به گزارش فارس، یکی از عواملی که بدون شک تأثیر مهمی در انتخابات آمریکا دارد، تأثیرگذاری رسانهها بر نگرشها و ترجیحات افراد برای هر انتخاب و از جمله انتخابات سیاسی است. بر این اساس، طبیعی است هر عاملی که بر تحدید رسانهها اثر بگذارد، گستره دید و دامنه انتخابهای افراد را نیز محدود میکند.
«مدل پروپاگاندا» از جمله نظریههایی است که عوامل موثر در فیلتر اخبار را تبیین میکند. ما در این قسمت عواملی که طبق این نظریه در فیلتر و سانسور اخبار نقش دارند را مرور میکنیم و سپس در قسمتهای بعد نشان میدهیم هر یک از این عوامل چه نقشی در انتخابات آمریکا دارد.
مدل پروپاگاندا مدلی مفهومی در اقتصاد سیاسی است که «ادوارد هرمان» و «نوام چامسکی» آن را توسعه دادهاند. در این مدل درباره این بحث میشود که تبلیغات سیاسی چه کارکردی در رسانههای جمعی دارند. این مدل به دنبال توضیح این امر است که رسانهها چگونه اذهان مردم را دستکاری میکنند و سیاستمداران چگونه با استفاده از تبلیغات سیاسیای از این دست رضایتهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را در ذهن عموم مردم «میسازند».
در این نظریه استدلال میشود نحوه ساختاردهی به اخبار (از طریق آگهی، مالکیت رسانه، تأمین منابع دولتی و غیره) موجب ایجاد نوعی «تعارض منافع» ذاتی میشود که مبنای تبلیغات سیاسی برای نیروهای غیردموکراتیک را به وجود میآورد.
ادوارد هرمن و نوام چامسکی در کتاب خود به نام «ساخت رضایت: اقتصاد سیاسی رسانههای جمعی» مینویسند رسانههای جمعی در آمریکا «نهادهای ایدئولوژیک موثر و قدرتمندی هستند که به دلیل اتکا به نیروهای بازار، مفروضههای درونیشده و خودسانسوری، کارکردی در راستای حمایت از سیستم دارند، و این کار را بدون تحمیلگری آشکار به مخاطب انجام میدهند».
معنای این سخن این است که رسانههای خصوصی را باید به مثابه بنگاههای تجاریای دید که علاقهمند هستند یک محصول ـ خوانندگان و مخاطبان ـ را به بنگاههای تجاری دیگر (تبلیغکنندگان) بفروشند؛ با این تفاصیل آنها دیگر نهادهایی برای رساندن اخبار با کیفیت و صحیح به عموم مردم و ابزارهایی در راستای ترفیع آرمانهای دموکراسی نیستند.
در این نظریه، بر اساس آنچه گفته شد، استدلال میشود 5 دسته «فیلتر» وجود دارند که نوع ارائه اخبار در رسانههای خبری را تعیین و کنترل میکنند. این پنج فیلتر عبارتند از:
1- مالکیت رسانه
2- منابع مالی رسانه
3- مراجع
4- رگبار انتقاد
5- ایدئولوژی کمونیستستیزی و هراسافکنی
سه فیلتر اولی که در اینجا به آنها اشاره شده، مهمتر از بقیه هستند. چامسکی و هرمن در نسخهای از کتابشان که بعد از 11 سپتامبر منتشر کردند، پنجمین عامل را به «مبارزه با ترور و تروریسم» تغییر دادند؛ هر چند آنها خاطرنشان کردند ایدئولوژی کمونیسمستیزی و مبارزه با تروریسم هر دو به نحو یکسانی عمل میکنند.
آنها این فیلترها را بیشتر برای رسانههای آمریکا ذکر کردهاند، اما گفتهاند این 5 عامل برای رسانههای هر کشور دیگری هم صدق میکند.
1- مالکیت
اندازه بنگاههای رسانهای مسلّط آمریکا و ماهیّت اصالت سود در آنها موجب سوگیری در انتشار اخبار میشود. نویسندگان این کتاب اشاره میکنند چگونه در اوایل قرن نوزدهم، یک رسانه انگلیسی پیدا شده بود که دغدغههای قشر کارگر را پوشش میداد اما در آن زمان عوارض هنگفت تمبرهای مالیاتی به گونهای طراحی شده بودند که مالکیت روزنامهها را به قشر ثروتمند و «محترم» تغییر دهند. با این وجود، هنوز در آن زمان رسانهها قدری تنوع داشتند.
در انگلستان پس از جنگ، روزنامههای طرفدار قشر کارگر مانند «دیلی هرالد، نیوز کرونیکل، ساندی سیتیزن» (که همگی بعدا شکست خورده و در انتشارات دیگری هضم شدند) به طور منظم مقالههایی در انتقاد از نظام سرمایهداری منتشر میکردند. در واقع در آن زمان، مالکیت اشتراکی هنوز این روزنامهها را محدود نکرده بودند و آنها آزاد به انتقاد از نظام سرمایهداری بودند.
هرمان و چامسکی میگویند از آنجا که رسانهها در حال حاضر یا خودشان شرکتهای بزرگی هستند و یا بخشی ازشرکتهای ادغامشدهاند (مانند وستینگهاوس و ژنرال الکتریک) اطلاعاتی که آنها به عموم میدهند، در راستای سودی است که منافع این شرکتها را تأمین کند. این شرکتهای ادغامی غالبا پا را از حیطه حوزههای سنتی رسانهها فراتر میگذارند و بنابراین منافع مالیای دارند که در صورت انتشار یک خبر خاص، ممکن است به خطر بیفتد. طبق این استدلال، آن دسته از اطلاعات خبری که بیش از همه منافع مالی مالکان آم رسانه را به خطر میاندازند، جانبدارانهتر خواهند بود و بیش از سایر اطلاعات سانسور خواهند شد.
نتیجه کار این است که اگر بالا بردن سود مستلزم قربانی کردن عینیت اخبار است، در این صورت آن دسته از منابع خبری که در نهایت باقی میمانند، آنهایی هستند که از بیخ و بن جانبدارانه عمل میکنند.
2- تأمین منابع مالی
دومین چیزی که به عنوان منبع فیلتر برای رسانهها عمل میکند، بحث تأمین منابع مالی است. بسیاری از رسانهها برای اینکه هزینههای چاپ روزنامه خود را تأمین کنند مجبور به جذب تبلیغات هستند، در غیر این صورت آنها مجبورند هزینه روزنامه را افزایش دهند.
در تمام رسانهها رقابت بیبدیلی برای جذب سفارشدهندگان آگهی وجود دارد. عدم موفقیت در جذب درآمد از طریق تبلیغات یکی دیگر از عوامل شکست روزنامههای مردمی در قرن نوزدهم و بیستم بود.
محصول در اینجا چیست؟ در واقع محصولات این روزنامهها باید قشری از خوانندگان ثروتمند باشند ـ که این افراد از طرف دیگر طبقه تحصیل کرده و تصمیمگیرنده جامعه نیز هستند ـ که این روزنامهها را میخوانند. از طرف دیگر ارباب رجوعهای واقعی که این روزنامهها به آنها خدمات ارائه میکنند بنگاههای تجاریای هستند که به این روزنامهها پول میدهند تا محصولاتشان تبلیغ شود.
بنابراین در این نوع فیلتر، اخبار به گونهای فیلتر میشود که خوانندگان دارای امتیازات ویژه این تبلیغات که در صفحات روزنامهها چاپ میشود را ببینند. بنابراین، این نوع فیلتر ایجاب میکند مطالب روزنامه به گونهای انتخاب و منتشر شود که بتواند قشر تحصیلکرده و موثر در تصمیمگیریهای کلان را جذب کند.
بر اساس این استدلال، اخباری که با «روحیه خریداری» آنها تعارض ایجاد میکند، به حاشیه رانده شده یا حذف خواهد شد؛ ضمن اینکه اطلاعاتی که تصویری از جهان ارائه دهند که با منافع سفارشدهندگان تبلیغات در تضاد باشد، نیز به همین سرنوشت دچار خواهد شد.
بنابراین، طبق این نظریه افرادی که روزنامهها را میخرند در حکم محصولاتی هستند که به بنگاههای تجاری که در روزنامهها قسمتی را برای تبلیغات خریداری میکنند، فروخته میشوند.
3- مراجع
سومین فیلتری که هرمن و چامسکی به آنها اشاره میکنند به مراجعی مربوط میشود که رسانههای خبری به آنها رجوع میکنند. رسانههای جمعی به واسطه نیاز اقتصادی و داد و ستد منافع با منابع اطلاعاتی قدرتمند رابطههایی مبتنی بر همزیستی پیریزی میکنند. حتی شبکههای بزرگ خبری مانند بیبیسی استطاعت اینکه خبرنگارانشان را در همه جا قرار دهند، ندارند. بنابراین، آنها منابعی که از آنها خبر میگیرند را در مکانهایی مستقر میکنند که احتمال وقوع خبر در آنها زیاد است، مانند کاخ سفید، پنتاگون و جاهای دیگر. بنابراین، رسانهها برای دریافت اطلاعات با افرادی قدرتمند و صاحبنفوذ ارتباط برقرار میکنند.شرکتهای تجاری و سازمانهای بازرگانی نیز منابع موثقی برای گفتن اخباری که ارزش انتشار دارند، هستند.
این مراجع قدرتمند ممکن است سردبیرها و روزنامهنگارانی که آنها را به هر نحو به چالش میکشند را به قطع شاهرگ رسانههایشان ـ یعنی خبر تازه ـ تهدید کنند. در چنین فضایی، طبیعی است رسانهها تمایلی به کار کردن اخباری که به منافع موسسه یا فردی که منابعی برای رسانه فراهم میکند که حیاتش وابسته است، نخواهند داشت.
این ارتباط بین رسانه و این مرجع قدرت، یک جنبه روانشناختی هم دارد و آن این است که مقامات حقایق را به خبرنگاران میدهند و آنها هم فقط گیرنده اخبار هستند، بدون اینکه نگرشی انتقادی داشته باشند و در صحت آن اخبار شک کنند.
4- رگبار انتقاد
چهارمین فیلتر، «رگبار انتقاد» نامیده میشود. این فیلتر عبارت است از پاسخهای منفیای که به اظهارات مطرح شده در رسانهها یا در برنامههای تلویزیونی و رادیویی داده میشود. این پاسخها میتوانند در قالب نامه، تلگرام، تماسهای تلفنی، عریضههای حقوقی و سایر اقداماتی باشند که هدف آنها تهدید، ارعاب و یا تنبیه است.
سازمانهای تجاری معمولاً با یکدیگر متحد میشوند تا «دستگاههای انتقاد» تشکیل دهند. یک نمونه آن «ائتلاف جهانی آب و هوا» بود که در آمریکا تشکیل شد؛ این ائتلاف از کمپانیهای خودروسازی و کمپانیهای سوختهای فسیلی مانند «اکسون، تگزاکو و فورد» تشکیل میشد. هدف این کمپانیها از گرد هم آمدن در قالب این ائتلاف این بود که اعتبار سخنان دانشمندان علوم هواشناسی درباره گرم شدن هوای زمین را با حمله به آنها زیر سوال ببرند.
بنابراین اصطلاح رگبارهای انتقادی به تلاشهایی اشاره میکند که برای اعتبارزدایی از سازمانها یا افرادی که مفروضههای حفظ کننده قدرت را به چالش میکشند، انجام میشوند. بر خلاف سه مکانیسم فیلتر قبلی که بر اساس تحلیل وضعیت بازار اعمال میشوند، رگبار انتقادی تلاشهایی هماهنگ برای مدیریت اطلاعاتی است که عموم مردم دریافت میکنند.
5- کمونیسمستیزی و ترس
آخرین فیلتری که خروجی اخبار رسانهها را کنترل میکند، کمونیسنمستیزی است. این مدل در زمان جنگ سرد ارائه شد، اما در دوران بعدتر، چامسکی با گنجاندن «ترس» در مدل خود، تلاشهای رسانهها برای دیوسازی از افراد یا جریانهای مخالف با خط مشیهای آمریکا، به خصوص پس از حوادث 11 سپتامبر را تبیین کرد.
در این نوع فیلتر، رسانهها تلاش میکنند در ذهن عموم مردم نسبت به گروههایی که احتمال میدهند خطری داشته باشند، هراس یا نفرت ایجاد کنند. در خلال دوران جنگ سرد، کمونیسم تهدید اولیهای بود که آمریکا احساس میکرد. در این دوران، رسانههای آمریکایی کمونیسم و سوسیالیسم را مکاتبی معرفی میکردند که مانع آزادی بیان، جنبشهای مدنی و آزادی رسانهها هستند. این تصویرسازی از این مکاتب، روشی بود که صداهایی که با منافع قشر برگزیدگان تضاد داشت، خاموش میشد.
به گفته چامسکی، پس از پایان دوران جنگ سرد، «مبارزه با تروریسم» روشی است که جایگزین کمونیسمستیزی شده است. به طبع، فیلتر هراسافکنی رسانههای آمریکا نیز به این سمت متوجه شده است.