به گزارش 598، سایت وزارت اطلاعات در گزارشی با اشاره به گسترش تروریسم آمریکایی از طریق کمک به گروهک های تروریستی نوشت: تروریسم، در سطح بینالمللی واژه آشنایی است و تعریف مشخص آن خیلی زود ذهن را به سمت و سوی گروهکها و جریانات مسلحی میبرد که با اهداف و خواستههایی غیر قانونی، علیه دولتها و ملتها جنایت میکنند. اما باید توجه داشت که این پدیده اساساً ریشه در سیاستهای کلان برخی دولتها دارد که منافع خود را در استعمار و سلطه بر دیگر کشورها تعریف کردهاند.
بر همین اساس پدیدهای با نام «تروریسم دولتی» تعریف میشود که بدون شک پایه و اساس گروهکها و جریانات تروریستی را تشکیل میدهد. اگر از منظر پشتوانه و منشاء گروههای تروریستی و منابع حمایتی به مطالعه پدیده تروریسم بپردازیم؛ درمییابیم که گروهکهای جنایتکاری که علیه ملتها اسلحه میکشند، نه تنها از پایگاه اجتماعی و حمایتهای مردمی برخوردار نیستند بلکه هیچگونه منابع درآمدی روشنی در اختیار ندارند. پس این سوال مطرح میشود که منشاء تامین مالی و تسلیحاتی آنها کجاست؟ که سبب میشود این گونه سازمانها در مدتی طولانی به حیات خود ادامه دهند! و هر روز نیز به گستره فعالیتهای خود بیافزایند. این موضوع که اساس شروع فعالیت گروهکهای تروریستی را تشکیل میدهد، فقط یکی از دلایلی است که رد پای کشورهای صاحب قدرت و سرمایه یا همان پدیده «تروریسم دولتی» را اثبات میکند.
با نگاهی به تعریف حقوقی و بینالملی «تروریسم دولتی» نیز با ماهیت این پدیده بهتر آشنا میشویم و با بررسی عملکرد دولتها از دریچه تعاریف حقوقی میتوانیم مصداقهای روشن این پدیده را در میان برخی از دولتها بیابیم.
در تعریف، هر گونه عمل حکومتها و دولتهای گوناگون که به صورت مستقیم یا غیرمستقیم منجر به حمایت و سازماندهی اقدامات و فعالیتهای جنایتکارانه، خشونت بار و تروریستی در کشورهای دیگر گردد را تروریسم دولتی مینامند. و در همین رابطه و برای مبارزه با این پدیده قوانین حقوقی و بینالمللی تعریف شده که بر دو اصل مهم تاکید دارند:
1. دولتها وظیفه دارند از اعمال تروریستی علیه کشور دیگر یا علیه اشخاص بی گناه جلوگیری کنند.
2. دولتها متعهد هستند که در امر پیشگیری و مبارزه با تروریسم و همچنین مجازات تروریستها با یکدیگر همکاری کنند.
مطابق با این تعریف برخی از کشورهای غربی و در راس همه آنها ایالات متحده آمریکا که اتفاقاً داعیه مبارزه با تروریسم را دارند، مصداق تروریسم دولتی قرار میگیرند و باید گفت که همسویی اعجاب انگیز اهداف بسیاری از گروههای تروریستی با سیاستهای کلان ایالات متحده اتفاقی نبوده است و این واقعیت علاوه بر صدها دلیل روشن دیگر از نشانههای نقش پررنگ آمریکا در تولید و پرورش تروریسم در جهت پیگیری سیاستهای دولتیاش میباشد.
همانطور که اشاره شد یکی از دلایل روشن نقش دولت آمریکا در برخی اقدامات تروریستی، جهتگیری گروههای تروریستی در مسیر سیاستهای این کشور است. به عبارت دقیقتر بسیاری از گروههای فعال تروریستی، مشغول جنایت و خرابکاری علیه کشورهایی هستند که در مناقشات سیاسی و بینالمللی مقابل سیاستهای دولت آمریکا قرار گرفتهاند. رسانههای وابسته به این گروهکها نیز پیوسته در حال انتشار انعکاسی واضح از خواستههای دولت آمریکا در قبال کشورهای هدف هستند و بالاخره مشاهده میشود که سازمانهای تروریستی در همین راستا با شخصیتهای سیاسی و چهرههای برجسته آمریکایی به صورت با واسطه یا بی واسطه ارتباطهای تنگاتنگی دارند.
به عنوان نمونه میتوان به اعترافهای عبدالمالک ریگی سرکرده معدوم گروهک تروریستی جندالشیطان(جندالله) که پس از دستگیری با ارائه اسنادی معتبر از دیدار با مقامات بلند پایه آمریکایی، دریافت پول و اسلحه و ارتباطات تنگاتنگ با آنها پرده برداشت اشاره کرد. عثمان اوجالان(برادر عبدالله اوجالان) که در زمان تشکیل پژاک مسئولیت پ.ک.ک را بر عهده داشت، نمونه دیگری است که در مصاحبهای تلویزیونی صراحتاً تمایل آمریکاییها و نقش آنها در تشکیل پژاک را بیان میکند. عثمان جعفری از جدا شدگان پژاک، که در بدو تاسیس، مسئولیت روابط خارجی پژاک را بر عهده داشت نیز در مصاحبهای از دیدارهای متعدد خود با نمایندگان دولت آمریکا و مذاکرات بین دو طرف سخن میگوید.
آمریکا و تامین امنیت تروریست ها
در حالی که در قوانین بینالمللی ذکر شده است که گروههای تروریستی نباید در هیچ کجای دنیا مکان امن برای فعالیت داشته باشند، دولت آمریکا با برداشتهای مبتنی بر منافع خود از قواعد و حقوق بینالمللی زمینه را برای رفت آمدهای آزاد تروریستها در کشورش و فعالیت گسترده در کشورهای تحت کنترل نظامی یا سرسپرده خود فراهم میکند. در حالی که این گروهکهای تروریستی در فهرست سازمانهای تروریستی وزارت امور خارجه دولت آمریکا قرار دارند و این یعنی خود دولت آمریکا به تروریست بودن این گروهها معترف است. به همین دلیل است که دولت آمریکا هیچ گاه تعریفی مشخص از تروریسم ارائه نداده است زیرا در این صورت بسیاری از اقدامات این کشور زیر سوال میرود.
اعضای گروهک تروریستی منافقین (سازمان مجاهدین خلق) دقیقاً زمانی که در فهرست سازمانهای تروریستی وزارت امور خارجه آمریکا قرار داشتند به راحتی با برخی سیاستمداران آمریکایی در ارتباط بوده و از حمایتهای علنی این افراد بهره میبرند که نمونه دیگری بر این ادعاست. در خصوص کشورهای تحت سلطه نظامی آمریکا مانند عراق و افغانستان نیز به خوبی مشاهده میشود که همزمان با حضور نظامی آمریکاییها ، تروریستها نیز حضور گسترده پیدا میکنند و در واقع حضور نظامی آمریکا، امنیت فعالیتهای گروههای تروریستی را تامین میکند.
کشورهای عربی منطقه خاورمیانه که عموماً سرسپرده سیاستها و اهداف آمریکایی هستند نیز به مثابه منابع مالی عمل میکنند که وظیفه تامین گروههای تروریستی را بر گردن دارند! و حتی در بسیاری مواقع از نشان دادن ردپای خود در این تجارت جنایتکارانه ابایی ندارند.
روشن است که فلسفه این نوع ارتباطات و حمایتهای مادی و معنوی آمریکا از گروهکهای تروریستی، این است که دولت آمریکا از تروریستها در جهت پیشبرد اهداف خود استفاده ابزاری میکند. اما دو نکته مهم در این روش وجود دارد؛ نخست اینکه این سیاست تنها مختص کشور آمریکا نیست و بسیاری از قدرتهای غربی و از جمله رژیم غاصب صهیونیستی به این روش متوسل میشوند. و دیگر اینکه کشورهای غربی زمانی به این روش دست میزنند که در روشهای قانونی، رایزنیهای سیاسی و حتی اِعمال فشارهای بینالمللی به بن بست رسیده باشند، که این روش نشانه ضعف و استیصال آنها است.
به بیانی دقیقتر، وقتی هدفهای سلطه جویانه و تمامیت خواه برخی کشورها پایگاه قانونی ندارد و از حمایت افکار عمومی برخوردار نیست و وقتی روشهای دیپلماتیک و رایزنیهای سیاسی جواب برخی زیاده خواهیها و خواستههای ضدمردمی دولتهای زورگو را نمیدهد و در نهایت شرایط نظامی و سیاسی و اقتصادی نیز وقوع لشکر کشیهای نظامی و تجاوزات جنایتکارانه را غیر ممکن میسازد، ابزار ترور و گروهکهای مزدور و تروریست هستند که به پشتوانه حمایتهای مالی و نظامی برخی از دولتهای فاسد به میدان فرستاده میشوند.
اما تاریخ شروع این قبیل اقدامات، به پس از جنگ جهانی دوم باز میگردد. از این زمان به بعد، دولتهای غربی و به خصوص آمریکا با سرمایه گذاری بر گروهها و جریاناتی که به هر دلیل با برخی کشورها زاویه اعتقادی، سیاسی یا فکری پیدا کرده بودند، سازمانهای تروریستی مجهزی بنیان نهادند که مانند یک ارتش خصوصی و مزدور در خدمت سیاستهای سلطه جویانه آنها قرار گرفت.
این ابزار جدید برای اِعمال فشار به دولتها و ملتهایی به کار گرفته میشوند که در برابر خواستههای ابرقدرتها مقاومت میکنند و البته موازی با این اِعمال فشارها تبلیغات رسانههای قدرتمند بینالمللی که خود ساخته دست «تروریسم دولتی» هستند قرار دارند تا قوانین بینالمللی و تجاوزات تروریستی را به گونهای وارونه نشان داده و نظر افکار عمومی را تا حد امکان، هم جهت با اهداف تروریستی قرار دهند و از این طریق از بروز فشارهای حقوقی و بینالمللی علیه خود جلوگیری کنند. هر چند که بارها دیده شده ناکامی در دستیابی آمریکا و همپیمانان غربیاش سبب میشود تا ملاحظات خود در راستای حفظ وجهه بینالمللی را کمتر مد نظر قرار دهند.
این پروسه ابعاد گسترده دیگری را نیز در بر میگیرد، غیر از پدید آوری گروههای معارض و تجهیز مالی و تسلیحاتی؛ بارها دولت آمریکا به گونهای کاملاً بی پروا اقدام به ارائه آموزشهای نظامی به اعضای سازمانهای تروریستی میکند. یکی از نمونههایی که تابحال فاش شده، آموزش تفنگداران دریایی ایالات متحده به اعضای گروهک تروریستی منافقین در صحرای نوادا و پس از آن در تگزاس است تا اعضای این گروهک برای اقدامات تروریستی احتمالی علیه برنامه هستهای جمهوری اسلامی و اهداف آمریکا در عراق آماده شوند. آموزش به نیروهای گروهک پژاک که وظیفه ناامن سازی مرزهای شرقی ایران از طریق راه اندازی غائلههای قومی و اقدامات مسلحانه را برعهده دارند نیز از نمونههای دیگر حمایت آمریکا از گروههای تروریستی از طریق ارائه آموزشهای نظامی است.
علاوه بر این، مدارس آموزش نظامی نیز از سالها پیش در ایالات متحده وجود دارد و بهصورت رسمی به پرورش تروریسم کمک میکند که یکی از این مراکز به واسطه آمار بالای جرائم ضد انسانی دانش آموختگانش در میان خود رسانههای آمریکایی که خواهان تعطیلی این گونه مراکز هستند، به نامهایی همچون «مرکز آموزش و ترویج تروریسم آمریکا»، «اردوگاه ترورآموزی» و «حیاط خلوت تروریسم آمریکا» معروف شده است!
تاکنون بدنامترین شکنجهگران، قتل عامکنندگان، دیکتاتورها و تروریستهای دولتی در این مدرسه آموزش دیدهاند. به عنوان مثال در سال 1993، کمیسیون حقیقتیاب سازمان ملل متحد در پرونده کشور «السالوادور»، اسامی آن دسته از افسران ارتش که مرتکب بیشترین جنایتهای جنگی در جنگهای داخلی شده بودند را منتشر کرد که مطابق آن معلوم شد دو سوم این افسران، فارغ التحصیلان این مرکز آموزشی هستند!
در سال 1996 دولت آمریکا تحت فشار قرار گرفت و مجبور شد هفت جزوه آموزشی این مرکز را منتشر کند. به استناد مقالهای که در روزنامه نیویورک تایمز مورخ 6 اکتبر 1996 انتشار یافت، در این جزوههای آموزشی علاوه بر ارائه انواع آموزشها و راهنماییها در خصوص انجام اقدامات تروریستی، باجگیری، شکنجه، اعدام و قتل عام آموزش داده شده بود.
در حالی که دولت آمریکا قصد داشت به افکار عمومی اینطور القا کند که وجود چنین مراکزی در کشوری که در حال مبارزه گسترده با تروریسم است لازم و ضروری است (یعنی اعتراف ایالات متحده به این واقعیت که با ترور به جنگ تروریسم رفته است!)، منتقدان این مدرسه با ارائه آماری دقیق اثبات کردند؛ تعداد قربانیانی که این مدرسه در طول 65 سال فعالیتاش ایجاد کرده است، چندین برابر تعداد کل قربانیان حملات تروریستی انجام شده علیه آمریکا و بمبگذاریهای انجام شده در سفارتخانههای این کشور و همینطور واقعه 11 سپتامبر بوده است. جالب آنجاست که این آمار فقط به فارغ التحصیلان این مدرسه محدود میشود، در حالی که حمایت آمریکا از پدیده تروریسم ابعادی بسیار گسترده تر دارد.
دلایلی که بررسی شد نشان میدهد سیستم حاکم بر ایالات متحده آمریکا به گونهای شکل گرفته و اهدافی را تعریف میکند که منافع این کشور را در حمایت از تروریسم قرار داده است. و از آنجا که این موضوع در زمره سیاستهای کلان و خط مشی کلی نظام حاکم بر آمریکا است، تغییر دولت و کابینه در این کشور تاثیری بر روند اشتباه آن ندارد. البته خود این موضع به تنهایی مقوله ای گسترده است که مطالعه آن پای جریانات صهیونیستی را نیز به میان میکشد.
به هر حال نه تنها در وجود تروریسم دولتی آمریکا هیچ شکی وجود ندارد، بلکه اگر در مقابل سیاستهای جنایتکارانه دولت آمریکا به عنوان بزرگترین حامی تروریسم ایستادگی شود به نوعی منبع درآمد و دلایل وجود بسیاری از گروهها و سازمانهای تروریستی به خودی خود از بین خواهد رفت و به فروپاشی این جریانات و تضعیف اقدامات تروریستی در دنیا منجر میشود.