کد خبر: ۸۲۴۳۶
زمان انتشار: ۰۹:۴۷     ۰۹ مهر ۱۳۹۱
فارس: برخی روزنامه‌های صبح امروز(یکشنبه) کشور سرمقاله‌های خود را به موضوعات زیر اختصاص دادند.

*کیهان

روزنامه کیهان در سرمقاله خود با عنوان «چرا جدی گرفته نشد» به قلم «حسین شریعتمداری» آورده است.

بعد از آن که آقای دکتر احمدی نژاد در مصاحبه با واشنگتن پست از آمادگی و ابراز تمایل ایران برای برقراری رابطه با آمریکا خبر داد، انتظار آن بود که این پیشنهاد رئیس جمهور محترم کشورمان بلافاصله با استقبال گرم اوباما و سایر مقامات بلندپایه آمریکایی روبرو شود، چرا که طی بیش از دو دهه گذشته، «مذاکره با ایران» یکی از اهداف راهبردی دولت آمریکا بوده است که همواره نیز مخالفت شدید جمهوری اسلامی ایران را در پی داشته است. بنابراین وقتی رئیس جمهور محترم کشورمان درباره «مذاکره مستقیم» و نهایتا برقراری رابطه با آمریکا ابراز تمایل می کند، استقبال اوباما و سایر مقامات آمریکایی از این پیشنهاد، طبیعی ترین واکنش مورد انتظار از سوی آنان است ولی نه فقط اوباما و دیگر مقامات آمریکایی از این پیشنهاد آقای دکتر احمدی نژاد کمترین استقبالی نکردند، بلکه با پیشنهاد ایشان برخوردی سرد و تقریبا بی تفاوت نیز داشتند و سؤال این است که چرا؟!

مگر نه این که مذاکره مستقیم با ایران، آرزوی چندین و چند ساله دولتمردان آمریکایی بوده و هست پس علت چه بود که از ابراز تمایل رئیس جمهور کشورمان استقبال نکردند؟! پاسخ دشوار نیست و با پوزش از آقای احمدی نژاد باید گفت دولتمردان آمریکایی، پیشنهاد آقای احمدی نژاد را بدون پشتوانه تلقی کرده اند. چرا که آنها نیز به خوبی می دانند آقای احمدی نژاد اگرچه رئیس جمهور و یکی از مسئولان بلندپایه جمهوری اسلامی ایران است ولی اتخاذ تصمیم درباره مذاکره یا رابطه با آمریکا در حوزه مسئولیت و اختیارات قانونی ایشان نیست بلکه مطابق اصل یکصد و دهم قانون اساسی، تعیین سیاست های کلان نظام برعهده رهبری است و رهبر معظم انقلاب نیز بارها به صراحت و با ارائه دلایل منطقی و مستندات خالی از ابهام، مخالفت خود را با مذاکره و رابطه ایران و آمریکا اعلام کرده اند. بنابراین علی رغم آن که پیشنهاد آقای احمدی نژاد برای دولتمردان آمریکایی یک «امتیاز طلایی» تلقی شده و تحقق آرزوی سال ها بر زمین مانده آنان بود ولی می دانستند این پیشنهاد فاقد پشتوانه است و نهایتا می تواند در حد و اندازه تمایل شخصی ایشان تلقی شود و نه تصمیم برخاسته از خواست مردم و اراده نظام. دقیقا به همین علت است که ابراز تمایل آقای احمدی نژاد به مذاکره و برقراری رابطه با آمریکا از سوی دولتمردان آمریکایی «جدی» و «قابل اعتناء» ارزیابی نمی شود.

کاش رئیس جمهور محترم کشورمان به این نکته بدیهی توجه داشتند و بیرون از حوزه اختیارات قانونی خود، وعده ای نمی دادند که خدشه ای ناخواسته بر جایگاه قابل احترام ریاست جمهوری باشد و کاش در میان یکصد و چند ده نفر از همراهان خود در سفر نیویورک، جایی نیز برای حضور چند تن از حقوقدانان و کارشناسان برجسته سیاسی باز می کردند تا در مصاحبه ها و اظهارنظرها به ایشان مشاوره بدهند. هرچند نام افرادی از این دست در میان هیئت همراه رئیس جمهور محترم دیده می شود ولی معلوم نیست که آیا از آنها درخواست مشاوره شده و آنان مشاوره غیرکارشناسی داده اند؟ یا از آنها مشاوره ای خواسته نشده و یا این که جرات و جسارت لازم برای ارائه نظری متفاوت با رئیس جمهور محترم را نداشته اند؟!

دولتمردان و مراکز استراتژیک در آمریکا انکار نمی کنند که مذاکره را فقط برای مذاکره می خواهند و نه برای حل و فصل مسائل فیمابین، چرا که آنها نیز به خوبی می دانند، تقابل ایران و آمریکا ریشه در ماهیت طرفین درگیر دارد و مادام که ما در حاکمیت بر اسلام ناب محمدی(ص) که ظلم ستیز است تکیه داریم و آمریکا بر خوی استکباری خود اصرار می ورزد، این درگیری و تقابل ادامه خواهد داشت و پایان آن فقط هنگامی است که ایران اسلامی- خدای نخواسته- از حضور نسخه اسلام در حاکمیت چشم پوشی کند و یا آمریکا خوی استکباری خود را کنار گذاشته و به قول حضرت امام(ره) از خر شیطان پیاده شود. اصرار آمریکا بر مذاکره به منظور فاکتور کردن آن برای نهضت ها و انقلاب های اسلامی و القای این توهم ناامیدکننده است که «اگر الگوی شما ایران اسلامی است، ایران نیز در نهایت چاره ای جز کنار آمدن با آمریکا نداشته است»! این نکته، بدیهی تر از آن است که «تاب مستوری» داشته باشد و تاسف آور است که چرا از نگاه تیزبین دوستان پنهان مانده است.

در این اظهارنظر «جرج فریدمن»، مسئول پایگاه تصمیم ساز استراتفور آمریکا دقت کنید. این مرکز استراتژیک به باشگاه کهنه کاران سازمان «سیا» شهرت دارد. فریدمن اعتراف می کند که؛ «مشکل آمریکا با ایران، فعالیت هسته ای این کشور نیست، ایران نشان داده است که نه فقط بدون رابطه با آمریکا، بلکه در حال درگیری با آن می توان قدرت برتر منطقه بود. نگرانی ما- آمریکا- آن است که ایران با این خصوصیات به الگوی سایر ملت ها تبدیل شده است» و...

آقای احمدی نژاد و یا مشاوران ایشان باید می دانستند که مخالفت جمهوری اسلامی ایران با مذاکره و رابطه با آمریکا، برخاسته از یک منطق قوی و مستحکم است و نه یک سلیقه در میان سایر سلیقه ها. پیش از ایشان، دولت های سازندگی و اصلاحات نیز مانند آقای احمدی نژاد و مشاورانش با ساده اندیشی و یا به هر علت دیگری که بحث جداگانه ای می طلبد برای مذاکره و برقراری رابطه با آمریکا خیز برداشته بودند ولی منطق قوی رهبرمعظم انقلاب که از پیوست قانونی روشن و پشتوانه عظیم مردمی نیز برخوردار بود، حرکت آنان را ناتمام گذاشت. اولین نمونه از این دست، در سال 1369 اتفاق افتاد. آن روزها -30 فروردین/19 آوریل 1990- جیمز بیکر وزیرخارجه وقت آمریکا طی سخنانی اعلام کرد که آمریکا آماده مذاکره مستقیم با ایران است و 7 روز بعد - 6 اردیبهشت ماه 69- آقای عطاءالله مهاجرانی معاون پارلمانی آقای هاشمی رفسنجانی - که امروزه به انگلیس پناهنده شده و با آیپک (لابی صهیونیست ها) و MI6 (بخش اطلاعات خارجی دولت انگلیس) همکاری آشکار دارد- طی مقاله ای با عنوان «مذاکره مستقیم» در روزنامه اطلاعات، ایستادگی در مقابل کاخ سفید را «شعارگونه» نامیده و خواستار مذاکره مستقیم و سپس رابطه با آمریکا شد. همان روزها حضرت آقا در سخنانی مستند و با ارائه دلایلی مستحکم به نقد این دیدگاه پرداخته و فرمودند؛

« و اما مسئله ای که این روزها در سطح جمعی از اهل فکر و اهل نظر در جریان است، مذاکره کردن و مذاکره نکردن است... من معتقدم، آن کسانی که فکر می کنند ما باید با راس استکبار-یعنی آمریکا- مذاکره کنیم، یا دچار ساده لوحی هستند، یا مرعوبند. من بارها این نکته را عرض کرده ام که استکبار، بیش از این که نان قدرت و توانایی خودش را بخورد، نان هیبت و تشر خودش را می خورد. اصلا استکبار، با تشر و ابهت و شکلک درآوردن و ترساندن این و آن، زنده است. مذاکره، یعنی چه؟ صرف این که شما بروید با آمریکا بنشینید حرف بزنید و مذاکره کنید، مشکلات حل می شود؟ این طوری که نیست. مذاکره در عرف سیاسی، یعنی معامله، مذاکره با آمریکا، یعنی معامله با آمریکا. معامله، یعنی داد و ستد؛ یعنی چیزی بگیر، چیزی بده تو از انقلاب اسلامی، به آمریکا چه می خواهی بدهی، تا چیزی از او بگیری؟ آن چیزی که شما می خواهید به آمریکا بدهید، تا در مقابل از او چیزی بگیرید، چیست؟ ما چه می توانیم به آمریکا بدهیم؟ او از ما چه می خواهد؟ آیا می دانید که او چه می خواهد؟ «و ما نقموا منهم الا ان یومنوا بالله العزیز الحمید». والله که آمریکا از هیچ چیز ملت ایران، به قدر مسلمان بودن و پایبند بودن به اسلام ناب محمدی(ص) ناراحت نیست. او می خواهد شما از این پایبندیتان دست بردارید. او می خواهد شما این گردن برافراشته و سرافراز را نداشته باشید؛ حاضرید؟»

این استدلال محکم و غیرقابل خدشه به وضوح نشان می دهد که مخالفت جمهوری اسلامی ایران با مذاکره ایران و آمریکا، برخاسته از یک نظام فکری مستدل و عالمانه است و نه یک سلیقه سیاسی.

اما رهبرمعظم انقلاب این نگاه را در سال 1369 یعنی 22 سال قبل مطرح فرموده اند. آن روزها که نظام اسلامی ایران در بلندای اقتدار این روزها نبود و هنوز مانند امروز مجموعه ای از شکست ها و ناکامی های پی در پی در ویترین حریف به نمایش درنیامده بود. به بیان دیگر، امروزه از جایگاهی به مراتب مقتدرانه تر و برتر نسبت به آن روزها برخورداریم. بنابراین، نه فقط بر پایه آموزه های مقاومت اسلامی که تغییرناپذیرند، بلکه براساس عقل سیاسی و نگاه برخاسته از فرمول های رایج استراتژیک نیز بایستی از موضعی بالاتر به ماجرای یاد شده نگاه کنیم. ولی متأسفانه جناب آقای احمدی نژاد از کنار این موقعیت برتر با کم توجهی عبور کرد و در حالی که انتظار می رفت با صلابت برگرفته از پشتوانه اقتدار بی بدیل نظام، علیه آمریکا و متحدانش خروش بردارند، از موضعی که با صلابت و جایگاه مثال زدنی و الگو شده ایران اسلامی و ملت ایران فاصله داشت به آوردگاه نیویورک رفتند! بدیهی است که نگاه طرف مقابل همانگونه که اشاره شد به ایران پرصلابت بود و پیشنهاد رئیس جمهور محترم کشورمان را برای مذاکره و رابطه جدی نگرفت ولی خدشه به جایگاه ریاست جمهوری و مواضع مقتدرانه ای که تاکنون آقای احمدی نژاد از خود نشان داده بود نیز ناخوشایند و غیرقابل پذیرش است.

 

* رسالت

روزنامه رسالت در سرمقاله خود با عنوان «مدل رقابت ایده‌ها در آستانه انتخابات» به قلم «محمدمهدی انصاری» آورده است.

انتخابات ریاست جمهوری" به‌واسطه اهمیت خاص آن در نظام ریاستی منطبق بر قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران هر گاه که برگزار شده بویژه در دوره‌های هفتم، نهم و دهم(1388، 1384، 1376) آثار و پیامدهای مثبت و منفی فراوانی بر روند سیاست‌ورزی رجال و نخبگان سیاسی و مذهبی در جمهوری اسلامی داشته است. شکل‌گیری برخی تشکل‌ها، طیف‌ها و جریان‌های سیاسی جدید، اجماع لایه‌هایی از مسئولان وکارگزاران نظام برای نوآوری یا چاره‌اندیشی در قبال مشکلات وچالش‌ها، بروز ظرفیت‌های جدید توسعه سیاسی، احساس مسئولیت جمعی در قبال فرصت‌ها، تهدیدها، غنای هرچه بیشتر ادبیات سیاسی بومی در حوزه‌هایی چون رقابت، مشارکت ، مردم‌سالاری ،... و مواردی از این قبیل در زمره آثار مثبت برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در ادوار گذشته بوده است. در مقابل ایجاد برخی سوژه‌های تخریبی در جریان رقابت، خروج از دایره قانون و اخلاق، عدم تمکین در برابر رای اکثریت، شبهه‌افکنی در افکار عمومی، انشقاق و شکاف در میان نیروهای انقلاب، خروج از حاکمیت و سقوط در دام جنگ روانی دشمنان را باید جزء پیامدهای منفی تجربه برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در کشور به حساب آورد.

 با وجود برگزاری 10 دوره انتخابات ریاست جمهوری در کشور و مجرب شدن مردم  و نظام سیاسی از باب اینکه ذهنیت روشنی در قبال گذشته و حال انقلاب دارند، شایسته است همه دست‌اندرکاران امر انتخابات نسبت به ارتقای آثار و دستاوردهای مثبت و ماندگار آن درآینده کشور به‌نحوی جدی سهیم باشند. یک اقدام بسیار تعیین کننده در این راستا این است که از هم اینک " رقابت‌ ایده‌ها و فکرها" شکل بگیرد. به عبارت بهتر، در وهله اول نه اشخاص و رجال مذهبی و سیاسی، بلکه ایده‌ها و افکار سازنده و مبتنی بر  دانایی و توانایی از سوی محافل دانشگاهی، نخبگی و اتاق‌های فکر احزاب و جریانات سیاسی طرح و بسط شوند و آنها به رقابت بپردازند. رقابت‌ ایده‌هایی که می‌خواهند عالمانه و دلسوزانه و با نگاهی دینی و ملی، مشکلات وکاستی‌های اولویت‌دار جامعه و مردم را حل و فصل کنند. بنابراین گام اول در " مدل رقابت ایده‌ها" عبارت از این است که فکرها، ایده‌ها و اندیشه‌های ما" مسئله محور" باشند وبه‌خوبی روشن سازند که قادرند چه مسائلی را از مردم، کشور و انقلاب حل کنند یا چه وضعیت‌های مطلوب یا مطلوب‌تر را ترسیم نمایند. در گام دوم و آن هم در آستانه انتخابات ریاست جمهوری( دو ماه مانده به روز انتخاب) این افکار و ایده‌ها توسط فرد یا افراد( رجال سیاسی و مذهبی) و یا احزاب و تشکل‌های سیاسی " نمایندگی" شوند.

