به گزارش بولتن، بابك داد اما در یکی از مطالب سایت خود با مرور خاطرات مربوط به دوران خبرنگاریش، طیف اصلاح طلبان را به شدت مورد انتقاد قرار داد و نوشت:
بعد از انتخابات دوم خرداد و پیروزی خاتمی، گاهگاهی ضعفها و كاستیها را در قالب نامه به گوش آقای خاتمی میرساندم. اما به محضی كه زبان قلمم طعم انتقاد یا سؤال از اصلاحات گرفت، پروسه بایكوت شروع شد!
در اولین مسافرتم در تیم همراه رئیس جمهور به استان زادگاه مادرم لرستان رفتیم. استانی فوق العاده غنی اما فوق العاده فقیر! بعد از بازگشت از سفر، اولین سفرنامه را نوشتم و خیلی اتفاقی، مستقیما به آقای خاتمی تحویلش دادم! بلافاصله از سوی یكی از مسئولان دفترشان بدرستی توبیخ شدم كه چرا سلسله مراتب را رعایت نكرده ام و گزارش را به دفترشان نداده ام تا لابد سانسور شود! شبیه موارد بعدی كه سانسور هم شد!
در آن سفرنامه یك صحنه را شرح دادم كه درست زیر جایگاه سخنرانی خاتمی دیده بودم! هیات همراه و شخصیتها و كاركنان نهاد ریاست جمهوری، زیرجایگاه در حال خوردن انواع شیرینی و میوه و آبمیوه و نوشابه بودند و آن سوی فنس های مستحكم، زنان و كودكان اهل دورود زیر آفتاب سوزان، گوش به سخنان خاتمی درباره عدالت و كرامت انسانی سپرده بودند و چشمشان هم به این بخور بخور بود!
گزارش توصیفی من از این وضع، مجوز ورود مرا برای همیشه لغو كرد. برنامه ها و جزئیات را از من پنهان می كردند تا جا بمانم. دیر به برنامه ها می رسیدم اما هنوز زیر جایگاه سخنرانی، پوست های موز و هسته های شلیل و قوطی های نوشابه بر جای بودند.
خبرنگار این چیزهای كوچك را دلیل اتفاقات بزرگ تر میداند. نگاهش شاید گاهی سمبلیك باشد اما واقعی است. و او می بیند كه مردم، چگونه بدبین و دلزده می شوند! چیزی كه مسئولان اصلاح طلب متوجه نشدند این حقیقت بود كه آن پوست موزها، روزی زیرپایشان خواهد رفت كه رفت؛ و اصلاحات را هم عقیم خواهد ساخت و بر زمین خواهد كوفت، كه كوفت!
بهانه بایكوت شدنم از سوی برخی مسئولان مدعی اصلاحات نداشتن تعامل مثبت بود، برخی از همین افراد كه خیلی اهل تعامل مثبت بودند بعدها در پروژه های اقتصادی وسیعی مثل فرودگاه امام خمینی یا صنایع دیگر نشان دادند معنای واقعی تعامل یعنی چه؟
بعضی از همان اشخاص هم، امروزه باز شده اند مدافعان آزادی بیان و رنج مردم! چیزی كه آنها ندانستند این بود كه هر خبرنگاری كه بتواند آب دهان دخترك دورودی را ببیند، نمیتواند اهل چنین تعامل مثبتی بشود و نمی تواند گوشهای بنشیند و بگوید؛ ما هیچ؛ ما نگاه!