در
سال نهم هجری رسول خدا(صلی الله علیه و آ له) به امر خداوند برای مردم
نجران نامهای نگاشت و ایشان را به دین مبین اسلام دعوت کرد. حضرت در نامه
خود مردم نجران را بین سه امر مخیر کردند: نخست آنکه مسلمان شوند. دوم
آنکه بر دین خود بماند، اما جزیه دهند و راه سوم در صورت عدم پذیرش دو مورد
قبل، آماده جنگ باشند. متن نامه از این قرار بود:
«به نام خدای ابراهیم
و اسحاق و یعقوب. از محمد، پیامبر خدا به اسقف نجران. خدای ابراهیم و
اسحاق و یعقوب را حمد و ستایش میکنم، و شما را از پرستش بندگان، به پرستش
خدا دعوت مینمایم. شما را دعوت میکنم که از ولایت بندگان خارج شوید و در
ولایت خداوند وارد آیید، و اگر دعوت مرا نپذیرفتید، باید به حکومت اسلامی
مالیات (جزیه) بپردازید و در غیر این صورت به شما اعلام خطر میشود»(1).
نجران، با هفتاد دهکده تابع خود در نقطه مرزی حجاز و یمن قرار گرفته است. در بدو پیدایش و ظهور اسلام در منطقه سراسر کفر حجاز، نجران تنها منطقهای بود که ساکنانش از بتپرستی دست کشیده و به آئین مسیحیت درآمده بودند(2).
نجرانیان، پس از دریافت پیام پیامبر خدا (صلی الله علیه و آ له) به همراه علمای خویش در کلیسای اعظم گرد هم آمدند تا در مورد موضوع نامه به مشورت بپردازند. بحث و تبادل نظر، چند روزی به طول انجامید. دست آخر تصمیم بر آن شد تا گروه 88 نفری متشکل از بزرگان و علمای طراز اول دینی و اجتماعی، راهی مدینه شوند تا تحقیقات بیشتری به عمل آورده و نتیجه را به باقی مردم منتقل نمایند(3).
گروه ارسالی پس از ورود به مدینه پس از تحقیقاتی میدانی به محضر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) شرفیاب شدند تا با وی گفتگو کنند. آنها در بحث و گفتگو از هر دری سخنی گفتند، اما جوابی قاطع و دندان شکن از پیامبر (صلی الله علیه و آله) شنیدند و مبهوت ماندند.
در بخشی از این گفتگو آمده است:
نمایندگان نجران گفتند: عیسی خدای ماست چون مردگان را زنده کرد، بیماران را شفا داد و از گل پرندهای ساخت که به پرواز درآمد.
پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: نه! او بنده و مخلوق خداست. به خواست خدا او در رحم مریم قرار گرفت، و این قدرت و تواناییها را هم خدا به او داد.
نمایندگان نجران گفتند: او فرزند خداست چون مریم مادر او، بدون اینکه با کسی ازدواج کند، او را به دنیا آورد، پس باید خدا پدر او باشد.
در این هنگام فرشته وحی بر پیامبر نازل شد و به او گفت که به آنها بگوید: إِنَّ مَثَلَ عِیسىَ عِندَ اللَّهِ کَمَثَلِ ءَادَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ کُن فَیَکُونُ (4) ؛ یعنی حکایت عیسی نزد خدا همچون حکایت آدم است که او را از خاک آفرید، سپس به او گفت: باش، پس وجود یافت. اگر مسیح بدون پدر به دنیا آمد، جای تعجب نیست و دلیلی بر فرزندی خدا یا عین خدا بودن نمیباشد، زیرا موضوع آفرینش آدم، از این هم شگفتانگیزتر است چون او بدون پدر و مادر به دنیا آمد. هر گاری در برابر اراده حق، سهل و آسان است و کافی است بفرماید: موجود باش، آن هم موجود میشود.
نجرانیان که استدلالهای بی اساس خود را زیر تیغ سخن رسول خدا (صلی الله علیه و آله) میدیدند؛ چارهای نیافتند جز فرار از میدان مناظره. آنها از میدان مناظره به مباهله پناه بردند و گفتند: بیا با هم مباهله کنیم تا آشکار شود کدامیک از ما به حق سزاوارتر است و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.
این هنگام آیه مباهله از طرف پیک حق بر پیامبر نازل گردید و او مأمور شد تا با کسانی که با او به مجادله و محاجه میکنند و کلام گویا و شفاف الهی را پس میزنند به مباهله برخیزد و از همین آیه نیز استفاده میشود که پیشنهاد مباهله از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) بوده است. خداوند به پیامبرش فرمود: فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَکمُْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَکُمْ وَ أَنفُسَنَا وَ أَنفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتهَلْ فَنَجْعَل لَّعْنَتَ اللَّهِ عَلىَ الْکَذِبِین(5)؛ یعنی هرگاه بعد از علم و دانشی که (درباره مسیح) به تو رسیده، (باز) کسانی با تو به محاجه و ستیز برخیزند، به آنها بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را، ما زنان خویش را دعوت کنیم، شما هم زنان خود را ، ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود، آن گاه مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.
مباهله پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) با نصاری نجران از حوادث جالب، مهم و تکان دهنده تاریخ اسلام است. اگر چه بعضی از مورخان و مفسران از نقل جزئیات آن کوتاهی کردهاند و چشمان خود را بر فضائل پنج تن آل عبا بستهاند، اما گروهی از این افراد مانند زمخشری در کشاف(6)، امام رازی در تفسیرش(7) و ابن اثیر در کامل(8) چارهای جز اعتراف به حقایق نداشتهاند.
