لبیک 40 میلیونی و باشکوه ملت ایران اسلامی به رهبر معظم انقلاب و بیعت مجدد با جمهوری اسلامی گرچه مهر تأیید جدیدی بود بر کارنامه ملت بصیر ایران اما آنان وقتی احساس وظیفه کردند حماسه کم نظیر دیگری چون 9 دی را هم آفریدند، جهانیان را شگفت زده و بهترین نمره را کسب کردند.
در بخشی از جبهه خواص اما یک دستی و رنگ یکنواخت ملت به چشم نمیخورد، چند تن از نخبگان سیاسی که بسیار پرسابقه و شناخته شده هم بودند مغلوب آزمایش سخت فتنه 88 شدند و «خواص مردود» لقب گرفتند.
علت
حب اولاد، مال دنیا، قدرت و جاه طلبی و در تحلیلی خوش بینانه بی بصیرتی، عواملی بود که منتقدان در علت عملکرد اشتباه این عده از خواص ذکر کردهاند.
البته تحلیل خواص مذکور هم شنیدنی است. هرگاه ملت خواستار محاکمه قاطع فتنهگران میشد این خواص از وحدت و پیروی از قانون سخن گفته و میگویند و زمانی که آشوبی به پا میشد، حرف از احترام به خواسته معترضان و اجرای آن زده و میزنند.
«در» تحلیل این خواص بر این «پاشنه» میچرخید که در ایران دو دسته وجود دارد؛ «حکومت» و «مردم»که البته از دید آنان، مردم در سال 88 همان فتنه گران بودهاند! آنان گرچه عنوان نمیکردند اما معتقدند که باید به گونهای موضع گیری کرد که هیچ کدام را از دست نداد؛ عنوان «خواص دوپهلو» به همین دلیل به این عده داده شد.
چرتکهاندازی متوهمانه
انگیزههای مادیگرایانه بشدت بر نگاه، تحلیل و اهداف سیاسی این عده از خواص حاکم شده است، بهگونهای که همه مواضع آنان نه بر پایه حقوباطل بودن جریانها که با توجه به وزنی است که با انداختن چرتکه برای گروهها و جریانها در نظر میگیرند.
آقای هاشمی رفسنجانی از جمله خواصی است که متهم به «موضع گیری دوپهلو» و حمایت از «جریان فتنه» است، او حتی اخیراً از محکوم کردن «آشوب اسرائیلی» 25 بهمن هم طفره رفت و موضع دوپهلوی دیگری را به کارنامهاش اضافه کرد.
آقای هاشمی بر پایه همین تحلیل «منحصر به فرد» خود، در آذر ماه سال 88 در سفری که به مشهد داشت، تلاش کرده بود که در یک «چرتکهاندازی» متوهمانه جمهوری اسلامی ایران را بر خلاف واقعیتها به دو جبهه تقسیم کند: «حکومت همه چیز را در دست دارد، پول، نیرو و رسانه دارد و بالاخره کسانی را دارد که در مواقع لزوم در خیابانها جمع شوند. بسیج و سپاه را هم دارد،در آن طرف هم عده زیادی از مردم هستند. دانشجو، دانشآموز، استاد، معلم، مدیر، کارگر، کاسب، زن و مرد و... که بعضیها ساکت و بعضیها فعال هستند. این گونه که به جایی نمیرسیم.»
وقتی پایه های تحلیل هاشمی فرو می ریزد
این تحلیل عجیب از چهره ایران اسلامی که موجی از انتقادها را علیه آقای هاشمی برانگیخت، البته چند روز بعد و با راهپیمایی دهها میلیونی مردم در روز 9 دی علیه جریان فتنه، کاملاً رنگ باخت اما هرگز باعث نشد که آقای هاشمی اعتقادش را به «تحلیل ویژه» خود از دست بدهد.
او در یک سال گذشته هم سعی کرد که با اتخاذ مواضعی دو پهلو به زعم خود «جمعیت بزرگ معترضان» را نرنجاند تا اینکه رو شدن چهره واقعی جریان فتنه در روز 25 بهمن امسال به صراحت پایههای تحلیل آقای هاشمی را فرو ریخت.
در این روز جمعیت محدودی از آشوبگران به پیروی از بیانیه میرحسین موسوی و مهدی کروبی که دیکته شده کاخ سفید و تل آویو دانسته شد، به برخی از خیابانهای تهران آمدند و شعارهایی علیه انقلاب اسلامی ایران سر دادند.
این اقدام همزمان با اینکه چهره ضد انقلابی و اسرائیلی جریان فتنه را آشکار کرد، نشان داد که عقبه «اندک» این جریان هرگز بیش از «چند هزارنفر» نیست.
آقای هاشمی! بالاخره با «این طرف» یا «آنطرف»؟
این در حالی بود که ملت ایران اسلامی در روز 22 بهمن با یک حماسه دهها میلیونی سالروز پیروزی انقلاب اسلامی را گرامی داشته بود و بدین ترتیب به آقای هاشمی و دوستانش اثبات کرد که «اینطرف» یا همان جبهه انقلاب 75 میلیون طرفدار دارد و «آن طرف» جبهه ضد انقلاب است با جمعیت حداکثر چند هزار نفر.
این واقعیتها جدای از شکست مفتضحانهای که بر تل آویو و کاخ سفید به عنوان حامیان اصلی جریان فتنه تحمیل کرد، بار دیگر روشن ساخت که تحلیل آقای هاشمی از فضای ایران در خوش بینانهترین حالت برپایه «یک اشتباه محاسباتی» است.
این اشتباه محاسباتی البته این روزها همانطور که خود را در کمتر از یک هفته و در آئینه خیابانهای تهران نشان داد، آقای هاشمی را هم در برابر سؤال تاریخی تودههای ملت قرار داده است:
آقای هاشمی! بالاخره با «این طرف» یا «آنطرف»؟