وحيد يامينپور
گروه هاي اعتراضي مانند «رپ» و «هوي متال» سير تطور قابل مطالعه اي در كشورهايي چون امريكا داشته اند. شايد باورش دشوار باشد ولي جنبش رپ نخستين بار در قالب يك جنبش سياسي ضد نظم و ضد حاكميتي و به عنوان نتيجه ي شكاف نسلي(Generation Gap) در امريكا شناسايي شد. معروف ترين ترانه ي گروه هاي موسيقي رپ در دهه هاي پاياني قرن بيستم ترانه ي دكتر آلبان(Alban Nwapa) بود كه در حمايت از فلسطين و ابراز انزجار از جنايت هاي رژيم صهيونيستي سروده شد. نهادهاي مطالعاتي وابسته به دولت امريكا اعلام كردند اعتراض و پرخاش جوانانه از سطح پرخاش هاي انفعالي گذشته است و تشكيل گروه هاي اينچنيني نشانگر ورود اعتراضات جوانان به سطحي عميقتر و خطرناكتر است. بنابراين دولت امريكا خيلي زود و با تكيه بر شناختي مبنايي كه از جنبش هاي جوانان بدست آورده بود، رپ و ساير جريان هاي مشابه را سياست زدايي كرد و تم اصلي مخالفت را به سمت ديگري كشاند كه نتيجتاً كساني چون ام.سي.هامر (Hammer,M,C) به عنوان پيشروان نسل دوم رپرهاي امريكايي ترانه هايي سخيف با موضوعاتي چون تقبيح خانواده و سنت هاي متعارف اجتماعي را برجسته كردند.
نكته ي ظريفي در سياست هاي اجتماعي دولت امريكا وجود دارد. تحليلگران معتقدند جريان شكاف نسلي اتفاقي همه گير و غيرقابل اجتناب است و بهتر است دولت ها بجاي رد يا انكار آن به بحث درباره ي شيوه ي مديريت آن بپردازند چراكه در غير اينصورت اين جنبش ها با رفتاري غيرعقلاني و صرفاً احساسي و هيجاني به نوعي تضاد با نظم و نظام سياسي و اجتماعي حاكم بدل مي شوند. اما شكاف نسلي چگونه و با چه تعريفي به اين نقطه مي رسد؟
جامعه شناسان شكاف نسلي را نوعي گپ و انقطاع اجباري بين بلوغ زيستي-جنسي و بلوغ اقتصادي-اجتماعي مي دانند. توضيح اينكه جوانان در سنين 13 تا 18 سال بطور كامل به بلوغ زيستي-جنسي مي رسند ولي در جوامع امروزي رسيدن به بلوغ اقتصادي-اجتماعي كه به معناي شناسايي فرد به عنوان يك هويت مستقل اجتماعي است يقيناً ميسر نخواهد بود. هنگامي مي توان از اين هويت مستقل سخن گفت كه جوان بتواند در اداره ي مالي و اقتصادي خود مستقلاً عمل كند و به عنوان يك فرد اثرگذار در پازل اجتماعي واجد نقش باشد. بنابراين بلوغ اقتصادي-اجتماعي با مقوله ي اشتغال ارتباط مستقيم پيدا ميكند. به هيچ وجه متصور نيست كه جوان امروز مانند جوان جامعه ي سنّتي در 15 سالگي با پيوستن به فعاليت هاي اقتصادي خانوادگي براحتي ازدواج كند وبه عنوان يك عضو رسمي جامعه پذيرفته شود.
بنابراين سياستگذاران غربي با اين واقعيت مواجه بودند كه چگونه اين پرخاش زيستي-جنسي را پاسخ گويند. نگرش هاي واقع بينانه كشورهاي غربي را به اين سمت سوق داده اند كه بجاي تلاش براي پايين آوردن سن بلوغ اقتصادي-اجتماعي، راهي براي حل معضل بلوغ زيستي-جنسي بيابند چرا كه در خوشبينانه ترين حالت هم نمي توان براي همه ي جوانان زير بيست سال زمينه ي استقلال اقتصادي فراهم كرد در حاليكه آنان بطور فزاينده اي با هيجانات شهواني دست به گريبان اند. غرب اين ماجراي پيچيده را با انقلاب جنسي مديريت كرده است. تحليلگران غربي معتقدند با آزادي و اباحيگري جنسي مي توان طوفان و تنش جوانان را مديريت كرد و از انتقال پرخاش به مرحله ي سياسي و ضد نظم ممانعت كرد. تأسيس كلوب هاي شبانه و ساماندهي اماكن ويژه براي اختلاط آزادانه ي پسران و دختران و در عين حال حمايت از فرزندان احتمالي روابط غير رسمي از اين دسته راهكارهاست.
بخاطر مي آورم كه يكي از رايزن هاي فرهنگي ايران در آلمان از قول يكي از سياستمداران بنام آلماني مورد سوال واقع شده بود كه شما پس از انقلاب با بستن مشروب فروشي ها، كلوب هاي شبانه، خوابگاه هاي مختلط و مبارزه با مواد مخدر چگونه موفق به مديريت جامعه جوان خود مي شويد؛ و اين را اعتراف كرده بود كه اگر يك شب در آلمان كلوب هاي شبانه تعطيل باشد، فردا روز اعتراضات خياباني است.
نيازي به توضيح ندارد كه براي جمهوري اسلامي ايران نه فهم مسأله و نه روش هاي حل آن شباهتي با مدل غربي آن نخواهد داشت. طبعاً مي پذيريم كه مفهوم بلوغ زيستي-جنسي با فهم غربي آن يكسان است ولي براي تفكر ديني، دوران جواني فقط يك مسأله يا بحران نيست بلكه فرصتي دانسته مي شود كه مي تواند زمينه ي تحقق اهداف بلند ديني-انقلابي را فراهم كند. ممشاي امام در تعامل جدي با جوانان به عنوان حاملان اصلي نهضت، اتفاقي شگفت است كه جاي مطالعه ي بسيار دارد. از طرفي نياز زيستي-جنسي جوانان ايراني واقعيتي است كه قابل انكار نيست و روش اباحيگرايانه ي غرب هم از اساس با اهداف فرهنگي و مباني انقلاب اسلامي در تعارض است.
در حال حاضر جوانان ايراني در بسياري از نقاط حتي در سنيني پايينتر از 14 سالگي به بلوغ زيستي-جنسي مي رسند و مسائلي چون بهبود تغذيه و عوامل محركي مانند بي مبالاتي هاي رسانه اي و شيوه هاي پوشش دختران و از طرفي اوقات فراغت فراوان اين مرحله را وارد مرحله ي جديدتري مي كند. اين نوشتار در صدد ارائه ي راهكار براي حل اين معضل نيست. آنچنان كه از عنوان يادداشت برمي آيد صرفاً ارائه ي توضيح جديدي از ماجراهاي پس از انتخابات مدّ نظر است.
رهبران سياسي اعتراضات پس از انتخابات حمّالي جريان اعتراضي را بر گرده ي جوانان و دانشجويان گذاشتند. هرچند عدم اقناع كافي و پاسخ مستدلّ منشأ برخي تعارض هاي فكري و سياسي و ريشه ي مخالفت عده اي به حساب مي آيد اما معتقدم زمينه ي گسترده تر شدن مقطعي اعتراضات در ميان جوانان، همانطور كه گفته شد، تنش و طوفان احساسي مبتني بر ناكامي در ارضاي نيازهاي طبيعي است. جوانان و دانشجويان امروز ايران در چه فضايي حضور اجتماعي دارند. اختلاط محدود دختران و پسران در محيط هاي دانشگاهي و در عين حال عدم امكان اطفاي هيجانات طبيعي نوعي ناكامي محرّك را باعث مي شود. استنلي هال روانشناس مشهور مسائل جوانان از اين مسأله با عنوان «طوفان و تنش(Storm & Stress)ياد مي كند. همچنين در جامعه شناسي كجروي اين مسأله در دسته ي تئوري هاي پرطرفدار «ناكامي-پرخاشگري» مورد بررسي قرار مي گيرد(Frustration-Aggression) .
بي ترديد شما هم مكرّراً در كلاس هاي درس و جلسات سخنراني با استدلال و استنادهاي فراوان به شبهات ذهني و فكري راجع به جريانات پس از انتخابات مواجه بوده ايد ولي نهايتاً عده اي دختر و پسر جوان را مي بينيد كه عليرغم شكست تئوريك در پاسخ به استدلال ها بر مخالفت و پرخاشگري خود ادامه مي دهند. اين پرخاش نه از جنس عدم اقناع كه ريشه اي زيستي-جنسي دارد و ناخواسته به عنوان واكنشي به ناكامي هاي طبيعي ابراز مي شود. از آن جهت بر اين نكته تأكيد دارم كه بايد واقع بينانه جريان هاي دانشجويي و رفتارهاي خاص آنها را مورد واكاوي قرار داد و عجولانه بخاطر يك واكنش هيجاني آنها را داخل در جرگه ي مخالفين نظام يا منافقان ندانست.
غالب معترضين جوان حتي ابتدايي ترين مفاهيم و جريان هاي سياسي را نمي شناسند. آنها حتي از دليل واقعي اعتراض خود بي اطلاع اند؛ اين بي اطلاعي زمينه ي بسيار مناسبي براي كساني است كه بدنبال سوءاستفاده از هيجانات پرخاشگرايانه ي جوانان هستند.
غالب اعتراضات راديكال در دانشكده هاي فني آغاز مي شود و نه دانشكده هاي سياسي يا فلسفه و از طرفي دانشجوهاي شهرستاني بخاطر بهرمندي بيشتر از پاسخهاي سنتي اجتماعي و پاكي فضاي فرهنگ عمومي و عدم وجود محرك هاي محيطي بسيار كمتر از تهراني ها براي پيوستن به اعتراضات بي مبنا مجاب مي شوند.
معتقدم تفاوت زيادي بين اعتراضات جوانان و دانشجويان در ماجراهاي پس از انتخابات با شادي هاي خياباني پس از راهيابي ايران به جام جهاني 1998 فرانسه و همچنين شادي هاي ساختارشكنانه شان در چهارشنبه سوري نيست. مسوولان كشور بايد براي اين اعتراضات در دو سطح كاملا متفاوت بيانديشند. سطح اول اقناع فكري و تبيين مكفي است كه زمينه هاي رفع شبهه و ابهام را برطرف مي كند و ديگري راه حلّي مبنايي براي مديريت نيازها وهيجانات زيستي-جنسي جوانان كه ارتباط نزديكي با نشاط اجتماعي، ازدواج(حتي ازدواج موقت) و فعاليت هاي گروه هاي ثانويه دارد.