آرمان: انتخابات ریاست جمهوری آمریکا به دلیل نقش پررنگی
که این کشور در تعیین و تغییر مناسبات و معادلات بین المللی دارد همواره
کانون توجه کشورهای جهان و از جمله ایران است. تاریخ روابط ایران و آمریکا،
بخصوص بعد از انقلاب باعث افزایش میزان توجهات داخلی کشورمان به انتخابات
ریاست جمهوری این کشور شده است. در این میان آنچه مبرهن و غیر قابل انکار
است این نکته است که قطعا میان زمامداری دموکراتها و جمهوریخواهان در
ارتباط با مسائل مربوط به ایران در آمریکا تفاوتهای فاحشی وجود دارد. گرچه
هر دو حزب بزرگ آمریکا تا حد بسیار زیادی به دنبال تامین منافع مشترکی
برای این کشور هستند اما تفاوت روش این دو گروه بزرگ سیاسی باعث تفاوت
آشکار در نتیجه سیاستهای آنها خواهد بود. هر دو گروه بر این نکته مشترک
تاکید دارند که آمریکا باید همواره در مقام ابرقدرت بلامنازع جهان باقی
بماند. اما در عین حال هر دو حزب راهکارها و روشهای طرف مقابل را برای حفظ
این جایگاه مناسب میدانند. دموکراتها همواره علاقمند بودهاند که
سیاستهای خود را از طریق اجماع جهانی و اقناع گروه های سیاسی حاکم در دیگر
کشورها پیش ببرند و در مقابل جمهوریخواهان قائل به نوعی تک روی و خودمحوری
در سیاست خارجی آمریکا هستند. سیاستهای این دو حزب در داخل نیز از
تفاوتهای جدی برخوردار است. در حقیقت باید گفت که هدف مشترک نمیتواند
متضمن نتیجه واحد در سیاستهای این دو حزب باشد. منازعه قابل توجه
دموکراتها و جمهوریخواهان بارها و بارها خود را در عرصه های مختلف بروز
داده است، نمونه آشکار آن در سیاست خارجی آمریکا اشغال نظامی عراق و در
سیاست داخلی مساله تامین اجتماعی است که در طول یک دهه گذشته محل اختلاف
جدی بوده است. به همین اعتبار میتوان گفت که حضور باراک اوباما یا میت
رامنی در مقام ریاست جمهوری آمریکا میتواند اتفاقات متفاوتی را در قبال
ایران شکل دهد. این مساله اما متضمن آن است که خود ایران نیز بازی سیاست
خارجیاش را بخصوص در قبال ایالات متحده معطوف به فعالیت دیگران نکند و خود
نیز به عنوان یک بازیگر خلاق و دارای برنامه وارد پروسه شکل دهی به این
مناسبات شود. تاکید بر این مساله که انتخابات آمریکا نمیتواند باعث تغییر
سیاست این کشور در قبال ایران شود چیزی نیست جز تن دادن به یک انفعال سیاسی
در معادلات مربوط به آمریکا. مشخص است که همواره دموکراتها در قبال ایران
بهتر عمل کردهاند و بیش از جمهوریخواهان تمایل به حل و فصل منازعات
داشتهاند. درست است که در نهایت سیاستمداران هر دو حزب در سطحی حداکثری از
دکترین قدیمی سیاست خارجی آمریکا پیروی میکنند اما این نباید باعث نادیده
گرفتن تفاوتها میان آنها شود، تفاوتی که اختلاف آن به اندازه اختلاف میان
تمایل به مذاکره و تمایل به روشهای نظامی است. این مساله به خوبی در قبال
مسائل عراق در دولتهای کلینتون و جورج بوش مشخص شد. این تصور که
آمریکاییها گردشی یکباره و شدید نسبت به دکترین حاکم بر سیاست خارجی خود
داشته باشند تصوری غیرواقعی و انتزاعی است و نمیتواند در عرصه عمل به وقوع
بپیوندد. از آنجا که سیاست عرصه عمل و واقعیت است، در تنظیم روابط خارجی
خود باید ببینیم که کدام رفتار، کشور یا گروه سیاسی میتواند بیشتر با
منافع و خواستهای ما نزدیکی داشته باشد، هر چند شاید این نزدیکی در حد یک
قدم مختصر باشد اما قطعا مهم و تاثیر گذار خواهد بود. به این اعتبار ادامه
ریاست جمهوری باراک اوباما میتواند بیش از روی کار آمدن میت رامنی برای ما
مفید باشد، شاید به بیان دقیقتر هم میتوان گفت اوباما کمتر از رامنی
برای ما ضرر و خطر خواهد داشت.