به گزارش 598 به نقل از بولتن، بعد از حوادث انتخابات سال 88، در كنار نام متهميني كه شنيده ميشد، نام دو آقازاده نيز زياد بر زبانها ميآمد: مهدي هاشمي و فائزه هاشمي.
مهدي هاشمي اما بلافاصله بعد از انتخابات به خارج از كشور و به انگليس رفت. در طول اين چند سال، هر گاه از آقاي هاشمي در مورد اتهامات مهدي سؤال مي شد، با دروغ و شايعه دانستن آنها عنوان مي كرد كه در حال حاضر، مهدي براي ادامهي تحصيل و همينطور سركشي از واحدهاي دانشگاه آزاد در انگليس به اين كشور رفته است. موضوعي كه البته بعدتر مشخص شد جفت آنها صحت و واقعيت نداشته است.
از سويي ديگر، فائزه هاشمي نيز بارها در جريان آشوبهاي سال 88، با شركت در جمع آشوبطلبان به ايراد سخنراني و تهييج آنان پرداخت. در اين مورد نيز موضع آقاي هاشمي كاملا بديع و جالب بود. ايشان مجددا با دروغ دانستن اين موضوع بيان كردند كه فائزه براي خريد ساندويج رفته بود!
اما حال، بعد از گذشت چند سال و با نزديك شدن به موسم انتخابات يازدهم رياست جمهوري، به يكباره چرخشي در سياستهاي خاندان آقاي هاشمي به چشم مي خورد. مهدي هاشمي كه تا پيش از اين، از ترس پيگيري قضايي وارد كشور نمي شد، به ايران آمده و روانهي زندان ميشود. فائزه هاشمي نيز با پذيرش اتهامات وارده، براي سپري كردن دورهي شش ماههي حبس خود به زندان اوين رفت.
اين اتفاق به خودي خود آنقدر عجيب هست كه ناخودآگاه اين سؤال به ذهنها خطور كند كه آيا آقاي هاشمي و حاميان وي، اهداف خاصي را از اين موضوع دنبال مي كنند؟ آيا مي توان گفت كه ايشان صرفا به دليل تمكين از حكم قانون، تن به چنين عملي دادهاند؟ اگر چنين است چرا در طول اين سه سال، موضعي كاملا متضاد با شرايط امروزين خود داشتهاند؟ چرا همان سه سال پيش تن به اجراي قانون ندادهاند؟
براي يافتن جواب پرسشهاي خود به سراغ يك منبع آگاه رفتيم. اين منبع آگاه با تأييد اين مطلب كه بدون شك آقاي هاشمي به دنبال اهداف خاصي از اين ماجرا است بيان كرد كه: به نظر مي رسد مهمترين هدفي كه هاشمي و جريان حامي وي از اين ماجرا دنبال مي كنند، بازگرداندن جايگاه از دست رفتهي ايشان باشد.
اين منبع آگاه ادامه داد: در طول حوادث بعد از انتخابات 88، آقاي هاشمي به دليل مواضع غير اصولي و حمايت از سران اصلي فتنه، به شدت جايگاه قبلي خود را در بين مردم از دست داد. به خصوص آنكه افكار عمومي، عملكرد فرزندان او را نيز به حساب سياستهاي شخص ايشان و با موافقت آقاي هاشمي تلقي مي كردند. اين موضوعات موجب شد تا جايگاه هاشمي حتي در بين نخبگان و دلسوزان نظام نيز تضعيف شود. تا جايي كه اعضاء مجلس خبرگان در واكنش به اقدامات وي، آيتالله مهدوي كني را جايگزين ايشان در رياست مجلس خبرگان كردند.
اين منبع آگاه با اشاره به اينكه ادامهي اين روند توسط هاشمي موجب حذف هميشگي وي از عرصهي سياسي و افكار عمومي جامعه ميشد بيان كرد: بنابراين هاشمي بايد براي برونرفت از اين وضعيت، چارهاي ميانديشيد. مخصوصا آنكه به انتخابات رياست جمهوري نيز نزديك ميشويم و با توجه به روحيات خاص هاشمي، وي علاقهاي به تماشاگر صرف بودن ندارند و تمايل دارند كه حتما به صورت مستقيم يا غيرمستقيم در عرصهي انتخابات و سياست كشور، تأثيرگذار باشند.
ابن منبع آگاه ادامه داد: چارهي كار در بازگشت مهدي هاشمي از لندن، و روانهي زندان شدن او و فائزه بود. بهخصوص آنكه اين موضوع ميتوانست به برطرف شدن برخي از ذهنيات مردم نسبت به خاندان ايشان نيز پايان دهد. به خوبي مي دانيد كه باور عمومي مردم بر آن است كه آقاي هاشمي داراي روابط و نفوذ خاص است و به همين دليل در هالهاي از مصونيت قرار دارند و از همين روي، به اتهامات فرزندان وي نيز رسيدگي نمي شود. بنابراين ايشان و جريان حامي وي سعي دارند تا از ماجراي بازداشت مهدي و فائزه، چنين القاء كنند كه اين موضوعات از اساس دروغي بيش نبوده و فرزندان هاشمي نيز با بچههاي مردم تفاوتي ندارند. به همين علت است كه مي بينيد رسانههاي تحت حمايت مادي و معنوي ايشان، در طول اين مدت، سعي كردهاند هر روز با انتشار خبري پيرامون شخص آقاي هاشمي يا فرزندان وي، از اين موضوع بهرهبرداري لازم را بكنند. به اين اميد كه جايگاه از دست رفتهي آقاي هاشمي در افكار عمومي باز گردد.
