به گزارش فارس، «بنیامین فریدمن» از محققان اندیشکده «موسسه کاتو» در مقالهای با عنوان «مشکل واقعی با وزیر خارجه شدن سوزان رایس» نوشت: بنغازی مشکل وزیر امور خارجه آمریکا شدن سوزان رایس نیست. بلکه مسئله جنگ مشکل اصلی است. سوزان رایس و مربیانش مانند «مادلین آلبرایت» وزیر امور خارجه اسبق و هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجه کنونی تقریباً از هر پیشنهادی که در دو دهه گذشته مبنی بر مداخله نظامی آمریکا ارایه شده، حمایت کردهاند. رئیس جمهوری آمریکا باید کسی را به وزیری برگزیند که گاهی با جنگ مخالفت کرده باشد.
* در آمریکا فردی به خاطر حمایت از جنگ برای پست وزارت پیشنهاد میشود
البته این گناه نیست که نخبگان سیاست خارجه از هر حزبی که باشند، همواره آماده جنگ باشند اما این روزها در واشنگتن در حالی داشتن روابط جنسی آدمها را از شغلهای ارشد در امور روابط خارجی دور می کند که راه انداختن جنگهایی که خلاف قانون اساسی کشور صورت میگیرند، افراد را لایق معرفی برای این گونه پستها میکند.
جمهوریخواهان کنگره که رهبری آنها را «جان مککین» سناتور جمهوریخواه ایالت آریزونا برعهده دارد، با نامزدی احتمالی سوزان رایس به وزیری امور خارجه آمریکا به خاطر اظهاراتی مخالف هستند که رایس درباره حادثه بنغازی که طی آن چند دیپلمات آمریکایی از جمله «کریستوفر استیونز» سفیر آمریکا در لیبی کشته شدند، مطرح کرده بود.
جمهوریخواهان میگویند خانم رایس با طرح این مطلب که حملات بنغازی اقدامات تروریستی از قبل برنامهریزی شده نبوده بلکه واکنش تند در تظاهراتی بوده که علیه فیلم ضداسلامی برگزار شده بود، یا دروغ گفته یا این که عدم صلاحیت خود را نشان داده است.
* جمهوریخواهان به عوض شکایت از حمایت رایس از جنگ عراق مسایل جزئی را مطرح میسازند
مشکل گلایههای مطرح شده از سوی جمهوریخواهان این نیست که این گلایهها از سر تمایلات حزبی مطرح میشود بلکه مشکل این است که آنها شکایتهایی پیش پا افتاده مطرح میکنند. ما میتوانستیم شکایتها و موشکافی بیشتری چه به صورت حزبی یا غیرحزبی درباره تهاجم به عراق، افزایش قوا در افغانستان یا بمباران لیبی مطرح کنیم چرا که سوزان رایس با همه این تهاجمات موافقت و از آنها حمایت کرده بود. به عوض این امر، اکنون رایس بخاطر موضوعاتی بسیار جزئی هدف حمله قرار میگیرد در حالی که در آنها نقش خانم رایس در حد روابط عمومی بوده است.
* تروریسم و صحبت درباره آن به نفع روسای جمهوری آمریکا تمام شده است
هیچ اشکالی ندارد این سوال مطرح شود که چرا امنیت در کنسولگری آمریکا و تأسیسات سازمان سیا در بنغازی به آن اندازه ناکافی بوده و چرا کاخ سفید به سفیر خود در سازمان ملل [سوزان رایس] اجازه داد درباره مسائلی صحبت کند که هنوز وضعیت آن به طور کامل مشخص نشده بود. شاید مسایلی ناگوارتری در جلسات استماعی که قرار است در آینده درباره نامزد وزارت امور خارجه برگزار شود، مطرح شوند.
اما تاکنون، مخالفت با نامزدی رایس بیشتر به نظر میرسد بر جنجال ناشی از دستکم گرفتن تهدیدات القاعده و همچنین بر تخریب کاخ سفید تمرکز داشته است. آنهایی که میگویند پنهانکاری شده، توضیحی در این باره ارایه نکردهاند که چگونه پنهانکاری در تروریسم میتواند به نفع کاخ سفید تمام شود.
با توجه به این که تروریسم معمولاً به نفع روسای جمهوری تمام شده که در پایان دوران ریاست خود بودهاند بخصوص آن دسته از روسایی که منفعتشان در این است که به عوض صحبت درباره شمار آمریکاییهای بیکار درباره تروریستهای مرده صحبت کنند. همچنین معلوم نیست که خسارت این سردرگمی و سهم رایس در آن در چه حد بوده است بطور حتم هیچ نقشی نمیتواند برابر با آن چه باشد که رایس قبلی [کاندولیزا رایس]، هنگامی که وزیر امور خارجه آمریکا بود با گمراه کردن کشور درباره رابطه میان عراق و القاعده انجام داد.
* سوابق سوزان رایس نشان میدهد او از هر جنگی در آینده حمایت خواهد کرد
سوزان رایس، به آنگونه که حامیان آن مطرح میکنند، برای تصدی پست وزارت امور خارجه فردی لایق است اما او تاکنون تمایلی به خدمت در این راستا نشان نداده است. موضع سیاسی کسانی که برای عضویت در کابینه آمریکا معرفی میشوند مهمتر از رزومه [سوابق شغلی] آنها است. نکتهای که درباره رایس صدق میکند این است که او به عنوان کسی که از برخی جنگهای غیرضروری حمایت کرده، از هر جنگی در آینده نیز حمایت خواهد کرد.
* پشیمانی رایس از عدم مداخله آمریکا در توقف نسلکشی روآندا علت طرفداری از جنگ است
طبق گفته رایس، نسل کشی سال 1994 در روآندا در تعیین دیدگاههای او نقشی حیاتی داشته است. این نسل کشی در زمانی اتفاق افتاد که او عضو شورای امنیت ملی دولت بیل کلینتون بود. هر چند این سوال وجود دارد که آیا مداخله نظامی آمریکا اصولاً میتوانست از آن نسل کشی جلوگیری کند یا خیر، رایس میگوید پشیمانی ناشی از عدم واکنش به موقع ایالات متحده به این امر او را واداشته است که از اقدامات عملی از جمله جنگ برای تکرار حوادثی مشابه حمایت کند. به نظر میرسد رایس این درس را برای موقعیتهایی نابرابر و متفاوت نیز به کار میگیرد.
* رایس حامی مداخله نظامی آمریکا حتی بدون مجوز سازمان ملل است
از زمانی که کار سوزان رایس در دولت بیل کلینتون به پایان رسید تاکنون او بطور علنی مخالفتی با مداخله نظامی آمریکا نکرده مگر این که موافقت او با پایان جنگ در عراق در زمان رقابتهای انتخاباتی اوباما یا بیانیه اخیر او در تردید دولت آمریکا در استفاده از قوای نظامی در سوریه را به حساب مخالفت او با جنگ بگذاریم. در غیر این صورت، او بطور علنی از پیشنهادهای مربوط به مداخله نظامی حمایت کرده و درباره دیگر پیشنهادها در این رابطه سکوت اختیار کرده است.
در طول دوران ریاست جمهوری جورج بوش پسر، رایس که در آن زمان در اندیشکده بروکینگز فعالیت داشت از حامیان اصلی مداخله آمریکا در جنگ داخلی سودان برای حفاظت از غیرنظامیان در منطقه شورشی دارفور بود. او پیشنهاد کرده بود که برخی از اهداف بمباران شوند، قوای حافظ صلح بینالمللی مستقر شده و محاصره دریایی بر منطقه اعمال شود. او بمباران کوزوو را به عنوان مثالی دال بر این امر در نظر میگیرد که چطور آمریکا و همپیمانانش میتوانند بدون مجوز سازمان ملل متحد و برخلاف قوانین بینالمللی در منطقهای از دنیا مداخله کنند.
* رایس از اقدام دولت بوش در تهاجم به عراق انتقاد نکرد
رایس پیش از تهاجم آمریکا به عراق در ماه مارس 2003 ، حرف چندانی درباره لازم بودن جنگ در آنجا مطرح نکرد اما در دسامبر 2002، رایس از نحوه اداره اوضاع توسط دولت بوش حمایت کرده و گفت: واضح است که عراق تهدیدی عمده به همراه دارد. واضح است که باید با قوت فکری به حال تسلیحات کشتار جمعی آن کرد و ما اکنون در این مسیر قدم برداشتهایم ... و تاکنون آنها [مقامات دولتی] تا حدود زیادی آن را به گونهای مناسب انجام دادهاند.
* دیدگاه رایس درباره ایران دیدگاه معمول تندروهای دموکرات است
متعاقب حمله نیز رایس از اشغالگری در عراق انتقاد کرد اما هرگز از تصمیم به تهاجم انتقاد نکرد. او به یک طرفداران اقدام برای ملتسازی در کشورهای ناکام بدل شده است. دیدگاه رایس درباره ایران دیدگاه معمول تندروهای دموکرات است: یعنی مذاکره با ایران همزمان با تهدید کشور به جنگ به منظور ممانعت از دستیابی ایران به توان هستهای. او به عنوان حامی اوباما در تبلیغات انتخاباتی، از افزایش شمار قوای نظامی در افغانستان حمایت کرد و در دوران ریاست جمهوری اوباما نیز از اقدام او در تقویت نیروها در این کشور حمایت کرد.
* رایس وقتی سفیر آمریکا در سازمان ملل بود تلاش در مداخله آمریکا در لیبی داشت
البته، در دوران سفیری آمریکا در سازمان ملل نیز رایس از قوای اصلی حامی مداخله آمریکا در لیبی بود و دولت آمریکا با استناد به برخی مباحث سعی در توجیه این مداخله نظامی داشت. توجیهاتی که در زمان خود چندان مورد بررسی و موشکافی قرار نگرفتند. بر خلاف ادعاهای مطرح شده از سوی دولت آمریکا، در اوایل سال 2011 نشانه اندکی دال بر وقوع کشتار در بنغازی وجود داشت. ادعای کاخ سفید درباره این که مداخله نظامی میتواند لیبی را به کشوری آزاد بدل کند ناقض آن چیزی است که ما درباره اصول لیبرالیسم میشناسیم و با توجه به شرایطی که اکنون در این کشور در جریان است، این ادعا حتی مشکوکتر شده است.
* کنگره آمریکا به همان اندازه رایس در حوادث لیبی مقصر است
اما کنگره آمریکا اندک تمایلی به بحث و صدور مجوز جنگ نشان نداد ضمن این که دولت نیز درخواستی برای کسب مجوز جنگ (البته به غیر از مجوزی که از سوی سازمان ملل متحد صادر شده باشد) مطرح نکرده بود و همه این مباحث از موشکافیها در امان ماندند بخصوص بعد از سقوط دولت معمر قذافی در لیبی. اگر کنگره آمریکا در آن زمان این توجهی را که الان به حادثه بنغازی دارد به خود جنگ میکرد، ما شاهد عملکرد بهتری در جنگ و بعد از آن بودیم. عدم اقدام عملی کنگره در این رابطه، رایس و کنگره را به یک اندازه مقصر اتفاقاتی میکند که در لیبی پیش آمد.
* دیدگاه رایس با کسانی که به اوباما درباره جنگ مشاوره میدهند، تفاوت چندانی ندارد
اگر بخواهیم منصف باشیم، دیدگاههای رایس درباره همه این موارد با دیدگاههای نخبگان سیاست خارجه حزب دموکرات یا اغلب کسانی که به باراک اوباما درباره جنگ مشاوره میدهند، تفاوت چندانی ندارد. همتایان جمهوریخواه آنان نیز تنها تفاوتی که با آنها دارند این است که رویکرد چندجانبه گرایانه کمتر و شیوه تخاصمی شدیدتری دارند. نکته جالب این است که خانم رایس و جان مککین درباره این جنگها اختلاف اندکی دارند و شاید اختلاف آنها کمتر از اختلاف مککین با «جان کری» سناتور دموکراتی باشد که شایعاتی درباره حضور وی به عنوان وزیر امور خارجه آمریکا مطرح است. رایس تنها یک نمونه و الگو در مجموعه سیاست خارجه آمریکا است که در آن حمایت از جنگ برای سابقه شغلی افراد بهتر از مخالفت با آن است.
به همین علت خوب است شاهد باشیم رئیس جمهوری آمریکا – که خود برای نخستین بار بیشتر به خاطر مخالفتش با جنگ عراق و بازگرداندن قوای آمریکایی به میهن، در آن زمان به ریاست جمهوری انتخاب شد – کسی را به وزارت امور خارجه برگزیند که بطور عمومی مخالف جنگ بوده است.
نظرسنجیها نشان میدهد که افکار عمومی آمریکا بخصوص آن دسته از کسانی که به نفع اوباما رای دادهاند نظر خاصی در این باره ندارند. اما رئیس جمهوری آمریکا که موفق به دریافت جایزه صلح نوبل نیز شده با انتخاب یک صلحطلب میتواند به نسل آینده رهبرانی در زمینه سیاست خارجی معرفی کند که بلندپروازیهایشان مانعی در بیان احساسات صلحطلبانه آنها نباشد.