هر جا پای انسان در میان است، انسانشناسی حرف اول را میزند. انسانشناسی خشت اول است و مشكل غرب همین است كه خشت اول را كج نهاده است. خشت اول چون نهد معمار كج میرود تا گنبد دوّار كج و به همین دلیل امام راحل قدّسسرّه میفرمودند: بیچارگی دشمنان اسلام در این است كه اسلام را نشناختهاند، انسان را نشناختهاند.
البته این تنها مشكل دشمنان ما نیست؛ مشكل برخی دوستان ما هم همین است كه انسان را نشناختهاند. آنهایی كه گمان میكنند دشمن اگر در گفتار و رفتار ما نرمش احساس كند، متقابلاً نرمش میكند، در واقع انسان و طبیعت انسانی را نشناختهاند.
قرآن كریم درس انسانشناسی میدهد. به گوشهای از تعلیمات قرآن توجه كنیم؛ آنجا كه طبیعت انسانی را در شخصیت زلیخا برای ما ترسیم میكند:
یوسف چه كند كه بهانه دست زلیخا ندهد؟!
پس از آن كه نقشهی زلیخا برای بهدامانداختن یوسف مؤثر واقع نشد و یوسف درهای بسته را گشود و خود و پاكی خود را نجات داد و زلیخا او را تعقیب میكرد، ناگهان با عزیز مصر روبهرو شدند. زلیخا -مظهر طبیعت انسانی- در تهمت زدن به یوسف تردید نكرد و از عزیز مجازات یوسف را به دلیل تجاوز به ناموسش مطالبه كرد: «قَالَتْ مَا جَزَاءُ مَنْ أَرَادَ بِأَهْلِكَ سُوئاً إِلَّا أَن يُسْجَنَ أَوْ عَذَابٌ أَلِيمٌ»۱
همین زلیخا وقتی زنان مصری دستشان را بریدند، گفت: این همان است كه مرا در عشق او ملامت میكردید. من از او كام خواستم، ولی خواهش مرا رد كرد: «وَ لَئِن لَّمْ يَفْعَلْ مَا آمُرُهُ لَيُسْجَنَنَّ وَ لَيَكُونًا مِّنَ الصَّاغِرِينَ»۲ و اگر آنچه را من بگویم انجام ندهد، زندانی خواهد شد و تحقیر میگردد. طبیعت را تماشا كنید: مظهر فطرت یعنی یوسف را ظاهراً به دلیل ناپاكی و باطناً و در جلسهی خصوصی به دلیل پاكی به زندانی و شكنجه تهدید میكند.
در مسئلهی آمریكا و رژیم صهیونیستی، دوستان توجه نمیكنند كه مسئلهی سلاح هستهای دلیل بیرونی آنها است؛ دلیل درونی و اصلی آنها این است كه چرا جمهوری اسلامی اسرائیل را به رسمیت نمیشناسد؟ چرا از حقوق مردم فلسطین دم میزند؟
طبیعت در هر برنامهای كه در پی كشانیدن فطرت به سازش است، دو گونه برخورد میكند؛ یكی بیرونی و یكی درونی. زلیخا هم در حضور عزیز مصر و هم در حضور زنان مصری از زندانی كردن یوسف و مجازات سخت او دم میزد، اما دلیل هركدام دقیقاً نقیض و متضاد دیگری است. دلیل زندانی و شكنجهی یوسف در محضر عزیز مصر تهمت دستدرازی به ناموس او است، اما دلیل زندانی و شكنجه و تحقیر یوسف در محضر زنان مصری خودداری یوسف در مقابل خواسته زلیخا است.
دوستان گمان میكنند اگر مسئلهی غنیسازی تعلیق شود، بهانه از دست دشمنان ما گرفته خواهد شد. یوسف چه كند كه بهانه به دست زلیخا ندهد؟! فطرت چه كند كه طبیعت بهانه نگیرد؟! هر جا كوتاه بیاییم، آنها جسورانهتر مطالبات خود را مطرح خواهند كرد. هر چه استقامت كنیم، طمع آنها از ما كمتر میشود.
هرجا تردید كردیم...
اگر شما نشان دادید كه هر جا مضطر شدید، تكلیف شرعی شما متحول میشود، آنها به دنبال مضطر كردن شما راه میافتند. اگر شما نشان دادید كه تابع عرف هستید، عرف را برای شما عوض میكنند تا احساس كنید كه تكلیف شما عوض شده است. اگر امری همگانی شد، شما نتیجه میگیرید كه مكلف به مخالفت با امر همگانی نیستید. برای قانع كردن شما اجماع راه میاندازند. اگر شما به شهادت شهود عدل دل بستهاید، برای شما زمینهی شهادت شهود عدل را فراهم میكنند. ببینید مقدمات تكلیف شما چه بوده است؛ دشمن دقیقاً از راه همان مقدمات به انصراف شما اقدام میكند. بدانید هر جا تردید كردید، مصمم میشوند و هر جا مصمم شدید، تردید خواهند كرد.
