مشرق- شاید اگر قرار باشد یک نفر را
در سینمای ایران معرفی کنیم که بیش از تقریبا اکثریت اهالی سینما بر روی
پرده دیده شده و البته به همان اندازه حاشیه داشته است به گزینه ای غیر از
"محمدرضا شریفی نیا" نمی رسیم. خودش می گوید که حواشی، بخشی زاییده
موفقیت های او در سینماست و بخشی ناشی از حسادت هایی است که نسبت به این موفقیت ها می شود.
گذشته از اینکه حرف هایی که پشت سر شریفی نیا می
زنند غرض ورزی است یا خیر؛ آدمی که این قدر در حوزه های مختلف سینما حضور دارد حرف
های زیادی از زیر و بم آن می دانند. محمد رضا شریفی نیا تنها اشاره می کند اما
همین اشاره ها خواندنی است. آنچه می خوانید
تنها برای خواندن است؛ قضاوت مجالی دیگر می طلبد که رسانه محمل مناسبی برای آن
نیست.
****
مشرق
- آقای شریفی نیا اگر قرار باشد بی تعارف حرف بزنیم؛ شما دو چهره دارید یک
چهرهای که چهرهی واقعی شماست که فقط خودتان می شناسید- و ما به آن کاری
نداریم یعنی نمی توانیم داشته باشیم- و چهره ای دیگر، که بیرونی است و
رسانه ها و حواشی آن را ساخته و می شناسانند. چقدر این ها با هم قابل هم
طراز شدن هستند؟ چقدر این دو را با هم منطبق می دانید؟
نظرات
آدم ها یا رسانه ها یا دیگران در مورد یک نفر متفاوت است. آدم های مختلف
براساس اطلاعات خودشان در مورد شما نظر می دهند و نظرات شما را منعکس می
کنند. آن ها می توانند یک چهره مخدوش شده از شما نشان دهند یا چهره واقعی
تان را نشان دهند. منتها همه اینها وابسته به این است که هدفشان از طرح
کردن شما چیست. اگر جزو دوستان یا علاقمند به شما باشند، درست برخورد می
کنند. اگر نباشند برعکس. گاهی هم دوستانی هستند که به شکل خیلی ناشیانه ای
از شما بد تعریف می کنند. باید ببینیم که هدف آن ها از طرح یک شخصیت در
جامعه چیست؟ ما خیلی از اطلاعاتی که از آدم ها داریم، اطلاعات درست بر اساس
آن شخصیت نیست.
متأسفانه در جامعه ما این اتفاق در اکثر آدم های ما
می افتد چه آدم سیاسی چه آدم های هنرمند. حالا در بخش سیاسی گاهی وقت ها
بیشتر است. مثلاً بعضی وقت ها یک موضوع کوچک را می گویند و طرف را با آن به
صلابه می کشند. اگر از آن منظر به آن شخصیت نگاه کنیم، خب آن شخصیت نابود
شده است. بعضی وقت ها اگر تعداد آن ها بیشتر باشد آن ها موقعیت تبلیغاتشان
بیشتر باشد می توانند هر طوری که بخواهند آن را طرح کنند. من یک مثالی برای
شما می زنم.
ما در آن جلسه ای
که خدمت رهبر انقلاب بودیم خانم پروانه معصومی صحبت کردند و گفتند که ما در
صومعه سرا زندگی می کنیم، و به بچه هایی که در آن جا(صومعه سرا) کار مستند
می کنند اعتراض کردند که چرا تلویزیون دو صحنه می گیرد و می رود و پژوهش و
تحقیقات در آن جا نمی کند. بعد یک مسئله ای را عنوان کردند و خدمت رهبر
انقلاب گفتند "من که الان این جا هستم یک ساعتی در جایی دارم نفس می کشم که
شما دارید نفس می کشید و این جا حضور دارم، الان من را به عنوان آدمی می
دانند که وابسته به نظام هستم. الان دلشان می خواهد که من بروم و مشکلاتشان
را حل کنم می گویند که شما به اصل کار مراجعه کردید و می توانستید یک سری
مشکلاتمان را حل کنید." این تمام بحثی بود که خانم پروانه معصومی مطرح
کردند. اما در رسانه ها آن کسانی که دوست داشتند خانم معصومی را بر اساس
نگاه خودشان جور دیگری طرح کنند عنوان کردند "خانم معصومی گفتند که من
خوشحال هستم که الان در جایی دارم نفس می کشم که شما نفس می کشید." ایشان
آن روز از آن منظر صحبت نکرد. من با خانم معصومی صحبت کردم. گفتم قرار است
همچین جایی برویم، سر صحنه ما با هم بودیم. آن موقع با هم کار می کردیم و
فیلمبرداری داشتیم. ایشان گفت "من آقای خامنه ای را خیلی دوست دارم، اصلا عشق به ایشان می ورزم، من دوست دارم که ایشان را ببینم و با کمال میل قبول می کنم."
می خواهم بگویم که نگاه خانم معصومی اصلا چطور است. اصلا دوست داشت که
رهبرش را ببیند؛ ولی آن جا آن حرف را نزد. ایشان به من گفت من دوست دارم
بیایم. رهبرم است. خیلی از آقای خامنهای خوشم میآید. و خیلی استقبال کرد.
این آدم قلبا رهبر مملکتش را دوست داشت، ولی آن جا بحثش چیز دیگری بود. من
می گویم که استفاده ای که رسانه ها از سخنان خانم معصومی کردند با آن چیزی
که ایشان مطرح کردند، ضد بود. ممکن بود خانم معصومی در یک موقعیتی آن صحبت
ها را بکند ولی در آن جا بحث دیگری داشت.
مشرق - یک
پازلی از شخصیت شما ساخته شده و این کار رسانه ها است؛ برخی از آنها می
گویند که آقای شریفی نیا در سینما پدرخوانده است. می گویند ایشان در رأس
باندهای جذب بازیگر است. می گویند اگر شما می خواهید وارد سینما شوید یکی
از مجراهای اختصاصی آن محمدرضا شریفی نیا است و هزاران حرف دیگر که خودتان
همه آن ماجراها را حتما شنیده اید. نظرشما در باره این پازل چیست؟
گاهی
اوقات در مورد شما نظری می دهند و شما را وادار می کنند که از خودتان دفاع
کنید. مثلا به شما می گویند شما بهائی هستید و شما را وادار می کنند که یک
بیانیه ای در مورد خودتان بدهید که شما بهائی نیستید، یا مثلا شما یهودی
هستید شما بیانیه ای بدهید و البته خیلی بد هست که در جامعه به آدم بهائی
یا کمونیست را نسبت دهند. شما مجبور می شوید در مورد آن چیزی که اصلا به
شما ربطی ندارد، توضیح بدهید. این اتفاق ممکن است برای همه بیفتد. این که
شما طرح می کنید که من این نیستم. اینجانب فلان و به دین اسلام گرایش دارم.
شهادتین خودتان را هم می دهید، چرا؟ چون یک یا دو نفر آدم مغرض برای این
که در موقعیت کاری، شما از ایشان برتر بودید به شما حسادت کرده و یک عنوان
را به شما چسبانده و حالا برای این که شما آن عنوان را از خودتان سلب کنید.
چرا باید از موقعیت مسلمانی خودتان کنار بکشید و یک چیزی را طرح کنید که
اصلا در ذات و وجودتان نیست؟
مشرق - خوب شما اصلا دفاع نکنید؛ بگویید این حرف ها از کجا می آید؟
فرض
کنید شما در موقعیت کاریتان به عنوان یک خبرنگار دارید کار می کنید و
کارتان شکل و شمایل دارد و در کارتان موفق هستید، حسادت می خواهد ریشه شما
را بزند. یا شما باید همه وقتتان را صرف کنید تا به آدم هایی که به شما انگ
می زنند پاسخ بدهید و اصلا از کارتان باز می مانید. یا این که نباید گوش
بدهید و کارتان را انجام دهید و همه چیز را به عهده جامعه بگذارید، بالاخره
باید مردم متوجه موضوع شوند. اصلا کل سینما چیست که حالا باند هم داشته
باشید؟ این همه فیلم در این مملکت ساخته می شود. سالی صد فیلم ساخته می شود
مگر شریفی نیا در چند تا از این فیلم ها حضور دارد.
نکته
دیگر اینکه بر فرض اگر باند هم باشد چرا [دیگران]همه می خواهند در آن باند
باشند؟ اگر آن تیم به قول شما تیم درستی نیست که خود به خود مضمحل می شود
ولی اگر همه دلشان می خواهد در آن باند باشند و دیده شده و هست چرا این
اتفاق افتاده؟ این که خیلی مثبت است. یک وقتی فردی به من گفت "شما باند
دارید؟" گفتم اگر باند را شما به مفهوم فرودگاه بگویید. خب آن باند جایی
است که هواپیما در آن می نشیند و می خواهد در آن جا اوج بگیرد. اگر بچه ها
در این باند باشند محل اوج بچه هاست و من قبول دارم. اگر باند را به معنی
باند زخم بگویید، بله ما باندی هستیم برای زخم های سینما. ولی سینما و هر
کار هنری که فردی نیست (مثل نقاشی، مثل خطاطی) کار تیمی است. یعنی شما
امکان ندارد کار سینما را غیر از تیم پیش ببرید. باید 20 -30 نفر دور هم
جمع شوند تا بتوانند این کار را انجام دهند. شما در کار تحریریه تان هم
باید این کار را کنید. با چهار تا آدمی که منش، اخلاق و تفکراتشان را می
شناسید کنار هم جمع کنید. می دانید که می توانید تا نیمه های شب کار کنید،
می توانید تا 2 - 3 روز بی خوابی بکشید. این نیست که آدمی در حین کار رها
کند و یا مشکلات آنچنانی داشته باشد یا معتاد باشد. شما حتماً آن ها را
تصفیه می کنید و یک تیم درست می کنید و آن تیم تان وقتی کار می کند. اگر
نشریه ای منتشر میکنید اگر یک مجله بیرون می دهید موفق است و اگر موفق است
به خاطر آن تیمی است که با آن کار می کنید. اگر دیده می شوید به خاطر آن
تیم است. حالا رقیبتان می خواهد ریشه تان را بزند. می گویند که چرا این ها
خوب می شوند. وقتی شما آن رنگ سفید می شوید کنار شما آن آدم هایی که سیاه
هستند می خواهند خودشان را نشان بدهند.
مشرق - چرا
این حرف ها این قدر سازمان یافته است؟ چرا این چیزهایی که شما می گویید
محصول حسادت است این قدر در مورد شما به صورت جدی و گسترده پخش می شود؟
یک
جمله ای را از آقای اسکندری (گریمور) نقل می کنم. ایشان گفتند من یک شغل
دارم اما نزدیک دو هزار دشمن دارم، تو که در همه زمینه های سینمایی کار
میکنی چه به سرت می آورند. این موقعیت شغلی ماست. متأسفانه یا خوشبختانه به
علت مشکلاتی که در این حرفه وجود دارد قبل از این که وارد این حرفه بشوم
به شیوه ها یا موقعیت های مختلف خودم را مسلح کردم. مثل عکاسی، نویسندگی،
طراحی صحنه، تمام این بخش ها را من کار کردم. در اندازهای که متر ما جواب
میدهد من به آن اندازه خودم را رساندم. اگر کار عکاسی کردم، کار طراحی
کردم، به اندازه ای که چهار تا پوستر بیرون بدهم که کاندیدای جایزه هم شوم
این کار را کردم. اگر در بخش طراحی صحنه کار کردم به اندازه ای که کاندیدای
جایزه شوم این کار را کردم. نمی گویم که بالاترین آدم های دنیا هستم، ولی
در حدی که در جامعه خودمان داریم، هستم. اگر در بخش گریم وارد شدم در بخشی
که متر ما هست رفتم کاندیدا شدم. اگر دستیار کارگردان یا اصلاح برنامه می
کنم سعی میکنم بهترین آدم آن بخش باشم.
اگر عکاسی کردم هر سال که
یک یا دو فیلم را عکاسی کردم هر سال جایزه گرفته است یا کاندیدا شده است.
به هر حال کار من طرح شده است. یعنی بیخودی وارد نشده ام. از بچگی از کودکی
در این عرصه فرهنگی کار کردم و خیلی زحمت کشیدم تا به این جا رسیدم. یک
عده ای با نکردن این کارها فکر کردند می توانند این کارها را انجام دهند. و
این ها شروع کردند چهارتا آدم ناصالحشان با ما برخورد می کنند. در یک بخش
دیگر چهارتا و در بخش دیگری چهارتا و ... و در این عرصه سینما ده دوازده
رشته است که من حداقل در ده رشته اش کار کردم و در حدی کار کردم که یک کاری
را که می روم کار بعدی به سراغم می آید. من در هیچ کاری نبوده با
کارگردانی کار کرده باشم در کار بعدیش سراغ من نیامده باشد.با آقای مهرجویی
بودم، آقای میرباقری. در تمام کارهای موثر مذهبی یا فرهنگی که مملکت داشته
من کار کردم و حضور داشتم. ممکن است بخشی از عرایض من متاسفانه رنگ و بوی
تعریف داشته باشد؛ اما من نمی خواهم بحث تعریف راه بیاندازم می خواهم زحمتی
که کشیده ام را بگویم. منتها آدم های تنگ نظری هستند یا نگاهشان به این
شغل نگاه خاصی است با شما برخورد می کنند.
من
یک مثالی برای شما می زنم. مثلاً من در گروهی می خواهم کار کنم این فیلم
پنج بازیگر دارد، من پنج نفر آدم را باید معرفی کنم، این پنج آدمی که معرفی
می کنم یا باید کسانی باشند که در سینما کار میکنند یا جزو کسانی هستند
که تا حالا کار نکرده و می خواهند در این عرصه وارد شوند. اگر من کسی را
وارد این فیلم کنم و بدانم که بازیگری بلد نیست، خب آبروی خودم را بردم.
یعنی کار بعدی کسی سراغ من نمی آید. اما وقتی این آدم می آید جایزه فلان
سینما یا جایزه جشنواره های بیرون را می گیرد یعنی اینکه انتخاب من حتما
درست بوده است. حالا اگر این یک بار بشود ده بار، پانزده بار، سی بار؛ پس
حتماً الله بختکی نیست. پس بنابراین فکر پشت آن بوده. وقتی این اتفاق در
همه جشنواره ها می افتد، خب این موقعیت شما را بالا می برد. ناگهان می
بینید که بقیه دوست دارند که در این بخش باشند ولی نیستند، چرا نیستند؟ من
می گویم این بخش را باید در خود آن ها جستجو کنیم. یا اطلاعات کافی در مورد
آن نقش یا آن حرفه شان ندارند. یا مشکلات فردی دارند که در کاری که ما
میکنیم نمی توانند بیایند. یا مطالعاتشان در آن حدی نیست که وارد کار ما
شوند و یا آن ها بازیگر خوبی نیستند. ما سر یک کاری رفتیم کارگردان دو نفر
را انتخاب کرده بود. یکی از آن
آدم ها برای من مشکل ساز بود. یعنی چهار بعداز ظهر دستیار کارگردان و
تدارکات را برای خرید مشروب و مواد می برد. شب که گروه باید صبحش پای
دوربین بروند این ها تا ساعت پنج می خواهند الواتی کنند. خب من نمی گذارم
این آدم با من کار کند.
بازیگری را در تهران آوردیم کار کند ساعت دو بعد از ظهر می بینیم نیست؛ کجاست؟ سوئیس! دو ساعت رفته خودش را بسازد و برگردد.
خب معلوم است که من چنین کسی را در کار نمی آورم. بازیگری را جلوی دوربین
آوردیم دوتا دیالوگ بلد نبود بگوید. تمام وقت گروه را گرفت که دو تا دیالوگ
بگوید. سر کار آقای میرباقری بودیم. ما را علاف کرده بود. همان موقع به
آدم دیگری زنگ زدم و آمد و گریم شد و جلو دوربین رفت تا یک ساعت بعد از آن
صحنه را گرفتیم رفتیم. من دیگر آن آدم اول را نمی آورم این دشمن من می شود.
چرا؟ چون معایب او توسط من دیده می شود. بعد می گویند که شریفی نیا برای
خودش باند درست کرده است!
چند
وقت پیش به جایی ما را دعوت کردند و آدم معتبری بود که من به آن جا رفتم.
یک نفری را به ما معرفی کردند گفتند ما می خواهیم که ایشان را به سینما
ببرید. لیست کارهایش را به من دادند، سی چهل تا کار کرده بود. گفتم ببخشید
ایشان باید من را به سر کار ببرد ایشان این همه که کار کرده. گفت می دانید
من می خواهم در کارهای شما باشم.
چرا احساس می کند که پله ترقی اش این جاست چرا؟ من هر آدمی را همین طوری وارد کار نمی آورم. چون پای آبروی من وسط است. یعنی
در طول این مدتی که در سینما یا تئاتر یا تلویزیون کار کردم یک آدم شما
نام ببرید بگویید که این آدم سر جایش نبود. شما می توانید من را متهم کنید.
یا در طول این مدت که ما کار کردیم یک نفر بیاید بگوید آقای شریفی نیا یک
قران از ما گرفته ما را به سر کار آورده است. من قول می دهم از سینما بروم.
آقایی که به من بگوید دویست سیصد پانصد میلیون به شما می دهم فقط بگذارید
من در فیلم بازی کنم من به او می گویم تو اگر بلد باشی بازی کنی من خودم به
تو پول می دهم. چون پای آبروی من وسط است. من نمی توانم تو را به کاری
معرفی کنم که بلد نباشی و کار را به زمین بزنی به خاطر صد یا پنجاه میلیون
که می خواهی پول بدهی. ما نیازی نداریم. فیلم های ما خودشان پر فروشند.
من
به فیلم های کمدی که در این مملکت کار می کنم اعتقاد دارم تا فیلم های
روشن فکری آنچنانی. ولی مخاطب شناسی داریم. من می گویم این فیلم برای این
قشر است باید آدم مخصوص به خودش بیاید در آن بازی کند. یک مدتی گفتند که
فیلم های اکشن به درد نمی خورد. چیزی برای یاد دادن ندارد. کم کم این بخش
از جامعه را که لازمه سینما ملی است حدف کردند. سینما دانشگاه نیست که شما
بخواهید تمام آسیب های آموزش مملکت را به مردم بفهمانید. یک فیلم ساخته می
شود در درجه اول سرگرمی است و بعد هم چهارتا حرف در آن می زنند که مسائل
مردم را به آن ها یاد دهند.
بخش
های دیگر فرهنگی کارهایشان را به درستی انجام ندادند آن وقت سر سینمای
ایران خالی می کنند. مگر سینما فیزیک اتمی است مگر حساب استدلالی است؟ من
می گویم آدمی که در این مملکت صبح تا شب گل لگد کرده و عرق ریخته است، شب
حق دارد فیلم آقای جواد رضویان را ببیند. به جای این که فارسی وان ببیند.
چرا جلوی آن را می گیریم؟ یک میلیون آدم طرفدار آن فیلم هستند. خب آن یک
میلیون آدم را ولشان کنید. اگر می توانید بقیه مردم را جذب کنید.مشرق - آیا در سینمای ایران دسته بندی وجود دارد. می توانیم بگوییم بعضی از فیلم ها راحت تر ساخته می شود و بعضی از فیلم ها سخت تر؟در
این مورد پای دولت به میان می آید. بله! بعضی از فیلم ها خیلی راحت ساخته
می شود، بعضی از فیلم ها اصلا ساخته نمی شود. بعضی از فیلم ها به سختی
ساخته می شود. یک سری از فیلم ها هست که سفارش دولت است. پول در اختیارشان
می گذارند و آنها هم می سازند.
مشرق - چه نوع از فیلم هایی هستند؟ یک
نوع سفارش دولت است. فیلم هایی هستند که فروش خوبی ندارند چون سازندگان
دغدغه فروش آن را ندارند! دغدغه عمل کردن به سفارش را دارند. حالا شاید
چهار حرف خوب هم در آن باشد ولی ضوابط فروش را ندارد یعنی نکات جذب تماشاچی
را ندارد. شما می خواهید حرف خوب بزنید باید آنرا در قالبی بریزید که
مخاطب جذب شود.
یک مثال
ساده می زنم. من معلم بودم. تخصصم کلاس اول دبستان بود، در مدارس علوی،
موسوی و.. هم کار کردم. در مدارس نمایش کار می کردیم. یک شخصیت داشتیم به
نام اکبر که از روستا به شهر آمده بود و با یک سری از مشکلات مواجه می شد
هر روز یکی از این آدم ها در درس ما بود. وقتی می خواستیم درس حرف "لام" را
بدهیم یک سینی روی سر من می گذاشتند، لبو در آن می چیدند و لبو پخته داخل
کلاس می آوردند. داد می زدم "آی لبوی داغ آی لبو"
بچه ها هم کِیف می کردند، دست می زدند که می خواهند لام درس بگیرند. لبو
را می خوردند امکان نداشت درس "لام" از کله ی این ها بیرون رود. چرا؟ چون
قالبش را پیدا کرده بودیم. دو ضربدر دو قالب داشت که چطور به بچه یاد
بدهیم. شما برای این که حرف روشن فکری بزنید حرف مذهبی بزنید حرف غیر مذهبی
بزنید باید قالبش را پیدا کنید.
مشرق - در
مورد جنس فیلم دولتی خیلی صحبت می شود. ممکن است بگویند که فیلم دولت
جمهوری اسلامی نظر نظام است ولی بعد که نگاه می کنیم کسانی که یک دوره ای
نظر نظام را می ساختند می نالند و می گویند کسی ما را همراهی نکرد. مثلا
آقای باشه آهنگر می گوید فیلم ملکه در شرایط سختی ساخته شده است و موضوعش
هم موضوع جنگ است. ابراهیم حاتمی کیا همین طور. مجید مجیدی همین طور. این
ها کسانی هستند که اسم دارند و می توانند خیلی از امکانات را جذب کنند
کسانی هستند که با یک نگاه وارد می شوند توانایی هم دارند استعداد هم
دارند. ولی نمی توانند کار کنند. اگر این ها را کنار بگذاریم، این سینمای
دولتی چیست؟ چه جنس موضوعاتی است؟
سینمای
دولتی فیلم هایی است که دغدغه یک هنرمند نیست شما موضوعی که دغدغه این آدم
نیست را به او می دهید که کار کند. مثلا فیلم در مورد "حضرت محمد(ص)" را
به آقای "صباغ زاده" می دهند از نظر من دغدغه آقای صباغ زاده فیلم تاریخی
در مورد حضرت محمد(ص) نیست. نه این که ایشان به پیغمبر(ص) علاقمند نیست.
اولویت آقای صباغ زاده نیست. ولی کسی به او پولی را می دهد. برای این که
این اتفاق برای من افتاده می گویم. من را برای یک فیلم دعوت کردند که تهیه
کننده آن یک آقای روحانی بود. نشسته بود میگفت: ما می خواهیم فیلم حضرت
محمد(ص) را بسازیم من فیلم نامه را خواندم دیدم فیلم نامه خیلی خوبی است
گفتم چه طوری می خواهید کار کنید؟ گفتند پولی نداریم این طوری می خواهیم
کار کنیم گفتم ندارید نسازید من معمولا سر دستمزد با کسی بحث نمی کنم آدم
دستمزدی هم نیستم. گران ترین آدم در سینما هم هستم و پول خوبی هم می گیرم
که کار کنم. ولی اگر بدانم یک فیلمی پول ندارند و مشکل دارند با آنها کار
نمی کنم. شما اگر بخواهید در مورد حضرت محمد(ص) فیلم بسازید هزینه دستمزدش
زیاد است. من می گویم موضوع را جدی بگیریم.
مشرق - چقدر بودجه لازم داشت؟
مقدارش
را نمی دانم ولی آن آدم هایی از خارج آوردند یا آدم هایی که جمع کردند
چطور به خاطر دو سال تفاوت سنی یا هفت سالگی یا ده سالگی پیامبر می تواند
یک چنین بودجه ای داشته باشد و شما در مورد اصل ماجرا یاران پیامبر و خود
پیامبر و اتفاقی که می افتد هیچی بودجه ندارید با یک میلیارد بودجه می
خواهید بسازید؟ نسازید. چون فیلم را ضایع می کنید. بعد تهیه کننده کار در
جشنواره می آید می گوید در تقارن بعثت و تولد پیامبر با جشنواره فجر و
سینما یک قِران به ما کمک نکردند و با اعتراض به پایین می آید.
این
یعنی چه؟ این یعنی آن آقایی که به عنوان روحانی در آنجاست اگر پولی جمع
کرده است برای خودش نیست برای یک جایی است. ممکن است وزارت ارشاد کمک نکرده
باشد ولی یک جایی آن را به هر حال کمک کرده است. کسی را انتخاب کردند به
نام آقای صباغ زاده. آقای صباغ زاده فیلم ساز خوبی است. اگر می خواهید با
ایشان کار کنید امکانات در اختیارش بگذارید. کمکش کنید یک فیلم ارزشمند
بسازد. مگر چقدر فیلم های مذهبی در این مملکت از قبل انقلاب ساخته شد؟
یک
سریال ساخته شد به نام امام علی(ص). قالبش پیدا شده بود حالا شما باید بر
اساس آن قالب کار کنید. همان موقع که سریال امام علی(ع) را کار می کردیم،
آنقدر آدم ها نظرات مختلف می دادند که هیچ کدام هم به درد ما نخورد. بعد ما
این متن را خدمت آقای خامنه ای بردیم ایشان مطالعه کردند نظراتشان بسیار
بسیار مهم و جالب توجه بود که هیچ کدام از نظراتی که دیگران داده بودند
نبود که آن فیلم در آن حد ساخته نمی شود. خیلی هم برای ساختش ترغیب کننده
بود. یک سریالی بود که همین الان که پانزده سال از ساخت آن گذشته است اگر
ببینید شما از دیدن آن لذت می برید.
می
خواهم بگویم که این کار دغدغه آقای میرباقری بود. اگر شما بخواهید کاری را
تبدیل به دغدغه ذهنی مثلا آقای حاتمی کیا کنید در محدوده فیلم آقای حاتمی
کیا باید این کار شود. حالا دغدغه ذهنی آقای حاتمی کیا را قبول دارند یا
ندارند. این که ما به او بگوئیم چه بسازد چه نسازد، خب نمی شود. جواب نمی
دهد. آقای حاتمی کیا کسی به او نگفته که چه بسازد خودش از بدو جنگ براساس
دغدغه اش کار کرده. الان حاتمی کیا منفک از دغدغه ذهنی اش نیست. آقای حاتمی
کیا است با همان دغدغه های ذهنی اش. امکانات در اختیار او بگذارید تا
فیلمش را بسازد. حالا ممکن است مخالف شما باشد خب باید او را بپذیرید و
بعدا نقدش کنید.
مشرق - فقط
فیلم دولتی را یک همچین فیلمی می بینید؟ بعض فیلم ها ساخته می شود و مخاطب
ندارد حتی بعضی از آن ها هیچ گاه اکران نمی شود که امسال هم زیاد داشتیم و
اتفاقا دغدغه کارگردان هم هست. اینها را هم جزو فیلم دولتی می دانید؟
بله
یک بخشی این است. ولی یک بخش دیگر آن یعنی این که دولت ذهنیت کارگردان را
به سمتی می برد که این ها را بسازد. ولی یا کارگردانی را انتخاب نمی کند که
ظرفش را درست انتخاب کند یا به کارگردان فیلم این موقعیت را نداده است.
گاهی
اوقات یک عده ای برای ذهن خودشان فیلم می سازند شما وقتی یک نقاشی بکشید
که خودتان خوشتان می آید باید در اتاق خودتان بگذارید. اگر بخواهید مردم آن
را بپذیرند، باید ضررش را ببینید باید بپذیرید که ممکن است کسی نیاید آن
را بخرد. نقاشی های دیگران را که فروخته می شود را محکوم نکنید. چون آن را
خودت ساختی و بیرون آوردی. اگر کسی خواست می برد اگر کسی نخواست به خانه ات
ببر ولی فحش به دیگران نباید داد. مردم را احمق فرض نکنیم به مردم فحش
ندهیم. نگوییم کسی مردم را رنگ کرده. دولت بیاید در جامعه شرایطی را فراهم
کند که آدم هایی که اهل این کار هستند بتوانند حرفشان را درست بزنند. به
همه فیلم سازان امکانات بدهد که براساس آن ذهنیت که وجود دارد فیلمشان را
بسازند.
قرار نیست که
شما فیلمی را بسازید که مردم نبینند. بنابراین ضعف و موقعیت و کلک هایی که
باید در فیلم زد تا تماشاچی جذب شود را پیدا کنید. حالا شما این را پیدا
نمی کنید و یک فیلم می سازید پنجاه میلیون می فروشد بعد به آدم های دیگر
فحش می دهید. دیگران را تخطئه می کنید. یک فیلمی که ساخته شده به نام
"قلاده های طلا "به نظر من این فیلم سفارشی است ولی همه چیزش درست است و
آدم هایش هم خوب کار کردند چون دغدغه آقای طالبی بوده. چون دغدغه اش بود و
امکانات خوبی هم در اختیارش قرار گرفت کار خوبی ساخت.
مشرق - آقای
شریفی نیا چرا ما یک فضای غالب در سینما داریم. جریانی که هر فیلمی اگر از
فضای آن خارج باشد به آن حمله می شود. اتهام می زنند که اگر مثلا دولتی
باشد حتما از امکانات خاص استفاده کرده، هنری باشد، قابل اعتنا نیست، آن
جایی که مخاطب نداشته باشد ندیده می گیرتد اگر مخاطب داشته باشد از حیثیت
خارجش می کنند. شما این جریان را قبول دارید؟
این
بخش به آسیب شناسی جامعه فرهنگی برمی گردد. ما آدم هایی که در این عرصه
هستند خوب پرورش ندادیم. یک تعدادی که فقط اسمشان فرهنگی نماست وارد این
حیطه شدند. آقای آنتونی کویین یک یهودی است اعتقادی هم به اسلام ندارد از
طرف آقای مصطفی عقاد دعوت می شود برای فیلم محمد رسول الله. درست یا غلط با
طیب خاطر یا با طیب غیرخاطر حرفه ای یا غیرحرفه ای می پذیرد که این کار را
انجام دهد. به زیبایی نقش عموی پیامبر(ص) را بازی می کند یعنی به لحاظ
حرفه ای بسیار بسیار مقید است. من این را که خدمتتان عرض می کنم به خاطر
این است که قرار بود آقای آنتونی کویین را بیاوریم برای گفتگو. شاهد این
مناظره بین آقای آنتونی کویین و کارگردان آن فیلم بودم. او می پرسید آن
آدمی که نامش امام حسین(ع) است در کار شما کجاست و کجای تفکر شماست؟ چه
طوری باید حرف بزنم کی باید بیایم؟ کی باید بروم؟ نگاه این آدم در فیلم
چطوری است؟
مشرق - سال
قبل فیلمی اکران شد که آقای کلاه داری کار کردند. کار متوسطی بود و برای
یک کارگردان تازه کار به عنوان کار دوم در حد متوسط بود و جالب است که بعضی
از آقایان مشهور که اسم نمی برم، در هنگام اکران فیلم صداهای عجیب غریبی
از خودشان در می آوردند. نقد می نویسند. صحبت از آزادی بیان می کنیم ولی آن
وقتی که خودمان حرف می زنیم. چرا باید این طور باشد؟
دو
محور مهم در سینمای ما وجود دارد که متأسفانه مسئولین دولت ما این را جدی
نگرفتند. یکی تهیه کننده است یکی کارگردان است. کارگردان شدن فرمول دارد،
موقعیت دارد، حساب و کتاب دارد. این طوری نیست که شما دو دوره کلاس و
کارگردان می شوید. کارگردانی یعنی جهان بینی. باید در مغزتان حرف داشته
باشید. یعنی من به چه معتقد هستم و چه چیزی را به جامعه می خواهم عرضه کنم.
دغدغه من در زندگی چیست. به کجا رسیدم که می خواهم این بحث ها را برای
مردم طرح کنم. خودم کجا هستم. به هر آدمی که هنوز الفبای جهان بینی را
تشخیص نداده ما کارت کارگردانی دادیم و آمدند فیلم ساختند و این ها باد
شدند و تبدیل به آدم هایی شدند که در جلسه ای که فیلم در آن گذاشتند صدای
خر از خودشان در می آورند. اصلا شما ضد خدا باشید ولی باید حرف برای گفتن
داشته باشید.
اکیپی که می گویم، یک نفر نیستند
مشرق - آن ها فضای غالب هستند.
نه فضای غالب نیستند. در آن موقعیت جواب نمی دهند.
مشرق - من
نمی خواهم از اخراجی ها دفاع کنم. ولی وقتی یک فیلم مثل اخراجی های ده
نمکی طرح می شود تمام فضای نقد کشور الا عده ای معدود بر علیه او بسیج می
شوند. این روشی که نه در فضای ژورنالیست این را دارید نه در فضای سینما. یک
کارهایی انجام می دهند که اصلا به ذهن آدم نمی رسد. مثلا تحریم یک فیلم.
این ها کاملا بی سابقه است. کجای دنیا این طوری است؟ در جشنواره تحریم
کردند؟ این فضای غالب ماست.
نه خیر این کم کاری شماست. بروید
در درون خودتان ببینید. اینترنت دست یک عده ای است ولی خیلی از مردم
طرفدار یک فیلم هستند ولی آن ها اصلا اینترنتی نیستند. یک قشری که حالا یا
به درست یا به غلط قشر روشن فکر هستند این ها اینترنتی هستند. شما فضای
غالب را فضای اینترنت می دانید. من فضای غالب را اینترنت نمی دانم.
مشرق - فضای غالب مطبوعات هم همین است.
من
نه فضای کل جامعه را می گویم. کل جامعه این طوری نیست. شما یک فیلمی را به
نام اخراجی ها کار کردید یک فیلمی هم به نام جدایی نادر از سیمین کار
کردید. من هر دوی این فیلم ها را دوست دارم. من فیلمی که در آن کار می کنم
ازش دفاع می کنم و پای آن می ایستم. فیلم اخراجی ها برای آن قشری که ساخته
شده بسیار مناسب است فیلم جدایی نادر از سیمین برای قشری که ساخته شده
بسیار مناسب است.
فیلم اخراجی
ها را در مقابل جدایی نادر از سیمین تحلیل می کنیم. من از فیلم جدایی نادر
از سیمین دفاع کردم که اصلا نیاز به دفاع من ندارد ولی من از این فیلم خوشم
آمد و از آن دفاع کردم. آقای ده نمکی هم گفت اگر فیلم من جایزه بگیرد به
فیلم جدایی نادر از سیمین می دهم. بنابراین ما تضاد با جدایی نادر از سیمین
نداریم. ولی همین دو فیلمی که توسط آن رسانه ها و اینترنت تحلیل شده حاصل
این شد که فیلم اخراجی ها مجموعا شش میلیارد فروخت و فیلم جدایی نادر از
سیمین سه میلیارد. پس فضای جامعه این حرف شما را نمی زند. فضای اینترنت می
زند که تعدادشان محدود است. اگر فیلم جدایی نادر از سیمین کمی بیشتر از حدش
می فروخت بخشی از آن به خاطر اینترنت بود. ولی من حس می کنم که کسانی که
اعتقاد دارند این فیلم درست یا غلط است در زمان به خصوص خودشان پشت آن فیلم
نمی ایستند. دشمن کار خودش را می کند ولی ما کار خودمان را نمی کنیم.
مشرق - یک
فیلمی آقای موتمن ساخته بود به نام بیداری. وقتی بیداری برای منتقدان پخش
شد. با این که فیلم های به مراتب ضعیف تر از فیلم آقای موتمن هم بود، ولی
فقط این فیلم هوُ شد. واقعا ایدئولوژی در مطبوعات سینمایی یا کلا در سینمای
ما وجود ندارد؟ یا این که ایدئولوژی فقط برای عده ی به خصوصی نقض می شود؟
من
معتقد هستم که ایدئولوژی وجود ندارد. کسی که آن ایدئولوژی یا آن اعتقاد یا
آن جهان بینی را دارد اصلا برخوردش این چنین نیست. به اختتامیه یک برنامه
رفته بودم، جوی آنجا حاکم بود که مرا متاثر کرد. شخصی که هزینه برنامه را
تقبل کرده بود، به روی صحنه آمد تا شروع به حرف زدن کرد صداهای عجیب از سوی
برخی بلند شد. این فرهنگ ایرانی است؟ این فرهنگ روشن فکری است؟ ایدئولوژی
این را می گوید؟ اعتقاد شما این را می گوید؟ آقای وزیر در حال صحبت کردن
است دوباره شروع به همان کار می کنند. شما با آقای وزیر مخالف هستید اصلا
این جلسه برای ارشاد است برای دولت است پس برای چه این جا نشستی؟ این بحث
مربوط به ایدئولوژی نیست که اگر کسی ایدئولوژی داشته باشد این کار را نمی
کند. این مربوط به پوچی آدم هاست.
این جا است که ما اعتقادات و
جهان بینی نداریم. حالا چه آدمهای ما منتقد باشند، چه کارگردان چه تهیه
کننده. من دیدم چهار کارگردان با هم نشسته بودند و بعد به فیلم فلانی هُو
می کردند. این ها همان آدم هایی هستند که با یک فیلم باد شدند. این ها نه
جهان بینی نه اعتقاد نه دغدغه. اسمشان کارگردان است. آنجا نشستند و چون
تاریکی است و کسی نمی بیند صدای حیوان از خودشان درمی آورند. در خارج از
کشور می بینیم مردم از فیلمی خوششان نمی آید یکی یکی از سالن بیرون می
روند. آخر سر می بینید چهار نفر نشستند.
ما می خواهیم بنشینیم هم
حرف های ارزشیمان را بزنیم هم امکانات ندهیم خب معلوم است که از داخلش
چیزی در نمی آید بعد شروع می کنیم به هم فحش دادن. حالا امیدوارم در کار
آقای مجید مجیدی یک اتفاقاتی در آن بیفتد که نگویند که آن جا هم امکانات
دادیم و نشد.