به گزارش 598 ، حجتالاسلام حمید رسایی نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی در یادداشتی با عنوان «تحلیلی ناگفته درباره فوت یک وبلاگ نویس/ هدف:شکستن اقتدار سازمان های امنیتی و انتظامی» به بررسی این موضوع پرداخته است که متن این یادداشت در ادامه میآید:
«خبر فوت یک زندانی به نام ستار بهشتی در هفته قبل، یکبار دیگر بهانه را برای دستگاههای خبر پراکنی بیگانه و برخی از رسانههای دنباله دار آنها در داخل فراهم آورد تا با پرداختن به این سوژه، اقتدار نظام اسلامی را در افکار عمومی به چالش بکشند. متاسفانه همانطور که در فتنه سال 88 برخی از رسانهها، تریبونها و چهرههای سیاسی و مطرح کشور به آن فتنهها دامن زدند، در جریان اخیر نیز به دلیل عدم توجه یا گروه گرایی برخی، همین روند را شاهدیم؛ اتفاقی رخ داده و هنوز ابعاد مختلف آن مشخص نشده اما عدهای عجولانه برای این که از غافله عقب نمانند، ضمن محکوم کردن این موضوع، به گونه ای سخن میگویند که انگشت اتهام را به سوی نیروی انتظامی نشانه میروند!
در خصوص پروژه مذکور گفتنیهایی است که باید به آن پرداخت:
1 . ستار بهشتی کیست؟ فردی 35 ساله، مجرد که سال هاست طعم تلخ جدایی پدر و مادر را چشیده، با سطح سواد در حد سیکل، مدتی است از شمال غربی کشور به رباط کریم مهاجرت کرده و البته با این سطح سواد و این همه مشکل به وبلاگ نویسی هم علاقه دارد. محتوای اصلی وبلاگ وی چیزی نیست جز فحاشی سیاسی به زمین و زمان. این وبلاگنویس توسط پلیس فتا شناسایی و بازداشت می شود. بر اساس اطلاعات واصله میزان مراجعه به وبلاگ وی کمتر از گمنامترین سایت های خبری بوده، یعنی مراجعهای کمتر از عادی. در این بین سؤالی هر ذهن تحلیلگری را به خود مشغول می کند: چرا و چگونه نیروی انتظامی به سمت بازداشت این فرد سوق داده میشود؟ آیا نیروی انتظامی در ابتدا و ناخودآگاه در تلهای که برای او پهن شده، گرفتار میشود؟ بررسیهای ما هنوز به پاسخی نرسیده چرا که همه میدانیم در عرصه فضای مجازی - با توجه به سهولت راه اندازی یک وبلاگ – افراد دیگری هم هستند که به جای نقد منطقی و علمی، وقت خود را با فحاشی نسبت به این و آن تلف می کنند، اما چرا این فرد بازداشت میشود؟ آیا بزرگنمایی اقدامات این وبلاگ نویس بخشی از این بازی فتنه گرانه بوده؟ جالب اینجاست که در حال حاضر با مروری کوتاه در عرصه فضای مجازی، سایتهای خبری و تحلیلی شناخته شده ای را می یابیم که در اتهام زنی به نظام اسلامی و سیاهنمایی با رسانههای دشمن هیچ تفاوتی ندارند، مدیران و عناصر اصلی این سایتها چهره های شناسنامه داری هستند که برخی از آنها چندین بار بازداشت و البته بعد از مدتی به دلیل فشارهای سیاسی آزاد شدهاند، سایتهایشان هر چند فیلتر است اما محتوای تولیدی آنها هر روز در دیگر سایتها و رسانههای همسو بازتکرار می شود و البته گردانندگان آنها به دلیل برخورداری از رانت کانونهای قدرت، هرگز بازداشت نمیشوند.
2 . به فاصله چند ساعت، دستگیری این وبلاگ نویس به یکی از خبرهای اصلی بیبیسی و پس از آن، دیگر رسانه های خارجی تبدیل می شود. این رسانه ها لحظه لحظه اخبار مربوط به این وبلاگ نویس را مخابره میکنند تا این که سوژه به مرحله پختگی خود می رسد : یک وبلاگ نویس در حین بازجویی در زندانهای جمهوری اسلامی به قتل رسیده است. سؤال: چه کسی از این خبر سود می برد؟! پلیس یا دستگاه انتظامی چه سودی از این قتل میبرده؟ بویژه که با بررسی گزارشهای رسمی مشخص می شود این فرد در زمان بازداشت و بازجویی هیچ مقاومتی در برابر نیروی انتظامی نداشته. با این حساب نیروی انتظامی در بازجویی از این فرد چرا باید به ضرب و شتم متوسل میشده، آن هم ضرب و شتمی که به قتل وی منجر شود؟! این که این رسانه ها چگونه گام به گام به تعقیب این سوژه پرداخته و اطلاعات را از کجا با این سرعت دریافت کرده اند، خود جای تأمل دارد بویژه آن که در ماجرای ندا آقا سلطان نیز شبیه این حرکت رسانه های معاند را شاهد بودیم.
3. قصه از چه قرار است؟ آیا فوت یا کشته شدن این وبلاگ نویس با توجه به این مقدمات، زمینهای برای شکلگیری فتنه ای در آینده نیست؟ واقعیت این است که موضوع فوت ستار بهشتی از دو بعد «خوش بینانه و بد بینانه» قابل بررسی است. بر اساس فرض خوش بینانه باید گفت که مرگ وی – بر اساس شواهد و دلایلی که تاکنون به دست آمده از جمله این که هیچ اثری از ضربه در نقاط حساس بدن وی نیست – امری طبیعی بوده و پلیس در آن نقشی نداشته. بر اساس فرض بدبینانه اما باید گفت که این حادثهای عادی نبوده بلکه دلیل مرگ وی، برخورد فیزیکی بوده که این فرض نیز از دو حال خارج نیست: بر اثر اشتباه یا تقصیر یک مأمور انتظامی بوده و یا نتیجه تعمد و برنامهریزی معدود افرادی که در درون سیستم انتظامی یا قضایی نفوذ یافته اند. به خصوص که ستار بهشتی بعد از انتقال به زندان در بندی مستقر میشود که بسیاری از فعالان و عناصر فتنه 88 در آن قرار داشته اند و اساسا دست نوشته و نامهای که منتسب به وی است – و اصل آن موجود نیست! ـ توسط این افراد به مسئولان زندان ارائه شده. شاید تأمل در این که چه کسی از این موضوع سود می برد تا حدودی در نتیجهگیری به ما کمک کند.
4 . این احتمالات شاید برای برخی در ابتدا بسیار عجولانه و جانبدارنه به نظر آید اما با کمی تأمل در فاکتورهای دیگر، نمی توان به راحتی از کنار آن گذشت. به این خبر که در پنجم آبان ماه در رسانههای کشور منتشر شد دقت کنید : «به تازگی یکی از شکنجه گران معروف ساواک پس از 33 سال زندگی مخفیانه، سرانجام در مهر شهر کرج دستگیر شد. وی با تغییر قیافه زندگی می کرد.»
با توجه به این خبر، آیا وجود عناصری مسأله دار در دیگر جایگاه های کشور امری بعید به نظر می رسد؟ آیا حضور عناصری از این دست – که قطعا در صورت درستی این نگاه بسیار محدود خواهد بود – در جایگاه های غیرمشهور اما حساس بعید به نظر میرسد؟ باز تأکید میکنیم چه کسی از حادثه کشته شدن ستار بهشتی در این مقطع زمانی سود میبرد؟ آیا وبلاگ نویسی با سطح سواد سیکل می تواند برای نظام اسلامی تهدید به شمار آید؟ چرا همواره اتفاقاتی از این دست در بزنگاهها و زمانهای خاص رخ میدهد؟ یعنی درست در زمانی که بلندگوهای رسانهای نیاز به خوراک دارند!
5 . برای این که بدانیم چه کسی از این واقعه سود میبرد باید موضوع را از منظری دیگر کالبدشکافی کنیم. همه می دانیم که مشارکت 85 درصدی مردم در انتخابات دهم ریاست جمهوری در سال 88 ، یک شوک غیرقابل باور برای نظام سلطه بود. نظام سلطهای که نهایت مشارکت سیاسی در درون خود را با تبلیغات وسیع کارتلها و شرکتهای اقتصادی چند ملیتی، نهایتا به مشارکتی 50 درصدی مردم میرساند (مانند انتخابات اخیر آمریکا) و اکثر قریب به اتفاق ایادی آن در منطقه خاورمیانه نیز هیچ رنگ و بویی از مردم سالاری و دمکراسی ندارند. در چنین فضایی، جمهوری اسلامی در آخرین انتخابات ریاست جمهوری خود مشارکت سیاسی 85 درصدی را رقم زده که البته بعد از انتخابات برای از بین بردن تاثیر آن انتخابات پرشور، فتنهای بزرگ طراحی شد. اکنون و در آستانه انتخابات بعدی ریاست جمهوری از آنجا که زمینه برای حضور چهره های تابلودار فتنه در انتخابات آینده فراهم نیست، فاز اصلی فتنه از مقطع زمانی بعد از انتخابات، به مقطع زمانی قبل از انتخابات منتقل شده.
در فتنه 88 یکی از مهمترین عناصری که در کنار مردم به مقابله با فتنه گران آشوبگر پرداخت، نیروی انتظامی بود و طبیعی است برای عملیاتی شدن فتنه آینده، باید قبل از هر چیز با عملیات روانی، انگیزه مقابله با فتنه گران را از عناصر انتظامی و امنیتی گرفت.
6 . شاید برخی این تحلیل را بدبینانه و نتیجه توهم توطئه بپندارند اما با بازگشت به گذشته و مرور حوادث تلخی که در دوره حاکمیت اصلاح طلبان آمریکایی رقم خورد، به جرأت میتوان گفت که این تحلیل قابل تأمل است. حادثه دوم خرداد 76 وقتی رقم خورد، خاتمی در حالی که هنوز راه رسیدن به دفتر خود در نهاد ریاست جمهوری را نمی دانست، برای بازدید از وزارتخانه مهم و کلیدی «اطلاعات» آماده شد و به همراه عناصری چون سعید حجاریان به وزارت اطلاعات رفت و آنها که دستی بر آتش داشتند با حضور زود هنگام خاتمی در وزارت اطلاعات، از آغاز پروژه تخریب این وزارتخانه خبر دادند. به فاصله چند ماه بعد از این بازدید، سوژه قتلهای زنجیرهای با عملیات روانی روزنامههای زنجیرهای، وزارت اطلاعات را تا مرز بیتأثیری پیش برد. چند ماه بعد از آن، حادثه کوی دانشگاه و فتنه 18تیر رقم خود و بعد از مدتی در ماه پایانی سال 78 ، ترور سعید حجاریان مهمترین خبر کشور شد. ناگفته نماند که بعدها اصلیترین حزب حامی خاتمی، متشکل از مهمترین عناصر بیرون رانده شده یا بیرون آمده از وزارت اطلاعات به نام حزب مشارکت تشکیل شد، یعنی حزبی با تجربه اطلاعاتی و البته با اهدافی همسو با دشمن!
در حقیقت حادثه قتل های زنجیره ای با هدف تخریب وزارت اطلاعات، فتنه 18 تیر و کوی دانشگاه با هدف تخریب نیروی انتظامی و حادثه پر ابهام ترور سعید حجاریان با هدف تخریب سپاه و بسیج کلید خورد و به مدد جنگ روانی روزنامه های زنجیره ای و رسانه های بیگانه و حمایت جریان اصلاح طلب در دولت وقت، تا حدود زیادی به این اهداف دست یافت. با طراحی هر یک از این فتنه ها در درجه اول این سه دستگاه نظامی، انتظامی و امنیتی که به عنوان چشم های نظام اسلامی، وظیفه حفاظت از نفوذ دشمن را به عهده داشتند، نه تنها در نگاه مردم و افکار عمومی به عنوان عناصری غیر قابل اعتماد معرفی می شدند، بلکه فشار روانی حاصل از این تبلیغات و اتهامات گسترده، نیروهای هر یک از این دستگاهها را در انجام وظایف ذاتی خود، مردد و بیانگیزه میساخت.
7 . پروژه کشته سازی ستار بهشتی - که امکان دارد تا چند ماه آینده در صورت عدم مراقبت مسئولان و کشف ابعاد امر در نمونههای مشابهای تکرار شود – را باید حلقهای برای مقدمهسازی فتنه آینده دانست. فتنهای که برای تحقق آن باید نیروی انتظامی را از الان در نگاه مردم و مسئولان مقصر جلوه داد و انگیزه هر نوع برخورد با فتنه گران را از آنان گرفت. فتنهای که در برخی ابعاد آن با اتخاذ مواضع عجولانه برخی از دوستان نظام تقویت می شود. کافی است به تحلیل برخی رسانهها و هم چنین مواضع برخی از نمایندگان مجلس در هفته گذشته دقت کنیم که انگشت اتهام خود را ناخودآگاه به سوی نیروی انتظامی نشانه رفتهاند.
8 . نکتهای که در این بین نباید از آن غفلت کرد، اهمیت حفاظت بیشتر از عنصر فتنه گری به نام مهدی هاشمی است. مهدی هاشمی در حال حاضر شاه ماهی جریان فتنه و به تعبیری دیگر جعبه سیاهی است که نحوه برخورد با آن، مظلومیت نظام اسلامی را نشان می دهد. مسئولان دستگاههای قضایی و اطلاعاتی اگر تا امروز به هر میزان از مهدی هاشمی در زندان حفاظت میکردند از این پس باید این حفاظت را به چندین برابر افزایش دهند چرا که با ایجاد خراشی در وی - که می تواند توسط برخی عناصر نفوذ یافته و یا حتی خودزنی توسط شخص وی صورت گیرد – میتوان بلوایی فتنهانگیزانه را رقم زد. به خصوص که خانواده آقای هاشمی در بیانیه اخیر خود - و البته پیش از این در مقاطع مختلف - نشان داده اند که با هر اتفاق کوچکی می توانند زمینه یک جنجال بزرگ را فراهم آورند، جنجالی که مورد سواستفاده فتنه گران داخلی و خارجی قرار گیرد.
9 . برای جلوگیری از این فتنه در حال شکل گیری، شاید بد نباشد مروری بر سخنان مقام معظم رهبری در دو حادثه قتلهای زنجیرهای و ترور سعید حجاریان داشته باشیم. امام خامنهای در تاریخ اول اردیبهشت 79 در جمع مسئولان نظام اسلامی فرمودند: «من در نماز جمعه گفتم، که قلباً از بعضی پدیدههایی که در کشور هست، رنج میبرم، نمیخواهم آن چیز که برای من رنج آور است را با افکار عمومی مطرح کنم، اما آن داستان غم انگیز را میگویم. من دو سال قبل از این در یکی از خطبههای نماز جمعه گفتم که دستگاههای استکباری دنیا و آمریکا از تبلیغات برای ساقط کردن و ایجاد اغتشاش در کشور استفاده می کنند و البته به آن دستگاههای تبلیغی گفتم، این که شما سرنوشت کشورهای اروپای شرقی را در ایران دنبال کنید، خیال خام است. اما متأسفانه همان دشمنی که به وسیله تبلیغات خود، همتش این است که کشور را ساقط کند، امروز در داخل پایگاه پیدا کرده است. بعضی از مطبوعات پایگاه دشمن شده اند... مطبوعاتی پیدا می شوند که همه همتشان تشویش افکار عمومی، ایجاد بدبینی مردم به نظام است، 10 تا 15 روزنامه گویا از یک مرکز هدایت می شوند، تیترهایی می زنند که هر کس نگاه کند، فکر می کند همه چیز در کشور از دست رفته است! امید را در جوانان میمیرانند، روح اعتماد به مسئولان را در مردم تضعیف میکنند، نهادهای رسمی را تضعیف می کنند، مدل اینها کیست؟ مطبوعات غربی هم این گونه نیستند؛ این یک شارلاتانیزم مطبوعاتی است... در هر حادثهای جو تهمت فضا را پر میکند! تروری اتفاق می افتد، هنوز هیچ اطلاعاتی در دست نیست، هنوز از این که این حادثه را چه کسی انجام داده، هیچ کس سرنخی نداشته، اما میبینید که در روزنامه تیتر میزنند، سپاه را متهم میکنند، بسیج را متهم میکنند، روحانیت را متهم میکنند! هدف از این کار چیست؟»
رهبر معظم انقلاب در همان مقطع در نامهای خطاب به رییس جمهور وقت، محمد خاتمی نوشتند: «در این قضیه مشاهده میشود که متأسفانه برخی از زبانها و قلمها به شدت سرگرم التهاب آفرینی و شایعهپردازیاند. بیتعهدی را به آن جا رساندهاند که علاوه بر نام آوران از افراد و اشخاص، با اتهامهای بیدلیل، حتی سازمانهای مسئول و مورد اعتماد و حتی سپاه و بسیج، یعنی مطمئنترین حافظ امنیت ملی را زیر سوال برده اند. در چنین فضای آشفتهای کدام دستگاه قضایی و امنیتی می تواند به دقت و تسلط بر اعصاب، به مسئولیت خود قیام کند؟ این جوسازی و غوغاگری موجب آن است که عناصر جنایتکار یا خیال راحت، بتوانند از چشم قانون پنهان بمانند و به همین خاطر، اینجانب نسبت به اظهارات کسانی که به این جو دامن می زنند خوش بین نیستم.»
با مرور این مواضع هوشمندانه رهبر انقلاب بی شک برخی از رسانه ها و حتی برخی از نمایندگان مجلس و چهره های سیاسی باید در اظهارات و تحلیل های خود تأمل بیشتری کنند تا به تکمیل کننده پازل دشمن تبدیل نشوند. بویژه که پس از حادثه مشکوک اخیر، برخی از رسانه های نزدیک به دولت مجددا با زنده کردن بحث بازدید رییس جمهور از زندان اوین، ادعا کرده اند که اگر احمدی نژاد به بازدید از زندان اوین می رفت، چنین حادثه ای رخ نمی داد! در حالی که می توان گفت یکی از اهداف کلید خوردن این سناریو در راستای دامن زدن به این دعوای بین دو قوه و تشدید اختلافات و تقویت پازل دشمن طراحی شده است.
10 . در پایان این بحث به نمونه مشابه تهاجم تبلیغاتی علیه نیروهای مسلح شوروی سابق در راستای طرح غرب به سرکردگی آمریکا برای فروپاشی شوروی توجه فرمایید. الکساندر پرخانوف، نویسنده مشهور روسی می گوید: «تبلیغاتی که حول و حوش گورباچف انجام شد، به تدریج به او کمک کرد تا نیروهای مسلح را تضعیف کند و نیروهای ویژه اطلاعاتی را نیز به ضعف درآورد.»
نیکولاویچ، مشاور رئیس دوما نیز در همی راستا می گوید: «قبل از فروپاشی شوروی یکی از خیانت هایی که صورت گرفت این بود که مردم را نسبت به نیروهای نظامی بی اعتماد کردند. آنان را با دستور به جایی اعزام می کردند و بعد می گفتند که بدون دستور از کسی، خودسرانه تصمیم گرفته و حقوق بشر را نقض کرده اند. مثلاً در روزنامه های خود نوشتند: سربازان با بیل مردم را کشتند. نوشته بودند یک چتر باز شوروی دو کیلومتر با بیل به دنبال یک پیرزن دوید تا او را بکشد. دروغ را آن قدر بزرگ می گفتند که همه باور کنند. وقتی من در مجلس روسیه سؤال کردم که این چه سربازی است که به دنبال یک پیرزن 70 ساله، مجبور بوده دو کیلومتر بدود؟ به من گفتند این سوال های احمقانه را نکن!»
11. در پایان باید گفت ستار بهشتی هر کس بود با هر سطح سواد و با هر جرمی، از آنجا که در نظام اسلامی زندگی می کرد، خونش محترم بود. بنابر این امیدواریم دستگاه های ذیربط در قوه قضائیه و نیروی انتظامی با کالبدشکافی دقیق این موضوع و بررسی ابعاد مختلف این پرونده بویژه احتمالاتی که برشمرده شد و اطلاع رسانی شفاف در خصوص آن، راه هرگونه بهره برداری فتنه گران را ببندند و چنانچه تقصیر یکی از عناصر انتظامی در این موضوع محرز شود با برخورد قاطعانه، جامعه را به سوی حمایت قاطعانه از نیروهای انتظامی و امنیتی که جان خود را برای دفاع از مردم در کف دست گرفته اند، آماده کنند.