گفتگوي خبرنگار بولتن نيوز با اين منبع آگاه تا بدينجا تمام شد. اما براي آنكه صحت و سقم نظرات اين منبع آگاه را مورد آزمون قرار دهيم، تصميم گرفتيم سري به روزنامههاي حامي وي بزنيم. دست بر قضا، چرخي كوتاه در اين روزنامهها، نظرات منبع آگاه ما را تأييد كرد. براي مثال روزنامهي آرمان در آخرين شمارهي خود (پنجشنبهي هفتهي پيش) در چندين مطلب به اين موضوع پرداخت. اين روزنامه در مطلبي با عنوان «آيتالله به اوين رفت»، اينگونه نوشت:
«رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام و یکی از ارکان رکین پیروزی انقلاب و استمرار آن عصرگاه سهشنبه مهمان ویژه اوین بود. یکی از عالیترین مقامات نظام فارغ از شأن و جایگاه سیاسیاش همانند مردمان عادی به دیدار دو فرزند در بند خود در زندان اوین رفت. آنان که در طول این سالها افسانهها درباره وی و خانوادهاش بافته بودند و او را بهمثابه تافته جدابافته و فراتر از هر قید و بندی عنوان میکردند یکبار دیگر ضربهای سترگ بر ذهنیت معوجشان وارد آمد. فرزندان هاشمی که به زندان رفتند، مغرضین باز از تقلا نیفتادند و آن را ملهم از اغراض و اهداف خاص و نوعی تاکتیک سیاسی خواندند، مهدی هاشمی که به بیمارستان رفت بهانهها تراشیدند و آن را صوری خواندند و چنین گفتند که برای دیدار با آیتالله چنین برنامهای تدارک دیده شده اما حضور هاشمی در اوین باطلالسحر اراجیفبافیهای آنان بودند. هاشمی به عینه ثابت کرد بر گفته خود مبنی بر «فرزندان من با فرزندان مردم فرقی ندارند»، پایبند است و شأن و جایگاه فراقانونی برای خود قائل نیست.»
تا اينجا شايد هنوز هم به يقين نرسيده باشيد. اما مطلب بعدي كه در حقيقت تكميلكنندهي پازل فوق است، بهوضوح اين مسأله را مشخص ميكند. در مطلب بعدي كه به قلم صادق زيباكلام نگاشته شده، به مسألهي سياست اصلي هاشمي، يعني تقويت جايگاه اجتماعي وي اشاره شده است. هرچند كه وي سعي ميكند با اتخاذ سياست يكي به نعل و يكي به ميخ، اندكي از شدت و صراحت سياست فوق بكاهد. زيباكلام مينويسد:
«اساسا نوع رفتار آیتالله هاشمی پس از اتفاقات اخیر عملا به نفع جایگاه اجتماعی ایشان تمام شده است، البته این نتیجه بدون اینکه ایشان در فکر سود و ضرر این اتفاقات باشند، حاصل شده است چراکه مطالب زیادی علیه آیتالله هاشمی توسط برخی اصولگرایان و بهویژه تندروهای اصولگرا در فضاها و رسانههای مختلف مطرح بوده و بعد از 22خرداد سال1388 حجم این بیحرمتیها هم افزایش پیدا کرده است که فکر میکنم این اتفاق تا حد زیادی جلوی این بیحرمتیها را گرفت به طوری که حتی مردم عادی هم مشاهده کردند آیتالله هاشمی در هر دوره و با هر فشار موجود و در هر بحرانی بسیار معقولانه عمل میکنند... بنابراین فکر میکنم خیلی از مردم فهیم و عمیق ایران، قطعا این رفتار ایشان را خواهند ستود؛ ملاقاتی که آیتالله با فائزه هاشمی داشتند، بعد از چند هفته بود و ملاقات قبلی با مهدی هاشمی هم در بیمارستان روی داد. من این رفتار را برای آقای هاشمی «بازی دو سر سود» نام نهادهام...»
وي سپس ادامه ميدهد:
«جایگاه مردمی ایشان هم به اعتقاد من روز به روز در حال گسترش است. آن 10میلیون رای که در سال 84 به آقای هاشمی داده شد، مبین خیلی از مسائل بود، به عبارت دیگر آن آرا در حالی بود که حجم گستردهای از تبلیغات منفی دروغ از جانب تندروها علیه ایشان شکل گرفته بود. یعنی آن تعداد بیشتر افراد تحصیلکرده و فرهیخته و نخبه جامعه بودند و اگر اکنون هم به ماجرا نگاه کنیم ظرف این چند سال گذشته، جایگاه آقای هاشمی رفسنجانی به مراتب، اعتبار و وزن بیشتری پیدا کرده...»
حال، اينكه آيا هاشمي موفق ميشود با چنين سياستهايي، وجهه و جايگاه گذشتهي خود را بازيابد، سؤالي است كه بايد آن را از افكار عمومي و آحاد مردم پرسيد. اما آن موضوعي كه فعلا نمود دارد آن است كه حوادثي كه در عرض چند سال گذشته در حوزهي داخلي و خارجي رخ داده، مردم ايران را پختهتر از آني كرده كه به سادگي بتوان آنها را فریب داد.