به گزارش گروه حماسه و مقاومت فارس (باشگاه توانا)، نماینده امام در سال 1359 با شناختی که از "شهید علی پرویز" داشته است در پادگان حمیدیه در نماز جماعت به وی اقتدا میکند و پشت سر او نماز میگذارد تا همه کادر پادگان و همرزمان این رزمنده ساده به کمالات معنوی و اخلاقی وی پی ببرند.
گفتنی است آیتالله سید محمد تقی شاهرخی پس از پیروزی انقلاب اسلامی از طرف حضرت امام خمینی(رحمت الله علیه) به عنوان نماینده ایشان در شهرهای بروجرد و بروجن و استان چهارمحال و بختیاری منصوب شد و همچنین ریاست دادگاه انقلاب بروجن را به طور مستقیم از طرف امام و ریاست دادگاههای انقلاب اسلامی استان را به طور غیر مستقیم بر عهده داشت. وی همچنین از طرف مردم غیور خرمآباد در اولین دوره انتخاب مجلس شورای اسلامی به نمایندگی مجلس شورای اسلامی انتخاب شد.
ایشان علاوه بر عضویت در مجلس خبرگان، نزدیک به شش سال است که از طرف رهبر معظم انقلاب حضرت آیتالله خامنهای در کشورهای بنگلادش، میانمار، تایلند، هند، مالزی و سنگاپور انجام وظیفه کرده و به دفاع از حریم تشیع و تقویت پایگاه شیعیان پرداخته است.
اما زندگینامه زیبای شهید "علی پرویز" در کلام "صاحب پرویز" برادر شهید خواندنی است: شهید علی پرویز در سال 1338 در شهر مقدس کربلا به دنیا آمد. اجداد وی به دلیل عشق سرشاری که به امام حسین علیه السلام داشتند از صد سال پیش مقیم کربلا شده و پدر و پدربزرگ این شهید هم در کربلا متولد شدند.
علاقه به نماز جماعت از دوران طفولیت در وجود علی موج میزد؛ به طوری که هر وقت صدای اذان را میشنید، دوان دوان خود را به مسجد محل (عباسیه کربلا) میرساند و در نماز جماعت شرکت میکرد.
در سال 1350 و در نتیجه فشارهای دولت برای خروج اتباع ایرانی مقیم عراق به همراه خانواده به ایران بازگشت. یکی از دو نفری بود که در رشته چاپ افست در سال 1356 دیپلم گرفت و چون ادامه تحصیل در این رشته میسر نبود، از طرف دولت وقت بورسیه آلمان شد ولی نامه آن را پاره کرد و با درک شرایط زمان گفت: «تحصیل در مملکت کفر خیری ندارد.»
حاج مهدی پرویز پدر بزرگوار شهید نیز میگوید: جوانی 17 ساله بود که به من برای خرید تلویزیون به دلیل نشان دادن صحنههای بیبندوباری بارها اعتراض کرد و حتی تلویزیون خانه را شکست و بعد از تعویض تلویزیون، این کار را دو بار دیگر هم تکرار کرد.
پدر شهید پرویز و آیتالله شاهرخی/تابستان 91
در دوران منتهی به انقلاب اسلامی، فعالیتهای مبارزاتی مخفیانه داشت و با پیشبینی نزدیک بودن پیروزی انقلاب خدمت سربازی در دولت شاه را نمیپسندد.
بنا به گفته خواهر بزرگترم، اعلامیههای امام را دور از چشم پدر و مادر خود در محفظه کنتور آب مخفی میکرد آنها را در بین جوانان انقلابی در هنرستان محل تحصیلش توزیع میکرد؛ روزی هم که امام به ایران آمد، عضو کمیته استقبال حضرت امام (ره) بود.
4ماه آخر خدمت سربازیش منتهی به جنگ ایران و عراق شد و از اینکه بنی صدر مهمات به جبههها نمیفرستاد، عصبانی بود. تا اینکه 2 روز مانده به پایان خدمت سربازی راننده یک تانک عراقی را با ژ3 شکار کرد و با اصرار از فرمانده خود میخواهد تانک را به غنیمت بیاورد و علیرغم میل فرماندهاش برای علاقهای که به او داشت، نهایتاً با رفتن او به همراه دو نفر دیگر موافقت میکند.
عراقیها که تانک خود را در دست سربازان امام میبینند، با یک موشک 3 متری تانک را مورد اصابت قرار میدهند تا به آرزوی این شهید والامقام که خواسته بود حتی جنازهاش هم برنگردد و مفقودالاثر باشد، جامه عمل پوشانده شود.
منبع: وبلاگ یرزقون