دكتر
سعيد جليلي كه اين روزها بيش از هميشه نامش در رسانه ها با موضوع سیاست
خارجی جمهوری اسلامی پیوند خورده است، چندین ماه مانده به دورهی نهم
انتخابات ریاستجمهوری در پاييز 1383 و در دفتر جنبش عدالتخواه دانشجويي در
خيابان 16 آذر سخنان مهمي درباره انتخابات رياست جمهوري آن برهه ايراد
كرده است كه به خوبي گرايش هاي فكري و گفتمان محور وي را نشان ميدهد.
به
گزارش رجانيوز، آن ایام هم مثل این روزها، هر جا صحبت از انتخابات
ریاستجمهوری میشد، بلافاصله سخن از آمدن یا نیامدن X و Y و… به میان
میآمد و به تبع آن، اینکه از چه کسی باید حمایت کرد. دکتر جلیلی آن ایام
این نکته را تذکر داده است که مهمتر از اینکه چه کسی رای بیاورد این است
که گفتمان انتخابات چه باشد. او وظیفهی تشکلهای دانشجویی انقلابی را
حضور جدی در عرصهی گفتمانسازی انتخابات میدانست. شاید تذکر آن روز او،
راهگشای امروز بچهحزباللهیها هم باشد. در ادامه متن این سخنرانی را که
تريبون مستضعفين منتشر كرده است میخوانید:
اخلاص و انجام وظیفه مهم است
آنچیزی که [برای ما] در ارتباط با
انتخابات ریاستجمهوری مهم است، به عنوان نگاه و حرکتی که بچههای مسلمان
نسبت به یک رفتار و عمل سیاسی دارند و باید وظیفهشان را انجام دهند، آنهم
حداکثر وظیفهشان را باید انجام دهند تا به یک نتیجهای برسد. ممکن هم هست
که انجام وظایف به نتیجه هم منتهی نشود، این انتظار را هم باید داشت که
ممکن است یک حرف تاثیر نگذارد، جلو نرود و موفق نشود، البته انسان باید فکر
کند و ببیند که چگونه باید عمل کند تا حداکثر تاثیرگذاری را داشته باشد.
در اینجا مساله این است که ما در حد یک فعالیت دانشجویی چه کاری را
میتوانیم انجام دهیم که بیشترین تاثیرگذاری را داشته باشد و به صلاح
انقلاب، مملکت و جامعه باشد. انشاءالله وقتی این فعالیتها با اخلاصی هم
که دوستان دارند همراه شود، بیش از حد طبیعی آن جواب خواهد داد.
گفتمان انتخابات ریاست جمهوری، هیچ وقت یک گفتمان موثر و حقیقی نیست
من فکر میکنم از بحثهای مهمی که در
انتخاباتهای مختلف در چند دورهی اخیر باید مورد توجه قرار میگرفت،
گفتمان و فضای غالب در انتخابات بود. در انتخابات مجلس هم ادعایی که ما
داشتیم این بحث بود که مهمتر از اینکه چه کسی رای بیاورد، خوب است که ما
بتوانیم گفتمان انتخابات را به گونهای دیگر شکل دهیم، حالا اینکه چقدر
موفق بودیم یا نه و آسیبشناسی آن مجال دیگری میطلبد. من احساس میکنم که
گفتمان انتخابات ریاست جمهوری، هیچ وقت یک گفتمان موثر، حقیقی و واقعی
نیست. به شکل خوبی، شکل نمیگیرد.
تاثیرگذاری که یک جریان دانشجویی
میتواند داشته باشد این است که سعی کند کاری کند که این گفتمان خوب شکل
بگیرد. یعنی گفتمان با مولفههایی شکل بگیرد که ثمرهی گفتمان، فایدهی
برای مملکت باشد. گفتمانی شکل نگیرد که حاوی حرفهایی باشد که بر فرض
اینکه همهی آنها هم محقق شد، بنشینیم و بگوییم که خوب حالا فایدهاش چی
است؟ چه تاثیر مثبتی بر کشور داشت؟ گفتمان را بر اساس یکسری مولفههای
حقیقی و واقعی شکل دهید که سرکاری [و بیفایده] نباشند. در ضمن اینکه
مفروض این رویکرد آن است که خود گفتمان خیلی مهم است.
یکی از ایرادات ما این است که خیلی از گفتمانها حقیقی و واقعی نیستند ولی
وقتی که گفتمان غالب میشود، همه چیز واقعا تحت تاثیر آن قرار میگیرد.
مثلا وقتی که در دوم خرداد گفتمان «جامعهی مدنی» طرح میشود، یک دفعه
میبینید که همهی نیروها و استعدادهای کشور به این سمت سوق داده میشوند.
این گفتمان آنقدر غالب میشود که مثلا یکی از ائمه جمعهی تهران هم در
نمازجمعه میگوید انشاءالله یک جامعهی مدنیای درست شود که فلان شود.
یعنی کسی که شاید اصلا این حرف را قبول هم ندارد، مجبور میشود که همراه
شود. میخواهم بگویم اینکه چه چیزی گفتمان غالب شود، خیلی اهمیت دارد چون
همهی فضای کشور- خصوصا فضای اعلامی و رسانهای کشور- از آن متاثر خواهند
بود. مثلا وقتی در یک انتخابات گفتمان توسعه شکل میگیرد، بعد میبینی که
همه میگویند توسعه.
خیلی مهم است که سعی کنیم که در ساخت
گفتمان تاثیر جدی داشته باشیم، در به وجود آمدن گفتمانی که مفید میدانیم
مشارکت داشته باشیم، چون تحقق آن آثار زیادی دارد. مثلا خیلی از نیروهایی
که باید در شرایط عادی کلی توان و هزینه صرف کنی تا توجیه شوند و پای کار
بیایند، فضا به گونهای خواهد شد خودبهخود وارد عمل شوند. [حال] سئوال این
است که چه کنیم که گفتمانی کارآمد و صحیح شکل بگیرد؟ و گرنه مساله این
نیست که این گفتمان باشد نه گفتمان دیگری تا بتوانیم کنیم ادعا کنیم که زور
ما بیشتر است. اگر گفتمان یک گفتمان خیالی، موهوم، غیرواقعی و غیرمفید
باشد، به چه دردی میخورد؟
گفتمانسازی به تنهایی کافی نیست
پس دو نکته، اول اینکه در ساخت گفتمان تاثیرگذار باشید و سعی کنید گفتمان را شما بسازید و دوم اینکه به
دنبال این نباشیم که گفتمان غالب را آقای ایکس نسازد و ما بسازیم، جناح
ایکس نسازد و گروه ما بسازد، مثلا خوش باشیم که بگویند دانشجویان جنبش
عدالتخواه این حرف را مطرح کرده است. [به دنبال این باشید که] طرح این حرف
چه فایدهای برای کشور داشته است؟ [آیا] یک شعار بوده در کنار سایر
شعارهای دیگری که در کشور مطرح بوده است. یک حرفی بوده که بعد از مدتی
تاریخ مصرفش تمام میشود و فراموش میشود. نمیگویم که شعار نباید باشد،
بلکه تنها شعار نباید باشد. شعار آن شکل و طرح کار است.
همهجانبهنگری در طرح کلی گفتمان
در راستای اینکه گفتمان چگونه باید شکل
بگیرد، باید چند ملاحظه در آن رعایت شود. یکی از مسایلی که معمولا خیلی
مغفول واقع میماند، وظایف ریاست جمهوری است. مخصوصا اگر شما صحبتهایی را
که ۷-۸ تا از کاندیداهای دورهی قبل میکردند را نگاه بفرمایید- از آقای
خاتمی که یک دوره رئیسجمهور بود تا دیگرانی که سابقهی وزارت داشتند و… –
میبینید که گفتمانهای کاملا بیمعنایی را طرح میکردند. البته شاید هم ما
نمیفهمیدیم!
مهمترین مولفهی گفتمان ریاستجمهوری آن است که باید مبتنی باشد بر وظایف ریاستجمهوری.
این نکته خیلی مهم است. هر رئیسجمهوری- چه در کشور ما و چه در سایر
کشورها- یکسری وظایفی دارد. مبنای عمل رئیسجمهور باید آن وظایفش باشد نه
شعارهایی که میدهد. یکی از نکاتی که در همان مقالهی نقد نامهی آقای
رئیسجمهور نوشته بودم، همین مساله بود. ایشان گفته بود که آیا مگر من فلان
وعده را داده بودم که فلان کار را بکنم،[در پاسخ باید گفت] مگر باید وعده
داده باشی؟ شما یکسری وظایفی داری، نه فقط شما، بلکه هر کسی که رئیسجمهور
شده است، باید وظیفهات را انجام دهی حالا چه وعدهاش را داده باشی و چه
نداده باشی. من الان میبینم که
برخی از کاندیداها میگویند که من در فلان حوزه وعدهای نمیدهم، یا
میگویند که تخصص من در فلان زمینه است، یا من در فلان حوزه تخصصی ندارم.
مگر عرصهی ریاستجمهوری و ادارهی کشور، یک عرصهی دلبخواهی است که کسی
بگوید من به این زمینه تمایل دارم و به فلان مساله علاقهای ندارم. در همین
تبلیغات ریاستجمهوری این دوره دیدم که یکی از کاندیداها در جلسهای
میگفت خوب با توجه به اینکه من در حوزهی سیاستخارجی تخصص دارم، پس شما
هم انتظار دارید در این باره صحبت کنم. مگر در مورد ریاستجمهوری میشود
اینگونه تصمیمگیری کرد؟ مگر رئیسجمهور فقط باید سیاستخارجی را اداره
کند؟ رئیسجمهور وظایفی دارد که هر کس بیاید باید همهی آن وظایف را انجام
دهد. حالا اگر مطالبهی مردم به سمت وظایف رئیسجمهور برود، دیگر کسی
نمیتواند از زیربار وظیفهاش شانه خالی کند و بگوید چون این مساله در
شعارهای من نبوده است، پس وظیفهای هم ندارم.
قدرتمندترین فرد برای خدمت به مردم، رئیسجمهور است
رئیسجمهور فردی است که در راس یک قوهی
بسیار مهم قرار میگیرد. یکسری امکانات بسیار مهمی در اختیارش قرار
میگیرد. فارغ از مباحث سیاسی و از منظر حقوق اساسی، رئیسجمهور در کشور ما
یکی از قویترین و قدرتمندترین افراد است. رئیسجمهور خیلی اختیارات
دارد، فارغ از اینکه کسی معتقد باشد که رئیسجمهور باید اختیارات دیگری هم
باید داشته باشد و یا نباید داشته باشد. اگر به همین اختیاراتی که هیچکس
در آن شک ندارد، توجه کنیم، خواهیم دید که رئیسجمهور اختیارات زیادی دارد.
این اختیارات برای چیست؟
همانگونه
که میگویند باید اختیارات باشد تا بتوانیم پاسخ بگوییم، عکس این مطلب هم
صحیح است، یعنی شما باید پاسخگوی اختیاراتی باشی که بوده است و داشتهای. توصیه
میکنم که دوستان مباحث مربوط به وظایف و اختیارات رئیسجمهور را [در فصول
قانون اساسی و حتی قوانین عادی کشور] بیشتر و دقیقتر مطالعه کنند.
اختیارات و قدرت رئیسجمهور در برخی مقولات اساسا با مجلس و… قابل مقایسه
نیست. مثلا مجلس کلی تلاش بکند میتواند در یک زمینهای قانونی تصویب کند
در حالی که در خیلی از زمینهها و عرصهها دست دولت باز است تا هر گونه که
میخواهد عمل کند، مگر آنکه مجلس به صورت مشخص قانونی تصویب کند که آقا
آنجوری کار نکن بلکه اینطوری عمل کن. یعنی عملا دولت در برخی عرصهها [که
مجلس ورود نکرده و قانونی وجود ندارد] خودش قانون است، مثلا حتی یک وزیر
[و نه رئیسجمهور] میتواند یک بخشنامه صادر کند که ادارهی متبوعش به
اینگونه عمل نماید. این کارِ خلافی نیست مگر اینکه در آن زمینه قانونی
باشد که گفته باشد که چگونه باید عمل نمایند. مقصودم این است که یک وزیر و
به تبع آن رئیسجمهور میتوانند در بسیاری از عرصهها خودشان با استفاده از
بخشنامهها و… کارهایی را پیش ببرند که ۲۹۰ نماینده مجلس اگر بخواهند
همان کار را انجام دهند، باید یک پروسهی مفصل و طولانیای را برای تصویب
آن طی نمایند. [و یا مثلا] مجلس کلی همت کند و توان مصرف کند [سند جمع کند،
مطلب جمع کند و...] میتواند یک وزیر را استیضاح کند، [تازه وزیری که از
نظر آنها خیلی ایراد داشته باشد] اما رئیسجمهور خیلی راحت میتواند به
وزیرش بگوید آقای فلانی شما از فردا صبح دیگر به وزارتخانه نیا! همانگونه
که در این دولت [دورهی دوم دولت آقای خاتمی] به آقای مظاهری که تازه وزیر
خوبی هم بود، گفته شد. هیچکس هم نه چپ و نه راست اعتراضی نکرد. چطور شما
یک وزیری را که احساس میکنی باید عزل شود، عزل میکنی در حالیکه همه
میگویند خوب عمل کرده است، آب هم از آب تکان نمیخورد. اما یک وزیر دیگر
که همهی عالم و آدم بهش انتقاد دارند، از جایش تکان نمیخورد.
