کد خبر: ۸۵۴۶۴
زمان انتشار: ۱۷:۳۸     ۲۲ مهر ۱۳۹۱
فارس، جایزه صلح نوبل پس از 13 سال بار دیگر به یک سازمان و نه یک شخص اعطا شده است. اگر در سال 1999 این سازمان یک سازمان بشردوست بود، این بار سازمان مزبور اتحادیه‌ای سیاسی اقتصادی است.

اتحادیه اروپا این جایزه را از آن رو دریافت کرده که طی شش دهه گذشته، در تبدیل اروپا از قاره‌ای جنگ‌زده به قاره‌ای «مملو از صلح» نقش داشته است. این در حالی است که تبدیل اروپا از قاره‌ای جنگ‌زده به قاره‌ای که در آن صلح برقرار است را نمی‌توان در نقش یک سازمان خلاصه کرد بلکه باید آن را یک پروسه تاریخی دانست.

جنگ‌های 30 ساله جمهوری مسیحی از 1618 تا 1648 با  نیروهای طرفدار «پروتستانیزم» و تعالیم «مارتین لوتر»، که تقریبا یک‌سوم از جمعیت اروپا را با وحشی‌ترین روش‌ها به کام مرگ فرستاد، سرانجام به عهدنامه وستفالی انجامید که سرآغاز جامعه بین‌المللی نوین بود.

دولت – ملت‌ها پس از عهدنامه وستفالی به شکل کنونی ظهور کردند اما این سرآغاز صلح در اروپا نبود. پس از انقلاب کبیر فرانسه، ناپلئون در اروپا ظهور کرد و خون‌ریزی‌های گسترده‌ای در این قاره رخ داد. هرچند پس از ناپلئون برای حدود یک قرن، موازنه قوا در اروپا حاکم بود و جنگی بدان معنا رخ نداد اما نبرد قدرت‌های اروپایی بر سر مستعمراتشان در جریان بود؛ تا اینکه سرانجام نبرد مرکانتلیسم و لیبرالیسم بر سر همین مستعمرات، ریشه اصلی جنگ اول جهانی را رقم زد. کمی بیش از 20 سال پس از جنگ اول جهانی، این بار آلمان هیتلری به پا خاست و اروپا را صحنه جنگی کرد که تنها در روسیه بین 20 تا 30 میلیون کشته برای آن ذکر شده است.

پس از این جنگ است که ایده‌آلیسم از صحنه روابط بین‌الملل رخت برمی‌بندد و رئالیسم کلاسیک و سپس رئالیسم ساختاری جایگزین آن می‌شود. از این پس آنچه در جهان منادی و رقم‌زننده صلح دانسته می‌شود موازنه قوا است. پیمان ناتو در اروپا سال‌ها در برابر اتحاد جماهیر شوروی و پیمان ورشوی منتسب به آن، یک موازنه‌گر بوده است. بخش عمده‌ای از شش دهه‌ای که در برقراری صلح در آن اتحادیه اروپا موثر دانسته شده است، مربوط به دوران نظام دوقطبی است یعنی دورانی که موازنه قوای بین ایالات متحده و اتحاد شوروی ضامن صلح بود. پس از فروپاشی شوروی نقشه‌های متعددی از این کشور برای حمله به اروپای غربی در دهه‌های مختلف به‌دست آمد که برای اجرا نشدن آنها، نمی‌توان به همکاری‌های اقتصادی در اروپا به عنوان یک عامل اشاره کرد.

* اتحادیه اروپا به شکل کنونی شش دهه عمر ندارد

آنچه امروز به عنوان اتحادیه اروپا شناخته می‌شود، آن‌قدر هم عمر طولانی ندارد. منشا اتحادیه اروپا به جامعه اقتصادی اروپا که در سال 1957 با توافقنامه رم بین 6 کشور اروپایی شکل گرفت، باز می‌گردد. از آن تاریخ با اضافه شدن اعضای جدید، اتحادیه اروپا بزرگ‌تر شد. در سال 1993، توافق ماستریخت چارچوب قانونی کنونی اتحادیه را پایه‌گذاری کرد.

هرچند کشورهای عضو اتحادیه اروپا کشورهایی سکولار هستند اما تاکنون حاضر نشده‌اند به ترکیه مسلمان اجازه دهند که در این اتحادیه عضویت یابد. اگر دقت شود، نکته مهم دیگری که وجود دارد این است که اتحادیه اروپا پس از فروپاشی شوروی به شکل امروزین خود به وجود آمده و بسیاری از تحلیلگران، ایجاد آن را اقدامی در برابر هژمونی ایالات متحده می‌دانند که پس از جنگ با عراق و فروپاشی شوروی، خود را تثبیت شده می‌دانست.

البته اتحادیه مزبور عموما سرانجام در برابر سیاست‌های ایالات متحده کوتاه آمده است اما نباید از خاطر برد که برخی اعضای همین اتحادیه شدیدترین مخالفت‌ها را با اشغال عراق در سال 2003 به عمل آوردند. «گرهارد شرودر» آلمانی و «ژاک شیراک» فرانسوی، شاخص‌ترین چهره‌های مخالف با اشغال عراق توسط آمریکا بودند.

با این وصف و با توجه به عدم قدمت ساختار کنونی، آنچه شایان توجه است آن است که کدام نظریه می‌تواند توجیه‌گر اعطای جایزه صلح نوبل به اتحادیه اروپا باشد؟

* صلح لیبرال، ره‌آورد «امانوئل کانت»

نظریه صلح لیبرال که «امانوئل کانت» مشهور به عنوان مبدع آن در جهان شناخته شده است، بر اقتصاد لیبرالی به عنوان پایه اصلی صلح تاکید دارد.

بر اساس این نظریه دولت‌های صاحب اقتصاد لیبرال، دولت‌هایی دموکراتیک هستند که با هم انگیزه جنگ کمتری دارند و در عین حال، روابط اقتصادی و به هم‌پیوستگی‌های ناشی از آن منجر می‌شود تا کشورهای لیبرال دموکراتیک کمتر علیه هم وارد جنگ شوند. از سوی دیگر، در اقتصادهای لیبرالی، هزینه جنگ‌طلبی‌های دولت را مالیات شهروندان تامین می‌کند بنابراین افکار عمومی در برابر جنگ‌طلبی خواهد ایستاد.

با این توجیه است که همکاری‌های اقتصادی در اروپا به عنوان چارچوب فراهم‌آورنده صلح شناخته شده است اما این‌گونه نظریه‌های لیبرالیستی امروزه حتی در بین «نهادگرایان نولیبرال» هم کمتر طرفدار دارد چه رسد در نزد رئالیست‌های نظامی‌گرا که اساسا چون بر منافع نسبی به جای منافع مطلق «اگوئیستی» تاکید دارند، نمی‌توانند صرفه اقتصادی را عاملی پیش‌گیری‌کننده از جنگ قلمداد کنند.

* آیا اتحادیه اروپا واقعا صلح ایجاد کرده است؟

این احتمال که اتحادیه اروپا با ایجاد منافع به هم پیوسته سیاسی و اقتصادی در بین اعضای خود توانسته باشد از تعارضات فی‌مابین اعضا تا حدودی بکاهد، خالی از قوت نیست اما این اتحادیه هرگز نتوانست مانع برنامه‌ریزی اتحاد شوروی برای تصرف اروپای غربی در جریان جنگ سرد شود. اگر موازنه قوای ایالات متحده و شوروی در بین نبود، احتمالا اروپای غربی باقی نمی‌ماند که اتحادیه‌ای از دل آن برآید.

پس از جنگ سرد نیز، اتحادیه اروپا به عنوان بخشی از نظام سرمایه‌داری، با هژمون خود همراهی کرده است و همراهی با هژمون، سیاست اصلی بین‌المللی آن را تشکیل می‌داده است، هرچند که بعضا نواهای ناساز نیز کوک کرده است. به این ترتیب، اتحادیه اروپا بازهم از نظر امنیتی و حفظ صلح، طفیلی هژمون بوده است نه نظامی مقتدر و متکی به خود.

بریتانیا به عنوان یکی از اعضای اتحادیه اروپا در جریان اشغال عراق مشارکت داشت و صلح و امنیت بین‌المللی را به خطر افکند. القاعده به عنوان یکی از اصلی‌ترین تهدیدات بر ضد صلح بین‌المللی در جریان جنگ‌های عراق و افغانستان قدرت بیشتری یافت.

اعضای اتحادیه اروپا در جریان تجاوز به لیبی با هدف دست‌اندازی به منابع نفت این کشور نیز نقشی فعال و حتی فعال‌تر از ایالات متحده بر عهده گرفتند، هرچند که حضور کم ایالات متحده در این جنگ کم‌توانی ارتش‌های اروپایی را بیش از پیش به رخ کشید.