هنگامی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نصاری نجران را برای مباهله دعوت نمود، آنان تا بامداد فردا از
آن
حضرت مهلت خواستند و نزد بزرگانشان برگشتند. اسقف نجران گفت: فردا ببینید
که اگر محمد (صلی الله علیه و آله) با فرزندان و خویشانش آمده از مباهله با
او بپرهیزید، و اگر با اصحاب و یارانش بود با او مباهله کنید که او پیغمبر
نیست. او اگر با افسران و سربازان خود به میدان مباهله بیاید، شکوه مادی و
قدرت ظاهریاش را نمایان کرده است و مشخص است که چنین فردی غیر صادق است و
اعتقادی به نبوت خود ندارد. امام اگر با فرزندان و جگرگوشههای خود به پا
به این میدا بگذارد و هر نوع جلال و مادیات را از خود دور سازد و رو به
درگاه الهی داشته باشد، معلوم میشود که پیامبری راستگو است که با اعتقاد
کامل به نبوت خویش نه تنها از جان خویش گذشته ، بلکه حاضر است عزیزترین
نزدیکان خویش را در راه خدا فدا سازد.
سرانجام روز مباهله فرا رسید و طبق تصمیم قبلی قرار بود پیامبر و نمایندگان نجران مراسم مباهله را در نقطهای خارج از شهر مدینه و در صحرا انجام دهند. صبح روز مباهله گروه زیادی از انصار و مهاجر آمده بودند، اما پیامبر از میان تمام مسلمانان، یاران ، اصحاب و بستگان خویش فقط چهار نفر را انتخاب کرد تا در این حادثه تاریخی همراه خود شرکت نمایند و بر دعایش آمین گویند.
علی ابن ابیطالب، فاطمه زهرا، حسن و حسین (علیهم السلام) چهار تنی بودند که پیامبر را همراهی میکردند، چرا که نفوسی پاکتر و ایمانی استوارتر از این چهار تن وجود نداشت.
تمامی تفاسیر بر این نکته اتفاق نظر دارند که در این آیه منظور از ابنائنا (پسران خود) ؛ حسن و حسین (علیهما السلام) ، نسائنا (زنان خود)؛ فاطمه (سلام الله علیها) و انفسنا (جانهای نزدیک خود)؛ علی ابن ابیطالب (علیه السلام) است، زیرا همراهان پیامبر (صلی الله علیه و آله) در مباهله کسی به غیر از این چهار تن نبود.
هنگامی که نصاری نجران حالت پیامبر را مشاهده نمودند و دیدند که او با دو کودک و یک زن و یک مرد پا به میدان گذاشته است، با حالت تهیّر و چهرههایی بهتزده به یکدیگر نگاه کردند.
اسقف نجران که در پیش روی هیأت نمایندگان بود، پرسید همراهان او کیستند؟ گفتند: آن مرد پسر عمو و شوهر دخترش میباشد که او را از همه مردم بیشتر دوست میدارد، آن دو پسر، فرزندان دختر او و آن زن هم دخترش فاطمه (سلام الله علیها) است که نزد او از تمام زنها عزیزتر و ارجمندتر است.
پیامبر (صلی الله علیه و آله) جلو آمد و دو زانو نشست، ابو حارثه گفت: به خدا قسم همانگونه که پیغمران برای مباهله مینشستنهاند، روی زمین نشست، آن گاه بازگشت و از مباهله منصرف شد.
وقتی علت صرف نظر و عقب نشینی او از مباهله را پرسیدند، پاسخ داد: من چهرههایی را میبینم که هر گاه دست به دعا بلند کنند و از درگاه الهی بخواهند که بزرگترین کوه را از جای بکند، فورا کنده میشود. هرگز صحیح نیست که ما با این چهرههای نورانی و با این افراد، مباهله کنیم، چرا که اصلا بعید به نظر نمیرسد که نه تنها ما هلاک شویم، بلکه دامنه عذاب تمام مسیحیان روی زمین را نیز بگیرد، به شکلی که حتی یک مسیحی هم باقی نماند.
این واقعه با انصراف نصاری نجران از مباهله پایان پذیرفت و برگ مهمی در تاریخ اسلام را رقم زد، که تکرار ناشدنی بود. به اعتراف تمامی مفسران و مورخان شیعه و سنی، مباهله حدیث فضیلت و بزرگی اهل بیت پیامبر ـعلیهم السلامـ است. عایشه میگوید: روز مباهله پیامبر آن چهار تن همراهان خود را در زیر عبای مشکی رنگی گرد هم آورد و این آیه را تلاوت فرمود: إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکمُْ تَطْهِیرًا(9) . زمخشری در تفسیر خود بعد از بیان نکات مباهله مینویسد: سرگذشت مباهله و مفاد این آیه، بزرگترین گواه بر فضیلت اصحاب کساء بوده و سندی زنده بر حقانیت آئین اسلام است(10).
آه و صد آه که مسیحیان نجران وقتی خانواده رسول خدا (صلی الله علیه وآله) را دیدند بازگشتند، اما عدهای که در واپسین روزهای رحلت پیامبر (صلی الله علیه وآله) به خانه وحی یورش بردند و به احراق بیت و ضرب و شتم پاره تن رسول خدا (صلی الله علیه وآله) پرداختند؛ وَ سَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُون.
پینوشتها:
1. تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 81 ؛ بحار الانوار، ج 21، ص 285.
2. معجم البلدان، ج 5، ص 266 و 267.
3. تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 82.
4. سوره آل عمران: 59.
5. سوره آل عمران: 61.
6. الکشاف، ج 1، ص 368 و 369.
7. مفاتیح الغیب، ج 8، ص 247 و 248.
8. الکامل، ج 2، ص 111.
9. سوره احزاب: 33.
10. الکشاف، ج 1، ص 369./919/ی701/ن