 افکار و ایده‌های راهگشا و برآمده از نیازهای حقیقی جامعه باید بتوانند " مسابقه‌ای ملی" را شکل دهند که مردم  ونخبگان در قالب این مسابقه ، صحنه‌گردان انتخاباتی باشند که طی یک پروسه چند ماهه رقم می‌خورد. با انتخابات ریاست جمهوری خرداد 1392 دولتی جدید استقرار خواهد یافت که علی الاصول و طبق رویه گذشته 8 سال سکاندار قوه مجریه خواهد بود. از طرفی می‌دانیم که تحقق اهداف چشم‌انداز 1404 از جنبه‌های منطقه‌ای و داخلی برای ملت و نظام ما جنبه حیثیتی و راهبردی دارد. از سال 1392 تا 1404 تنها دوازده سال زمان داریم تا اهداف و برنامه‌های سند چشم انداز تحقق یابند. لذا 8 سال آینده بسیار تعیین کننده خواهد بود. اگر در 8 سال گذشته، موفقیت نسبی در مسیر تحقق اهداف سند حاصل شده باید 8 سال آینده مکمل و متمم این تلاش‌ها و توفیقات باشد و اگر در زمانبندی 8 سال گذشته، قصور و کمبود داشته‌ایم و حرکت به سمت افق 1404 ناقص مانده، 8 سال آینده باید تمام تلاش و مجاهدت دولت، مصروف کار و نوآوری مضاعف بشود.

 از سوی دیگر درسال‌های گذشته شاهد بوده‌ایم که تمام شعارهای مقام معظم رهبری معطوف به مباحث اقتصادی بوده است.

امروز بنا به نظر بسیاری از کارشناسان و دست‌اندرکاران امور کلان نظام، پاشنه آشیل کشور در مباحث اقتصادی خلاصه می‌شود. تورم، بیکاری، وضعیت معیشت طبقات آسیب‌پذیر، کاهش صادرات، برخی مشکلات در مسیر تولید ملی و شاخص‌های توسعه اقتصادی ، سرنوشت خصوصی‌سازی و اصل 44 قانون اساسی و ... هرکدام معضلات و نقاط چالش‌برانگیزی هستند که تنها با همفکری دانشگاهیان، نخبگان و سیاسیون قابل حل و فصل هستند. موسم انتخابات، بهترین فرصت برای ایده‌پردازی و تولید فکر و اندیشه پویای تمام کسانی است که سربلندی، عزت و پیشرفت ایران اسلامی را می‌طلبند.

 انتظار می‌رود در راستای برگزاری انتخاباتی سالم و موفق که منبع زاینده‌ای برای تکاپو و رشد همه جانبه سیاسی، فرهنگی و اقتصادی کشور باشد همه ایده‌ها مجال طرح و تبیین پیدا کنند ودر فضایی آزاد، منطقی و اخلاقی و با سوگیری ملی وانقلابی رقابت کنند و خواص و نخبگان سیاسی نیز چارچوب‌های بازی سیاسی را در همین فضا تعریف کنند.

 

* جمهوری اسلامی

روزنامه جمهوری اسلامی در سرمقاله خود با عنوان « خطای اصلی ریاض در دشمن شناسی » آورده است.

تحولات عربستان وارد مرحله جدیدی می‌شود و رسانه‌های خارجی از گسترش چشمگیر اقدامات سرکوبگرانه آل سعود و افزایش تعداد شهدای اعتراضات مسالمت‌آمیز مردمی در منطقه شیعه نشین شرق عربستان خبر می‌دهند. براساس گزارش‌هایی که از لابلای فیلترهای خبری و محدودیت‌های امنیتی رژیم سعودی امکان انتشار یافته، پلیس و نیروهای امنیتی عربستان همزمان با آغاز موسم حج، با حمله به اعتراضات مسالمت‌آمیز مردمی که از سال گذشته در استان قطیف و منطقه العوامیه آغاز شده، 4 جوان را به شهادت رسانده و به این ترتیب آمار شهدای قیام مردم شرق عربستان به 16 شهید و صدها زخمی افزایش یافت.

شاید نخستین گمانی که از این اقدام کم سابقه رژیم سعودی در کشتار 4 نفر از شیعیان این کشور در یک روز و همزمانی آن با آغاز موسم حج به اذهان خطور کند، اینست که مقامات امنیتی آل سعود به ویژه وزیر جدید کشور قصد دارند با قدرت نمایی، اقتدار خود را به رخ کشیده و چنین وانمود کنند که اجازه هیچ تحرکی را به هیچیک از اتباع داخلی و زائران حج نخواهند داد و با مخالفین به زبان گلوله و خشونت تام و تمام برخورد خواهند کرد. این اقدام دوسویه که در راستای سرپوش گذاشتن بر قیام مردم این کشور در زمان برگزاری مراسم حج و منفعل کردن مسلمانان در همایش عظیم حج تمتع انجام شده، از جهت هدف گذاری، با توطئه سال گذشته مقامات امنیتی عربستان برای متهم کردن ایران به تلاش جهت ترور سفیر سعودی در واشنگتن قابل قیاس است که صرفاً در آستانه این کنگره بزرگ جهانی و برای تحت الشعاع قرار دادن اتحاد و اقتدار مسلمانان صورت گرفت.

عملکرد برخی مقامات سعودی در شرایطی که رژیم آل سعود دچار تنش و اختلافات شدید داخلی است، از این واقعیت پرده بر می‌دارد که آشفتگی‌های درونی و کشمکش‌های میان افراد خاندان سلطنتی برای دستیابی به قدرت، امکان شناسایی منافع ملی و تشخیص دشمنان واقعی را از آنان سلب کرده است. از این رو در وضعیتی گرفتار آمده‌اند که به همه شهروندان به چشم دشمن نگاه کرده و آنان را به بازداشت، سرکوب و ممنوعیت خروج از کشور تهدید کرده و به جای توجه به خواسته‌های قانونی مردم، پاسخ آنها را با گلوله می‌دهند.

برخی حکام سعودی که فاقد بصیرت لازم در ارزیابی وقایع و شناخت دوست و دشمن هستند، با در پیش گرفتن سیاست سرکوب و مشت آهنین، به مقابله با خواسته‌های مردم برخاسته و این شیوه را یگانه راه غلبه بر فضای جدید و موج آزادیخواهی ملی تصور می‌کنند. کسانی که این روزها سکان این رژیم را برعهده دارند، به خیال اینکه با افزایش فشارها قادر به سرکوب و خفه کردن مطالبات مردمی و مقابله با پیامدهای بهار عربی هستند، قصد دارند همه تجربه‌ها و روش‌های سرکوبگرانه را به کار ببندند تا با نارضایتی‌های مردمی و مخالفت‌های سیاسی مقابله کنند.

از سوی دیگر این جناح خشن و بی‌تدبیر در هیأت حاکمه آل سعود، آشفتگی‌های رژیم و فقدان همبستگی اجتماعی و مخالفت‌های مردمی را با اتهامات فرافکنانه، به خارج از مرزها منتسب کرده و سعی دارد مطالبات اجتماعی مردم را نادیده گرفته و آنرا تخطئه کند. این قبیل واکنش‌های نخ نما شده، نه تنها چاره و راه حل پایان دادن به مطالبات مردمی نبوده، بلکه باعث شده دایره مخالفت‌ها به غرب و جنوب عربستان و حتی به پایتخت این کشور نیز گسترش یابد.

قطعاً سیاست سرپوش گذاشتن برمشکلات داخلی و انتساب آنها به خارج، نه تنها باعث تحکیم وضعیت درونی و پاک شدن صورت مسائل و مشکلات نهادینه شده در رژیم سلطنتی آل سعود نخواهد شد بلکه باعث عمیق‌تر شدن بحران عدم مشروعیت سیاسی و سردرگمی در رویایی عاقلانه با این مشکلات خواهد گردید.

ادامه این نحوه از برخوردهای خشونت آمیز با مطالبات مردم عربستان، قطعاً دستگاههای حاکمیتی آل سعود را در مسیری بی‌بازگشت قرار می‌دهد که فرار از این وضعیت را برای آنها امکان ناپذیر خواهد ساخت. البته چه بسا این قبیل واکنش‌های امنیتی در عربستان نسبت به مطالبات اجتماعی و مشارکت‌های سیاسی مردم، نتیجه یکصد سال حکومت قبیله‌ای و خاندانی باشد که همه آزادی‌های اساسی و حقوق قانونی یک ملت را از او سلب کرده و چاره‌ای غیر از این برای مردم باقی نمی‌گذارد که به سوی گسترش مخالفت‌ها و کشاندن اعتراضات و تحصن‌ها به سراسر کشور گام بردارند.

اکنون در پی تحولاتی که در عربستان روی داده، سرزمین سکوت و آرامش دیروز، بر اثر جریانات زیرپوستی ناشی از خودآگاهی اقشار مختلف مردم به مرحله‌ای رسیده که احتمال جابجایی در ساختار حکومتی را به امری محتمل تبدیل کرده است.

گسترش قیام اهالی شرق عربستان به مناطق دیگر و منحصر نبودن مطالبات در میان شیعیان و انتقال آن به اهل سنت، اوضاع عربستان را به شدت پیچیده کرده است. در همین حال، جنگ قدرت میان شاهزادگان محافظه کار با شاهزادگان تکنوکرات و بخش‌هایی از مفتی‌های متعصب وهابی، این کشور را در آستانه تحولی بزرگ قرار داده است.

قطعاً بزرگترین خطای سیاسی مسئولین دولت عربستان، اشتباه گرفتن دشمن و خطا در دشمن شناسی است. بدون شک دشمن اصلی رژیم سعودی نه مردم این کشور و مطالبات سیاسی عمومی است که اکنون با گلوله‌های سربی پاسخ داده می‌شوند بلکه این رژیم، پیش و بیش از هر چیز دیگر با یک دشمن شیطان صفت روبروست که آن هم کسی جز آمریکای جهانخوار و سیاست‌های استعماری نیست.

ملتهای مسلمان که همه ساله به بیت‌الله الحرام مشرف شده و در کنگره جهانی حج حضور می‌یابند، این انتظار را دارند که از ظرفیت بالای عربستان، در جهت اعاده وحدت اسلامی و مقابله با دشمن درجه اول مسلمانان یعنی آمریکای جنایتکار و صهیونیسم بین‌الملل استفاده شود ولی صد حیف که حکام سعودی نه تنها قصد همسویی با این خواست بزرگ اسلامی را ندارند بلکه در جهت تضعیف و شکست آن عمل کرده و امسال حتی راه را برای ابراز حمایت مسلمانان جهان از پیامبر گرامی اسلام بسته‌اند.

 

*دنیای اقتصاد

روزنامه دنیای اقتصاد در سرمقاله خود با عنوان « بازار ارز به‌سوی حباب » به قلم « مهران دبیرسپهری » آورده است.

از طریق افزایش عرضه پول، با آن مقابله کند که اتفاقا در ظاهر، سیاست درستی بود و بازگشت رونق را به اقتصاد در پی داشت؛ زیرا این پول‌ها به سمت بخش مسکن سرازیر شده و موجب افزایش مداوم قیمت مسکن در آمریکا شد. این افزایش به گونه‌ای بود که اگر هر کس حتی بدون توانایی مالی کافی و با اخذ وام وارد بازار فوق می‌شد قطعا برنده بود؛ چرا که ظرف مدتی کمتر از یک سال قیمت خانه‌ای که خریده بود افزایش یافته و بدون هیچ زحمتی، سود هنگفتی را به دست می‌آورد، اما وقایع آینده نشان داد که بخش مسکن آمریکا در چند سال ابتدایی هزاره سوم میلادی به بزرگ‌ترین حباب تاریخ خود مبتلا شده بود که با ترکیدن این حباب در سال 2007 بحران بزرگی در اقتصاد جهانی پدید آمد که اثرات آن هنوز هم به میزان زیادی نمایان است.

به نظر می‌رسد بازار ارز در ایران هم‌اکنون همچون بازار مسکن در آمریکا به سمت ایجاد حباب حرکت می‌کند و دلیل آن هم این است که بخشی از نقدینگی در ایران برای به دست آوردن سودهای لحظه‌ای یا برای در امان بودن از کاهش ارزش ریال به سمت بازار ارز حرکت کرده است. کسانی هم که ارز می‌خرند در ظاهر نه تنها زیان نمی‌کنند؛ بلکه در زمان کوتاهی به سودهای هنگفتی دست می‌یابند و همین موضوع باعث می‌شود میل به خرید ارز به صورت روزافزونی افزایش یابد. به عبارت دیگر به نظر می‌رسد بانک مرکزی هم اکنون قادر است نیازهای ارزی واقعی کشور را متناسب با مقادیر آن در سال‌های گذشته تامین کند، ولی به دلیل افزایش روزافزون تقاضا برای ارز به دلایلی که شرح داده شد که آن هم ناشی از وجود برخی نااطمینانی‌ها در اقتصاد است، بانک مزبور نمی‌تواند بازار را نسبت به توانایی خود در تامین ارز کافی در مقادیر بیشتر قانع کند.

هیچ‌کس به درستی نمی‌داند هم‌اکنون چند میلیارد دلار ارز به صورت اسکناس در خانه‌های مردم انباشت شده، ولی یک چیز مسلم می‌باشد و آن این است که اگر به هر دلیل این اسکناس‌ها، یکباره برای فروش به بازار عرضه شود؛ نتیجه آن یک سقوط هولناک ارزی است که نه‌تنها باعث زیان‌های فردی می‌شود بلکه تاثیر نامطلوبی هم بر کل اقتصاد خواهد گذاشت، اما اینکه هم‌اکنون مسوولان ذی‌ربط چگونه باید با موضوع ارزی برخورد کنند جای بحث دارد، ولی بی‌تردید یک نکته معلوم است و آن این است که در این شرایط نباید بنزین روی آتش ریخت، به عبارت دیگر خویشتن‌داری بانک مرکزی در انتشار پول و نقدینگی قطعا در کوتاه‌مدت و میان مدت و بلند مدت نوشداروی اقتصاد ایران خواهد بود. تحقق این امر نیز مستلزم آن است که بانک‌ها بیش از منابع خود تسهیلات ندهند و دولت نیز از انجام هر کاری که هزینه‌بر باشد، پرهیز کند. اگرچه بالا بودن هزینه‌های دولت در ایران مشکلی چند ده ساله است.

 

* مردم‌سالاری

روزنامه مردم سالاری در سرمقاله خود با عنوان « هیات اعزامی به نیویورک وحسرت باید‌ها و نباید‌ها » به قلم « منصور فرزامی » آورده است.

به سنت گذشته، در نیمه دوم سپتامبر هر سال، با حضور نمایندگان کشورهای عضو، جلسات مجمع عمومی‌سازمان ملل، تشکیل می‌شود و سران و نمایندگان دولتها در حدود منشور ملل متحد، در مسائل سیاسی، جز آنچه مربوط به شورای امنیت است،به بحث و گفت‌و‌گو می‌پردازند. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، ایران هم گاهی با حضور روسای جمهوری و گاه نمایندگان عالی رتبه، در آن مجمع حضور یافته است. این حضور در دولت نهم و دهم، بسیار پر رنگ بوده است و شخص رئیس محترم جمهوری در مجمع، حاضر شده و به ایراد سخنرانی پرداخته است. در جلسات امسال مجمع، رئیس‌جمهور ایران برای هشتمین و آخرین بار حضور خود،بیانات مفصل خود را به سیاق هر سال، به سمع حاضران و غایبان رساند .موضوع نوشته ما هم باید‌ها و نباید‌ها در فضای مجمع است :

نخست آنچه می‌گوییم باید مناسب حال و مقام باشد و زمینه جاذبه سخن را هم فراهم کرده باشیم و در تعامل با کشورها، محیط مساعدی ساخته باشیم که نمایندگان حاضر، پیشنهاد‌های عالی و گفته‌های از دل بر آمده ما را به گوش جان بشنوند ولذت ببرند و بر خاستگاه این اندیشه‌ها به تکریم برخیزند، چنانکه در دوره‌های پیشین چنین کردند و آن به ندرت حضور بزرگان ما را غنیمت شمردند که سابقه آن در تاریخ مجمع ثبت است و لو اینکه ما نخواهیم که ببینیم! اگر غیر از این باشد از بلاغت کلام به دور افتاده‌ایم و زیان حضور ما بیش‌از عدم حضور بوده و خواهد بود و گرنه در محل خالی از نمایندگان،صندلی‌های بی‌مشتری، بازتاب دهنده خوبی برای سخنان ما نیستند !

در مجمع عمومی‌سازمان ملل، می‌بایست از انباشت درد‌های بی درمان و زخم‌های ناسور بشر می‌گفتیم . از گرسنگان و آوارگان و کشورهای تحت اشغال، بحث به میان می‌آوردیم و می‌گفتیم. بر خلاف منشور ملل متحد، همین جاست که «استعمار کهنه و نو» یگانه می‌شود و عمل ظالمانه را به عدل توجیه می‌کند! می‌بایست می‌گفتیم که حقوق انسانها به عدالت نیست و همین جاست که با همه طمطراق و طنطنه، مفاد حقوقی به سود ابر قدرتها تبیین می‌شود .می‌بایست می‌گفتیم که مجمع عمومی‌ باید مشکلات سیاسی و حقوقی بشر را حل کند و مدافع همه ملت‌ها باشد . چرا در برابر پند و «لغز» دبیر کل سازمان ملل از تضییقاتی که از اعضای قدرتمند و صاحب حق « وتو » بر ما تحمیل کرده‌اند و چوب تهدیداتی که دائم از روی میز و زیر میز بر سر ما می‌کوبند و تحریمهایی که هستی ما را به بازی گرفته است، نگفتیم . چرا نگفتیم که بر مبنای کدام اصل حقوقی، ما را به اضطرار کشانده‌اند . مجمع عمومی، جای این گونه سخنان است چون بزرگ و کوچک، هر کدام حقی برابر و کرسی یکسانی دارند و برای گفتن و شنیدن آمده‌اند. چرا بعد از سخن رئیس جمهور آمریکا، چالش را به در خود آوردیم چرا این چالش را به جامعه آمریکا و «آزادی» «آزادی کوبش»، نبردیم و آزادی ضد آزادی اش را به رخش نکشیدیم . چرا به یاد ملت آمریکا و دیگر ملل نیاوردیم که چگونه با کودتای آمریکایی، حکومت ملی دکتر محمد مصدق را ساقط کردند. چرا به افکار عمومی‌آمریکا و غرب جهان سوم از حقوق بشر و مفاد خیر‌خواهانه و استکبارستیز آن نگفتیم؟ چرا در برابر سخن سران غرب، از جنگی که 8 سال بر ما تحمیل کردند و با تمامی‌امکانات نظامی‌و کیسه پر پول همسایگان به جنگ ما آمدند، سخن نگفتیم؟ چرا « نفثه » سینه پر درد خودمان را به جهان بازگو نکردیم. چرا نگفتیم براساس کدام ماده منشور ملل متحد استکبار، جهت حفظ منافع و فروش اسلحه خود، «ایران ترسی» را در ذهن‌های بشر القا کرده و القاعده خود ساخته خود را به نام ما سجل گرفته است !

