داریوش سجدی، روزنامه نگار و فعال رسانه ای خارج از کشور، در یادداشتی
در وبلاگش تحت عنوان "بینوایان"، ضمن بررسی زندگی مومنانه و زندگی
دلبخواهانه، مثال هایی را از برخی کارمندان بی بی سی فارسی ارائه می دهد.
به
گزارش
رسانه ایران، این فعال رسانه ای می نویسد: "پیش تر و در مطلبی مستقل
متذکر این نکته شده بودم که با تاسیس و آغاز به کار تلویزیون فارسی BBC
برای نخستین بار محققین و پژوهشگران علوم اجتماعی در ایران به صورت رایگان
از یک لابراتوار ارزشمند از ناب ترین گونه های سکولاریسم بیمار در ایران
برخوردار شدند که دست ایشان را جهت آسیب شناسی این نحله ی فکری تب دار در
ایران باز کرده است. اعتراف میمون و اخیر یکی از اصحاب این رسانه از عمق و
بضاعت ایمان دینی و رفتارهای مسلمانانه، نمونه ی قابل وثوق از جنس و ماهیت
دین و دین ورزی آن بخش از «مومنان بی عملی» است که به غلط ایشان را مصداق
ناموفق بودن تجربه ی حکومت دینی در ایران می نامند."
آقای سجادی به
نقل از این کارمند بی بی سی می آورد که "ما یک خانواده ی جنوب شهری بودیم،
خاستگاه مان خیابان اسمال بزاز و سیروس و مولوی. مادرم مثل خیلی مادرهای
دیگه ی آن دسته از خانواده ها، زن معتقدی بود، نمازی می خواند و خیلی از
اینکه من روزه می گرفتم و هیات می رفتم ذوق می کرد و پز می داد به زن های
همسایه. من البته مثل اسلافم به جز محرم و صفر و رمضان، باقیه ماه ها در به
در عرق و شراب بودم، مادرم هم هر وقت بو می برد دعوا می کرد و کلی راجع به
مضرات الکل برای کبد و سلامتی برایم حرف می زد. منم همیشه البته تکذیب می
کردم. تا اینجای ماجرا خیلی شاید عادی به نظر بیاد و تجربه و خاطرات خیلی
از هم دوره های من همخوانی داشته باشه. اما ماجرا از آنجا واقعا عجیب می
شود که بدانید پشت سرم در دفاع از من گفته بود محمد اهل عرقه، رو راسته،
بچه با شرفیه – یعنی این زن سنتی توی معادلات فکری خودش تصور می کرد آدم
عرق خور نمی توانه دو رو باشه، چون مستی و راستی(!) یادمه واقعا آن سال ها
وقتی حالا بر اساس هر باوری می خواستم عبادتی بکنم، جدا با خلوص نیت بود،
جدا هیات نمی رفتم برای دختر بازی(!) جداً فکر می کردم دارم کاری حسینی می
کنم، با همه ذره ذره ی وجودم، حالا حماقت بود یا نبود اصلا موضوع دیگری
است. منظورم اینه که دنیا سیاه و سفید نبود، ما جنوب شهری ها به طور سنتی
پاراگماتیست و اهل تساهل بودیم. جای مهر نداشتیم و آدم فروش نبودیم، جای
نماز آب نمی کشیدیم، ته اعتقادی به دینی به جز این چیزی که الان تبلیغ می
شود داشتیم."
داریوش سجادی در خصوص اظهارات این کارمند بی بی سی
معتقد است که "مانیفست فوق، استراکچر دین و ایمان همان اقشاری است که در
حال حاضر جمهوری اسلامی متهم به بی ایمان کردن ایشان شده و می شود. مومنانی
که به صفت ظاهر مسلمان اند و شیعه اند و اثنی عشری اند! اما همه ی اسلام و
تشیع شان جز لقلقه ی زبان و یک ID چیز دیگری نیست و معلوم نیست به احتساب
اسلام شان و دین شان و تشیع شان چه کاری می کنند که یک نامسلمان، بی دین و
ناشیعه آن کار را نمی کند؟ و به احتساب اسلام شان و دین شان و تشیع شان چه
کاری نمی کنند که آن نامسلمان بی دین و ناشیعه آن کار را می کند!؟"
این
روزنامه نگار این گونه ادامه می دهد که "این همه بضاعت و عمق فهم دین و
ایمان چنان مومنانی است که جمهوری اسلامی به غلط متهم شده ایشان را از
مسلمانی کردن انداخته! به قطع و یقین دینی که کمترین اثر و نقشی در رفتار و
گفتار فرد ندارد، دین نیست و ترش یا شیرین جمهوری اسلامی اگر کاری کرده،
آن کار این بود که این تضاد را بیرون ریخت و به ایشان تفهیم کرد که زیست
مومنانه برخوردار از ضمانت اجرا است."
