردهاید. فکر میکنید با این اوصاف چه باید کرد؟
دغدغهها زیاد است، علوم انسانی محور تمام علوم است، بنابراین باید دقت و توجه ویژهای به علوم انسانی و جامعه شود. بر همین اساس نیز مقام معظم رهبری در طول سالهای اخیر موضوع تحول در حوزهی علوم انسانی را چندین بار در فرمایشات خود مورد تأکید قرار دادهاند. پس، اهتمام ورزیدن به علوم انسانی یک اصل است. بنده معتقدم در این راه یعنی تحول در علوم انسانی باید تعامل جدی بین حوزه و دانشگاه صورت گیرد.
شاید یکی از دلایل موفق نبودن ما در حوزهی تحول علوم انسانی، نبود تعامل جدی بین حوزه و دانشگاه است. نمیتوان این مسأله را انکار کرد که حوزه و دانشگاه کشور در طول این سالها با هم تعامل جدی داشتهاند اما امیدوارم با توصیههای مقام معظم رهبری و همت ویژهی شورای عالی انقلاب فرهنگی برای تحول در علوم انسانی این مسأله به سر منزل نهایی نزدیک شود.
آیا شما قبول دارید که دانشکدههای اقتصاد کشور در حال حاضر بهطور کامل از فرهنگ و نوشتههای غرب پیروی میکنند؟ منظور بنده این است که تمام اقتصاد خواندههای ما تئوریهای غربی را برای اقتصاد ایران مناسب میدانند.
البته اینگونه که شما میگویید نیست. فکر میکنم منظور شما این است که تمام اساتید اقتصاد کشور، غربزده هستند. بنده این مسأله را خیلی قبول ندارم. چرا که در حال حاضر بیشتر اقتصاددانان کشور افرادی متدین، جوان و آشنا به ارزشهای انقلاب و اسلام هستند. شاید برخی از اقتصاد خواندهها در برخی از دانشگاههای کشور اینگونه باشند ولی این اظهارات را اینگونه که شما میفرمایید، قبول ندارم.
اما شواهد این مسأله را تأیید میکند. نگاهی به برنامههای توسعهای در 3 دههی اخیر و در هم آمیختن برنامههای توسعهای با فرهنگ غیربومی و اسلامی، کاملاً مشهود است.
با این حرف شما که برنامههای 5 ساله در کشور در 3 دههی گذشته، به هیچوجه سنخیتی با الگوی ایرانی ـ اسلامی نداشته، کاملاً موافقم. البته این نبود سنخیت دلیل دارد و آن هم اعتقاد نداشتن نظام برنامهریزی کشور در طول 16 سال دولتهای آقایان «هاشمی و خاتمی» به برنامهریزی از نوع بومی ـ اسلامی است.
با نگاه به نظام برنامهریزی 16 سال اخیر مشاهده میکنید که تفکر حاکم بر نظام برنامهریزی در دولتهای هاشمی و خاتمی بهطور کلی الگوبرداری از مدلهای غربی است. دانشگاهیان و برنامهریزان کشور در 16 سال گذشته معتقد بودند که برای حل مشکلات جامعه باید از مدلهای رایج استفاده کرد. شما دیدید استفاده از این مدلها به گونهای پیش رفت که دولت آقای هاشمی سیاست تعدیل اقتصادی را برگزید و دولت آقای خاتمی، طرح ساماندهی اقتصادی را به عنوان مبدأ فکریش انتخاب نمود.
نکتهی قابل توجهی که لازم است در این زمینه یادآور شوم این است که در آن زمان (دوران اجرای سیاست تعدیل و سیاست طرح ساماندهی) بیشتر اقتصاددانان ارزشی کشور با دو طرح نام برده شده مخالف بودند اما در هر صورت طرحها اجرا شد و شما دیدید که چگونه با شکست مواجه گردید.
یعنی شما میگویید در آن زمان نیز اقتصاددانانی بودند که با طرح دولتهای وقت مخالف باشند.
بله، خیلیها با طرح سیاست تعدیل و ساماندهی اقتصادی مخالف بودند اما از دولت کنار گذاشته شدند. اگر هم در دولت نبودند توجهی به آنها و نظراتشان نمیشد. ما نقدهای بسیار زیادی در این باره از سوی اقتصاددانان ارزشی و اسلامگرا داشتیم اما دولتهای وقت توجهی به هشدارهای آنان دربارهی تبعات اجرایی دو طرح نام برده شده، نکردند لذا با نگاهی به برنامه های توسعه ای در 16 سال اخیر یعنی در دولت های آقایان خاتمی و هاشمی به راحتی می توان اذعان کرد.دولت های سابق تمایلی هم به طراحی یک الگوی بومی مستقل و ارزشی نبودند.بنابراین نتیجه آن شد که نباید می شد و متاسفانه برنامه هایی برای اقتصاد ایران طراحی شد که از قبل شکست خورده بود.