چرا نگفتیم که قدرت‌های بزرگ،چگونه ذخایر جهان پیرامون ما را به غارت می‌برند و به اعتقادات و سنن دینی آنان به نام آزادی، اهانت می‌کنند؟

چرا به جای آنچه لازم بود بگوییم به مفاهیم کلی روی آوردیم که همان مطالب سنوات گذشته بود،اگر قلم نگارنده، بر خطاست خطابه هشت سال خویش را در روزنامه دولتی در معرض دید مردم قرار دهید تا حقایق، روشن شود .

آیا لازم بود که در این عسر و حرج زندگی مردم، نفرات زیادی را، همراه ببریم که هزینه سفرشان راز مگو و تنش زا باشد ؟ آیا اسلاف هم، چنین کردند؟

آیا اکنون حق ما،در حاشیه مجمع، دیدار با روسای «کومور» و «بولیوی» و «سوازیلند» است؟

 

*آفرینش

روزنامه آفرینش در سرمقاله خود با عنوان « فرهنگستان زبان فارسی و نگاهی آسیب شناسانه به وضعیت زبان فارسی » به قلم « علی رمضانی » آورده است.

اگر به کشورهای توسعه یافته و قدرتمند نگاهی داشته باشیم در واقع حمایت از زبان ملی یکی از اولویت ها وراهبردهای سیاسی و فرهنگی آنان در داخل و خارج بوده و نقش مهمی در پرستیژ سیاسی فرهنگی و افزایش قدرت نرم آن کشور ها داشته است . در این بین در کشور ما نیز پشتیبانی از زبان فارسی در داخل و خارج از کشور در عصر کنونی را از جمله وظایف مهم برشمرده شده و در سالهای اخیر نیز مقامات سیاسی و فرهنگی کشور بر این امر تاکید کرده اند. در این بین فرهنگستان زبان فارسی به عنوان نهادی ساختاری در این امر هر چند در سالهای گذشته تلاش زیادی در جهت بهبود جایگاه ادب و زبان فارسی در داخل و خارج از کشور انجام داده است اما اگر نگاهی آسیب شناسانه به عملکرد این فرهنگستان و وضعیت کنونی زبان فارسی در منطقه و جهان داشته باشیم در واقع گام های بسیاری برای ایفای نقش مطلوب فرهنگستان و بهبود جایگاه زبان فارسی در رسانه ها دنیای مجازی و... مورد نیاز است .

در این حال تعلل در معادل سازی اصطلاحات و لغات معادل فارسی و تاخیر در انتشار این واژه ها در کشورمان و کشورهای فارسی زبان آسیب های جدی به زبان و ادبیات فارسی وارد می کند. به عنوان نمونه سالهای پس از رواج اس ام اس در زبان فارسی واژه پیامک جایگزین شد و پس از ترویج واژه سیستم حمل و نقل« بی آر تی» در بین شهروندان تهرانی معادل آن مورد استفاده قرار گرفت . در این بین باید گفت این رویکرد و تاخیر همیشگی و گاه چند ساله در جایگزینی واژگان خارجی عملا میتواند زبان ملی کشور را مورد تهدید قرار دهد. در بعد دیگری با توجه به حضور و نفوذ زبان فارسی در سطح منطقه بویژه در دو کشور افغانستان و تاجیکستان از یک سو ما باید از یک سو به منظور جلوگیری از ورود لغات بیگانه در زبان کشورهای فارسی زبان باید اصطلاحات و واژه های مشابه فارسی را در اختیار کشورهایی چون افغانستان و تاجیکستان قرار دهیم و از سویی نیز طرح پیشین فرهنگستان مشترک زبان فارسی را باید حداقل بین سه کشور ایران، افغانستان و تاجیکستان را مورد توجه جدی تر قرار دهیم.

چرا که هم‌اکنون بسیاری از واژه‌های زبان فارسی بین این سه کشور اصلی فارسی زبان تفاوت زیادی وجود دارد هر یک از کشورها اصطلاحات و واژگان ویژه خود را ایجاد کرده اند. بنابراین تداوم این امر می تواند چالشی مهم برای درک بیشتر بین فارسی زبانان در جهان باشد. در بعد دیگری باید گفت که پراکندگی و شلختگی در «رسم الخط زبان فارسی» و عدم‌قدرت لازم برای اجرایی شدن مصوبات فرهنگستان موضوع تازه‌ای نیست و حتی در سالهای گذشته استادان مهمی به این امر اعتراض کرده اند . در این حال فرهنگستان باید رسم‌الخط ثابتی را مورد تاکید قرارداده و با همکاری دولت گذشته از توجه به این امر پیگر اجرای مصوبات گردد .

آنچه مشخص است یکی از مشکلات زبان فارسی کم‌توجهی مجریان و چالش های گوناگون در تاخیر در واژه گزینی و سپس تاخیر در اجرای مصوبات زبانی است.

در این بین فرهنگستان زبان و ادب فارسی به عنوان بزرگ ترین مرجع تصمیم گیرنده مسائل زبانی، فرهنگی و ادبی کشور باید توجه ویژه ای به حفظ و بهسازی زبان کند و برای زنده ساختن شکوه دیرین زبان فارسی تلاش های ارزنده ای را در سطح ملی و جهانی انجام دهد.

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها