به گزارش پایگاه 598 به نقل از پايگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيتاللهالعظمی خامنهای، رهبر معظم انقلاب اسلامی، پنجشنبه شب گذشته (سی دیماه)، با حضور در منزل شهید دكتر مسعود علیمحمدی و شهید دكتر مجید
شهریاری، با خانوادههای این اساتید شهید دیدار كردند. آنچه در پی میآید، حاشیههای منتشر شده از این دیدار می باشد:
فرقی نمیكند استاد دانشگاه باشد یا خانهدار؛ به هر كسی بگویند میهمانی
كه وارد خانهاش میشود، رهبر است، دست و پایش را گم میكند. با اینكه
خانه را به خاطر همین میهمانها تر و تمیز كرده و میوه و شیرینی را هم
آماده، اما باز هم انگار حس میكند چیزی كم است.
همسر دكتر مجید شهریاری هم از این قاعده مستثنی نیست. هرچند چهره بسیار
آرامی دارد، اما از وقتی خبر را شنیده مرتب این طرف و آن طرف میرود؛ با
همان عصایی كه به خاطر ماجرای ترور مجبور شده در دست بگیرد. اولین چیزی هم
كه درست می كند، قاب عكس استاد شهریاری و چند نفر از همكارانش است: «اگه
قراره این فیلم رو جایی پخش كنید، بذارید این قاب رو بردارم. چون عكس یكی
دیگه از دانشمندا هم توش هست.» حواسش هست كه مبادا خاطره تلخ خودش، برای
كس دیگری تكرار شود. اما توی قاب، دكتر دارد میخندد؛ مثل بقیه اطرافیانش
كه با او عكس یادگاری گرفته اند. گوشه قاب هم نوشته: «یاد آن روز به
خیر... همه می خندیدند.» عكس برای بهار همین امسال است.
رهبر كه وارد میشود، پسر دكتر به استقبالش میرود. همسر دكتر اما، كنار
مادر و دختر شهید، نشسته روی مبل. نمیتواند جلوی رهبر بلند شود. پایش را
گذاشته روی میز جلویش و پارچهای انداخته روی آن. همانطور نشسته خیرمقدم
میگوید. استخوانهای پایش در اثر انفجار خُرد شده؛ اما خودش نه. صورت
زخمیاش پر است از صلابت زینبی. انگار نمیخواهد كسی غم سنگین دلش را در
چهرهاش بخواند. دقیقا به همین دلیل هم پس از انفجار، در بیمارستان خواسته
بود كه هیچ خبرنگاری بالای سرش نرود: «آخه من زخمی بودم و داغدار. ممكن
بود حرفی بزنم كه دشمن سوءاستفاده كنه.»
رهبر كه قبلا صحبتهای همسر شهید را از تلویزیون دیده، تقدیری از شهید و
خانوادهاش میكند: «شهادت دكتر شهریاری، آبرویی داد به جامعه علمی كشور.
شهادت همچنین شخصیت برجسته و مورد قبولی، به دشمن نشان داد كه در محیط
علمی جمهوری اسلامی، اینجور شخصیتها و انگیزههایی وجود دارد.»
و بعد هم از مقام شهید میگوید و از عنایت الهی كه موجب تسلی بازماندگان است:
«مهمترین تسلایی كه انسان در اینجور
حوادث به خودش میدهد این است كه میداند خدای متعال برای این جانفشانیها
و این شهادتها و این خونهای به ناحق ریخته شده، ثوابهایی را معین و مدون
كرده كه به ذهن ما هم خطور نمیكند! به قدری این مقامات و درجات الهی،
عالی و غیرقابل توصیف است كه ما اصلا نمیتوانیم درك كنیم؛ و مطمئن باشید
ایشان الان در بهترینِ حالات است، كه هر مومنی و هر انسان صالحی، اگر
چنانچه اندكی از آن مراتب را با بتواند با دیدهی بصیرت خودش ببیند، آرزو
میكند كه ایكاش ما به همین سرنوشت دچار بشویم. و الحمدلله ربالعالمین
ایشان (شهید شهریاری) وضعشان اینطور است؛ و بزرگترین تسلی این است.
لكن تسلای دومی هم وجود دارد و آن قدردانی مردم است. دیدید كه مردم ما چه قدردانی و چه ارزشگذاری كردند از این شهید بزرگوار.»
خانم دكتر كه در دانشگاه هم همكار دكتر شهریاری بوده، میرود سراغ خاطرات
همسرش: «نماز شبش بهراه بود. حتی شب عروسی هم سجاده نماز شبش جمع نشد.»
میداند كه همه میدانند همسرش از دانشمندان طراز اول مملكت بوده، دیگر
چه اهمیتی دارد كه رتبه2 كنكور بوده و مهندسی برق دانشگاه امیركبیر
خوانده، یا نمره درس ریاضی2 را 19.5گرفته؛ درسی كه تقریبا هر مهندسی سابقه
یكیدوبار افتادن در آن را دارد.
دوست دارد مردم از دین و ایمان همسرش هم بدانند: «سرپرستی مالی چند
خانواده رو برعهده داشت. تازه، مطمئنم خیلیهاش رو هم ما خبر نداریم.» بعد
هم از تأسیس صندوق قرضالحسنه مسجد و چند كار دیگر میگوید. مطمئن است كه
شهادت دكتر به خاطر این تزكیه نفس بوده، نه آن مدارج علمی. این تلقی را
رهبر هم تأیید میكند.
رهبر از احوال جسمی خانم دكتر میپرسد. دویست تركش توی بدن خانم دكتر،
رهبر را هم به تعجب میاندازد. اما وقتی از تركشی میگوید كه در كنار قلبش
جا خوش كرده، رهبر را میبرد به 30سال پیش؛ روزی كه خودش را ترور كرده
بودند: «توقع این كه من زنده بمونم نبود. وقتی به هوش میآمدم، به نظرم
میرسید دارم میرم. مرگ رو میدیدم.»
رهبر اینها را كه میگوید، به دست راستش اشاره میكند؛ یادگار همان ترور:
«وقتی خوب شدم، با خودم گفتم حتما علتی داشته؛ خدای متعال از من توقعی
داشته. همون موقع به امام(ره) هم گفتم این حرفها رو. البته اون موقع فكر
می كردم به خاطر جبهه و جنگ و اینجور چیزهاست. شما هم همین فرض رو بكنید.
اگر تركشی تا نزدیكی قلب میره و وارد قلب نمیشه، اتفاقی نیست. میشود
گفت كه تصادفیه، اما همه تصادفها با اراده الهی صورت میگیره. حتما خدا
توقع دارد كاری بكنید. زمینهاش هم هست. هم زمینه فعالیت علمی دارید، هم
دانشجویان و جوانان زیادی زیر دست شما هستند.»
خانم دكتر كه فرصت را مناسب دیده نكتهای را برای حفاظت بهتر از دانشمندان
مطرح میكند و میگوید: «من راضیام به رضای خدا. مطمئنم كه این شهادت،
تقدیر مجیدم بود. برای خودم نمیگویم. اما میخواهم كه بیشتر مواظب
دانشمندان دیگر باشند.» بعد هم میشنود كه رهبر این دستور را قبلا داده.
درددلها كه تمام میشود، رهبر به رسم همیشه، قرآنی را به همسر و مادر
شهید هدیه میكند. اما جمله یادگاری رهبر، این بار كمی با یادگاریهای
دیگر متفاوت است؛ درحد یك كلمه: «بسم الله الرحمن الرحیم. اهدایی به
خانوادهی دانشمند شهید عزیز؛ آقای دكتر مجید شهریاری. سیدعلی خامنهای.
89/10/30» و انگار تمام ماجرا در همین یك كلمه «دانشمند» بود تا برای
خیلی ها ثابت شود كه در باغ شهادت هنوز باز است.
رهبر با خانواده شهید شهریاری خداحافظی میكند و میرود به منزل «دانشمند
شهید» بعدی؛ دكتر علیمحمدی. این شهید هم فقط دو فرزند داشته، یك پسر و یك
دختر؛ كه با مادرشان به استقبال رهبر میآیند.
رهبر در اینجا هم تسلی خاطری به خانواده شهید میدهد: «شهادت یعنی
كشتهشدن در راه آرمان بلند و الهی، بهوسیله دشمنان این آرمان. این را به
هركسی نمیدهند. این پاداش را فقط به كسانی میدهند كه مستحق باشند.» این
نكته اولی است كه رهبر آن را مایه تسلی خاطر بازماندگان میداند و بعد به
نكته دومی هم اشاره میكند: «قدردانی مردم از زحمات شهید»
بعد هم كمی از پاداش شهید میگوید: «به مجرد این كه شهید روی زمین افتاد،
قبل از آن كه به آن دنیا برود، ملائكه به استقبالش میآیند و به او مژده
میدهند. او همه اینها را با همین چشم مادی میبیند. خدا هم همه گناهانش
را میبخشد.»
همسر شهید علیمحمدی هم از خاطرات همسرش میگوید. از این كه آمادگی شهادت
داشت و میگفت خیلی از شبها خواب میبیند كه به سویش تیراندازی شده. از
این كه چه فضای معنوی خاصی را در سفر حج برایش ایجاد كرده بود: «توی صفا و
مروه میگفت خودت را بگذار جای هاجر. ببین چه حسی داری و توی رمی جمرات
میگفت فرض كن جای حضرت ابراهیم(ع) بودی و میخواستی فرزندت را ببری به
قتلگاه. آنوقت شیطان وسوسهات میكرد...» رهبر هم توصیه میكنند كه این
روحیات معنوی را حفظ و به دیگران منتقل كنید.
موقع رفتن میشود و جمله همیشگی رهبر در این دیدارها: «خب خانم! مرخص
فرمودین؟» و همسر شهید جواب میدهد: «افتخار دادید به ما.» اما رهبر
میگوید: «ما به شما افتخار میكنیم. به شما همسر صبور و دانای شهید.»