جهاد، خشونت، شهادت، حماقت؟!
جنگیدن بدون قساوت قلب و کینه شخصی و حتی بدون هوسِ پیروزشدن و حب غلبه؛ جنگیدن برای وظیفه و نه برای نتیجه، جهاد و نبرد با صبغه رحمت و رحمانیت و در پاسخ به کسانی که دیروز و امروز و فردا، جهاد را خشونت و شهادت را حماقت دانستهاند.
آنان که بدون موضع علیه ظالم، مظلوم را دعوت به صلح و سازش با ظالم میکنند، با هر ادبیات و قیافهای سخن گویند، بیشک دستشان در دست ظالمان است. آن کس که بدون داوری علیه ظلم و بدون تصریح به موضع و داوری میان ظالم و مظلوم، طرفین! را به صلح! دعوت میکند، جز توجیه ظلم، کاری نکرده است. نمیتوان پیش از تعیین تکلیف ظالم و مظلوم، دو طرف ماجرا را با یک لحن، دعوت کرد که آرام بنشینید و خشونت نکنید! این کار، امضاء ننگین در پای ظلم موجود و محافظهکاری بیشرمانه و عوامفریبانه برای حفظ نامعادلهها و نابرابریهای موجود است. دعوت ظالم و مظلوم به گفتوگو، بدون تعیین ظالم و بدون ایستادن در کنار مظلوم، خیانت است یا حماقت، و این بود کاری که عافیتپرستان در آستانه عاشورا میکردند و رسماً امام حسین(ع) را موعظه کردند که آقا بالاخره، آنان کارهایی کردهاند ولی در هر صورت، دیگر وضعیت همین است، دست نگه دارید و تسلیم شوید!! این نوع دعوت به صلح، پیش از تعیین تکلیف ظلم، هرگز وجهه رحمانی دین نیست بلکه یک بدعت و توجیه ستم و نابرابری است.
فرهنگ جهاد برای رحمت و عدالت، از عاشورا آغاز نشد. بسیار پیش از آن و در جنگهای تحمیلی بر امیرالمؤمنین(ع) و حتی در جنگهای خلیفه سوم با کفار که شاید امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در آن شرکت کرده باشند، این منطق دیده شد. در سراسر مبارزات سیاسی و اجتماعی امام حسین(ع) این پیام، پیدا بود که مجاهد، تشنه خون نیست و جنگیدن، نه آرزوی ما بلکه وظیفه ماست و هر گاه وظیفه شد، به عنوان آخرین راه حل، دیگر بدون هیچ شک و ضعفی، میجنگیم و در دریای خون، غوطه میزنیم. جنگیدن بدون قساوت قلب، هنر بزرگِ مجاهدان راه خداست. در نبردهای بسیار پیش از عاشورا نیز از امام حسین(ع) ثبت شده و این یکی از هزاران است:
ابنقحطبه قهرمانی از شمشیرزنان دشمن، در گرماگرم معرکه به امام حسین(ع) یورش آورد. امام(ع) شمشیر را چنان سریع زدند که هر دو پای او در یک لحظه، قطع و نقش بر زمین شد. در جنگهای تن به تن، در چنین موقعیتی مرسوم بود که ضربه آخر یا تیر خلاص میزدند؛ این عرف بود و کسی آن را ناجوانمردی نمیدانست. اما امام حسین(ع) به بالای سر او آمدند. گمان میکنید نخستین کلمهای که دشمن شکستخورده از امام حسین(ع) میشنود، چیست؟ درسی بزرگ برای آنان که تفاوت جهاد و شهادت اسلامی با خشونت و حماقت را نمیفهمند.
امام حسین(ع) از او پرسیدند: آیا کمک میخواهی؟ او آمده بود تا حسین(ع) را بکشد و آقا میپرسند: میگذاری کمکت کنم؟ میگوید: آری. بگو مرا ببرند. امام(ع) به جای تیر خلاص، رو به سپاه دشمن میگویند: بیایید او را ببرید.
جنگ بدون کینه، صلح بدون ظلم
آری؛ جهاد بدون خونآشامی، کشتن و کشته شدن بدون لذت بردن، جنگ بدون تعصب و برتریطلبی دنیوی، تنها برای رهایی، رشد و تکامل بشر و رفع موانع رشد از سر راه بشریت، دستورالعمل جهادی اسلام حسین(ع) است؛ از جنگ لذت نمیبریم ولی برای دفاع از کرامت و رشد بشر، حتی به جنگ نابرابر عاشورایی تن میدهیم. این منش امام حسین(ع)، مخصوص کربلا نبود.
نمونه دیگر، به دوره جوانی امام حسین بن علی(ع) باز میگردد؛ دورهای که امام حسن(ع) و ایشان، بیست و هفت یا بیست و هشت ساله است و زمانه، زمان خلیفه سوم است که مسلمانان در بخشی از ایران با بقایای ساسانی میجنگیدند و پیش میرفتند. بخشی از ایران در زمان خلیفه دوم و بخشی در عصر خلیفه سوم، فتح شد. بر اساس نقل یکی از مورخان اهل سنت، دستکم در یک مورد، امام حسن(ع) و امام حسین(ع)، در جنگ آزادیبخش شرکت کردهاند. در این جنگ، فرمانده سپاه مسلمانان با فرمانده ارتش ساسانی، قرارداد متارکه و آتشبس امضاء کردند اما شبانگاه، فرمانده اموی علیرغم امضای آتشبس، به نیروهای دشمن شبیخون زد و اردوگاه آنان را فتح کرد ولی این پیروزی، یک شکست اخلاقی بود.
امام حسن(ع) و امام حسین(ع) به فرمانده ارتش عربی مسلمانان، اعتراض کردند که: این، شیوهای کثیف بود و آنگاه اردوگاه را به نشانه اعتراض علیه فرمانده عرب، ترک کردند و به مدینه باز گشتند. استدلال ایشان، آن بود که این روش جهاد اسلامی و منش مجاهد نیست. جهاد آری، اما پیمانشکنی و پیروزی به هر قیمت، نه. پس جنگ را نیمهکاره گذاردند و به مدینه بازگشتند و ماجرا را به پدر بزرگوارشان، علیبنابیطالب(ع) (که خلیفه نبودند)، گزارش کردند، پس آن روز امام علی(ع) به همین مناسبت در مسجد، بر منبر رفته و فرمودند: آری، این، جهاد اسلامی نیست و ما این شیوه را نمیپذیریم.
پیروزی به این قیمت را نخواهید و در جنگ نیز مبادا شرف و انسانیت و اخلاق را برای غلبه بر دشمن، زیر پا بگذارید. این همان آموزه است که در درجه نخست، وظیفهمحور و مأمور به تکلیف باشید، نه به نتیجه، پس مجاهد، پراگماتیست نیست و سوداگرانه چرتکه نمیاندازد. برای هدفی مقدس بجنگید و با هر شیوهای نمیتوان به هر هدفی رسید؛ با شیوه درست به سوی هدف درست باید حرکت کرد.
امامِ یقین و دفاع از عقلانیت انتقادی
بُعد چهارم، وجه نگاه اسلامی امام حسین(ع) به عقلانیت و عقلگرایی انتقادی، به دور از جزمیت و تعصب و پشت به شکاکیت و آشفتگی و عقلگریزی است. فرمودند: اگر هر آن چه عالمان و متفکران میگویند، بیاستثنا درست میبود، جنون تکبر به سراغشان میآمد و تواضع نظری را بالمره ترک میگفتند، پس در پی متفکر بیخطا نشد بلکه در جوامع بشری و میان بشر عادی، حداکثر به دنبال کسانی باشید که اشتباهاتشان از دیگران، کمتر است.
انما العالِمُ مَن یَکثُر ثَوابُه؛ عالم، کسی است که تشخیصهای صحیح او بیشتر باشد، نه آن که همهچیزدان و خطاناپذیر باشد. سیدالشهدا(ع) در این عبارت به معضل تاریخی مطلقسازی از خود و مطلقکردن علم محدود و عقل ناقص بشری اشاره میکنند که عامل اصلی انتقادناپذیریها و تعصبهای ما همین خودمطلقبینی ماست.
حضرت امام حسین(ع) در این عبارت میفرمایند: همه، همواره ذهن خود را به روی حقایق تازه و تازهتر باز بگذارید و هرگز دریچه ذهن را به روی سخن دیگران نبندید، همواره در حق خود، احتمال خطا دهید. این خطاپذیری و تواضع علمی و ترک عُجب و گشودگی اخلاقی و منطقی به روی نقد و نوآوری البته با شکاکیت جدید غربی و عزل عقل به شیوه کانتی و نوکانتی که امروز در دنیای فرهنگ و فلسفه غرب رایج شده، هرگز یکی نیست. این گشودگی به معنای شکاکیت نیست، انتقادپذیری اسلامی، عصبیت و جزمیت را نفی میکند و خطای بشر را به رسمیت میشناسد.
چنین تعابیری در کلام امام حسین(ع) و اهل بیت(ع) بارها آمده و نشان میدهد جریان وسیعی که با ادبیات دنیاگرا و سکولاریستی و بر اساس اصالت نفس، مفهوم جهاد و شهادت را در کنار تعصب و خرافه و جزمیت و ماجراجویی و خشونتطلبی و چنین کلماتی به کار میبرند و همه ارزشهای بزرگ انسانی و فداکاری همه مجاهدان تاریخ را، به نام جزمگرایی و بنیادگرایی میکوبند، چگونه سفسطه میکنند و مآلاً فرهنگ یزیدی را به نام اسلام مینویسند.
در منطق امام حسین(ع)، ایمان، نه تعصب، بلکه ضد تعصب و جزم بدون برهان است. نباید گفت که هر کس شکاک و فاقد یقین نیست، جزمی و متعصب است؛ چنانچه نباید گفت هر کس لیبرال نیست، فاشیست است و متقابلاً نباید گفت که هر کس جزمگرا نیست، لیبرال است؛ این دیدگاهها از هر دو سوی، افراطی و نادرست است.
به رسمیت شناختن علم بشر و در عین حال، محدود و تدریجی دانستن آن و خطاپذیر دانستن معرفت انسانی، هر دو در فرمایشات امام حسین(ع) آمده است و امروز به ویژه به این موضع دو بعدی و جامع معرفتشناختی صاحبِ عاشورا باید توجه کنیم و بدانیم که میتوانیم و باید مجاهد و شهادتطلب و در عین حال، خطاپذیر و نقدپذیر باشیم. میتوان جزمی و متعصب نبود ولی مجاهد شهادتطلب بود. محدود و خطاپذیر دانستن معرفت بشر با یقین مجاهد و مشروعیت شهادت چه منافاتی دارد؟!
یقینطلبی، بنیادگرایی یا لقاح معرفت؟
این قبیل روایات که از سیدالشهدا(ع) و سایر اهل بیت(ع) به دفعات رسیده است برای کسانی بیشتر معنادار خواهد بود که نوسان میان معرفتستیزی و جزماندیشی را در فلسفه غرب و در آثار شرقی ملهم از غرب خوانده و دیدهاند که چگونه هر نوع یقین منطقی را که در عمل به جهاد و شهادتطلبی ختم میشود معادل با مفاهیمی چون جزمگرایی و بنیادگرایی قرار دادهاند.
این قبیل روایات حسینی برای این افراد معنادارتر است تا دوستانی که در این مقولات، سابقه ذهنی ندارند. امام حسین(ع) فرمودهاند: الْعِلْمِ لِقَاحُ الْمَعْرِفَة وَ طُولُ التَجَارِبِ وَ زِیَادَة فِی الْعَقْلِ، نگاهی کاملاً واقعبینانه، انتقادی و آسیبشناسانه به عقل و معرفت بشر، بی آن که به شکاکیت و آنارشیزم معرفتی تن دهد و شکاکانه هیچ چیز را نه معلوم بالفعل و نه بالقوه، ندانسته و همه چیز را با همه چیز مساوی بخواند!
به هر سه تعبیر حضرت امام حسین(ره)، توجه معرفتشناسانه کنید: تعبیراتی چون لقاح معرفتی، طول تجربه و نیز کم و زیادی در عقل، دقیقاً نشانِ گشودگی به ساحت رشد بشری است، نه نشان بنبست بودن معرفت.
این تعبیرات، یعنی که ایشان علم بشر را محصول آمیزش اندیشهها و نوعی لقاح معرفتی میدانند و به نقش تجربه بشری در رشد علم و ارتقای معرفت بشر، تأکید میکنند و از طول تجارب و انباشته شدن تجارب بشری بر یکدیگر میگویند، پس عقل را یک شیء جامد، مسقف و ثابت نمیدانند، زیرا در غیر این صورت زِیَادَة فِی الْعَقْلِ، بیمعنا بود.
این سه رکن، تغییر تدریجی عقل بشر، نقش تجربه انباشته بشری در معرفت و علم و لقاح و آمیزشی بودن و اجتماعی بودن علم و معرفت در نگاه امام حسین(ع)، که شرح حال معرفت عادی بشری (نه معرفت وحیانی) است، نشان میدهد که گرایش اسلامی در علمالمعرفة و اپیستمولوژی چیست.
پس عنصر شهادتطلبی مطلق را باید به درستی شناخت که ذرهای شک در آن راه نداشت و آنچه در ظهر عاشورا گذشت، در تضاد قطعی با شک بود و باید معرفتشناسانه نیز بررسی شود.
ظهر عاشورا، مجسمه تاریخی یقین است و دیدیم که این نگاه چگونه در عین حال، علم و معرفت بشری را قابل زیادت و رشد میبیند و عقلانیت را به گونهای متفاوت با جزمیت، تعریف میکند و راه نقد و شک و آمیزش فکری اجتماعی و رشد و تحول و پرسش و پاسخ و تجدید نظر را در حوزه عقل اسلامی، باز میگذارد، بیآنکه به سفسطه و شکاکیت و به نفی عقل و آنارشیزم معرفتی تن دهد. مرز یقین با تعصب همینجاست.
جنایتکار و قدیس؛ در ترازوی کدام داوری؟
اتفاقی که در معرفتشناسی جدید غرب رخ داد، فقدان تفکیک میان شکاکیت با عقلانیت انتقادی و تفکیک میان جزمیت با یقین معرفتی بود. ابتدا به نام روشنگری، پرچم دیکتاتوری مطلقه عقل را برافراشتند و نفی وحی، نفی شهود بشری، و حتی تضعیف کامل تجربه حسی بشر را نتیجه گرفتند و امروز به نام نقد عقل، عاقبت در ورطه نفی عقل و نسبیگرایی افراطی نیز افتاده و شکاکیت و لاادریگری و منطقهای شخصی غیر قابل تعمیم، بر همه معارف مسلط شده است. مبنای این پلورالیزم، نه امکان تکثر و تنوع عقلانی بلکه نفی هر گونه معیار برای هر نوع داوری است. این وضعیت، به حذف عقل از صحنه فرهنگ بشر، شبیهتر بوده و نتیجه عملی آن روشن است.
با لاادریگری، عملاً احمقها و نوابغ در یک سطح معرفتی قرار میگیرند و دانا و نادان، گاه به یک اندازه، حق اظهار نظر و تصمیمگیری و حتی حق حاکمیت خواهند یافت، چنان که در عوالم رسانه و سیاست جهانی میبینیم. در این منطق، جنایتکار و قدیس، ارزش مساوی میآبند؛ اندیشه عدالتخواهی و شرافت انسانی با اندیشه نظریهپردازان هموسکسوئل و همجنسباز، به یک اندازه اندیشه بوده و به یک معنا و یک اندازه، محترم شمرده میشوند.
و این است که در تفکر لائیک، دولتها نسبت به هر دو گرایش اخلاقی و غیراخلاقی، باید بیطرف باشند و هیچ یک را تقویت و یا تضعیف نکنند. در این منطق، عالَم، بازار مکاره است و همه گرایشات به یک اندازه، محترم خواهند بود. اما در منطق معرفتی امام حسین(ع) میتوان تدریجی بودن، نسبی بودن، بشری بودن و تکاملپذیر بودن معرفت بشر را پذیرفت و در عین حال، در دام آنارشیزم اخلاقی و معرفتی در نغلتید.
فرهنگ حسینی را بشناسیم و به خطرات اندیشهای بیندیشیم که از علم، آلت قتاله ساخت و به جان بشر افتاد و سپس به نام بیطرفی علم، توانست علم را از اردوگاه انسانیت، خارج و در جبهه مقابل، چونان جیرهخوار جباران تاریخ و ابزار دست سرمایهپرستان و قدرتمداران جهان، به کار گرفت و از تقسیم مساوی حاکمیت میان اندیشههای سیاه تاریخ با اندیشههای آزادیبخش، به تساوی دفاع کرد و میکند.