کد خبر: ۸۹۴۲۶
زمان انتشار: ۱۲:۳۰     ۰۸ آبان ۱۳۹۱

رویش نیوز - همه ی آنچه از صدر اسلام و از ابتدای انقلاب تا کنون در دست داریم بیانگر حقیقتی تلخ است، حقیقتی که سرانجامی جز سقوط سیاستمداران خالی شده از اخلاق ندارد، سیاسیونی که روزی خود انقلابی تر از من وتو بودند، سیاسیونی که حتی در عرصه جنگ مردان شماره یک بودند، اما در عرصه جهاد درونی امروز، حرف حرف دیگریست و امروزی که باطن نظام من و تو هستیم و پوک شدن ماست که معادل فساد نظام از درون است و غفلت ما از خود یک ثمره بیشتر نخواهد داشت؛ و آن همان سیلی سهمگینی است که امام وعده داده بود اگر به صورت انقلاب بخورد دیگر به این زودی ها نظام سر بلند نخواهد کرد بستر سازی برای ظهور پیش کش سیاسیون نو ظهور...

توصیه امام به بنی صدر امروز مقابل چشم سیاسیون است: حب الدنیا راس کل خطیئه!
 
از خود آغاز می کنیم، پرونده ای باز کرده و از زبان دیگران می نویسیم، از قلب کسانی که این راه را به ترکستان می بینند، شاید واقعا دردی در این سینه باشد و زخمی، که رفع چرک آن بدین وسیله حاصل شود، پیش از آنکه عفونت سرتاپایمان را بگیرد...
 
سرویس سیاسی رویش نیوز قصد دارد پرونده‌ای ویژه برای پرداختن به گسترش ضرورت های اخلاقی در جامعه و بیشتر از آن در درون افراد صاحب دغدغه ای که پرداختن به عیوب دیگران را مقدم بر پرداختن به عیوب خود دانسته اند تشکیل دهد و به صورت متمركز و در قالب های مختلفی چون مصاحبه، مقاله و...به واکاوی و آسیب شناسی وضعیت موجود بپردازد (هرچند جای نَفَس خالیست).
 
آنچه در ذیل می‌خوانید ماجرایی ست از رفتار دختری در شانیت همسر پادشاه.
 
پادشاه با آن عظمت و فر و شکوه، فرمان داده بود تا از میان زنان و دخترانی که در کشور، به زیبایی مشهور بودند، دختری را در کمال وجاهت و نهایت سلیقه و طبع خوش برای خدمت خاص او انتخاب کنند و به حضورش آورند. ماموران، پس از کوشش و جستجوی فراوان، دختری را با همه ی جمال و کمال و با صرف مخارج بسیار انتخاب کردند؛ او را بر کجاوه ی زرین نشاندند و در میان گروهی از خدم و حشم و محافظان، از منازل بسیار عبور داده و به کاخ با شکوه پادشاه فرود آوردند.
 
خدمت گزاران برای آسایش آن پری دخت زیبا چهره اقسام خوردنی ها و آشامیدنی های لذیذ را فراهم آوردند و در خدمتش دست ادب بر سینه نهادند. استادان هر فن انواع هنرها و رقص و آواز و موسیقی را با مرارت به دخترک آموزش دادند و پس از آن...
 
پس از این همه تلاش، روز آن فرا رسید تا دختر ماه رو، در محضر پادشاه وارد شود. اندام او را با عطرهای گران بها شستشو دادند و مشاطه ها در آرایش وی کمال اهتمام را به خرج دادند. سپس او را با لباس های حریر و دیبا و جواهرات گران بها آراستند. محفلی از بزرگان قوم آماده شدند. حجله ای پر از عطر و نور برای پادشاه و آن پری دخت برپا کردند و همه آماده بودند تا مراسم شب زفاف در آن حجله برگزار شود، که ناگاه...!!
 
ناگاه همه متوجه شدند که اثری از عروس نیست! هر جایی که به ذهن شان می رسید به دنبال وی گشتند ولی او را نیافتند، تا اینکه سرانجام او را در گوشه ای از طویله در حالی یافتند که با یکی از چهارپاداران خلوت گزیده و در هم آمیخته و با آن همه زیبایی و فخر و جمال، دل به خربنده ای خوش کرده بود!!
 
حیرت همگان آن زمان بیشتر شد، که دلیل این وضعیت را از وی جویا شدند که تو با چنین رنگ و بو و کمال، و با آنکه پادشاهی در انتظار تو بود، چه شد که تن به این ذلت دادی؟! و پاسخ شنیدند که کسی مرا وسوسه کرد که اگر با این مرد طرح دوستی افکنم، هر زمان که به مرکبی نیاز داشته باشم، بی درنگ حاجتم را روا می کند؛ با این زیبایی در چشم چهارپادار جلوه کردم که زان پس به هر مجلس و محفلی درآمد مرا ستایش کند و در باب وجاهتم سخن براند!!
 
گذشته از آن بی عفتی و سقوط؛ عذر بدتر از گناه وی مایه شگفتی همگان بود!
 
این ماجرا، داستانی است که یکی از اساتید بزرگ اخلاق در ذیل بحث ریاکاری مطرح نمودند، ریاکاری و خراب کردن سرمایه وجودی انسانی که قرار بود جانشین حضرت حق باشد لیکن برای سالوسی و چاپلوسی در نزد دیگران و افزایش ارج و قرب خود در نزد انسان کمتر از خودی، به همه چیز پشت پا میزند!
 
کسی را که پروردگار از عدم به وجود آورد، گل او را به دست قدرت خود، چهل بامداد سرشت؛ او را آراسته کرد، از روح قدسی خود در کالبدش دمید، برایش شنوایی و بینایی و قلب و دل قرار داد، آثار عظمت خود را در او ظاهر کرد، از این حجم انبوه بلایا و امراض و نقایص خلقت او را مبرا ساخت، قدرت عقل و تفکر را برایش قرار داد. ملائکی را نگهبان او قرار داد. مهر مادر و محبت پدر را به کمال رساند تا در خدمت او از جان مایه گذارند، او را رشد داد، با گماردن انبیا و علما آموزش اش داد، تربیت اش کرد، در دور کردن از گناه، اسباب و وسایل قضا و قدر را دگرگون کرد؛ محبت اهل بیت را روزی او کرد؛ او را از نعمت انقلاب برخودار کرد، وی را با ولایت آشنا کرد، و...
 
شاید این داستان، در نظام امروز ما، داستان مسئولی باشد که پاسخ نعمات الهی و نعمت انقلاب را با سیاسی کاری و برای جلب نظر این حزب و آن فرقه تباه کرده و گفته های آیت الله خزعلی را نادیده انگاشته که:"در این نظام پای صندلی هر مسئولی خون هفتاد شهید ریخته شده است".
 
در ذهن شما چه نمونه هایی از خودفروشی های سیاسیون متبادر می شود؟!!
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها