کد خبر: ۸۵۵۸۰
زمان انتشار: ۲۱:۳۸     ۲۲ مهر ۱۳۹۱
نوشتاری پیرامون مداحی جدید محمود دعایی برای محمدخاتمی:
ایشان می توانست به جای این کیک بازی و تولدبازی ها، مسندِ فرهنگی و حساس خود را به حجت دینداری اش بسپارد و خاتمی را که از هر جهت، حجتِ اوست بر جایگاهِ خویش بنشاند. بهتر بود آقای دعایی ضمنِ پیشنهاد ریاست روزنامه اطلاعات به آقای خاتمی، به جای آنکه در وصفِ مولایش بسراید : « کان هوای خوش» ، در نعتِ ایشان به استقبال آن شاعری رود که گفت : «گر توبهتر میزنی بستان بزن»
پایگاه 598 - سهیل عبداللهی/ داشتم واژه ی «کان» (به معنای معدن) را گوگلی می کردم (یعنی در گوگل جستجو می کردم) که این لینک باز شد.

دیدم سید محمد خاتمی خم شده و بر آتشی پف می کند و سید محمود دعایی (مدیر موسسه و روزنامه اطلاعات) هم شمعی برافراشته و شعری بر خاتمی سُرایانده.

 

از اینکه چرا گوگل این صفحه را جُسته بود قدری متعجب شدم، اما وقتی دقت کردم، دیدم درست بالایِ تصویر پُف خاتمی، واژه ی « کان » بر مصرعی نشسته که از دهانِ دعایی صادر شده است.

دوباره جمله را با تمرکز و دقت بیشتری خواندم: « کان، هوای خوش ».

ذهنم تحریک شد، اشعار وسوسه انگیزِ آقای دعایی، حافظه ی شعری ام را تحریک کرده بود و مرا به یادآوریِ یک مضمونِ کهنِ ادبیِ وا می داشت که دقیقاً نمی دانستم چیست.

در ذهن، شروع کردم به تکرارِ این واژگان :

کان هوای خوش..... کان هوای خوش.....
هوای خوش..... هوای خوش.... هوای خوش.......

در پیِ مضمونِ ادبیِ کهنی می گشتم که ارتباطی ضمنی یا مضمونی با این متن، یا تصویر و یا این همآیش آقایان دعایی و خاتمی داشت.

کدام بیت ؟ کدام شعر ؟ کدام شاعر ؟

به عکس بیشتر خیره شدم و ناگهان این بیت یادم آمد : « هرآنکس پف کند ریشش بسوزد » ...

دوباره فکر کردم، نه ، نه ، این نبود. مضمونی که می جُستم اینها نبود. چیز دیگری بود....



باز هم فکر کردم . چه بود ؟ مربوط به پفِ خاتمی بود؟  مربوط به « کان هوای خوش » ی بود که خاتمی بر شمع می وزاند ؟ مربوط به پوزیشن خاتمی در عکس بود؟ مربوط به حجت دینداریِ آقای دعایی بود؟

یه چیز خاص ، یک بیت خاص ....

دقایقی گذشت تا ریشه ی حسم را کشف کردم و من که حالا دیگر از جستجوی  واژه ی « کان » دست برداشته بودم، سرانجام دریافتم که داستانِ نهفته در عمقِ ذهنم کدام است و  آن مصرع کهن ادبی چه بوده است.

درواقع محرکِ ذهنی بنده، تناقضی بود که در گفتار و کردارِ آقای دعایی به چشم می خورد.

و آن از این قرار بود که آقای دعایی برای حجت دینداری خود و برای عنقای مبارکِ حیاتش ( یعنی آقای خاتمی ) صرفا به خریدنِ کیکی و شمعی بسنده کرده و سید و سالار خویش را صرفاً به پفیدن و خوریدنِ یک فقره کیک دعوت کرده است.

در حالی که می توانست، خدمتی بس شایسته تر، به عنقای خود بنماید.

وی که رئیس روزنامه ی اطلاعات است، می توانست به جای آنکه خاتمی را - که رئیس اسبق روزنامه ی کیهان است -  از صندلی برخیزاند تا برشمعِ میزبان پف کند، ازو دعوت نماید تا جایگاهِ حساسِ فرهنگی وی را در اختیار گیرد و برای ملت و مردم زحمت بکشدو عرق فرهنگی بریزد.

آقای دعایی اگر در ارادتش به حجت دینداری اش (یعنی خاتمی) صادق است، شغل و منصبِ خویش را به ایشان تعارف کند، نه کیک و شمع و شعر را .

ایشان می توانست به جای این کیک بازی و تولدبازی ها، مسندِ فرهنگی و حساس خود را به حجت دینداری اش بسپارد و خاتمی را که از هر جهت، حجتِ اوست بر جایگاهِ خویش بنشاند.

بهتر بود آقای دعایی ضمنِ پیشنهاد ریاست روزنامه اطلاعات به آقای خاتمی، به جای آنکه در وصفِ مولایش بسراید : « کان هوای خوش» ، در نعتِ ایشان به استقبال آن شاعری رود که گفت : «گر توبهتر میزنی بستان بزن» و چنین مینواخت که :

ای همه حجت دینداریِ من                    « چون تو بهتر می زنی بستان بزن »

البته هر چه فکر کردم، یادم نیامد این مصرع «گر تو بهتر...»را کجا خوانده ام و مابقیِ آن چیست؟

اخبار ویژه
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها