به گزارش سرویس سیاسی پایگاه 598، بنابر بیانات حضرت امام و مقام معظم رهبری، ضربه ای که انقلاب از جریان تحجر خورده است، نه از مارکسیست ها و نه از سکولارها نخورده است. چراکه غالب قریب به اتفاق جمعیت کشور را شیعیان تشکیل می دهند و شاخص اصلی شیعه، ولایت پذیری است و جریان تحجر هم از همین راه همواره ضربات خود را وارد نموده است. این جریان در لباس روحانی و با شعار دفاع از دین، با هرگونه پیشرفت و نوآوری دینی مخالفت نموده و سعی کرده است ایشان را با روش های ناجوانمردانه حذف نماید.
اگرچه این جریان در ابتدای انقلاب با نجس خواندن فلاسفه و آب کشیدن استکان فرزند حضرت امام ظهور یافت، اما در کمال تعجب، با مرور زمان در قلب فلسفه خوانان بروز مجدد یافت و ضربه های سنگینی به نیروهای ارزشی وارد نمود. این جریان که بویی از روح کند و کاو و آزاداندیشی فلسفه نبرده است، صرفاً با حفظ گزاره های فلسفی و تصلب بر روی آنان، با هرگونه اظهارنظری در نقد این گزاره های حفظ شده به شدت مقابله می کند. این جریان با آگاهی بر ضعف علمی خود، تمام تلاشش را بکار می برد تا بجای گفتگو و مناظره با منتقدین خود، با انگ چسباندن به ایشان، مانع شنیدن حرف هایشان توسط جامعه شود.
با حضور مهدی نصیری در تلویزیون و طرح نقدهای جدی اش به فلسفه، این جریان خود را در خطر دید و با حمله به برنامه زاویه، تمام تلاش خود را برای تعطیلی آن بکار برد. این جریان با وجود ده ها نشریه و فصلنامه فلسفی و هزاران کلاس فلسفه در حوزه و دانشگاه، با انتشار فصلنامه «سمات» که در نقد فلسفه می باشد، به شدت مخالفت نموده و بر بسته شدن آن تلاش می ورزد.
ضربه سهمین تر جریان تحجر فیلسوفانه، در مواجهه با آراء متفاوت رئیس جمهور بود. گرچه بر اظهارات ایراد شده توسط اطرافیان رئیس جمهور انتقادات اساسی وارد است، اما باید پذیرفت که نحوه مواجهه با ایشان در بسیاری از موارد متحجرانه بوده است. جریان تحجر فلسفی هیچگاه حاضر به گفتگو و مناظره با طرفداران دیدگاه مخالف نشده و همواره نقدهای خود را از دور به سمت ایشان پرتاب نموده است.
اما آخرین ضربه اساسی این جریان، بر دکتر حسن عباسی بوده است. در بحبوحه انتخابات، برخی سایت های سکولار با درج قسمت بریده شده ای از سخنان انتقادی حسن عباسی بر فلسفه و انتخاب تیتر گمراه کننده، طوری وانمود کردند که او به حضرت ایت الله جوادی آملی بی ادبی نموده است. این اقدام بلافاصله مورد تکذیب عباسی قرار گرفت و او جلسه کلاس چهار ساعتی اش را به طرح و تبیین انتقادات خود بر فلسفه اختصاص داد و متن آن منتشر گردید.
اما همانطور که انتظار می رفت، از احدی از این جریان صدایی در پاسخ به انتقادات عباسی برنخاست و تنها فحش و تهمت ها ادامه یافت. البته از همان ابتدا روشن بود که امتداد این جریان به آنانی می رسد که عباسی در دوران اصلاحات تابوی نقدشان را شکسته بود و مضرات اساسی به ایشان تحمیل نموده بود و فلسفه تنها دستاویزی برای این حمله بود. جریانی که نه تنها دغدغه فلسفه و ایت الله جوادی را ندارد، بلکه در بسیاری اوقات می توان آثار دین گریزی را در مطالب ایشان مشاهده نمود.
این جریان از آنجا که خود را در پاسخ علمی به عباسی عاجز دید، مانند گذشته دست به دامان روش های کثیف پشت پرده شده و با رایزنی های خود نهایتاً توانست این نیروی ویژه انقلاب را مجدداً ممنوع التصویر کند. مجموع این تلاش ها از یک سو و معضل قدیمی «پامنبری های بی خاصیت» که شاگردان او را هم در بر گرفته است، سبب شد که او پس از حدود 400 جلسه، دوره «کلبه کرامت» خود را که می توان آن را «تنها دوره نظریه پردازی به معنای واقعی کلمه» دانست، تعطیل نماید.
در این جریان، بیشترین تلاش توسط یک نهاد فرهنگی که پیش از این مورد نقد حسن عباسی و رئیس جمهور قرار گرفته بود، صورت گرفت. نهادی که با در اختیار داشتن بودجه های کلان میلیاردی، شاید به اندازه یک مؤسسه کوچک فعالیت مفید دینی نداشته و تنها به فعالیت های رزومه پرکن و بودجه گیر مشغول است.
جریان تحجر فلسفی اگرچه با سوء استفاده از نام بزرگانی چون علامه مصباح یزدی و جوادی آملی سعی در منتسب کردن خود به ایشان را دارد، اما باید دانست که منش این بزرگان همواره بر ضد این جریان بوده است. علامه مصباح یزدی با حضور در مناظرات تلویزیونی با سران حزب توده و نیز مناظرات حضوری اش با عبدالکریم سروش و علامه جوادی آملی نیز با مناظرات چندین جلسه ای با ایت الله سیدان از مکتب تفکیک، آزاداندیشی واقعی فلسفی را به جلوه درآوردند. اما غفلت جامعه ارزشی به جریان تحجر فلسفی، می تواند ضربات سنگین تری در آینده (از جمله حمله به خود مقام معظم رهبری که سابقاً توسط این جریان مورد اتهام روشنفکرگرایی قرار گرفته بود) برای نظام به همراه داشته باشد.