به گزارش گروه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، چندی پیش «کاسپار واینبرگر» وزیر دفاع پیشین آمریکا خاطرات خود را در کتابی تحت عنوان «مبارزه برای صلح» منتشر ساخت.
واینبرگر در سالهایی تصدی پست وزارت دفاع آمریکا را برعهده داشت که منطقه خلیج فارس شاهد رویارویی نظامی ایران و عراق بود. وی که از صاحبان کمپانی «بکتل» بود در بسیاری از سرمایه گذاریهای کمپانیاش در منطقه خلیج فارس ذینفع هم بود؛ لذا توجه او به رویدادهای منطقه، از این رو نیز حائز اهمیت است.
وی در طول خدمت خود، به چهرهای ضد ایرانی مشهور شد، تا جایی که یک بار علنا پیرامون «لزوم سرنگونی حکومت جمهوری اسلامی» اظهارنظر نمود.
فصل آخر کتاب «مبارزه برای صلح» مربوط به خاطرات نویسنده از درگیریهای آمریکا در خلیج فارس میشود که او نام «پیروزی در خلیج فارس» را بر آن نهاده است.
مطالعه این بخش از خاطرات وزیر دفاع پیشین آمریکا به دلایلی حائز اهمیت فراوان است؛ نخست آنکه به وضوح دخالت ابر قدرت سلطه طلب غرب را در جریان حوادث جنگ تحمیلی و خلیج فارس نشان میدهد. این دخالتها به منظور عدم دستیابی جمهوری اسلامی ایران به اهدافش در جنگ صورت پذیرفته است؛ دیگر آنکه بر اطاعت بیمارگونه شیوخ خلیج فارس از آمریکا صحه میگذارد. همچنین کیفیت اختلافات دولت آمریکا با کنگره این کشور و تضاد جناحهای درگیر در سیاستگذاریهای شیطان بزرگ نیز یکی دیگر از موضوعاتی است که از درون خاطرات واینبرگر به دست میآید.
مطالعه فصل آخر خاطرات وزیر دفاع پیشین آمریکا از نگاه دیگر حایز اهمیت است و آن بررسی سلسله حوادثی است که در آخرین برهه جنگ تحمیلی تا قبل از پذیرش قطعنامه 598 از سوی ایران اتفاق افتاد.
از آنجا که نگارش خاطرات یکی از وزرای تندرو دولت ریگان قطعا نمیتواند خالی از بغض و حقد او نسبت به انقلاب اسلامی ایران باشد.
بدیهی است، منظور از انتشار فصل آخر کتاب خاطرات واینبرگر، رهیابی و دستیابی به حقایق و واقعیتهای جنگ از زبان دشمنان انقلاب اسلامی ایران است و بدین لحاظ بسیاری از ادعاهای نویسنده نمیتواند اساسا مورد تایید باشد. خواننده کافی است توجه نماید، آنچه که مطالعه خواهد کرد، از زبان «کاسپار واینبرگر» وزیر دفاع دولت رونالد ریگان به رشته تحریر در آمده است.
کاسپار واینبرگر وزیر دفاع اسبق آمریکا
*موقعی که کویت برای اولین بار پرسید که آیا امکان دارد پرچم آمریکا را در کشتیهای خود به اهتزاز در آورد، (تغییر پرچم) فکر کردم عکسالعمل اولیه ما ضعیف است؛ چرا که پیشنویس تلگرام وزارت خارجه به کویت میگفت این تغییر پرچم با توجه به قوانین آمریکا حدود شش ماه طول خواهد کشید و اینکه ما فقط تعداد کمی کشتی برای کمک به آنها در اختیار داریم. در حاشیه این پیشنویس نظر دادم که پاسخ ما خیلی ضعیف است؛ ولی حداقل منبع امیدی برای کویت خواهد بود. من میدانستم که رسیدن متن جدید تلگرام از وزارت خارجه بعد از طی تمام مراحل مربوطه، مدت زیادی طول خواهد کشید.
بزودی مباحثات شکل تازهای به خود گرفت. با اینکه وزارت دفاع به اطلاع کویت رساند که تغییر پرچم میتواند زودتر از شش ماه صورت پذیرد، کویت تقاضای خود را تغییر داد. بدین صورت که شش نفتکش خود را نه تنها تحت حفاظت کاروانهای آمریکا، بلکه زیر پرچم آمریکا قرار دهد و پنج نفتکش دیگر خود را زیر پرچم و حفاظت شوروی قرار دهد. به نظر من بیعلاقگی ما در عکسالعمل اول خود نسبت به کویت باعث شد که دولت کویت به روشها روی آورد. این تغییر برای ارضاء نگرانیهای شدت گرفته در کویت از تکیه بیش از حد به حمایت آمریکا نیز بود. دلیلی که دولت کویت ارائه کرد، این بود که شوروی اعلام کرده تنها کاری که کویت باید انجام دهد، این است که پرچم کویت را پائین کشیده و پرچم داس و چکش را به اهتزاز در آورد و لازم نبود که مثل ما کویت را شش ماه منتظر نگه دارد. بنابراین من احساس کردم اگر میخواهیم مسئول پشتیبانی هر یازده نفتکش کویتی باشیم، باید این تغییر پرچم را بدون توجه به تشریفات آن در آمریکا انجام دهیم.
در اوایل مارس، سندی چارلز؛ مدیر امور خاور نزدیک و آسیای جنوبی، که گزارشات خود را به ریچ آرمیتاژ؛ معاون وزارت دفاع و فرمانده اسکیپ ماینر، و افسر مسئول میز خلیج فارس میداد، تلگرامی از سفیر ما در کویت؛ تونی کویئنون درباره تقسیم محافظت کشتیهای کویتی با شوروی دریافت کرد.
( پنج نفتکش شوروی، شش نفتکش آمریکا) سندی و اسکیپ با درک اهمیت این پیام فورا یادداشتی کوتاه برای من در میز گرد هفتگی که با بقیه اعضای کابینه برای صرف صبحانه در فردای آن روز داشتم، فرستاد. این یادداشت شامل ادامه بحثهای عمومی راجع به تغییر پرچم (که وزارت دفاع و شورای امنیت ملی، موافق؛ و وزارت خارجه مخالف آن بود) و راهحلهای این موضوع میشد و به من پیشنهاد میکرد که آمادگی خود را برای محافظت از تمام یازده نفتکش کویتی اعلام داریم، بدون توجه به اینکه این نفتکشها پرچم آمریکا را حمل میکنند یا پرچم کویت را.
کاسپار واینبرگر وزیر دفاع اسبق آمریکا در کنار رئیس جمهور وقت آمریکا
بعد از مباحثات زیاد ولی بیثمر با دیگر اعضای کابینه در هنگام صرف صبحانه - مخصوصا با جرج شوالتز که اصلا با من در این ماموریت موافق نبود- به رئیس جمهور تلفن کردم و پافشاری نمودم تا به کویت اعلام کنیم که از هر یازده نفتکش این کشور محافظت خواهیم کرد، آن هم بدون توجه به رنگ پرچمها، این موضوع برای من روشن بود که برافراشتن پرچم آمریکا بر فراز کشتیهای کویتی از نظر سیاسی خیلی مشکل بود.
ولی هیچ نیازی به تعبیر توان نیروی دریایی ما برای محافظت کشتیها نداشت. همچنین به نظر من احتیاجی به برافراشتن پرچم آمریکا بر روی کشتیهای کویتی نبود؛ بلکه مهمترین نکته دفاع از حق بیگناه و تامین امنیت عبور و مرور بینهایت مهم کشتیهای تجارتی در آبهای بینالمللی بود و اینکه با قبول پشتیبانی از این کشتیها موقعیت را به دست روسها ندهیم.
فرانک کارلوچی، به عنوان مشاور امنیت ملی به اهمیت حیاتی «موافقت با تقاضاهای کویت» پی برده بود و سعی داشت تا ثابت کند در این قضیه، ما راه حل مطمئنی برای مشکل نفتکشهای کویتی پیدا کردهایم.
رئیس جمهوری قبول کرد که باید از تمام کشتیهای کویتی حمایت کنیم و من این موضوع را در اوایل مارس به اطلاع دولت کویت رساندم. کویت که از قبول حمایت ما از کشتیهای تحت حمایت پرچم این کشور کمی غافلگیر شده بود، در اوایل آوریل اعلام کرد که هر یازده نفتکش خود را تحت حمایت آمریکا قرار داده و پرچم آمریکا را بر فراز آنها به اهتزاز در خواهد آورد.
ثبت مجد و تغییر پرچم کشتیهای خارجی به آمریکایی، جریانی نسبتا ساده دارد و کاملا در قوانین ما پیشبینی شده است. در بسیاری از موارد این عمل به صورت عکس انجام میگیرد، یعنی بسیاری از صاحبان کشتیهای آمریکایی ترجیح میدهند که تحت پرچم کشور دیگری باشند و این به خاطر فرار از مالیات و قوانین ایمنی آمریکاست. به هر حال گارد ساحلی، کمک بسیاری کرد و من هم هر جایی که توانستم دستور چشمپوشی از قوانین را دادم تا این گونه مسائل باعث کندی عمل و عقب افتادن عملیات نشود.
من قبلا در مورد این ماموریت با ژنرال جرج کرایست؛ فرمانده کل ستاد فرماندهی مرکزی آمریکا، بحث کرده بودم. به خاطر اینکه از قبل نگران ماهیت حمله به کشتیها در خلیج[فارس] بودیم، تصمیمات نظامی عاقلانه و حسابشدهای در پیشبینی احتمالات ممکن لازم بود. از جمله در مورد محافظت از تمام کشتیها و نفتکشهای حامل پرچم آمریکا در منطقه خلیج[فارس] در نتیجه ما قبلا نقشه و چارچوب خوبی برای این ماموریت در نظر گرفته بودیم که حتی مقدار نیروهای لازم در منطقه برای چنین حفاظتی را نیز در بر میگرفت.
اما در ابتدا نیروی دریایی اصلا علاقهای به این ماموریت نداشت؛چرا که بیم داشت این امر بسیاری از نیروهایش را از تعهدات دراز مدت موجود منحرف سازد؛ و مخارج سنگینی داشته باشد و به تلفات جانی و از دست رفتن تعدادی از کشتیهایش منجر شود.
من به نیروی دریایی فهماندم که آمادگی آنها برای محافظت از این تجارت مهم؛ بسیار حیاتی میباشد و راهی که ما و کویت انتخاب کردهایم، یکی از بهترین طرق جلوگیری از عملیات دشوار و پر از ریسک بعدی آمریکا، در صورت بسته شدن خلیج[فارس] از سوی ایران است.
حتی بعد از تصمیم رئیس جمهور، اعتراضهای متعدد دیگری از جانب نیروی دریایی عنوان میشد، مخصوصا درباره مقدار نیروهایی که من برای این عملیات لازم میدیدم. این اولین باری نبود که من در هنگام بسیج قوا به نیروهای پیشنهاد شده توسط دست اندرکاران افزوده بودم. من همیشه میگفتم که باید از عاقبت کسانی که دیر و کم اقدام کردهاند، عبرت بگیریم.
همچنین برای پیشگیری از مجادلههای کنگره و سایرین که احتمالا میخواستند ما از کشورهای هم پیمان خود برای به دوش کشیدن این بار کمک بگیریم، پیشنهاد کردم تا تماسی با انگلستان و دیگر اعضای ناتو برقرار شود تا آنها نیز آمادگی کمک به ما را در این عملیات محافظتی داشته باشند.
کاسپار واینبرگر وزیر دفاع اسبق آمریکا
من در کنار این برخورد نظامی، قویا مشوق یک ابتکار دیپلماتیک بودم تا از طریق هر کانال موجود، ایران را متقاعد سازیم که برای برقراری آتش بس با عراق به مذاکره بنشیند پا فشاری من بر این بود که باید به ایران فشار آوریم تا خود را با اصول قطعنامه 598 شورای امنیت سازمان ملل متحد وفق دهد. این قطعنامه در آن زمان مورد بحث بود و بعد در تابستان 1987 به تصویب رسید.
598 خواستار برقراری آتش بس بین ایران و عراق و بازگشت نیروهای دو طرف به مرزهای خود، مبادله اسرا و تشکیل مجمعی بین المللی برای پیدا کردن علل آغاز جنگ بود.
در هر مرحله ما سعی داشتیم تا از هر نفوذ کوچکی که در مورد ایران برخوردار بودیم استفاده کرده و ایران را به قبول قطعنامه تشویق کنیم؛ و کشورهایی را نیز که نفوذ بیشتری روی ایران داشتند، به این تلاش خود ملحق سازیم عراق بلافاصله این قطعنامه را پذیرفت ولی ایران، طبق رویه معمول دولت امام خمینی، دائما خواستار نابودی صدام حسین رئیس جمهور عراق و استقرار یک حکومت اسلامی در آن کشور، و دریافت میلیاردها دلار غرامت جنگی و دیگر تقاضاهای بی معنی و ناممکن دیگر بود.
با توجه به قوانین آمریکا، برافراشتن پرچم آمریکا بر روی کشتیهای کویتی احتیاج به رضایت سازمانهای دیگری مانند گارد ساحلی و اداره کشتیرانی داشت. از این رو به کویت توصیه شده بود که هر چه سریعتر این مراحل را شروع کند که این دولت نیز آن را آغاز کرد و قرار بر این شد که اولین نفتکش در ماه ژوئیه ثبت شود و پرچم آمریکا برفراز آن به اهتزاز درآید.
نقشه این بود که هر نفتکش کویتی توسط دو کشتی آمریکایی اسکورت شود یکی در جلو و دیگری در عقب و این دو کشتی اسکورت نفتکش کویتی را در تمامی مسیر از پایین تنگه هرمز منطقه باریک منتهی الیه جنوبی خلیج فارس همراهی کنند؛ از کنار پایگاههای دریایی ایران عبورش دهند و به بندر امن شهر کویت برسانند.
ولی خیلی زود و علی رغم اینکه حزئیات عملیات را بارها به اطلاع کنگره رسانده و حساسیت و حیاتی بودن حمایت از کویت را بیان کرده بودیم، باز هم با اعتراضات کمیسیونهای کنگره رو به رو شدیم.
وقتی ما برای اولین بار قصد خود را برای تغییر پرچم نفتکشها اعلام کردیم، آراء اعضای کنگره از مثبت تا بی تفاوت در تغییر بود و حتی یکی از اعضای کمیسیون روابط خارجی سنا، پیشنهاد نمود تا قانون تغییر پرچم را برای تسریع کار تغییر دهیم. ما در وزارت دفاع، سعی زیادی کردیم تا کنگره را در جریان جزئیات امر قرار دهیم ولی معمولا آنها وقت گوش دادن به این جزئیات را نداشتند در آن زمان اعضای کنگره مشغول سر هم کردن کمیسیون تحقیقاتی برای رسیدگی به ماجرای ایران کنترا بودند.
یکی از خواستهای مصرانه کنگره، این بود که رئیس جمهور طبق مصوبه اختیارات جنگی به کنگره اطلاع دهد که نیروهای ما به موقعیتی اعزام میشوند که با عملیات خصمانه روبرو هستند. چنین اطلاعی، به کنگره این اختیار را میدهد تا در هر زمانی که به خواهد عملیات را متوقف کند.
ولی رئیس جمهور آمریکا بر این عقیده بود که همکاری آمریکا و کویت در موقعیتی نیست که مشمول قانون اختیارات جنگی شود.
وی مانند پنج رئیس جمهور قبلی آمریکا، معتقد بود که این قانون که در سال 1973 به تصویب رسید با قانون اساسی آمریکا مغایر است و چنین محدودیتهایی در مورد قدرت رئیس جمهور نه تنها عاقلانه نیست، بلکه ریسک بزرگی برای نیروهای نظامی، میباشد.
با شکلگیری و توسعه سیاست ما در خلیج فارس به نظر میرسید که قانون اختیارات جنگی به سلاحی سیاسی تبدیل خواهد شد که میتواند موجب از بین رفتن بی دلیل بسیاری از اعضای ارتش ما شود. ماموریت حفاظت از کشتیهای تحت پرچم آمریکا و سعی در باز نگهداشتن آبهای بین المللی برای عبور آزاد کالا به وضوح برای آمریکا میخواست که همین کار را بکند ولی امروزه قوانین به یک سری قواعدی اجرای تنزل یافتهاند.
کاسپار واینبرگر وزیر دفاع اسبق آمریکا (نفر وسط در تصویر)
تنها ره آورد دخالت و جلوگیری از سیاست آمریکا در خلیج فارس توسط اعضای کنگره این بود که نیروهای نظامی ما را به خط میانداخت به این ترتیب که اگر مجلس تاریخ معینی برای خروج آنها تعیین میکرد، تنها به نفع ایران تمام میشد. به علاوه این موضوع هم در مورد ایران و هم درباره دوستان عربمان حمل بر عدم جدیت ما میشد. از این رو چنین دخالتی توسط کنگره حتی پیش از آنکه اولین حفاظت را شروع کنیم شکست این ماموریت را نوید میداد.
ما معتقد بودیم که قانون اختیارات جنگی، شامل حال این عملیات نمیشود زیرا با وجود جنگ ایران و عراق، هنوز تجارت در خلیج فارس ادامه دارد. صدها کشتی و هواپیما هر روز مشغول داد و ستد بودند، البته به خاطر نزدیکی جنگ و همچنین به خاطر رفتار غیر مسئولانهای که دولت ایران داشت، احتمال خطر وجود داشت، ولی دنیای تجارت اوضاع را آنقدر تهدید آمیز نمیدید که بازرگانی خود را متوقف سازد.
ما میخواستیم از تجارت حلقه آمریکا محافظت کنیم و در غیاب عملیات مستقیم ایرانیها مطمئن بودیم که نیروهای ما با هیچ گونه عملیات خصمانهای روبرو نیستند. بدین خاطر ما فکر کردیم که قانون اختیارات جنگی شامل حال این وضعیت نمیشود من از اینکه دادگاه، شکایت 110 عضو مجلس از رئیس جمهور و همچنین درخواست آنها برای صدور یک حکم قضایی جهت ملزم کردن ما به پیروی از قانون اختیارات جنگی را رد کرد، خیلی خوشحال شدم.
در ماه ژوئیه اعتراضی دیگر از طرف و زیر جدید نیروی دریایی جمیز وب به من رسید. ولی نوشته بود که ما هیچ وقت موفق به دانستن اینکه کی پیرو شدهایم نخواهیم بود. او اعتقاد داشت که ما اهداف روشنی نداریم و در نتیجه موفق به جلب اعتماد و پشتیبانی را داشته باشیم. او همچنین متذکر شد که من احکام لازمه جنگ را که خود اعلام کرده بودم، زیر پا گذاشتهام این احکام را در یک سخنرانی در نوامبر 1984 در یک نشست مطبوعاتی اعلام کرده بودم. در این سخنرانی شش موضوع را مطرح کردم که عقیده داشتم این احکام لازمه اعزام نیرو است.
شش موضوع مورد نظر به طور خلاصه عبارت بودند از:
1- منافع حیاتی ما در خطر باشد.
2- موضوع باید آنقدر برای آمریکا و هم پیمانان ما مهم باشد که آماده اعزام نیروی کافی برای پیروزی باشیم.
3- اهداف سیاسی و نظامی که میباید تامین کنیم، کاملا مشخص باشد.
4- برای دستیابی به اهداف خود، نیروهایمان را معین کرده باشیم.
5- حتی المقدور از حمایت مردم آمریکا مطمئن باشیم.
6- نیروهای آمریکا تنها به عنوان آخرین چاره وارد جنگ شوند.
جواب جیمز وب به من واضح و ساده بود. هر بار که یکی کشتی تجاری غیر متخاصم بتواند از آبهای بین المللی خلیج فارس بدون اینکه خطر هیچ گونه حمله و زیانی از طرف ایران متوجه آن باشد عبور کند، ما میتوانیم ادعا کنیم که موفق شدهایم من همچنین به جیمز وب اظهار داشتم که حرکت کشتیهای تجاری مهم برای امنیت ما حیاتی است؛ و اینکه آزادی، یکی از اصول اولیهای بود که از هنگام رسمیت یافتن دولت آمریکا همیشه مورد حمایت ما بوده است، و بالاخره به وی متذکر شدم که ما توقعی مجبور به جنگ واقعی میشویم که از محافظت آبهای آزاد بین المللی چشم پوشیم.
اتفاقا من شخصا آقای وب را برای مقام وزارت نیروی دریایی انتخاب کردم ولی فارغ التحصیل آکادمی نیروی دریایی بود و سابقه درخشانی نیز به عنوان یک تفنگدار دریایی در جنگ ویتنام داشت وی همچنین صاحب افتخارات و مدالهای شجاعت در بسیاری از موارد؛ و رهبری عالی در طول خدمت بود.
آقای وب یک رمان نویس و سردبیر عالی نیز هست. من ایشان را بسیار ستایش میکنم و از این بابت بسیار متاسف شدم که در اوایل سال 1988 به خاطر کمبود بودجه، ایشان مجبور به بازنشستگی شدند!
در اینجا مساله دیگری پیش آمد که موجب پیچیده شدن ماموریت ما در خلیج فارس شد. در 17 مه 1987 ، 27/2/1366 عراق به اشتباه، یکی از ناوشکنهای ما را به نام (یو.اس، اس. استراک) مورد حمله موشکی قرار داد. 37 تن از آمریکاییها به طور فجیعی جان خود را از دست دادند و خسارات زیادی نیز به کشتی ما وارد شد. ولی افسران و خدمه این کشتی توانستند با مهارت و از خود گذشتگی فراوان آن را از غرق شدن نجات دهند، با این وجود هیچ چیز نتوانست جایگزین جانهای از دست رفته شود. عراق براستی که اشتباهی جدی مرتکب شده بود، ولی این اشتباه هیچ تغییری در تمایل ما و هم پیمانان ما برای باز نگهداشتن آبهای خلیج فارس نداد و نمیتوانست بدهد.
عراق به وضوح سعی داشت تا به ما ثابت کند این فاجعه صرفا یک اشتباه و حادثه بوده است دولت عراق فورا یک تلگرام عذر خواهی و تسلیت برای خانوادههای قربانیان اشتباه هولناک خود فرستاد و آمادگی خود را برای پرداخت هر گونه خسارت و غرامت اعلام نمود. علاوه بر این عراق درخواست ملاقاتهای نظامی با ما را نمود تا برای جلوگیری از بروز مشکلات آتی بین نیروهایمان در خلیج فارس تصمیماتی گرفته شود. ما موافقت خود را برای تشکیل جلساتی در بغداد، صرفا به همین منظور اعلام کردیم. این جلسات به هیچ عنوان به این خاطر نبود که نشان دهیم ما طرف کشوری را در این جنگ گرفتهایم و یا تصمیم داریم به عراق کمک کنیم. هر دو طرف صرفا قصد جلوگیری از خطر رویارویی اتفاقی در خلیج فارس را داشتیم.
مهمتر اینکه، هر چند ما تغییری در مقررات درگیری خود ندادیم، ولی من به ژنزال کرایست گوشزد کردم که این موضوع را به اطلاع تمام فرماندهان کشتیهای ما برساند که هر یک از آنها مورد حمایت کامل زنجیره فرماندهی قرار دارند و هر کدام از نیروها آزادند تا اقدامات لازم را برای حفاظت از کشتی و افراد خود به عمل آوردند بر اساس این دستور، نیروها مجبور نبودند صبر کنند تا به آنها حمله شود و سپس پاسخ گویند، بلکه میتوانستند در صورت لزوم، اگر فرماندهای احساس میکرد خطری متوجه آنان است، اقدام به حمله کند.
فاجعه ناو استارک باعث شد تا من به خطرات اعتماد کامل به گزارشات اولیه پی ببرم. اولین گزارشی که راجع به استارک دریافت کردم، حاکی از آن بود که کشتی مورد حمله واقع شده ولی تنها تعداد معدودی مجروح بر جای مانده است این قاعده پنتاگون که هیچ وقت روی اولین گزارشها علکس المللی نشان نده پند خوبی است که من از ژنرال وسی آموختهام. در این زمان، اعتراضات کنگره نسبت به ماموریت خلیج فارس بالا گرفت و آنها خواستار اطلاعات جزئی زیادی شدند که برایشان فرستادم این اعتراضات در یازدهم ژوئن در کنفرانس سران هفت کشور صنعتی غرب در ونیز دوباره مطرح شد که رئیس جمهور در مقابل آن، بسیار محکم ایستاد و پشتیبانی و عقیده خود را نسبت به این ماموریت مورد تاکید قرار داد و حاضر به قبول اعتراضات نشد. در تاریخ 30 ژوئن این اعتراضات توسط بعضی از سران کنگره دوباره مطرح شد. اعتراضاتی که تا پانزدهم ژوئیه ادامه داشت. در این تاریخ دمکراتهای سنا سرگرم حل یک مشکل قدیمی پارلمانی خود شده و سرانجام از تمام پیشنهادات خود جهت ممانعت از تغییر پرچمها دست برداشتند.
در 21 ژوئیه، ماموریت حفاظتی ما شروع شد و متاسفانه نفتکشی که ما اسکورت میکردیم، به نام بریج تاون با یک مین دریایی برخورد کرد و صدماتی به آن وارد شد ولی توانست خود را به کویت برساند
ایران همچون هر وقت دیگر که از عملیات برخورد تروریستی مخفی یا طرف ثالث استفاده میکرد، مدعی شد که دست خدا باعث این امر شده است.
ما در نظر داشتیم که پاسخ این عمل را بدهیم ولی تصمیم به خویشتنداری گرفتیم صرفا به خاطر اینکه خسارات وارده جزئی بود و تلفاتی نیز در برنداشت بعد از این موضوع اعتراضات کنگره دوباره مطرح شد ولی من میدانستم که الان موقع توقف نیست. ما فورا امکانات مین روبی خود را تقویت و تقاضای کمک بیشتری از هم پیمانان خود کردیم و برای اولین کاروان از مین روبهای عربستان سعودی، هلیکوپترهای کویتی و غواصان آمریکایی استفاده کردیم تا آبراهی را به سوی کویت پاکسازی کنند.
ایران، با وجود انکار همیشگی همچنان مشغول کار گذاشتن مینهای تازه بود. در حالی که ما منتظر رسیدن مین روبهای آمریکایی بودیم.
هان برنسن فرمانده نیروی خاورمیانهای با دو یدک کش کویتی کابل درازی که بین آنها بسته شده بود مشغول پاکسازی منطقه از مینهای متصل به کف دریا بود. ابتکار این آمریکایی به نحو احسن کارگر شد و ما حتی پس از رسیدن سایر کشتیها و هلیکوپترهای مین روب خود نیز از این روش استفاده کردیم.
ما میدانستیم که مین گذاریهای احتمالا یکی از طرقی است که ایران برای حمله به ما انتخاب خواهد کرد ولی موقعیت ایران گذشته از تجربه و مهارت به شانس هم بستگی داشت. در اصل آدمیرال تام بروکس معاون سازمان اطلاعات دفاعی دنا، که مسئول پشتیبانی اطلاعاتی از آدمیرال کراو بود، در ژوئن 1987 نیروی ویژهای را سازمان داد که ماموریت آن تامین پشتیبانی اطلاعاتی 24 ساعته سازمانهای دفاعی ما در عملیات اسکورت خلیج فارس بود.
این تشکیلات ویژه که به گروه کار خلیج فارس و در بین دوستان و اعضایش به پیک ویگ معروف شد دقیقا پیش بینی کرده بود که مین گذاریهای مسلما یک خطر حقیقی ولی محدود است. از ژوئیه 1987 تا سپتامبر 1988 این تشکیلات کمکهای اطلاعاتی بی ارزشی برای کوششهای موجود در خلیج فارس ارائه داد.
ادامه دهد...