نهتنها آیات قرآن سرشار از دروس انسانشناسی است، صحنههایی همچون عاشورا هم درس انسانشناسی است. حسین بن علی علیهالسلام مظهر فطرت و یزید و اتباع او مظاهر طبیعت هستند. این گمان اشتباه است كه اگر شما راهتان را عوض كنید، دشمن شما را رها میكند. حسین بن علی علیهالسلام در مقابل جنود یزید از رفتن به سمت كوفه منصرف شد و به سمت مدینه برگشت. حر دوباره سر راه ایشان را گرفت. حضرت راه یمن را انتخاب كرد و حر برای بار سوم راه ایشان را بست.
در مسئلهی آمریكا و رژیم صهیونیستی، دوستان توجه نمیكنند كه مسئلهی سلاح هستهای دلیل بیرونی آنها است؛ دلیل درونی و اصلی آنها این است كه چرا جمهوری اسلامی اسرائیل را به رسمیت نمیشناسد؟ چرا از حقوق مردم فلسطین دم میزند؟
به جریان یوسف و زلیخا برگردیم. یوسف با خدای خود مناجات كرد: «قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِی إِلَيْهِ»۳ خداوندا زندان برای من محبوبتر است از آنچه خانمها مرا به آن دعوت میكنند. «وَ إِلَّا تَصْرِفْ عَنِّی كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَ أَكُن مِّنَ الْجَاهِلِینَ»۴ خداوندا اگر نقشهی راه آنها را برای من به هم نزنی و مرا به خودم واگذاری، منفعل خواهم شد و از مسیر عقل به مسیر جهل و از جایگاه فطرت به پرتگاه طبیعت كشیده خواهم شد. تماشا كنید خدواند چه كرد: «فَاسْتَجَابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ كَيْدَهُنَّ»۵ خداوند دعای یوسف را مستجاب كرد و نقشهها نقش بر آب شد.
این آیات از یك سو موضع طبیعت و جهل انسانی و موضع عقل و فطرت انسانی را مطرح كرده است و از سوی دیگر مسئلهی یاد خداوند و تأثیر استدعا از او و موضع خداوند در استجابت دعا را هم بیان فرموده است. در حقیقت به ما میآموزد كه طرف شما تا در موضع جهل و طبیعت وارد میشود، شما بر اساس استقامت بر موضع فطرت چارهای جز صبر و استقامت ندارید و روی نصرت الهی هم حساب كنید.
اطاعت از امام حسن علیهالسلام نیز جزء شروط امامت است
نگویید مسئلهی قبول قطعنامه و خوراندن كاسهی زهر به امام راحل دلیلش این بود كه دشمن زمینهی اضطرار را فراهم آورد تا تكلیف عوض شد. كسانی كه خیلی تعجیل میكنند، سخت در اشتباهند. خداوند هرگز ما را به خود وانخواهد گذاشت. قضیهی خیر دیگری بود. قضیه از این قرار بود كه امتحان امت در مسئلهی اطاعت از امامت جزء مقدمات ظهور است. هشت سال دفاع مقدس اطاعت از امامت امام حسین علیهالسلام بود، اما اطاعت از امام حسن علیهالسلام نیز جزء شروط امامت است: «الحَسنُ و الحسَینُ امامانِ قاما أو قَعَدا»۶ اطاعت از امامت لازم بود و امام راحل مثل امام مجتبی علیهالسلام جام زهر را نوشید و با صدام صلح كرد و مردم در عید غدیر مراتب تجدید بیعت با او را انجام دادند و پیروز شدند.
سپس میفرماید: «ثُمَّ بَدَا لَهُم مِّن بَعْدِ مَا رَأَوُا الْآيَاتِ لَيَسْجُنُنَّهُ حَتَّى حِينٍ»۷ بیگناهی یوسف معلوم شده بود و نشانههای پاكی یوسف بر همه واضح بود. با این همه، نظر دستاندركاران و مصلحتاندیشان بر آزادی یوسف نبود. آنان برای سرپوش نهادن بر قضایا گفتند تا مدت نامعلومی ایشان در زندان بماند. طبیعت پس از هر شكستی دوباره قوای خود را بازسازی میكند تا پیروزی فطرت را كمرنگ كند. قضیه به زورآزمایی فطرت و طبیعت منتهی نمیشود، بلكه باید روی امدادهای غیبی حساب كرد. صلاح یوسف هم در این بود كه از فضای وسوسههای شبانهروزی زنان مصری به فضای تنگ زندان و به دور از غذاها و لباسها و پذیراییهای آنچنانی با خدای خود خلوت داشته باشد.
وقتی همزندانی یوسف مرخص میشد تا به دربار برود و ساقی سلطان باشد، به او سفارش كرد كه نزد سلطان یادی از من بكن تا به پروندهام رسیدگی كنند، ولی سالهای سال این همزندانی فراموش كرد و یوسف در زندان ماند. درست است كه شیطان از یاد همزندانی یوسف برد، اما نقش امدادهای غیبی زیربنا است؛ اگرچه وسوسههای شیطانی بهظاهر و در روبنا مؤثر دیده شود.
یوسف اگر همان اوائل با تذكر همزندانی آزاد میشد، دوباره به فضای آلوده برمیگشت، چون یوسف را خریده بودند. یوسف ظاهراً بر اثر فراموشی همزندانی آزادشدهاش در زندان ماند: «فَأَنسَاهُ الشَّيْطَانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِی السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ»۸ اما خداوند میخواست پس از پایان دورهی امتحان و تربیت، یوسف را به صورت وزیر اعظم از زندان خارج كند و نه به صورت بردهی زرخرید عزیز مصر.
خواب مهم سلطان كه خبر از دورهی چهاردهساله در مصر میداد و در آن راهكارِ ساختن فرصت از تهدیدها نهفته بود، سلطان را به كشف خواب وادار میكرد. سلطان میدانست این خواب بسیار بااهمیت است، ولی اهل تعبیر از تعبیر آن خواب عاجز ماندند تا نوبت به یوسف رسید و آن زندانی به یادش آمد كه یك بیگناه در زندان است كه البته خوابها را بهخوبی تأویل و تعبیر میكند.
جهان اسلام همچون یوسف
خداوند چه زیبا انسان را به خود میآورد كه ای انسان وقتی دوستت حاجت داشت، تو فراموشش میكردی، اما وقتی خودت به دوستت محتاج شدی، به یادش افتادی. این به یاد آمدن و از یاد رفتنها روبنا است و زیربنا همانا تقدیرات الهی و عنایات ربانی است. قرار است آنكه خواب را تفسیر كرد، مأمور اجرای فرمانهای خواب نیز باشد.
امروز جهان اسلام همچون یوسف است و یوسف بالاخره زمامدار عالَم میگردد. ابرقدرتها و استكبار جهانی اسلام آمریكایی را میپسندند، ولی اسلام ناب باید روی كار بیاید؛ اسلام ستیزهگرِ با ناپاكی و نه اسلام سازش و نه اسلام پرخاشگر بیمنطق.
از بازیهای روزگار یكی این است كه افراط و تفریط هر دو ابزار دست شیاطین است و آنچه سالم میماند، استقامت همراه با منطق است، یعنی اسلام حسن و حسین علیهماالسلام. «قُل لَّن يُصِيبَنَا إِلَّا مَا كَتَبَ اللَّـهُ لَنَا هُوَ مَوْلَانَا وَ عَلَى اللَّـهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ»۹ فراموش نكنیم كه ما تحت ولایت الهی هستیم. هیچ بزرگی هم اجازه نمیدهد كه دیگران در امر زیرمجموعهی او تصرف كنند. معنی ولایت نیز همین است.
پینوشتها:
۱. سورهی مباركهی یوسف، بخشی از آیهی ۲۵
۲. سورهی مباركهی یوسف، بخشی از آیهی ۳۲
۳. سورهی مباركهی یوسف، بخشی از آیهی ۳۳
۴. سورهی مباركهی یوسف، بخشی از آیهی ۳۳
۵. سورهی مباركهی یوسف، بخشی از آیهی ۳۴
۶. پيامبر اكرم صلّىاللهعليهوآلهوسلّم فرمودند: حسن و حسين در همهی احوال امام و پيشوايند؛ چه بايستند و چه بنشينند. بحارالأنوار؛ ۲۹۱/۴۳ و ۲/۴۴
۷. سورهی مباركهی یوسف، بخشی از آیهی ۳۵
۸. سورهی مباركهی یوسف، بخشی از آیهی ۴۲
۹. سورهی مباركهی توبه، بخشی از آیهی 51