این نویسنده کرد عراقی در تحلیل خود عنوان میکند، با آغاز انقلابهای عربی در منطقه پیشبینی میشد که وقوع درگیری بین شیعیان و اهل تسنن در منطقه حتمی خواهد بود. زیرا این انقلابها سبب روی کار آمدن احزاب اسلامی در کشورهای عربی سنی مذهب شد و همین امر کشورهای انقلابی عربی را در یک جبهه قرار داد، اما در مقابل این جبهه، از یک سو جبههای متشکل از آمریکا و ترکیه قرار دارد و در سوی دیگری جبههای متشکل از ایران، عراق، سوریه و حزب الله جای گرفتهاند.
وی میافزاید: باگذشت زمان شرایط تا اندازهای عوض شد، زیرا به نظر میرسد، برخی در منطقه درپی ایجاد بحران در میان کشورهای عربی سنی مذهب هستند.
مظهر مینویسد: دستهای این چنینی تداوم بیثباتی در کشورهای عربی انقلابی را به نفع دوستان بین المللی و منطقهای خود و سبب تضعیف دولتهای عربی اسلامی میدانند و ضعف این دولتها نیز تسلط دوباره غرب بر این کشورها را هموار میکند.
مظهر ادامه میدهد: در نگاه ظاهری سفر امیر قطر به نوار غزه اقدامی جسورانه تلقی میشود که حتی دولت اردوغان با همه امکاناتی که به دلیل ارتباطات تنگاتنگش با آمریکا و غرب دارد، نتوانسته است آن را انجام دهد، اما نکته جالب توجه در این سفر این است که اسرائیل مانع انجام آن نشد و حتی تا قبل از اجرایی شدن این سفرهیچ سخنی در مخالفت با آن از زبان مقامات اسرائیلی شنیده نشد.
از شیخ حمد در سفر به نوار غزه همچون قهرمانان استقبال شد و این استقبال در دو بخش رسمی و مردمی قابل عیان بود، اما مظهر این سئوال را مطرح میکند که به راستی هدف از این سفر آن هم در این برهه از زمان چه بوده است؟ غزه سالهاست در محاصره قرار دارد، اما نه قطر و نه هیچ یک از رژیمهای عربی نه تنها هیچ واکنشی در قبال آن انجام ندادند و محاصره این منطقه اتفاقی نیست که تازه رخ داده باشد.
این تحلیلگر کرد عراقی با تاکید بر اینکه که قطر را باید در زمره کشورهای به شمار آورد که در تشکیل ائتلاف با قدرتها و دولتهای دیگر فاقد اندیشه سیاسی و ایدئولوژیکی مشخص است، میافزاید: این کشور با وجود آنکه وسعت کوچک و امکانات محدودی دارد، اما از جمله کشورهایی است که تلاش میکند، نقشی اساسی در تحولات منطقهای بازی کند و این استراتژی یا سیاستی نیست که پس از بروز انقلابهای عربی در سر مقامات قطری افتاده باشد، بلکه چنین اندیشهای سالهاست که در سیاستهای قطر دیده میشود.
مظهر معتقد است بهار عربی برای قطر فرصت مناسبی بوده است، چون در حالیکه بهار عربی موجبات نگرانی برخی از کشورهای بزرگتر را از این جهت که ممکن است، کشور آنان را نیز در نوردد، فراهم کرده بود، چنین فرصتی برای قطر به یک فرصت طلایی تبدیل شد.
این نویسنده کرد عراقی تاکید میکند که با روی کار آمدن جریانهای اسلامگرا در کشورهای عربی و تقسیم قدرت بین اخوان المسلمین و سلفیها، قطر سیاست نزدیکی به اخوانیها را در پیش گرفت، زیرا این جماعت در جهان عرب جایگاهی بالاتر و موقعیتی بهتر از سلفیها دارد و از جمله جریانهای فن سالاری به شمار می آید که با آمریکا و غرب هم تعامل داشته است، اما سلفیها تنها درپی ادامه جریان فکری شیوخ خود در عربستان سعودی هستند.
وی میگوید: تلاش برای نزدیک شدن به اخوان المسلمین با سفر امیر قطر به مصر و وعده اش برای پرداخت مبلغ قابل توجه به قاهره آغاز شد و حال با سفر به نوار غزه ادامه یافت. البته روابط قطر با اخوان المسلمین را نباید چیز جدیدی دانست، این کشور سالهاست برای مقابله با سلفیگری که در کشورهای عربی فعالیت چشمگیری را آغاز کرده، برای نزدیک شدن به این جریان فکری(اخوانیها) تلاش دارد و به همین منظور خاک این کشور سالها پناهگاه چهرههای اخوانی چون یوسف قرضاوی، علی قرداحی و غیره بوده است.
مظهر میافزاید: اخوانیها میدانند امروزه در ردیف گروههایی قرار دارند که زیر ذرهبین جامعه بین الملل قرار گرفتهاند، زیرا مجامع بین المللی میخواهند به صدق نیت و رویکرد واقعی این جنبش در حوزههای بین المللی و منطقهای پی ببرند، به همین منظور این گروه از هر نوع تلاشی استقبال میکند که سبب بهبود وجهه بین المللیاش شود و از جمله این تلاشها میتوان به همین چهره گشاده برخی شخصیتهای جهان عرب برای نزدیک شدن به اخوان المسلمین است و چه بهتر که این طرف قطری باشد که تعامل خوبی با کشورهای صاحب نام جهان دارد و همزمان از ثروت کلانی نیز بهره میبرد.
وی ادامه میدهد: این درحالی است که قطر نیز بر این باور است که نزدیکی به اخوانیها می تواند برخی از کاستیهایی و نواقصی را کاهش دهد که در حوزه ایدئولوژیک در قطر مشاهده میشود، زیرا این کشور از این طریق میخواهد چنین وانمود کند که نوع نگرشش به اهل سنت همان نوع نگرش ترکیه است.
مظهر بر این باور است که سیاست دوحه برای نزدیک شدن به اخوانیها بدون هماهنگی با آمریکا نیست و هدف آمریکا نیز در این بین همراه کردن جنبش اخوان المسلمین با جامعه جهانی است.
این نویسنده عراقی تاکید میکند: هر چند هم اکنون روابط بین اخوانیها و سلفیها آرام به نظر میرسد، اما با تلاش قطر برای نزدیک شدن به اخوانیها و حضور عربستان سعودی در سوی دیگر که حامی مطلق سلفیها در منطقه به شمار میاید، روابط بین سلفیها و اخوانیها برای آینده اینگونه آرام به نظر نخواهد رسید، زیرا این آرامش تحت تاثیر روابط نامناسب دوحه - ریاض قرار خواهد گرفت.
مظهر ادامه میدهد: تلاشهای قطر برای نزدیکی به اخوانیها، رقابت بین عربستان سعودی و قطر را افزایش خواهد داد و پایان این رقابت حتی میتواند به رویارویی سنی - سنی در منطقه منجر شود و یا دستکم احتمال رویارویی سنی - سنی را به مراتب از احتمال رویارویی سنی - شیعی قویتر کند.
وی پیشبینی میکند: اگر چنین رویارویی رخ دهد، قدرت اصلی در دو سوی درگیری قطر و عربستان سعودی خواهند بود، اما اینکه در این بین دوحه موفق خواهد بود یا ریاض به میزان هشیاری هریک از آنها بستگی دارد، زیرا هر دو طرف میدانند که آمریکا و اسرائیل نظارهگر این تقابل هستند و چندان هم بیمیل نیستند که به اختلافات دو طرف دامن بزنند.
براین اساس مظهر معتقد است: سفر امیر قطر به نوار غزه در ظاهر سفری بسیار خوب بوده، اما در واقع این سفر با هماهنگی برخی کشورها از جمله آمریکا انجام شد و هدف آمریکا و همپیمانانش دامن زدن به اختلافات منطقهای است و بنابراین به نظر میرسد، باید در انتظار از راه رسیدن حلقه جدیدی از اختلافات منطقهای به شکل تنش بین سلفیها و اخوانیها باشیم تا این اختلافات در کنار اختلافات شیعه - سنی منطقه را به کلاف سردرگمی تبدیل کند که تنها اسرائیل از آن بهره خواهد برد و از این طریق خواهد توانست موجودیت خود را دستکم برای چند سال دیگر در خاورمیانه تضمین کند.