کد خبر: ۹۴۹۰۴
زمان انتشار: ۰۷:۰۰     ۰۱ آذر ۱۳۹۱
این عکس روزی گرفته شد که پسرم، برای اولین بار عازم جبهه بود و من در حال خداحافظی با او بودم. جواد از ته دل می خندید. از دلم گذشت که پدرصلواتی، با این خنده هایش انگار دارد به حجله ی دامادی می رود
به گزارش 598 به نقل از مشرق ، بانو «بمانی رحمانی» می گوید: «این عکس روزی گرفته شد که پسرم، برای اولین بار عازم جبهه بود و من در حال خداحافظی با او بودم. جواد از ته دل می خندید. از دلم گذشت که پدرصلواتی، با این خنده هایش انگار دارد به حجله ی دامادی می رود . بد جوری بد حال و قلباً ناراحت و گرفته بودم  اما دلم نمی آمد شادی و خنده های او را با گریه هام خراب کنم.
 وقتی اتوبوس حرکت کرد و پسرم لحظه به لحظه از من دور می شد، دیگر توانم را از دست دادم و بغضم ترکید. گریه امانم را برید. جوادم دور می شد و  اشک جاری از چشمانم بدرقه اش می کرد.
 اولین اعزام جواد 3 ماه طول کشید، یعنی 3 سال، یعنی 30 سال، اما وقتی از جبهه برگشت زمین تا آسمان فرق کرده بود و دیگر از آن جوانکی که من می شناختم ، خبری نبود. پسرم از تمام جهات متحول شده بود. نحوه ی رفتارش با خواهران و برادرانش ، رعایت اخلاقیات و اقامه نمازها، آن هم به وقت آن.  حتی نماز شب هم می خواند. از طرفی رفتارش طوری بود که انگار خانه و شهر برایش زندان است. به هر دری زد تا این که بعد از 5 ماه مجدداً به سردشت اعزام شد. این دفعه چندین بار تصمیم گرفتم که نگذارم برود، اما مقابله با اعزام و خواسته ی او هیچ توجیه منطقی نداشت و جوادم رفت که رفت.»



جواد رحمانی نیکونژاد به تاریخ 20 شهریور 1343 در تهران متولد شد. او 19 سال بعد، در حالی که تنها  یازده روز با سالگرد تولدش فاصله داشت، در «سردشت»، بال در بال فرشتگان گشود.
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:۲
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
ارسال نظرات
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۱:۳۷ - ۰۱ آذر ۱۳۹۱
۲
۰
یادش گرامی
پاسخ
هادی
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۴:۰۱ - ۰۱ آذر ۱۳۹۱
۲
۰
روحشان شاد ویادشان گرامی
پاسخ
جدیدترین اخبار پربازدید ها