گروه فرهنگي- مهدي نوروزخاني: شايد شنيده باشيد شبکهي رادیو تلویزیونی دربار انگلستان -یعنی بنگاه سخن پراکنی «بی بی سی»- به سبب تولیدات انبوه و پرهزینهي مستندی که دارد، در میان مستندسازان و رسانه های بزرگ جهان به عنوان یک معیار و استاندارد مستندسازی تلقی و شناخته می شود و معمولا نسبت کیفیت یک مستند را با تولیدات مستند «بی بی سی» می سنجد.
این قیاس که مستندی در سطح «بی بی سی»ست، در میان مستندسازان و شبکه ها و برنامه هایی که به صورت تخصصی به آن می پردازند، یک تعبیر معمول است؛ البته این را باید پذيرفت که نیات و خواستهي این بنگاه فرافکن دربار انگلستان در تولید انواع مستند برای نیل به تامین اهداف استعمارگرایانه و شناخت و آگاهی به جهت منفعت طلبی و جاسوسی و حتی مداخله گری در دیگر نقاط جهان است.
این بنگاه مغرض رسانه ای کاملترین آرشیو تصویری از وقایع مهم و حساس جهان را در اختیار دارد؛ به طوری که برخی از اين تصاوير هنوز هم اختصاصی است و به نمایش عمومی درنيامده است. مانند تصاویر و راش هایی که از انقلاب اسلامی ایران و از راهپیمایی ها و مصاحبه های افراد مرتبط در آرشیو بی بی سی وجود دارد و تا به حال و با گذشت قریب سی و اندي سال هنوز پخش نشده است.
اين مقدمه گفته شد تا در ادامه به مجموعهي مستند «آخرین روز های زمستان» بپردازيم؛ مجموعهاي كه چندي است پخش آن آغاز شده و به روايت حیات طیبهي شهید حسن باقری اختصاص دارد. «آخرین روز های زمستان» به حق تمام ویژگی ها و شرایط آغاز یک جریان مستندسازی استاندارد را داراست؛ چون به انصاف «آخرین روزهای زمستان» نه تنها چیزی از تولیدات «بیبی سی» کمتر ندارد، بلکه در چنان سطح کیفی و کمی بالاییست که میتواند یک استاندارد و معیار برای مستندسازی در ایران قلمدار شود و کاری در سطح «مستند شهید باقری» تعبیری معمول میان مستند سازان برای تعریف و ارزش گذاری این گونه تولیدات شود.
این لیاقت در این مستند وجود دارد تا گفتمان و قیاس های مربوط به مستند و مستندسازی را مزین به نام این فرماندهي شهیدی کند که در مدت کوتاهی پس از آغاز دفاع مقدس با نبوغش کارهای بزرگی انجام داد و حالا هم پس از چند دهه از شهادتش و در کارزار جنگ های رسانه ای، ذکر و یاد و شرح حیات طیبه اش هم ميتواند آغازگر و معیار یک شاخهي فرهنگی شود و انحصار استعمارگر را بشکند.
مستند «آخرین روزهای زمستان» در تقسیمبندی محتوایی مستندها در گروه بیوگرافی و زندگینامه شناسی قرار دارد و در تقسیم بندی ظاهری و فرمی هم در دسته نمایشی و بازسازیها جای می گیرد که راوی سوم شخصی همزمان روی صحنه های بازسازی شده روایت می کند و در بخش هایی روایت را به شرح شاهدان و تاریخ گویی افرادی حقیقی پاس می دهد.
بزرگترین ویژگی این مستند که در ابتدا باید به آن پرداخت، كيفيت بالاي این بازسازیهاست که در تاریخ مستندسازی ایران بدیع و چشمگیر و حقاً در شأن و لیاقت «شهید باقری» است. اين كيفيت بالا در حالي حاصل ميشود كه بازسازی وقایع و شخصیت ها در آثار مستند از شیوه های روایی بسیار سخت، پر هزینه و پیچیده به شمار می آید؛ زیرا بازسازی دیگر از جنس مستند نیست که با اندک تغییرات شرایط صحنه و کنترل مواردی و حتی با وصله و پینه تصاویر آرشیوی به شرایط تولید برسد.
از آنجا كه در اين بازسازيها، زمان رفته و واقعه را باید به صورت زنده تکرار کرد و به تصویر ثبتشان کرد، ميتوان این بازآفرینی ها و بازسازی های زمان و وقایع گذشته را نوعي سینمای داستانی است. در بازسازی ها بايد به مسائلي مانند انتخاب بازیگر و بازی گرفتن، طراحي دکور و صحنهپردازی و گریم و نور دقت نمود و حتی چیدمانی طبق واقعيت، بدون اندکی دخل و تصرف و خلاقه پردازی و با در نظر گرفتن جزئی ترین اتفاقات تعبيه نمود تا تا مبادا با واقعیت اختلاف و تناقص پیدا شود؛ به اختصار اینکه در قلب تولید مستند، باید یک تولید سینمایی داشت که شديداً نيازمند دقت در جزئیات است و هیچگونه امکان و انعطافی در تغییر و دخل و تصرف وجود ندارد.
«آخرین روزهای زمستان» نه تنها از پس انجام
این مهم به خوبی بر آمده، بلکه بايد اذعان نمود كه بازسازی های آن به آثار
فاخر سینمایی پهلو می زند؛ به خصوص آنکه مضمون و محتوای این مجموعه دارای
ویژگی منحصر به فرد موضوعی یعنی استفاده از زمان گذشته – آن هم گذشتهي نه
چندان دوري كه بسياري آن را به ياد ميآورند- است.
از سوي ديگر، سختي بازسازي در چنين كاري وقتي بيشتر عيان ميشود كه بدانيم
برای بازآفرینی صحنهي ساده ایی مانند بدرقهي رزمنده ای مقابل در خانهاش و
سوار اتومبیل شدن او، باید کوچه و محله ای مشابه با سی سال قبل پیدا کرد و
در واقع المانهايي چون علمك گاز، زنگ در و امثال آن را پنهان نمود. حال
این ویژگی های خاص مضمونی دیگر بماند که مثلاً برای انتخاب بازیگر افراد
حقیقی این روایت كه هنوز زنده هستند و اکنون از مقامات مطرح لشکری و کشوری
هستند، چه حساسیت ها و محدودیت هایی وجود دارد و جلب رضایت و اعتماد هر
کدام از آنها در حد و اندازهي اخذ مجوزهای لازم برای تولید یک مجموعه
مستقل است؛ یا اینکه به سبب حرفه و فعالیت های اطلاعاتی «شهید باقري» از
برخی راویان و همکاران وی که حالا از فرماندهان و مسئولین رتبه بالای
امنیتی هستند، ذکر نامی هم نمی توان داشت که چه برسد به گذشته سازی و
انتخاب و جایگزین بازیگری برای آنان.
برای بخش های غیر بازسازی هم که طي آن افراد حقیقی و نزدیکان «شهید باقری» به روایت زندگي ايشان می پردازند، بر خلاف دیگر مستندها كه یک راوی را مقابل دوربین می نشانند تا آنچه را كه ميخواهد روایت کند، در«آخرین روزهای زمستان» تلاشی محرز و چشمگیر شده تا این بخش ها هم تخت و معمولی نشوند و با حرکات کمانی دوربین -که اصطلاحا Arc بستن نامیده می-شود- و دیگر تمهیدات کارگردانی سعی شده تا پویایی و جذابیت مستند از بين نرود.
در ارتباط با محتوای روایت که زندگی و اقدامات شهید «حسن باقری»ست، در این سال هایی که از شهادت ايشان میگذرد، حرف های بسیاری گفته و مکتوب شده است و سازنده به این امر کاملاً واقف بوده است. برای همین هم تمام اهتمام و سعی خود را بر تولیدی بدیع گذاشته و هوشیارانه براي زنده كردن نوعی حس دههي شصتی و دقیقا مطابق با آن گام برداشته است.
برای این هدف «مهدویان» -کارگردان مستند- از دو تمهید استفاده کرده که بسیار جواب داده و احتمالا چیزی فراتر از انتظار خودش هم درآمده است؛ اولی استفاده از دوربین شانزده میلی متری - كه در آن سال ها براي تصويربرداري فیلمهاي سینمایی استفاده ميشد- بوده که در دورهي دیجیتالي فعلي، مصداق ماشین دودی است؛ استفاده از اين دوربين در این مجموعه توانسته به نوعی تصویر زرد تاریخ مصرف گذشته و خاطرات آن سالها را تداعي كند و با جنس و رنگ تصویر خاص خود، مخاطب را همراه خود كند.
ارزش اين تمهيد وقتي بيشتر مشخص ميشود كه بدانيد کار با این دوربین بسیار سخت و مشقتبار است، اما عوامل تولید این مجموعه به جاي استفاده از جلوههاي بصری ویژه ي دستمالي شدهاي که معمولا در نرم افزارهای تدوین و جلوه های ویژه و حتی موبایل ها به نام old movie موجود هست، به استفاده از اين دوربين تن دادند.
دیگر تمهید موفق اين مستند، انتخاب نریتور یا همان راوی است که اين بار، نريتور برادر بزرگترین راوی فتح تاریخ دفاع مقدس است. علیرغم آنکه «محمد آوینی» تلاش های مثمر ثمری برای رسیدن به حس ها و غربت گویی برادرش، «شهید مرتضی آوینی» را داشته، ولی همان نام آوینی در تیتراژ پایانی خود گویای نكتههاي بسیاریست و صرفاً این انتخاب پسندیده باعث شده است تا این مجموعهي مستند، همزمان پاسداشت شهیدی دیگر هم شود و «آوینی» و «باقری» را همزمان به ياد آورد.
و نكتهي آخر؛ «حسن باقری» نابغه بود و طبق قاعده ای نانوشته نوابغ چه حضور فیزیکی داشته باشند و چه نداشته باشند، نبوغ آنها در تاریخ جاری و ساری است و با اندک توجه و اشاره ای آن نبوغ اشاعه می یابد.