وی در ادامه ی یادداشت خود با
بررسی مشکلات جنسی جوانان ابراز می دارد: "هم چنانکه در مطلب قبلی نیز
اشاره به اعترافات یکی دیگر از این ناتوانان جنسی داشتم که صادقانه اذعان
می داشت: تقصیر قشر جوان و بخش عظیمی از جامعه نیست که روشنفکران دینی،
اصلاح طلبان، ملی مذهبی ها و ایدئولوگ ها محسن نامجو گوش نمی دهند،
آواتار تماشا نمیکنند، اسپرسو نمی نوشند، دوستی ندارند که برایشان در
پارک گیتار بنوازد، دوست دختر یا دوست پسر ندارند، به اینترنت پر سرعت
نیازی ندارند، رقص را جلف میدانند، وقتشان را با آب بازی تلف نمی کنند،
ابرو بر نمی دارند، به رنگ آمیزی در و دیوار شهرها اهمیت نمیدهند... نسل
جوان می خواهد بشنود، بگوید، بخندد، بنوشد، برقصد، ببیند، زندگی کند.
مساله ی ایران این نیست که کار نیست، آزادی نیست، رفاه نیست... در وهله
ی اول این است که زندگی نیست(!) و زندگی را همان چیزهای کوچک و پیش پا
افتادهای تشکیل میدهند که نه در خبرها چندان ظاهر میشوند و نه در تحلیل
های سیاسی و نه در بیانیه های تحت هر شرایطی."
آقای سجادی در
توضیح این مطلب می گوید: "تنها نکته ی لازم به ذکر در اعترافات بالا آن است
که معترف نمی تواند صادقانه بگوید: مشکل ما آن است که در تامین گفتن و
خندیدن و نوشیدن و رقصیدن و ایضاً خوابیدن! ناتوانیم و فرافکنانه این
ناتوانی را از طریق متهم کردن حکومت در دخالت در احوال شخصیه ی خود استتار
می کنند و الا در همان کشوری که ایشان مدعی تنگناهای خوش باشانه از جانب
حکومت اند، آنان که توان و روحیه و استعداد و بن مایه ی کامجویی و یارجویی
را دارند بدون توجه به سیاست و مضایقه های حکومت مشغول شراب و کباب و رُباب
شان اند."
وی با مثال دوباره ای از کارکنان بی بی سی فارسی می آورد
که "شفاف ترین ایشان، دو تن از اصحاب پیوسته به BBC فارسی اند که علی رغم
آنکه دیگر در فضای انسدادی جمهوری اسلامی ایران نیستند کماکان مطالبات
سرکوب شده ی خویش از ناحیه ی ناتوانی در ارضای آن نیازها و مطالبات تنانه
را با رساترین شکل ممکن از طریق انتشار عکس های زیر و با صداقت فریاد می
زدند."
|
این
فعال رسانه ای ساکن امریکا در توضیح تصاویر بالا می نویسد: "عکس هایی که
با گذشتن از ظواهر و با استعانت از اصل طلایی «فضای زندگی هر کس به اندازه
ی نیازهایش است» اثباتگر آن است که ایشان شفاف تر و صادق تر از بقیه و بدون
خودفریبی و به شکلی کاملاً عریان مطالبات و کمبودهای اصلی خود را بر سر
دست گرفته و فریاد می زنند."
وی این دست افراد را «بینوایانی» می
داند "که از ناحیه ی عجز خود در تعامل با جنس مخالف از آن نرم تنان نحیف که
به تعبیر شوپنهاور و از منظر ژنریک چیزی جز دو برآمدگی و یک فرو رفتگی
نیستند، آن چنان غولی مهیب و دست نایافتنی از لذت می سازند که خود اولین
قربانیان آن مهابت هیولاگون می شوند."