شمایی که اختیار دارید که این دو تا
وزیر را کنار بگذاری، آن دوتای دیگر را هم میتوانی کنار بگذاری. میخواهم
بگویم که رئیسجمهور این اختیار را دارد که خیلی راحت به یک وزیر خوب بگوید
از فردا دیگر سرکار نیا. این مساله صرفا در حد وزیر نیست. یعنی در در میان
دستگاههای اجرایی کشور، رئیسجمهور در چنین موقعیتی قرار دارد. این مثال
دربارهی مجلس بود، حالا مثالی دربارهی قوهقضائیه. اگر قوهقضاییه بخواهد
یک رئیس ادارهای که تخلف کرده را برکنار کند، باید کلی ادله و سند فراهم
کند و برایش تشکیل پرونده بدهد، پرونده را پیگیری کند، دادگاه برگزار کند،
تجدیدنظر را طی کند و… تا در آخر بتواند بگوید که آقا این فرد را از این
مسئولیت بردارید. در صورتی که دستگاه بزرگ و عریض و طویل بروکراسی کشور در
اختیار رئیسجمهور است. خیلی راحت میتواند بگوید که این رئیس اداره را
بردار- حتی اگر تخلفش کوچک باشد میتواند بگوید احترامش را حفظ کنید ولی از
این مسئولیت برداریدش- یعنی لازم نیست یک پروسه مفصل طی شود. یعنی کاری که
دهها شعبه قضایی با کلی زور و زحمت میتوانند انجام دهند[که سرانجام آیا
بتوانند اثبات بکنند و یا نتوانند] را رئیسجمهور و به تبع آن زیردستانش
مثل وزیر و استاندار و… به راحتی میتوانند انجام بدهند. تازه دستگاه قضایی
در جایی میتواند این کار را بکند که فسادی رخ داده باشد، نمیتواند بگوید
که این فرد مدیریتش ضعیف است لذا من بر علیه او حکم میدهم، بلکه حداکثر
این است که اگر یک فساد و یا خلاف قانون و یا جرم اتفاق بیفتد، میتواند در
محدودهای خاص عمل کند. در صورتی که رئیسجمهور به راحتی میتواند به دلیل
ناکارآمدی، به دلیل ضعف عملکرد و… مدیرکل، معاون وزیر و… را عوض نماید.
میخواهم بگویم که قوهی مجریه در کشور اختیارات زیادی دارد. مثلا در
زمینهی بودجه ما دربارهی مجلس میگوییم که تصویب بودجه و تفریغ بودجه.
میدانید چقدر نظارت بر درست اجرا شدن بودجه سخت است؟ با توجه به اینکه در
کشور ما بسیاری از امور دولتی است، بخش عمدهای از بودجه [تقریبا همهی
بودجه] وارد سیستم اجرایی میشود، یعنی درآمد کشور میآید به درون این
سیستم و میخواهد هزینه شود. خب چه کسی این کار را مدیریت میکند؟
خلاصهی بحثی که خدمتتان میخواهم ارائه کنم این است که گفتمان
انتخابات ریاستجمهوری باید بر اساس وظایف واقعی رئیسجمهور شکل بگیرد؛
اختیارات و وظایف واقعیای که طبق قانون به او داده شده و از او خواسته شده
است نه بر اساس شعارهای یک کاندیدا. البته کاندیداها میتواند
اولویتهایشان را مطرح کنند ولی باید توجه داشت که این اولویت صرفا تقدم
رتبی دارد. رئیسجمهور نمیتواند بگوید که چون اقتصاد هدف من بود، به فرهنگ
نرسیدم؛ چون به فرهنگ نظر داشتم به اقتصاد نرسیدم و… . همهی اینها
وظیفهاش است.
به نظر من اختیارات رئیسجمهور در کشور
ما خیلی مغفول واقع شده است، به نظر من قدرتمندترین فردی که میتواند در
عرصهی خدمت به مردم و کار اجرایی باشد، رئیسجمهور است. کشوری که این همه
سازمان و دستگاههای عریض و طویل دولتی دارد، رئیسجمهور میتواند عزل کند،
نصب کند، کار بخواهد، مطالبه کند، کارآمدی بخواهد، ارزیابی بخواهد، برنامه
بخواهد وآنها را فعال کند. کدام دستگاه دیگر در کشور میتواند چنین کاری
بکند؟ مجلس بخواهد به یکی از اینها عمل کند، چه پرسهی طولانیای را باید
طی کند؟!
رئیس جمهور وقتی به سمینار استاندارها میآید، استاندارها باید دست و پایشان بلرزد
من خاطرم هست خصوصا در دورهی قبل
ریاستجمهوری [دورهی اول دولت اصلاحات] دقت میکردم به وقتی که رئیسجمهور
در جمع مدیرانش سخنرانی میکند، مثلا یادم هست یکبار دیدار با استاندارها
بود -رئیس جمهور وقتی به سمینار استاندارها میآید، استاندارها باید دست و
پایشان بلرزد که هر آن ممکن است رئیسجمهور از آنان سئوال کند، گزارش و
کار مطالبه کند و…- من دقت میکردم دیدم ایشان در آن جمع یکسری بحثهای کلی
طرح میکند که مثلا هم اسلام خوب است و هم آزادی، و… . استاندارها هم خیلی
راحت نشستهاند و گوش میدهند. البته دورههای قبلش هم این مساله به نحو
دیگری بوده است، نمیخواهم بگویم صرفا در این دولت اینگونه بوده است. یا
مثلا در سمینار سفرا باز همین طور عمل شد. در حالی که [رئیسجمهور] باید
بگوید من از شما کار میخواهم، این اتفاق چه بود؟ آن مساله چی بود؟ و… تا
سفیر بفهمد که مورد مطالبه قرار میگیرد. رئیسجمهور این امکان را دارد و
هیچ کس دیگری این امکان را ندارد. لذاست که میخواهم این نکته را متذکر شوم
که در کشور ما مقام ریاستجمهوری دارای اختیارات زیادی است- البته شاید
عدهای بگویند بازهم اختیارات میخواهیم – من در این مورد بحثی نمیکنم-
ولی همین مقداری که هست را ببینیم که چقدر زیاد است و ببینیم که چقدر در
راستای حل مشکلات و کارهایی که باید انجام شود، استفاده میشود.
گفتمان را عینی کنید
مبتنی بر این مباحث حالا میتوان به این موضوع پرداخت که گفتمان انتخابات ریاست جمهوری بر چه مبنایی میخواهد شکل بگیرد؟
شما باید حتیالامکان گفتمان را عینیاش
کنید (به اصطلاح خودتان آبجکتیوش کنید) نمیشود به مباحث کلی اکتفا کرد.
مثلا همین بحث عدالتخواهی که به نظر ما اولویت کشور است، را خودمان دقیق
نمیشناسیم. یعنی اگر مثلا همین فردا به شما که عدالتخواهید بگویند، شما
رئیسجمهور باشید، بعد میبینید که خودتان هم نمیدانید که میخواهید چه
بکنید. عدالت باید در عرصههای مختلف
و در زندگی مردم نمود پیدا کند. نمیشود که ما اسم خودمان را بگذاریم
عدالتخواه و بعد خودمان هم ندانیم که عدالت یعنی چه؟ عدالت در بهداشت یعنی
چه؟ عدالت در صنعت یعنی چه؟ عدالت در مسکن یعنی چه؟ عدالت در کشاورزی یعنی
چه؟ یعنی چه کارهایی در حوزههای مختلف باید بشود تا برآیند آنها بشود آن
جامعهی عدالتخواه ما. این بحث را باید مشخص کرد.
حالا من نمیگویم همه را ریز کنیم اما
حداقل در محورهای اصلی شاخصها مشخص باشد تا هر که رئیسجمهور میشود،
اینها از او مطالبه شود. این بشود گفتمان. اگر شما بتوانید این دیدگاه را
گفتمان غالب کنید، آن وقت مهم نیست که چه کسی رئیسجمهور میشود، مهم این
است که او میداند باید به این مطالبات جواب بدهد. یعنی بداند در عرصهی
اشتغال و کار، عدالت یعنی این و این را باید جواب دهد و از او مطالبه
میشود. چند محور اصلی و در عینحال مشخص و عینی در عرصهی اشتغال به عنوان
شاخص مطرح شوند که بتوان ادعا کرد که عدالت در اشتغال یعنی این. آن وقت
اگر اینها به مطالبهی جامعه تبدیل شوند، آن وقت به نظر من خیلی فرق
نمیکند آقایX بشود رئیسجمهور یا آقای Y. البته نه اینکه فرق نکند، بلکه
منظور این است که گفتمان خیلی مهمتر است. چون میداند که با چنین فضا و
مطالباتی روبرو هست. لذا وظیفه دوستان در این جمع این است که در این
عرصهها کار کنند. مدام دنبال این نباشید بنده و امثال من که رشتهمان علوم
سیاسی است بیاییم و فضای انتخاباتی را تحلیل کنیم، نه. شما الان باید
بروید سراغ مثلا کسی که در بازرگانی فعال است و از آنها بپرسید که عدالت
در بازرگانی چیست؟
در مورد بعضی سازمانها نه نخبگان دغدغه دارند و نه مردم!
یکی دیگر از مسایلی که خیلی مغفول است،
این است که در کشور ما تقریبا هیچ موضوعی نیست که ما برای آن دستگاه و
نهادی تشکیل نداده باشیم، بلکه گاهی چندین نهاد. آن سازمانها نهادینه هم
شدهاند. یعنی [برای پیگیری موضوعات مختلف] ساختار ایجاد کردهاید، بودجه
دادهاید.
حتی در موضوعات خیلی فرعیای که شاید در
کشورهای پیشرفته هم اینگونه به صورت مجزا به آن مسایل نپرداخته باشند و
بودجه و نهاد اختصاص نداده باشند. یعنی شما دارید هزینه میکنید ولی از سوی
دیگر بسیاری از این دستگاهها مغفولاند. یعنی همین جمع حاضر، حداکثر
میدانیم که وزیر صنایع کی بود و یا اینکه این وزیر که آمد مسئولیت گرفت و
رفت، خوب بود یا بد. ولی ما نمیدانیم که در وزارت صنایع دهها معاونت،
سازمان و نهاد مهم وجود دارد که میتوانند کشور را متحول کنند. اصلا متوجه
نمیشویم چه کسی رئیسش شد، چه کسی آمد و چه کسی رفت! بعد میبینید که
بسیاری از مسایلی که شما نسبت به آن دغدغه دارید مثل رانتخواری و فساد
اقتصادی در همین سازمانها اتفاق میافتد، در حالی که مثلا وزیر هم آدم خوب
و پاکی است.
میبینید که سازمانهایی وجود دارد که
سه دوره انتخابات ریاستجمهوری هم که برگزار میشود، مسئولینش تغییری
نمیکنند. اساساً نه تنها افکار عمومی مردم که حتی نخبگان جامعه هم متوجه
آن دستگاه نیستند. بنده نمایشگاهی مربوط به مفاسد اقتصادی رفته بودم، بعد
میدیدم که یک اختلاس را کشف کردهاند با ۱۱۶ میلیارد تومان- حالا شما حساب
کنید که با این ۱۱۶میلیارد تومان چندتا کارتنخواب را میشود سامان داد!-
مربوط به رئیس ادارهی منابع طبیعی فلان شهرستان. مثلا چند مورد زمین را
تغییر کاربری داده است. در حالی که امثال ما تا اسم یک شهرستانی مطرح
میشود، حداکثر ذهنمان دنبال این است که فرماندار آنجا کیست و… . اصلا
کسی به فکر این است که بررسی و پیگیری کند که رئیس ادارهی منابع طبیعی آن
شهر کیست و چرا جابجا شد و… . طبیعی است که نتیجهی چنین عملکردهایی می شود
فقر و غنا.
فاصلههای طبقاتی که از روی هوا
نمیآیند، نتیجهی چنین کارهایی هستند. این بودجهی کشور -که سالانه بالغ
بر چندین هزار میلیارد است- تزریق میشود و گفته میشود که خروجی ندارد،
کجا میرود؟ از کدام منافذ خارج میشود و هدر میرود؟ یکی از کارهای مهمی
که حرکتهای دانشجویی انقلابی میتوانند انجام دهند این است که در هر یک از
این مباحث به صورت گروهی و تخصصی متمرکز شوند و آنها را عینی نمایند. در
اینکه عدالت خوب است، همه مشترکیم، اما اینکه عدالت در حوزهی بهداشت
کشور چیست؟ را باید پزشکی که رئیس بیمارستان بوده، پزشکی که در این حوزه
کار میکند، و مثل شما آدم دغدغهمند و دلسوزی هم هست بگوید. شما باید از
چنین کسانی دعوت کنید که بگویند در سیستم درمانی ما چه مشکلاتی هست؟ در
سیستم بیمهی درمانی چه معضلاتی وجود دارد؟ یا مثلا سازمان بهزیستی، کمتر
کسی به آن توجه میکند، در حالی که اگر این سازمان وظایفش را به خوبی انجام
دهد، میتواند کلی تاثیرگذار باشد. اگر نگوییم صدها، میتوانیم بگوییم
دهها سازمان از این سنخ وجود دارند که کار دستشان هست ولی وقتی به
سراغشان میروی، میبینی که خیلی راحت[خیلی ریلکس] کارشان را انجام
نمیدهند و خاطر جمع هم هستند که هر کی بیاد و برود- از چپ چپ تا راست
راست- کسی به موقعیت آنها کاری ندارد. این بحث را باید عینی کرد و دنبال
کرد، همهاش دنبال بحثهای سیاسی نباشید.
اگر
گفتمان به این صورت شکل گرفت، چندان تفاوت نمیکند که X رئیسجمهور شود یا
Y یا Z؛ چرا که با خود میگوید که الان جامعه فهمیده است که وظایف
رئیسجمهور چیست و از او این سنخ مسایل را مطالبه میکند، جامعه فهمیده که
عدالت صرفاً یک مبحث کلی نیست، لذا میگوید که من در عرصهی
بازرگانی از تو [رئیسجمهور] این شاخصها را میخواهم، در عرصهی بهداشت و
درمان این مسایل را میخواهم، در عرصهی آموزش و پرورش این مسایل را
میخواهم و… . مثلا نکتهی جالبی دربارهی عدالت در حوزهی آموزش و پرورش:
یکی از چیزهایی که در کشور کرهی جنوبی- که یک کشور سرمایهداری است- قاچاق
است و ممنوع و جرم محسوب میشود، کلاسهای کنکور است. میگویند که این
کلاسها، فرصتهای برابر ایجاد نمیکند. وزیر آموزش و پرورش این کشور در
حدود ۲سال پیش برای فرزندش معلم خصوصی گرفته بود، که همین مساله باعث
برکناری او از مسئولیتش شد. نمیخواهم بگویم که اینگونه باید باشد یا
نباشد؛ بلکه سخنم این است که بالاخره باید روشن باشد که عدالت در آموزش و
پرورش یعنی چه؟ برابری فرصت یعنی چه؟ اینها را باید روشن کنیم و بعد
مطالبه کنیم.
اهمیت تیم کاندیداها در انتخابات ریاست جمهوری
نکتهی دیگری که در انتخابات
ریاستجمهوری باید مورد توجه جدی قرار بگیرد، تیم هریک از کاندیداهاست. بعد
از اینکه مشخص شد وظایف چیست و اهداف عینی در هر بخش مشخص شد، طبیعتا
اینکه آقای X عمل کند یا آقایY متفاوت است.
نمیشود که کاندیدا یکسری حرفهای خوبی بزند و بعد که شد رئیسجمهور، هر کسی را که خواست انتخاب کند. میگویند
که آقا این شخص که اساسا با شعارهای شما نمیخواند، شما حرفهای دیگری
میزدی که اصلا با عملکرد ۲۰ سالهی این شخص همخوانی ندارد. بالاخره
عملکرد آینده که جدای از عملکرد گذشته نیست. مثلا ما در انتخابات مجلس هم
این مساله را دیدیم، که یک نفر در لیست قرار میگیرد که انسان با خود
میگوید این فرد چگونه به یکباره شد اصولگرا! اینکه رفتار قبلیاش اصلا با
اصولگرایی همخوانی ندارد. لذا به نظر من مهم است که هر یک از کاندیداها
تیم اصلی خود را قبل از انتخابات معرفی کنند. بالاخره مهم است که چه
کسی قرار است بشود وزیر بهداشت؟ چه کسی قرار است بشود وزیر آموزش و پرورش؟
و… . اصلا این مرسوم است که [در سایر کشورها] همهجا معرفی میکنند. چطور
این کاندیدا [در صورت پیروزی در انتخابات] میخواهد در طی ۲ ماه این تیم را
تعیین کند، خوب الان معرفی کند. حداقل اینکه برای هر پست ۳ نفر معرفی کند
و بگوید که من از میان اینها یکیشان را انتخاب خواهم کرد.
مثلا
کاندیدا ابتدا باید به صورت عینی- و نه در حد کلیات- به سئوالاتی از این
سنخ پاسخ دهد که مثلا در سیاستخارجی مهمترین بحثت چیست؟ برای سیاستخارجی
فعال چه مختصاتی قایل هستی؟ «عزت، حکمت، مصلحت» در موضوع خلیجفارس یعنی
چه؟ در بحث NPT چه معنایی دارد؟ چه برنامهای برای این موضوع داری، چگونه
میخواهی عمل کنی و… . خوب بر فرض که اینها همه درست، حالا در مرحلهی
بعدی باید مشخص کند که چه کسی را میخواهد در این مسئولیت [ مثلا
وزارتخارجه] بگذارد؟ خوب این فرد که اساسا این حرفها را قبول ندارد، یا
اصلا سابقهاش به این سنخ کارها نمیخورد و… .
نقش نخبگان و جنبش دانشجویی در فضای انتخابات ریاست جمهوری
گفتمان انتخابات ریاستجمهوری باید
اینگونه شکل بگیرد: یک فضای عینی، مشخص، شفاف و حقیقی که واقعا در حل
مشکلات کشور تاثیرگذار باشد، نه اینکه در حد کلیات باقی بماند. عرضم این
است که این فضا خودبخود ساخته نمیشود، لذا چه کسی میخواهد این فضا را
ایجاد کند؟ از مردم عادی که انتظاری نیست، تا امروز که فضای انتخاباتی را
رصد میکنیم میبینیم که نخبگان جامعه چندان به این مباحث وارد نشدهاند-
گاهی یک اشاراتی میکنند که اگر اینطور بشود خیلی خوب است، ولی سریع از
کنارش میگذرند- اما حرکت شما دوستان [فعالان جنبش دانشجویی] میتواند در
این زمینه مفید و موثر و در حد خودتان هم تاثیرگذار باشد. من ادعا نمیکند
که بر فرض که این حرفها درست باشد و دوستان هم عمل کنند، فردا تکلیف
رئیسجمهور هم روشن میشود. نه، ولی به هر حال باید به این سمت حرکت کنیم
که گفتمان انتخابات ریاست جمهوری را یک گفتمان عینی، واقعی و مبتنی بر خواستهای آرمانی استوار کنیم.
چون این حرکت جدید است، نفس طرح این سنخ
مباحث مفید است. متاسفانه خیلی عقبیم، چرا که هنوز دربارهی اینکه
رئیسجمهور چه وظایف و اختیاراتی دارد، گفتمانسازی نکردهایم. بستر را
فراهم کنید تا سه تا پزشک خوب که شاید سخنران نباشند ولی در حوزهی بهداشت و
سلامت حرف دارند، حرفهایشان را بزنند. چرا چهرههای ما منحصر میشود در
چندتا آدمی که صرفا در حوزههای نظری میتوانند صحبت کنند. علیرغم این
مشکلاتی که هست، چرا کشور سرپاست؟ چرا این همه موفقیت داریم؟ چون در هر
دستگاهی که میروی، آدمهای مخلصی میبینی که کار اصلی را آنها انجام
میدهند. آدمهایی هستند که نمیگذارند کار زمین بماند. من به عینه خودم
این موارد را دیدم. البته این افراد خیلی شناخته شده نیستند، چون به
مناسبات باندی و جناحی وصل نیست، مسئولیت بالایی ندارد. لذا اتفاقا یکی از
کارهای ما باید این باشد که [شرایط را فراهم کنیم] تا این فرد بشود وزیر،
بشود معاون، بشود مدیرکل و… .
گفتمان بسازید؛ رئیسجمهور مجبور میشود اجرایش کند!
اگر شما فضای گفتمان انتخابات
ریاستجمهوری را شکل بدهید، هر کس که رئیسجمهور شود، مجبور است که زیر
پوشش این فضا قرار بگیرد. همانطور که در مسالهی کارتنخوابی وقتی شما فضا
را شکل دادید، روزنامهی شرق هم گریزی از این ندارد که برای این موضوع
تیتر یک بزند و سرمقاله کار کند [ولو آنکه آنگونه که شما میخواستید
انعکاس ندهد و یا آن حرفی را که شما میپسندید نزند]، چون میبیند که اگر
این کار را نکند، قافیه را باخته است، از آن طرف روزنامهی کیهان هم خبر
شما را کار میکند.
سراغ صاحبنظران واقعی و اساتید فن هر
عرصه بروید، نه لزوما کسانی که در چارچوبهای کلیشهای کارشناس آن بحث
شناخته میشوند. [مثلا استاد دانشگاه هستند و یا فلان مدرک را دارند و...]
ممکن است که کسی در یک عرصهای حرفی بزند که حاصل سیسال تجربه و دلسوزی
باشد، شاید مدرک لیسانس هم نداشته باشد. مثلا یک فردی به صورت اتفاقی با
بنده آشنا شده بود، طرحی در حوزهی حمل و نقل ریلی کشور داشت که مدعی بود
اگر اجرا شود، فلان مقدار از بودجهی عمرانی کشور صرفهجویی میشود، طرح را
هم به صورت مستند آورده بود. طرح را دادم به دو-سه نفری که در این زمینه
تخصص داشتند[مدرک دکترا داشتند] ارائه کردم، گفتند که چارچوب طرح درست است و
بیربط نیست، هرچند که شاید باید بخشی اجزایش اصلاح شوند. خوب ایشان یک
فردی بود که حدود سیسال در طرح و برنامه راهآهن فعالیت کرده بود.
شاخصسازی کنید
یکی
از بحثهای مهم شاخصسازی است. کلیگویی چندان فایدهای ندارد. مثلا ما
سالانه حدود ۲۰هزارنفر در جادههای کشور کشته میدهیم، یعنی در دهسال به
اندازهی شهدای جنگ. ضمن اینکه به خانوادههای این افراد نه امکانات بنیاد
شهید داده میشود و نه حمایت خاصی صورت میگیرد. این آمار درحالی
که در کشوری مثل سوئد این آمار در حدود ۱۷ نفر است. باید از وزیر راه
پرسیده شود که اگر مثلا ۵۰۰۰ از این ۲۰هزار مربوط به کاستیهای بخش شماست،
شما چه برنامهای برای کاهش این تعداد داری؟ بعد میبینی که یک نفر وزیر
میشود و میرود، هیچکس نیست از او سئوال کند. یکی از بحثهایی باعث شد که
ما انگیزه پیدا کنیم برای حضور در انتخابات مجلس این بود که شما میبینید
افرادی ۴ سال وزیر میشوند و بعد از ۴ سال که دوباره آنها را برای مسئولیت
وزارت به مجلس معرفی میکنند، دربارهی ۱۱ وزیر مهم دولت حتی یک نماینده
هم وقت نمیگیرد تا در مخالفت با آنها صحبت کند. یعنی واقعا این
وزارتخانهها و دستگاهها مثل ساعت کار میکردند؟ من نمیگویم که فردی که ۴
سال وزیر بوده برای دور بعد رای نیاورد، بلکه حداقل یک نفر بلند شود و
بگوید شما در این ۴ سال این ایرادات را هم داشتید. از میان ۲۹۰ نفر
نماینده، در مورد ۱۱ وزیر حتی یک نماینده هم بلند نمیشود که در مخالفت
صحبت کند! این فضا است که شرایط را مهیا میکند تا یک نفر که امروز وزارت
کشور است، فردا وزارت راه باشد، پسفردا میگویند برو فلان وزارتخانه.
اینها بحثهایی است که باید اصلاح شود. آخر شما تا حالا سابقهای در وزارت
راه داشتهای؟ اصلا میدانی که چندتا معاونت دارد؟ این یک مثالش است.
منفعت طلبی جلوی حرکت کشور را گرفته است/ ماشینی که بنزین مصرف میکند، اما حرکت نمیکند!
آن چیزی که به نظر من الان [سال ۸۳] خیلی باعث فشل شدن ما شده است، این ساختار اجرایی و اداری کشور است. اگر
شما ساختار اداری و اجرایی کشور را به مثابه یک ماشین تصور کنید، بحث این
نیست که این ماشین سمت کرج برود یا سمت قم. بلکه مشکل این است که این ماشین
اصلا راه نمیرود. نه اینکه صرفا راه نرود، بلکه بنزین مصرف میکند ولی
درجا کار میکند. یک وقت هست کار نمیکند، هزینهای هم برایتان
ندارد، میگویید برویم سراغ یک ماشین دیگر؛ اما یک وقت است که شما همهی
بودجه کشور را خرج کارواش و نظافت و بنزین این ماشین میکنید ولی آن هم
درجا کار میکند و شما را به جایی نمیبرد. لذا شما میبینید که در این
سیستم اداری و اجرایی کشور یک بخشنامهی عادی به فرجام سیستمی نمیرسد.
البته نه اینکه کلا بلکه معمولا اینگونه است. آن بخشنامهای که به
سرانجام میرسد، بخشنامهای است که عدهای منافعشان را در آن میبینند و
اجرایی شدن آن را دنبال میکنند. خیلی وقتها اگر این سنخ افراد نباشند،
میبینید که این بخشنامه همینجوری معطل ماند. مثل توپی که شوت میشود و
در گوشهای از زمین متوقف میشود و دوباره یک توپ جدید را وارد میدان
میکنند. خوب در سیستمی که یک بخشنامه به طور عادی به فرجام نمیرسد، شما
میخواهید که یک آرمان مثل عدالت تحقق عینی پیدا کند؟! لذا شما وقتی که
درون این سیستم از این آرمانها سخن میگویی به تو میخندند.
موانع رشد خیلی ساده است! آفات حلنشدنی نیست!
یکی از مسایل مهم و با اولویت کاندیدای
ریاستجمهوری باید این باشد که شما برای این مساله چه راهحلی دارید؟ آفاتی
که سیستم اداری و اجرایی ما را گرفته خیلی مهم است و این آفات حل نشدنی هم
نیست. یعنی اینطور نیست که فکر کنید این شبههی «ابنکمونه» است که
نمیشود آن را حل کرد. نه. ببینید وقتی که یک ماشین کار نمیکند، مثلا یک
بنز آخرین سیستم که حرکت نمیکند و راه نمیرود، شما نمیگویید خوب این
حرکت نمیکند پس بیایید بنشینیم دوباره یک بنز دیگر درست کنیم، نه بلکه
ممکن است این راه نرفتن به دلیل این باشد که فقط باد لازم دارد، چرخش پنچر
شده است، کافی چرخ را باد کنید. لازم نیست کار شاقی انجام دهید. بعضی
وقتها میبینید که یک آشغال کوچک در کاربراتورش گیر کرده است، کافی است که
آن آشغال را بزدایید، لازم نیست بگویید که این بنزها که به درد نمیخورد،
آقا من باید بروم یک سنگبنای نویی بگذارم و چند سال وقت بگذارم و یک سیستم
دیگر طراحی کنم و بعد یک ماشین جدید بسازیم. نه. ساختار اجرایی کشور الان
با اینچنین مشکلاتی روبروست.
برای روشنتر شدن بحث مثالی میزنم.
بنده مدتی است مباحث مربوط به موانع تولید علم در کشور را تعقیب میکنم،
چرا علم در ایران تولید نمیشود؟ با اساتید و افراد مختلف و متنوعی هم صحبت
کردم، هر چه نظر در این زمینه بود را جمع کردیم، دیدم واقعا موانع چیزهای
خاصی نیستند، بلکه همهی آنها در ۷ موضوع خلاصه شد. شما این ۷ مساله را حل
کنی، کار خیلی راه میافتد. بعد این ۷ موضوع هم چیزهای خاصی نیست.
مثلا اساتید حال تعامل با یکدیگر و با دانشجویان را ندارند و.. . در خیلی
از موضوعات که کار گیر کرده است، اینطوری گیر کرده است. مثلا یکباره به
بندهای که نمیدانم این وزارتخانه چندتا ساختمان دارد و… میگویند برو
راس این دستگاه. طبیعی است که خیلی که با استعداد باشم، یک سال طول میکشد
تا مناسبات حاکم بر آن دستگاه را بفهمم. در حالی که کسی که میخواهد وزیر
شود نه تنها باید اینها را بداند بلکه باید برای جزءجزء آنها طرح و
برنامه داشته باشد. موانع را بشناسد تا بتواند کار را پیش ببرد. بعد
میبینی خیلی راحت میگویند وزارت تعاون نشد، اشکالی ندارد بیا برو وزارت
آموزش و پرورش. بعد میبینی که در سیستم آموزش و پرورش حدود یک میلیوننفر
هم نیرو داری.
این نکته تنها از آفات این دولت[ دولت
اصلاحات] نیست بلکه میبینی هر که میآید همین مدلی عمل میکند. این مساله و
آفت که تنها در سطح وزیر باقی نمیماند، بلکه در مورد معاونین و مدیرکلها
هم هست. من بارها این مثال را در جمع دوستان گفتهام. مثلا همین جمع بلند
شوید و بروید سراغ یک بقالی در همین اطراف، بگویید ما آدمهای خوبی هستیم،
همانهایی هستیم که چند وقت پیش در حمایت کارتونخوابها، کارتونخوابی
کردیم! و… یک هفته بقالیات را بسپار به ما و برو مرخصی. ببینید آیا حاضر
خواهد شد که مغازهاش را بدهد دست شما؟! خواهد گفت که اشکالی ندارد ولی اول
شما یک مدتی بیا اینجا کار کن، ببین چه کسی شیر میآورد، چه کسی نوشابه
میآورد، بفهم که کار از چه قرار است، بعدش مشکلی ندارد در اختیار شما
میگذارم. حالا ما به یکباره یک دستگاه را در اختیار یک نفر قرار میدهیم،
تازه وقتی میرود سرکار، میخواهد بفهمد که آنجا چه خبر است! طبیعی است که
کار پیش نمیرود. مشکلات دیگر مثلا افرادی هستند که چند شغل دارند، یا
اینکه کار سیستمی نیست بلکه قایم به فرد است. یعنی آنکه خوب هم کار
میکند، قائم به خودش است، به محض اینکه از آن مسئولیت میرود، کار
برمیگردد به صفر. لذا باید ساختار اجرایی کشور اصلاح بشود وگرنه شما
بهترین برنامهها و طرحها را فراهم کن، ولی با این سیستم اجرا نمیشود. تا
چرخ پنچر باشد ماشین راه نمیرود. این یکی دیگر از آن بحثهای مهم است.
مشکل سیستم فرسودگی و فساد است
این سیستم عریض و طویل دیوانسالاری
کشور، سیستمی نیست که بگوییم مجانی کار میکند، من بارها این مثال را در
جمع دوستان زدهام که اگر شما بودجهی کشور را یک منبع آب در نظر بگیرد،
این منبع آب میبایست بیست واحد آب داشته باشد که به دلایل مختلف اکنون ده
واحد آب دارد، اما مشکل مهم کشور این است که همین ده واحد هم به باغچهها
نمیرسد. چرا که قرار است این آب به وسیلهی لولههای فاسد و پوسیده و
شیلنگهای سوراخ به باغچهها برسد، لذا از همان ده واحد هم تنها دو واحدش
به باغچهها میرسد و هشت واحد آن در سیستم هرز میرود. چه کسی باید جلوی
این هرز را بگیرد؟ این اصلاح هم صرفا با کارهای شکلی صورت نمیگیرد.
طبقهی متوسط مدیران را از میان برداریم!
یکی
از مشکلات دیگر ساختار اداری و اجرایی کشور ما که من خودم خیلی رویش نظر
دارم این است که یک قشری حداقل در طبقه متوسط مدیران کشور وجود دارند که
اینها در طی ۱۵-۲۰ سال اخیر همواره بر سر کار بودهاند، یعنی چپ آمده یا
راست آمده، هر کسی بیاد و برود بازهم اینها هستند، بیشترین استفاده و
سوءاستفاده را همین افراد داشتهاند. جالب هم این است که هر کسی هم که
سرکار میآید اینها عوض نمیشوند. من همین الان میتوانم در برخی
حوزهها برخی افراد را نام ببرم که در دورانهای مختلف [که جریانات سیاسی
مختلف بر کشور حاکم بودهاند] کار دستشان بوده است، والان هم علیرغم
اینکه نمیدانم چه کسی قرار است رئیسجمهور شود، میتوانم به شما قول بدهم
که سال دیگر همین موقع، همهی این افراد بازهم سرکار خواهند بود. خیلی هم
راحت و خاطرجمع کارشان را میکنند. اگر این سنخ افراد را نتوانید از سیستم
بیرون بکشید، بسیاری از کارها و اصلاحات شکلی هم نتیجه نمیرسد. ماهیت کار
عوض نمیشود. میبیند شما امروز شعار جامعهی مدنی میدهی، متناسب با آن
برایت گزارش و طرح و… مینویسد، فردا کس دیگری مسئول میشود، برای او
حزباللهی مینویسد. در کنار همهی اینها به راحتی کار خودش را هم انجام
میدهد.
میخواهیم کاری کنیم تا آن پول مملکت هدر نشود
یادم
هست که در دوران مجلس چهارم و دولت آقای هاشمی رفسنجانی، ما کلی انتقاد
میکردیم و میگفتیم که این چه وضع سفرهای خارجی است؟ مردم نان ندارند که
بخورند بعد طرف راحت میرود خارج، تازه روزی ۶۰ دلار هم پول به صورت
فوقالعاده به او میدهند و از این سنخ حرفها… . آن زمان آقای دری
مسئول کمیسیون برنامه و بودجه بود، بعد از این همه صحبت، انصافا مجلس چهارم
یک شاهکار انجام داد و فوقالعادهی ارزی ماموریت خارج از کشور را لغو
کرد. ما خوشحال شدیم و گفتیم این همان چیزی بود که ما میخواستیم. چون
خیلیها سفرهای خارجی را فقط برای فوقالعادهاش میرفتند. مجلس تصویب کرد
که فوقالعادهی ارزی سفرهای خارجی لغو و به جای آن مثلا روزی ۵هزارتومان
به حسابشان واریز شود.
هنوز سه ماه یا ۴ ماه نگذشته بود که
دیدیم یک بخشنامه آمد که با توجه به مصوبه مجلس، فوقالعادهی ماموریت
خارجی ۵۰۰۰ تومان است، اما بر اساس جدول ذیل هزینههایی که در ماموریت برای
افراد پیش میآید را بدهید، بعد لیست کرده بودند که مثلا وزیر ۱۳۰ دلار،
معاون وزیر ۹۰ دلار، و… . یعنی دوبرابر شد. چون فرد هم روزی ۵۰۰۰ تومان را
دریافت میکرد و هم اگر قبلا به اسم هزینههای سفر ۵ دلار میگرفته، الان
۶۵ دلار میگرفت. من مات مانده بودم. بخشنامه هم با امضای معاون اول آقای
هاشمی، یعنی آقای دکتر حبیبی آمده بود. آن سال تقریبا هزینهها دوبرابر شد.
خوب چه کسی در سیستم این بخشنامه را تنظیم میکند؟
این همه مشکل در کشور وجود دارد، در
عرصههای مختلف کار خوابیده و کسی به فکر نمیافتد، اما در این موضوع به
این سرعت بخشنامهای متناسب تنظیم و ابلاغ و اجرا میشود! [مثال دیگر
اینکه] وقتی آقا در سال ۷۰ فرمودند
که ماشینهای دولتی استفاده نکنید، فردایش بسیاری از مسئولین از جمله آقای
کروبی که آن زمان رئیس مجلس سوم بود، لبیک گفتند [و برای اجرایی کردن این
رهنمود] ستادی تشکیل شد و… . بعد از حدود دو- سه ماه دوباره یک بخشنامه با
امضای آقای حبیبی آمد که پیرو فرمایشات مقام معظم رهبری، از این به بعد
کسی اجازه استفاده از ماشینهای دولتی را ندارد مگر افراد ذیل؛ یک صفحه و
نیم فقط اسامی مسئولیتهایی بود که اجازه استفاده داشتند. باور کنید این
جُک نیست، بنده بخشنامهاش را داشتم. بند شمارهی۲ این بخشنامه هم این
بود که این افراد استفادهی شخصی هم میتوانند انجام دهند! البته با رعایت
فلان مساله. خوب ما که نمیخواهیم شعاری بدهیم تا بقیه بگویند این فرد
سادهزیست بود یا …، ما میخواهیم واقعا این کار عملی شود تا آن پول هدر
نشود. بودجه مملکت به مصرف واقعی برسد. آب به باغچه برسد نه اینکه در مسیر
هرز برود.
پايان