اتحادیه اروپا در سوریه با حمایت از برخی گروه‌های شورشی متحد القاعده، منطقه خاورمیانه را دچار تهدیدات جدی امنیتی کرده است. این اتحادیه در برابر کشتار مردم بوسنی و هرزگوین هم تا مدت‌ها هیچ اقدام قابل توجهی انجام نداد.

اتحادیه مزبور حاضر به حمایت از حقوق مردم بحرین نیست و روابط بسیار خوبی با ارتجاع عربی خاورمیانه بر قرار کرده است که به‌خاطر منابع نفتی محتاج آنهاست. در ضمن اعضای این اتحادیه پس از جنگ سرد و با حفظ پیمان آتلانتیک شمالی و توسعه آن با همکاری ایالات متحده، زمینه نگرانی کشوری چون روسیه را فراهم آورده و به رقابت تسلیحاتی دامن زده است.

تنها پاسخ به همین سوال کافی است که اگر اتحادیه اروپا منجر به صلح است، فلسفه ادامه وجود ناتو چیست؟

اگرچه اتحادیه مزبور در دوران خود برای اعضا منافعی را در پی داشته است اما در عمل نتوانسته فاکتوری مهم در صلح جهانی باشد.

* صلح نوبل و بحران اقتصادی

اگرچه اروپا سال‌هاست جنگ به معنای کلاسیک را تجربه نکرده است اما درست همان زمانی که شایسته دریافت جایزه صلح نوبل شناخته شده است، عرصه یک جنگ تمام‌عیار اقتصادی است. کشورهای غنی اروپایی اروپایی کشورهای ضعیف‌تر را به اتخاذ سیاست‌های ریاضت اقتصادی مجبور می‌کنند و در همین کشورهای ضعیف‌تر، هر هفته تظاهرات متعددی در مخالفت با این سیاست‌ها انجام می‌شود.

پول واحد اروپایی، پروژه موفقی نبوده و اگر کشوری چون یونان مجبور به تن دادن به سیاست‌های خانم مرکل است، از سر رضایت نیست بلکه چاره‌ای ندارد جز آنکه در برابر تصمیمات طرف قوی‌تر سر فرود آورد.

جنگ اکنون در اروپا در سطح اقتصادی ادامه دارد، هرچند که ظاهر قضیه آن است که کشوری به سوی کشور دیگر گلوله‌ای شلیک نمی‌کند.

مارتین کالانان، قانون‌گذار حزب محافظه‌کار پارلمان اروپا، ضمن «شوخی» خواندن تعلق جایزه صلح نوبل به اتحادیه اروپا، با کلامی طعنه‌آمیز گفت: این جایزه به علت صلح و هماهنگی حاکم بر خیابان‌های آتن و مادرید به اتحادیه اروپا اهدا شده است!

کالانان، که رهبری گروه محافظه‌کاران و اصلاح‌طلبان را در پارلمان اروپا بر عهده دارد، در این باره تصریح کرد: سیاست‌های اتحادیه اروپا علاوه بر تشدید بحران مالی به ناآرامی‌های اجتماعی منجر شده است که در طول نسل گذشته دیده نمی‌شد.

وی افزود: کمیته جایزه نوبل با دادن این جایزه به اتحادیه اروپا، کار خوب افراد مستحق دریافت این جایزه را پایمال کرده است.

مارین لوپن، رهبر حزب جبهه ملی افراطی فرانسه نیز ضمن انتقاد از این اقدام کمیته جایزه نوبل گفت: کمیته جایزه نوبل با این انتخاب، خود را برای همیشه بی اعتبار کرد، زیرا به جای اهدای جایزه صلح، «جایزه جنگ اجتماعی» را اهدا کرد!

وی ضمن متهم کردن اتحادیه اروپا به عامل «رقابتی بی‌رحمانه» گفت: اتحادیه اروپا اکنون بزرگ‌ترین عامل ایجاد تفرقه و افزایش تنش میان ملت‌های اروپایی است.

هرچند افرادی چون خانم مرکل از جایزه نوبل استقبال کرده‌اند اما خود نیز به عمق اختلافات موجود در اتحادیه اروپا واقف‌اند، حتی اگر به سلاح کشیدن بر روی یکدیگر منجر نشود.

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها