يكى از راههاى شناخت و تحليل حادثه عاشورا، شناخت ابعاد شخصيت فردى و اجتماعى رهبرى قيام است. شناخت اين خصوصيات، اين حقيقت را اثبات مىكند كه كسانى مىتوانند مربى انسانها در طول تاريخ باشند كه به دردها، درمانها و روحيهها آگاهى داشته باشند. امام حسين(ع) با توجه به ويژهگىهاى خود همچون اصلاحطلبى، عدالتخواهى و ظلمستيزى، آنها را در صحنه عاشورا به خوبى متجلى ساخت.
مقدمه
سالهاست كه شيعيان در سراسر جهان، در ماه محرم با چشمان اشكبار با عبور از آتش، روضه و مرثيه، سنج و دهل، خاطره قيام عاشورا را زنده نگه مىدارند. اين گذر زمان نه تنها از عمق حادثه نكاسته بلكه بر عكس بر گستردگى حوزه قلمرو آن افزوده است، گويى كه آفتاب آينهدار عاشورا است. تحقيق در حوزه شخصيت رهبرى قيام عاشورا و رويكرد خونين در يك نيمروز، محتاج قلبى گرم و آتشين و چشمانى بارانى و بصيرتى عميق است. محال است پژوهش در اين عرصه صورت گيرد و بىعمق ارادت و معنويت جرعهاى از آن را درك كرد و نوشيد. يكى از راههاى تحليل صحيح حادثه عاشورا، شناخت شخصيت فردى و اجتماعى رهبرى قيام است.
شناخت اين خصوصيات و ويژگىها، اين حقيقت را اثبات مىكند كه كسانى مىتوانند مربى انسان ها در طول تاريخ باشند كه به دردها، درمانها و روحيهها آگاهى داشته باشند. و اين آگاهى را بايد از وحى (كتاب و سنت) به دست آورد زيرا خداست كه از استعدادهاى انسان و قلمرو استعدادهاى او و از قانونهاى حاكم بر اين دو آگاه است و درگيرىها و دردها و درمانها و راهحلها را مىشناسد. با نگاهى حتّى سطحى به اين اوصاف و رويكرد آن در حادثه كربلا به راحتى مىتوان از آن درس گرفت و رهرو آن شد. زيرا آن جا كه آدمى در وسعت تربيت و هدايت مربى، آن هم مانند سيدالشهدايى باشد، راه را به راحتى خواهد پيمود و به ساحل امن دست خواهد يافت.
مسلماً شناخت از عاشورا در گرو شناخت شخصيت و ابعاد شخصيت امام حسين(ع) نهفته است و اين دستنوشته در حد توان خود به بخش دوم اين مهم پرداخته است. ابعادى كه در اين جا بدان پرداخته شده، تركيبى از ابعاد فردى و اجتماعى و انعكاس آنها در صحنه عاشوراست.
1. اصلاح طلبى (امر به معروف و نهى از منكر)
يكى از ويژگىهاى نهضت عاشوراى حسينى مسئله اصلاحطلبى يا فريضه امر به معروف و نهى از منكر بود. اين ويژگى و خصوصيت را حضرت در وصيتنامه خود به محمد بن حنفيه صريحاً اعلام نمود كه »اريد ان آمر بالمعروف و انهى عن المنكر«.(1) اين مسئله از اهداف اساسى و ويژه حضرت در حادثه عاشوراست.
آن چه در تحليل اصلاحطلبى امام قابل بيان و تبيين است آن كه ايشان هرگز به دنبال نفى منكرات ظاهرى و جزيى نبودند، بلكه در صدد رفع منكرى بودند كه ريشه منكرات ديگر بود. به عبارت صحيح، امام با فريضه اصلاحطلبى قصد اصلاح يك قوم را در يك زمان مشخص نداشت بلكه هدف ايشان احياى معروف در همه عالم و تاريخ بود. بالاترين معروف در عالم، خود ولىّ معصوم است، چنان كه امام صادق(ع) فرمود: »نحن اصل كل خير و من فروعنا كل خير«(2) و مهمترين منكر در عالم، پرچمدارى كفر است كه ظهور و بروز آن در شخصيتهايى چون يزيد و امثال او تحقق پيدا مىكند. مبارزه حضرت در حقيقت با كفرى بود كه در يك نفاق پنهان جاى گرفته بود. كسانى يزيد را بر اريكه قدرت نشاندند كه خود را صحابه پيمبر اكرم(ص) قلمداد مىكردند در براى شخصيتى كه يك فضيلت هم در او وجود نداشت ترديد نكردند و او را در مقابل امام قرار دادند. يزيد حتى تظاهر به اسلام هم نمىكرد و علناً در اشعار خود از عبارات كفرآميزى استفاده مىكرد:
لعبت هاشم بالملك فلا
خبر جاء و لا وحى نزل(3)
از معتقدات يزيد اين نكته بود كه بنىهاشم در صدد به دستگيرى قدرت بودند و اصلاً بحث وحى و قرآن مطرح نيست!
بنابراين، حضرت كاملاً احساس مىكرد كه دشمن در صدد است ارزشها را تغيير دهد و منكر را معروف جلوه دهد. يزيد با حكومت خود در صدد تغيير فرهنگ انسانى و جامعه بر آمده بود و براى اين كار پوشش حق را بر قامت منكر انداخته بود تا بلكه بتواند فرهنگ اجتماعى را تغيير دهد و متحول نمايد. حركت عاشورا مقابله با يك چنين نگاه و موضعگيرى است:
«اشهد انك قد اقمت الصلاة و آتيت الزكاة و امرت بالمعروف و نهيت عن المنكر؛(4) من شهادت مىدهم كه تو نماز و زكات را برپا داشتى و امر به معروف و نهى از منكر كردى».
عدهاى در تحليل منكر در حادثه عاشورا به بىبند و بارىهاى اخلاقى، اقتصادى و اجتماعى موجود اشاره كرده ولى از اصل قضيه غفلت نمودهاند. با نگاهى عميق در تاريخ به خوبى در خواهيم يافت كه اصل منكر در واقعه سقيفه بنىساعده ظهور يافت و اين حادثه مدار مديريت را در تاريخ تعويض نمود كه تاكنون ادامه دارد.
امام حسين(ع) در مسير راه كربلا در خطبهاى با اشاره به شرايط پيش آمده و اينكه دنيا دگرگون شده و معروف رخت بر بسته و به حق عمل نمىشود و از باطل دورى جسته نمىشود، شوق خود را به لقاء خدا و مرگ شرافتمندانه ابراز مىكند و زندگى در كنار ستمگران را مايه نكبت مىشمارد و چنين شرايطى را زمينهاى مساعد براى قيام مىداند.(5) سكوت در برابر ظلم و بدعت و انحراف، منكرى بود كه در آن عصر رواج داشت و مردم از ترس جان يا بيم خطرها و ضررها يا به طمع دنيا و دريافت سيم و زر، در مقابل آشكارترين منكرات كه در بالاترين سطوح انجام مىگرفت، سكوت مىكردند. قيام كربلا راه انتقاد از حكومت جور و اعتراض عليه ستم و قيام بر ضد طاغوت را گشود و از آن پس بسيارى از خون شهداى كربلا الهام گرفتند و مبارزات خود را مبتنى و مستند به نهضت حسينى كردند.(6)
2. عدالت خواهى
ويژگى ديگر نهضت عاشورا مسئله عدالتخواهى است كه شعاع و گستره زيادى را بخود اختصاص داده است. آن چه در دوران حكومت امويان مشهود است، ستمكارى و اجحاف آنان در حق مردم مىباشد.
امام در مقابل اين حركات و رفتارهاى ظالمانه حكومت و حاكم وقت راهى غير از مبارزه در پيش نداشتند و در سخنرانىهاى خود متذكر مىشدند كه طبق دستور رسول اكرم)ص( در مبارزه با حكومتهاى سلطهجو و جائر، شايستهترين فرد براى راه اندازى قيام عليه حكومت سياسى است.(7)
از نظر امام (ع) كسى حق امامت دارد كه مطابق كتاب خدا حكم كند و به اقامه قسط قيام كند(8) و حكومت بنىاميه عكس اين ويژگى را دارد و بايد عليه آن و براى اقامه عدل قيام كرد.
ماهيت عدالتخواهى در واقعه عاشورا بيانگر قيامى با انگيزه نفى ظلم و جنايات حكومت اموى است. جهاد و شهادت از ابزار لازم و كوبنده براى رويارويى كامل با استبداد حاكم داخلى و خارجى است. تلاش براى تأمين عدالت اجتماعى از ايدههاى بزرگ رهبر انقلاب عاشورا بود؛ ايدههايى كه جامعه امروزى نياز وافرى بدان دارد و متفكران نوگرا با نوشتهها، مبارزات و با فتاواى خود، در جستجوى تحقق آنها هستند.
جهاد و شهادت در راه عدالتجويى هرگز بدين معنا نيست كه با ديد راديكاليستى به واقعه عاشورا نگريسته شود و تحليل اين گونه صورت گيرد كه حضرت امامحسين(ع) با مرگ قهرمانانه خويش راه جديدى را براى عدالتجويان تاريخ نشان داد و آن دفاع از آرمان خود حتى با پذيرش شكست ظاهرى بود.(9) بلكه حركت عدالتخواهى درس بزرگى براى همه انسانهاى آزاده تاريخ است زيرا او اين فداكارى را در شرايطى انجام داد كه در سراسر جهان، انسانى به بزرگى و عظمت وى وجود نداشت، چنان كه در پستى و پليدى نيز هيچ كس به پاى يزيد و ديگر دشمنان امام نمىرسيد.
در جامعه يزيدى كه فساد همه جا را فرا گرفته بود و كار به جايى رسيده بود كه جز قيام و نهضت براى راه اندازى عدالت اجتماعى چارهاى نبود آن هم به وسيله كسى كه كمترين شائبهاى ندارد و اقدامش براى جامعه سند و صحت است. بر اين اساس براى ايجاد تغيير در ساختار جامعه فاسد و براى مبارزه با جور و ستم و قانون شكنى، براى حضرت راهى غير از برافراشتن بيرق عدالتجويى و عدالتخواهى نبود تحقق آن نيز در گرو چشم پوشيدن از رفاه عادى خود و خانواده و پذيرش آن همه مصائب و شكنجه و كشته شدن و اسارت و غارت نسبت به خود و اهلبيت بود. امويان در طول دوران حكومت خود همواره هم به اهلبيت ستم كردند و هم ميان بندگان خدا رفتارى ظالمانه و روشى بر اساس طغيان و عدوان پيش گرفتند. در اين چنين رويكردى وظيفه هر مسلمانى ايجاب مىكرد كه با ستم مبارزه كند به ويژه كسى نظير حضرت سيدالشهداء(ع) زيرا سكوت در مقابل حكومت باطل يزيدى و بىتفاوت بودن نسبت به وضع موجود جامعه عامل نهادينه شدن و ثبات هر چه بيشتر معيارها و ارزشهاى ضد دين مىگرديد و به قدرتهاى جابر مشروعيت اجتماعى و سياسى مىبخشيد.
3. ظلم ستيزى
از ديگر ويژگىهاى شخصيت رهبرى قيام عاشورا ظلم ستيزى است. همواره در طول تاريخ نقطه متقابل حق و باطل در محور ظلم و ستم بر مردم بوده است كه اساس حركت انبيا در طول تاريخ قيام عليه اين خصيصه ناپسند است. حضرت در اوايل حركت خويش اين ويژگى خود را ضمن خطبهاى چنين بيان مىنمايد:
«اى مردم رسول خدا فرمود هر كس حاكم زورگويى را ببيند كه محرمات خدا را حلال كرده، پيمان الهى را شكسته، با سنت پيمبر خدا مخالفت نمايد و با بندگان خدا به گناه و ستم رفتار كند ]و با اين حال[ در برابر او هيچ اقدامى عملى يا لفظى انجام ندهد، بر خداوند است كه او را با آن ستمگر يك جا وارد كند. آگاه باشيد كه بنىاميه، شيطان را پيروى و طاعت خداوند رحمن را رها كردند، فساد را ترويج نمودند، حدود الهى را تعطيل كردند، بيتالمال را به خود اختصاص دادند، حرام خدا را حلال و حلالش را حرام نمودند، و من از ديگران [براى ابراز مخالفت] سزاوارترم».(10)
حضرت با اين سخنان حريمشكنىها را بر حاكم و حكومت باطل و ظالم يزيد بن معاويه تطبيق داد و مردم را به قيامى تمام عيار عليه او دعوت نمود و اين كلمات به بيان گوياتر در صدد بيان اين ضرورت است كه حكومت، حق و حقانيتش بر محور معصوم است و بايستى خلع حكومت از امويان و بنىاميه صورت گيرد و خلافت و حكومت در مسير اصيل و صحيح خود برگردانده شود:
«سوگند به جان خودم، شايسته رهبرى نيست مگر كسى كه به قرآن عمل كند، بر پا دارنده عدل و متدين به دين حق باشد و جان خود را براى اجراى آن در راه خدا گرو بگذارد».(11)
امام از يك سوى شايستهسالارى در امر خلافت و حكومت را طرح نموده و از سوى ديگر عدم لياقت يزيد را افشا مىنمايد و پيشاپيش براى تبيين مسئله، آن را تقابل حق و باطل معرفى مىكند نه دعواى شخصى و قبيلهاى:
«ما و بنىاميه بر محور خداوند متعال با هم جنگ داريم؛ ما گفتيم خدا راست گفته است آنان گفتند خدا دروغ گفته است».(12) «آيا نمىبينيد كه به حق عمل نمىشود و از باطل جلوگيرى نمىگردد. در چنين شرايطى شخص با ايمان به حق بايد از جان خود بگذرد و مشتاق لقاء باشد كه من در چنين وضعى مرگ را جز شهادت و سعادت و زندگى با ستمگران را جز زندگى نكبت بار و ذلت نمىبينم».(13)
بنابراين اگر خليفه و زمامدارى كه بايد نمونه عملى شريعت و قانون باشد، تظاهر به فسق و فجور نمايد و در مقام مبارزه با خدا و رسول خدا و مردم با ايمان بر خيزد، تسليم و خضوع در برابر او يعنى تسليم در برابر فسق و فجور و خضوع در برابر فحشا و منكر و ظلم و ستم، افشاگرى امام از يك سو و رسوايى يزيد در ظلم و ستم نمايى از سوى ديگر، آن چنان فضاحتى را برايش به بار آورد كه مفتيان و عالمانى از اهل سنت مانند آلوسى(14)، تفتازانى،(15) شوكانى(16)، جاحظ(17) و ابن عماد حنبلى(18) حكم به كفر يزيد دادهاند.
به هر تقدير ظلمستيزى و جان باختن در اين راه عاملى شد كه ماهيت كريه و زشت بنىاميه معرفى و افشاء و رسوا گردد و يك نفرت عمومى عليه حكومت يزيد پيدا شود و بيدارى جامعه و پيدايش انقلابها و تعرضها عليه حكومت بنىاميه صورت گيرد از قبيل:
- انقلاب توابين
- انقلاب مردم مدينه
- قيام مختار ابىعبيده ثقفى
- انقلاب زيدبن على بن الحسين(ع)
4. كمالات و فضائل معنوى
اين خصوصيات را انسان از بدو تولد به وسيله پدر و مادر و مربيان كسب مىكند و عوامل تربيتى و محيطى روى او اثر مىگذارد و يا بعداً با تلاش خود بدان مىرسد. بديهى است كه هر اندازه زمينههاى تربيت در فرد قوىتر باشد و از مربيان بهترى برخوردار باشد و خود نيز تلاش بيشترى نمايد رشد و تكامل زيادترى خواهد يافت و كمالات بيشترى كسب خواهد كرد. با توجه به اين مقدمه يكى از ابعاد شخصيتى رهبرى قيام عاشورا كمالات و فضائل معنوى اوست كه از بالاترين كمالات وراثتى و بهترين بهره اكتسابى برخوردار بود. حضرت سيدالشهداء در فضايى نورانى و باصفا رشد و نمو يافت و تحت تعليم مربيانى عالم به مبانى تربيت قرار داشت، آموختن علم از لبان وحى و نوشيدن شير از سينه عصمت و طهارت همه نوع استعدادهاى نهفته را در وجود او به فعليت درآورده و آن چنان به آداب و سنن الهى مؤدب گشته بود كه در عظمت و كرامت و نماى روحانى نمايانگر كمالات جد و پدر و مادر خويش بود.
او از نظر پدر و مادر و آباء داراى بهترين وراثت است. جدّى چون رسولالله(ص) افضل پيامبران و اشرف اولاد آدم(ع) و پيامبر خاتم و رسول بر جن و انس و پدرى چون على مرتضى(ع) كه در آفرينش از نبى اسلام جدا نيست. شخصيتى كه قبل از هر كس در سن كودكى به اسلام گرويد و پروانهوار دور شمع وجود پيمبر از وى حراست نمود و در پيش برد مكتبش از هيچ كوششى دريغ نورزيد و هميشه تا پاى جان ايستاده بود و آخرين كسى بود كه پس از رحلت آن حضرت بعد از انجام مراسم تدفين او را در قبر نهاد و از او جدا شد و مادرى چون فاطمه زهرا(س) سيده زنان دو جهان از اولين تا آخرين.
روح بزرگ حضرت حسين(ع) در دامن عصمت و مهد نبوت آنگونه تربيت شد كه در برابر حوادث سهمگين روزگار نه تنها نشكست بلكه كوه مصائب را در آسياى ارادهاش به خرد و خمير تبديل كرد. درخشش مقامات نفسانيه و صلابت كمنظير حضرت در صفحات تاريخ، عقول همه سياستمداران و انديشمندان روزگار را متحيّر ساخته است.
5. استقامت در برابر مصائب
سيدالشهدا(ع) هماره از آغاز زندگىاش با غمها و مصائب هم آغوش بود، شايد اگر اندكى از مصيبتهاى دردناك و جانكاهى كه بر او وارد شد، بر عالم و آدم روى مىآورد، قالب تهى مىكردند، لكن حضرت در رهبرى عاشورا و پيش از آن، نه تنها ضعف و سستى در برابر حوادث از خود نشان نداد، بلكه عكسالعمل او بسيار طبيعى بود و هرگز عاطفهها وعلاقهها بر نيروى عقل و ايمان اوغلبه پيدا نكرد.
در حادثه كربلا در شروع حركت از مدينه تا ظهر عاشورا حضرت دمادم حكايتگر رنج و تعب راه و منزلگاهها بود و لذا از نيروها و عناصرى جهت همراهى دعوت به عمل آورد كه بهرهاى از صبر و استقامت در برابر حوادث برده باشندو به آنها فرمود:
«ايهاالناس، فمن كان منكم يصبر على حدالسيف و طعن الاسنّة فليقم معنا و الّا فلينصرف عنّا؛(19) اى مردم، هر كدام از شما كه تحمل تيزى شمشير و زخم و ضربت نيزه را دارد همراه ما بماند و الّا بازگردد».
و در صبح روز عاشورا به ياران چنين خطاب كرد:
«صبراً بنى الكرام فما الموت الا قنطرة تعبر بكم عن البؤس و الضرّاء الى الجنان الواسعة و النعيم الدائمة، صبر و مقاومت كنيد اى بزرگ زادگان، چرا كه مرگ، تنها پلى است كه شما را از رنج و سختى عبور مىدهد و به سوى بهشت گسترده و نعمتهاى هميشگى مىرساند».
و در تقويت روحيه اهلبيت خويش مىفرمود:
«استعدّوا للبلاء و اعلموا ان الله حاميكم و حافظكم وسينجيكم...(20) براى مقابه با بلاها آماده شويد و بدانيد خداوند حامى، حافظ و نجات دهنده شماست».
آرى كاربرد عملى زهد در كوران زندگى همين است كه سپرى آهنين در برابر حوادث بلاهاى سخت پيش آمده براى انسان باشد. روح بلند رهبر عاشورا در كوره زهد آن چنان آبديده شد كه در طوفان بلاها و مصائب نه تنها تيره نگشت بلكه جلا و صلابت او به مراتب بيشتر گرديد و آن چه اين رهبرى نهضت در برابر سپاه كفر سىهزار نفرى در صحراى كربلا از خود ظاهر ساخت در حقيقت گوشهاى از عظمت و همت والاى او بوده است. او هرگاه كه شهيدى از اسب بر زمين در خون مىغلتيد مثنوى صبر و بردبارى را مىسرود. در برابر بىتابى اهلبيت در فراق قاسم بنالحسن صابرانه فرمود:
«صبراً يا بنى عمومتى صبراً يا اهل بيتى.»(21)
و در برابر عطش علىاكبرش كه اظهار و تمناى آب مىنمود، فرمود:
«صبراً يا حبيبى؛(22) صبر كن اى حبيب من.»
و آن گاه كه در لحظات آخرين خود بر زمين گرم كربلا افتاده بود با خداى خويش زمزمه نمود:
«صبراً على قضائك يا ربّ لا اله سواك [لا معبود سواك] صبراً على حكمك يا غياث من لا غياث له؛(23) در برابر قضاى تو صبر مىكنم اى پروردگار من، معبودى جز تو نيست اى پناه پناه آورندگان».
البته اين ويژگى را حضرت به بهاى زهد و رياضت مستمر كرده است.
6. زهد و رضا
در اوصاف اخلاقى، رضا آخرين مرحله سلوك است و آن حاصل زهدى است كه شخص تحصيل مىنمايد.
زهد به معناى بىرغبتى به دنيا است. زهد در مسير بندگى و عبادت اولين مرحله است، يعنى تا انسان دل از اغيار خالى نكند، هرگز طعم ايمان نمىچشد. امام صادق دراين زمينه مىفرمايند:
«درك شيرينى ايمان بر دل شما حرام است تا اينكه به دنيا بى رغبت شويد».(24)
آنان كه به مقام رضا رسيدند و به معرفت كامل دست يافتند در حقيقت زهد را سرمايه اوليه خود قرار دادند، پيمبران و امامان معصوم(ع) ما در بىميلى به دنيا ضربالمثل بودند، آنان از همه كس به معرفت الهى تشنهتر بودند و منزلى جز بارگاه حقتعالى نمىشناختند.
حضرت در خانهاى رشد و نمو كرد كه زهد به عنوان يكى از پايههاى اخلاق و ايمان در آن حاكم بود و او از كودكى شاهد بود كه پدرش همواره غذاى خود را به افراد يتيم و بىچيز مىداد و مادرش تا پاسى از شب لباسهاى كهنه را وصله مىزد.
اين سخن پدرش همواره آويزه گوش امام بود:
«الاحرّ يدع هذه اللماظة لاهلها؟ انّه ليس لانفسكم ثمن الّا الجنّة فلا تبيعوها الّا بها؛(25) آيا هيچ آزادهاى نيست كه اين نيم خورده ]دنيا[ را براى اهلش واگذارد؟ يقيناً بهاى وجود شما چيزى جز بهشت نيست. پس خود را جز به بهشت نفروشيد».
حضرت با مجاهدت، رياضت و زهدورزى خالصانه به مقام رضا رسيده بود و اين مقام در يكايك برخوردهاى حضرت با دشمن ظهور و بروز پيدا مىنمايد و كوفيان را نهيب مىزند كه شما كسانى هستيد كه رضايت و خواستههاى دل خويش را بر رضاى الهى ترجيح دادهايد:
«لا افلح قوم آثروا مرضاة انفسهم على مرضاة الخالق؛(26) رستگار نخواهند شد قومى كه رضايت خود را بر رضايت خداوند ترجيح دهند».
... هيچ يك از پيشامدهاى تلخ ظاهرى خللى در اراده مصمم حضرت در ادامه حركت پديد نياورد و با دلى راضى به پيشواز حوادث مىرفت. آن گاه كه فرزدق ايشان را از اوضاع كوفه خبرداد در جواب فرمود:
«همواره كار دست خدا بوده و هست. اگر قضاى الهى بر چيزى نازل شود كه دوست داريم و مىپسنديم. خدا را بر نعمتهايش سپاس مىگوييم و اگر قضاى الهى ميان ما و اميدمان فاصله انداخت باز هم از كسى كه نيتش حق و شيوهاش تقوا باشد دور نيست».(27)
اين كلام امام(ع) در مدينه در وقت وداع با قبر جدش رسول خدا هم اعلام شد:
«اسئلك...ما اخترت من امرى هذا ما هو لك رضى.»(28)
اين خصلت حضرت در همراهانش نيز ظهور و بروز كامل داشت. حضرت زينب در مجلس ابن زياد آن گاه كه والى مغرور كوفه او را مورد طعن و خطاب قرار داد كه:
«چگونه ديدى رفتارى را كه خدا با برادرت نمود؟»
فرمود:
«ما رأيت الا جميلاً؛ من غير از خوبى و جمال چيزى نديدم».(29)
اين برخورد از سر رضايت و عاشقانه، فضاى مجلس را عليه ابن زياد متحول نمود و او را زمين گير كرد.
محققاً وقتى انسان به عظمت صفات و اسماء الهى پى ببرد، بهت زده مىشود و در آن وادى، پاى عقل را چوبين ديده و در حرارت تمنا و خيرگى تماشا به يكباره مىسوزد، پس طبعاً ارادهاى كه در اين آتش صيقلى مىشود، شكستناپذير است. نه رهبر عاشورا و نه هيچ يك از اهلبيت و اصحاب با مشاهده آن همه صحنههاى دلخراش و فشارهاى سخت درونى و بيرونى از پاى در نيامدند و زبان اعتراض نگشودند. درك اين حقيقت و اين حالت درك مشكلى است، مشكل از آن جهت كه عقل آدمى جز حيرت و شگفتى در اين مقال به چيزى نمىرسد و در مقابل حركات اعجابآميز سيدالشهداء زانوى تسليم و عجز بر زمين مىزند. امام زينالعابدين در وصف اين ويژگى در عمه خويش مىفرمايد:
«در سفر اسارت از كوفه تا شام، بارها شاهد بودم كه عمهام زينب غذاى خود را بين كودكان تقسيم مىنمود و خودش از شدت گرسنگى و ضعف نماز شب را نشسته مىخواند و در ايام سفر هيچگاه نماز شب او ترك نشد».(30)
7. شجاعت
يكى از اوصاف مجاهدين در مواجهه با دشمن در عرصه جنگ و دفاع داشتن روحيه فتوت و شجاعت است. اين روحيه عامل نهراسيدن از مرگ و رويارويى با آن است كه حضرت در قيام خونبار خود آن را به منصه ظهور نهاده و همگان را شگفت زده كرد.
امام در طول مسير حركت از مدينه تا كربلا همواره با اخبار و گزارشهاى مأيوس كننده و تلخى مواجه مىشد كه هر يك از آنها مىتوانست مانع حركت شوند.
مورخان گزارشهايى از ملاقات بزرگان مكه و مدينه با امام ثبت كردهاند كه آنان حضرت را از عواقب حركت بيم دادهاند از جمله عبدالله بن عمر گفت:
«اى اباعبدالله، چون مردم با اين مرد بيعت كردهاند و درهم و دينار نيز در دست اوست قهراً به او روى خواهند آورد و با سابقه دشمنى كه اين خاندان با شما دارند، مىترسم در صورت مخالفت با وى كشته شوى و گروهى از مسلمانان نيز قربانى اين راه شوند... پيشنهاد من به شما اين است كه مانند همه مردم راه بيعت و صلح را در پيش گيريد و از ريختن )ريخته شدن( خون مسلمانان بترسيد».
امام در مقابل اين صحنهآرايى، مصمم و استوار فرمودند:
«اى ابوعبدالرحمن، مگر نمىدانى كه دنيا آن چنان حقير و پست است كه سر بريده يحيى بن زكريا به عنوان هديه و ارمغان به نزد فرد ناپاك و زناكارى از بنىاسرائيل فرستاده شد. مگر نمىدانى كه بنىاسرائيل هر صبح هفتاد پيمبر را مىكشتند و سپس به طور عادى مشغول كار خود مىشدند(31)...»
اين پاسخ امام از آن بعد شجاعت و دلاورى نشأت مىگيرد كه لحظهاى حاضر به قبول بيعت و كنار آمدن با يزيد نمىشود.
و در روز عاشورا فرمود:
«لا والله لا اعطيهم بيدى اعطاء الذليل و لا افرّ فرار العبيد؛ نه من دست ذلت به اينان مىدهم و نه چون بردگان فرار مىكنم [يا اقرار مىكنم].»
و يا در مواجهه با سپاه حُر در موضعديگرى فرمود:
«ليس شأنى شأن من يخاف الموت؛ شأن و موقعيت من، موقعيت كسى نيست كه از مرگ بهراسد.»(32)
بنابراين حماسه و شجاعت در حادثه كربلا، از مظاهر آشكارى است كه دوست و دشمن به آن شهادت مىدهد و آن را عامل درهم شكستن سپاه عبيدالله در روز عاشورا مىدانند.
آنانى صلاحيت و استحقاق رهبرى جامعه بر اساس نص رسول الله را دارند كه در برابر ستم و استبداد لحظهاى سر فرود نياورده و داغ شكست و محكوميت را بر جبهه ستمكار و حكومت ظالمانه بنهند. بر اين اساس با توجه به اين كه مايه شهامت و شجاعت، در متن قيام عاشورا و در عمل و گفتار رهبرى عاشورا و شهداى كربلا موج ميزند، سزاوار است كه اين محتوا براى مردم بهتر و بيشتر تشريح شود تا علاوه بر اشكى كه بر مظلوميت شهداى كربلا و شهادت حسين بن على(ع) مىريزند از شجاعت آنان درس بگيرند، زيرا يادآورى شهامت و حماسهسازى شجاعان كربلا در مواجهه با مشكلات و آن همه داغ و رنج و مصائب مىتواند جامعه و جوانان و دوستدار اهلبيت(ع) را شجاع و دلير بارآورد.
امام با آغوش باز و با شجاعتى خاص خود هنگام خروج از مكه به سوى عراق در ميان جو اختناق و بهت و هراس، درميان افراد بنىهاشم و شيعيان خويش خطبه خوانده و در اين خطبه بىهراس از سختى راه و مشكلات جانكاه با شهامت و دليرى از شهادت خويش خبر مىدهند:
«الحمدلله و ماشاءالله...و ما اولهنى الى اسلافى اشتياق يعقوب الى يوسف...؛ مرگ بر انسانها لازم افتاده همانند اثر گردنبند كه لازمه گردن دختران است و من به ديدار نياكانم آن چنان اشتياق دارم كه يعقوب به ديدار يوسف داشت و براى من قتلگاهى معين گرديده است كه در آن جا فرود خواهم آمد...از پيشامدى كه با قلم قضا ثبت شده است، گريزى نيست، بر آن چه خدا راضى است، ما نيز راضى و خشنوديم...آگاه باشيد هر يك از شما كه حاضر است در راه ما از خون خويش بگذرد و جانش را در راه شهادت و لقاى پروردگار نثار كند آماده حركت با ما باشد كه من فردا صبح حركت خواهم كرد. انشاءالله.»(33)
اين قسمت را با استنادى از مخالفين و دشمنان امام در صحنه كربلا بپايان مىبريم. يكى از راويان حادثه خونبار كربلا حميد بن مسلم است كه شيخ مفيد كلام و گزارش او را اين گونه در كتاب گرانسنگ خويش آورده است:
«به خدا سوگند! هيچ محاصره شدهاى در انبوه مردم را نديدم كه فرزندان و خاندان و يارانش كشته شده باشند و همچون حسين بن على قويدل و استوار و شجاع باشد. مردان دشمن او را محاصره كرده بودند او با شمشير بر آنان حمله مىآورد و همه از چپ و راست فرار مىكردند. شمر چون اين صحنه را ديد به سوارههاى خود فرمان داد تا به پشتيبانى نيروهاى پياده بشتابند و امام را از هر طرف تيرباران كنند.»(34)
8. جانفشانى و شهادت
صحنه عاشورا و دلاورىهاى سيدالشهداء و بنىهاشم و اصحاب او جلوه زيبايى از شهادتطلبى آنهاست. شهادتطلبى و با آغوش باز مرگ را پذيرا شدن در حادثه كربلا موج مىزند. عاشورا صحنهاى از تجسم ايمان و عدالت و رسالت نجاتبخشى امت از گرداب جهل و نادانى است. حضرت در هنگام حركت و خروج از مدينه در نامهاى خطاب به بنىهاشم اين گونه نگاشت:
«...فانّ من لحق بى منكم استشهد و من تخلّف لم يبلغ الفتح و السلام؛ از شما هر كه به من بپيوندد به شهادت مىرسد و هر كس هم تخلف كند و بازماند به فتح نمىرسد والسلام.»(35)
و يا در عبارت ديگرى باز تصريح مىنمايد:
«من كان باذلاً فينا مهجته فليرحل معنا؛ هر كس آمادگى بذل جان و مال خود را در راه ما دارد همراه ما بيايد».(36)
و يا در نيايشى در روز عاشورا شهادت را از درگاه الهى درخواست مىنمايد:
«الهى و سيدى وددت ان اقتل و احيى سبعين الف مرة فى طاعتك و محبّتك سيما اذا كان فى قتلى نصرة دينك و احياء امرك و حفظ ناموس شرعك؛ خدايا دوست دارم كه كشته شوم و زنده گردم هفتاد هزار بار در راه طاعت و محبت تو، بخصوص اگر در كشته شدنم نصرت دين تو و زنده ماندن فرمانت و حفظ ناموس شريعت تو نهفته باشد».(37)
امام شهادتطلبى را بابى مىدانست كه ضمن بهرهمندى خود از آن، بساط ظلم و ستم را فرو خواهد ريخت و در روند تاريخ الگويى براى مبارزه با ستمكاران خواهد گرديد. اين شهادتطلبى در حقيقت تفسير نو و زيبايى از مسئله مرگ و زندگى بود زيرا حيات و همراهى با حكومت وقت در نظر امام از كمترين ارزشى برخوردار نبود چرا كه «موت فى عزّ خير من حياة فى ذلّ؛ مرگ با عزت بهتر از زندگى با ذلت است».
عاشورا با ايثار خون سيدالشهداء و اهلبيت و اصحاب، فرهنگسازى تاريخى نمود و زائران در كنار تربت شهيدان كربلا و در زيارتنامه آرزوى اين فوز را مىنمايند:
«يا ليتنى كنت معكم فافوز فوزاً عظيماً».(38)
در كلمات و عبارات سيدالشهداء و اصحاب او شهادتطلبى در راه خدا موج مىزند. اين كلام ياران آن حضرت در شب عاشورا است:
«الحمدلله الذى اكرمنا بنصرك و شرّفنا بالقتل معك؛ سپاس خدايى را كه با يارى كردن تو ما را گرامى داشت و با كشته شدن همراه تو، ما را شرافت بخشيد».(39)
اين عبارات در زمانى ابراز مىشود كه امام بيعت خويش از همگان برداشتند و فرمود هر كس مىخواهد برود، برود و آنان اين گونه اعلام وفادارى نمودند.
بنابراين، آن چه بر زيبايىهاى كربلا و قيام عاشورا افزوده و آن را الگويى براى تاريخ قرار داده است، روحيه استقبال از مرگ و شهادت بود كه اين روحيه نزد تمام ملتها ارزشمند و پسنديده و عامل موفقيت در راه نيل به هدف مىباشد.
حضرت در اوائل صبح، وقتى عمر سعد تير اول را رها كرد خطاب به ياران خويش فرمود:
«قوموا رحمكم الله الى الموت الذى لابدّ منه؛ برخيزيد و به سوى مرگى كه چارهاى از آن نيست برويد».(40)
---------------------------------------------------------
پى نوشتها
1) موسوعه كلمات الامام الحسين،ص291.
2) بحارالانوار، ج 24، ص 303.
3) قندوزى حنفى، سليمان بن شيخ ابراهيم، ينابيع الموده، ج3، ص51. و نيز ر.ك، مقتل الحسين - خوارزمى، ج2، ص59 و 62.
4) زيارت وارث، مفاتيح الجنان، ص427.
5) موسوعه كلمات الامام الحسين، ص356.
6) پيام در عاشورا، جواد محدثى، مركز تحقيقات نهاد ولى فقيه در سپاه، صص180 - 1، الهادى، ارديبهشت 1377.
7) موسوعه كلمات الامام الحسين، ص360.
8) ارشاد شيخ مفيد، ج2، ص 39.
9) غزالى از نويسندگان نوگراى بزرگ مصرى است كه قائل اين كلام است، ر.ك: اللواء الاسلام، سال 19، ش10)سپتامبر 1965) ص645 تا 658.
10) الكامل فى التاريخ، ج4، ص48 و نيز ر.ك: الطبرى، تاريخ الطبرى، ج4، ص304.
11) الكامل، ج4، ص21، و نيز ر.ك: الطبرى، ج4، ص262.
12) موسوعه كلمات الامام الحسين، ص563.
13) الطبرى، ج4، ص 305؛ بحارالانوار، ج44، ص 381.
14) تفسير روح المعانى، ذيل آيه 23 - 4 سوره محمد)ص(.
15) شرح عقائد النسفيه، ص188.
16) نيل الاوطار.
17) الرسائل، ج11، ص15، چاپ مصر سال 1384ه.
18) شذرات الذهب، ج1، ص68 - 9.
19) ينابيع الموده، ص406.
20) لهوف، ص81.
21) بحارالانوار، علامه مجلسى، ج 45، ص 36.
22) همان، ص 45.
23) مقتل الحسين، مقدم، ص357.
24) اصول كافى، كلينى، ج3، ص194.
25) نهج البلاغه، صبحى صالح، حكمت 456.
26) مقتل الحسين، خوارزمى، ج1، ص239، بحارالانوار، ج44، ص383.
27) موسوعه كلمات الامام الحسين، ص336.
28) موسوعه كلمات الامام الحسين، ص328.
29) بحارالانوار، ج45، ص116.
30) زينب كبرا، اسماعيل منصورى، نشر آيه، ص 38.
31) مقتل الحسين، خوارزمى، ج1، ص192.
32) احقاق الحق، ج11، ص601.
33) اللهوف، ص53.
34) الارشاد، ج2، ص111.
35) مناقب ابن شهرآشوب، ج4، ص76.
36) بحارالانوار، ج44، ص366.
37) معالى السبطين، ج2، ص18.
38) مفاتيح الجنان، شيخ عباس قمى، زيارت مطلقه امام حسين، زيارت هفتم، ص430.
39) موسوعه كلمات الامام الحسين، ص402 و نيز ر.ك: كامل ابناثير، ج2، ص 563.
40) بحارالانوار، ج45، ص12.