به گزارش 598 به نقل از صراط؛
در همین رابطه اخیراً خبر افتتاح "مرکز بین المللی گفتگوی ادیان ملک
عبدالله" در پایتخت اتریش مخابره شده است. پادشاه از کار افتاده و در حال
احتضار سعودی ها که این روزها حال و روز خوشی هم ندارد، به تازگی به فکر
مسأله گفتگوی ادیان افتاده قصد دارد در این واپسین روزهای دنیوی خود،
ادیان و مذاهب بین الملل را به تفاهم و تقارب برساند!
به گزارش شبکه
سلفی "العربیه"، در مراسم افتتاح این مرکز به اصطلاح گفتگوی ادیان در شهر
وین، علاوه بر سعود الفيصل وزير امور خارجه سعودی ، تعداد کثیری به
نمایندگی از ادیان و فرهنگ های مختلف و همچنین شخصیت های سیاسی و فرهنگی
بسیاری از کشورهای جهان حضور داشتند. این مرکز در سال آینده سه طرح شامل
"تصویر دیگر" ،" پروژه همکاران بین المللی" و "همکاری ادیان برای محافظت از
کودکان" راه اندازی خواهد کرد.
حتی
تصور اینکه وهابیون سلفی و تکفیری های سعودی، ندای گفتگوی بین ادیان و صلح
و دوستی میان فرهنگ ها را سر دهند، بسیار سخت بوده و دور از ذهن به نظر می
آید!
آخر چگونه ممکن است، حکومتی که بعنوان حامی اصلی تکفیری های سلفی
در کشورهایی هم چون عراق، پاکستان، افغانستان، مصر، سوریه، لیبی و... به
شمار می رود؛ اینک داعیه دار گفتگوی فی ما بین ادیان باشد؟!
این حکومت
خانوادگی سعودی بود که بعنوان سرسخت ترین دشمن شیعیان اثنی عشری، فاجعه
کشتار حجاج ایرانی در سال 66 را به راه انداخت؛ حال چگونه است، حکومتی که
بعنوان اصلی ترین مانع وحدت میان فرقین مسلمین به حساب می آید، پرچم گفتگوی
میان ادیان جهان را برافراشته است؟!
اگر
حاکمان آل سعود و مفتیان سلفی این خاندان در گفتار و کردارشان مبنی بر
تقریب مذاهب، صادق بودند؛ به درخواست های مکرر روحانیون و علمای شیعی جهت
مذاکره و مفاهمه لبیک می گفتند؛ نه آنکه با بی توجهی به اصل وحدت میان
مسلمین، با سایر ادیان و اهالی کتاب به گفتگو بنشینند!
جالب آنجاست که
کشورهای اروپایی، از طرفی از وضعیت حقوق بشر در عربستان سعودی اعلام نگرانی
می کنند و از سوی دیگر اجازه تأسیس چنین نهادهای به اصلاح دموکراتیک را به
کشورهای ناقض حقوق بشر می دهند!
این اقدام دولت های غربی یادآور حمایت ها و تشویق های بی حد و حساب آنها از نظریه نام آشنای "گفتگوی تمدن ها" است!
زمانی
که این نظریه از سوی سید محمد خاتمی در مجمع عمومی سازمان ملل مطرح شد،
هیچ کشور غربی و اروپایی نبود که از آن استقبال نکند، چراکه این نظریه در
بطن خود حامل یک پیام روشن برای اروپاییان بود و آن چیزی نبود مگر اینکه؛
ایران از مواضعش عقب نشسته و بدنبال تجدید نظر در آرمان ها و اهداف انقلابی
خویش است!
از آنجا بود که در مدح و ستایش این نظریه کنفرانس ها و
گردهمایی های متعدد برگزار شد و کرسی های نظریه پردازی در این ارتباط در
دانشگاه های سراسر جهان برقرار گردید. تبلیغ و جهانی سازی این نظریه تا
بدان حد پیش رفت که سال 2001 میلادی از سوی سازمان ملل متحد بعنوان سال
گفتگوی تمدن ها نامگذاری شد!
در
این اثنا اما جرج دابلیو بوش، رئیس جمهور سابق آمریکا با نسبت دادن عبارت
"محور شرارت" به جمهوری اسلامی ایران، از دست چدنی غربی ها در لفافه دستکش
مخملی پرده برداشت و ماهیت پلید جناح غرب را بر همگان عیان ساخت!
این امر حاکی از آن است که دوستی و مفاهمه با مستکبرین غربی خیالی باطل بوده و به فرجام مطلوب منتهی نخواهد شد.
فلذا می باید با ایستادگی و حفظ و حراست از آرمان های متعالی و اندیشه های ناب انقلاب اسلامی، در تحقق این مفاهیم کوشا باشیم.