به گزارش 598 به نقل از پايگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيتاللهالعظمی سيدعلی خامنهای، مردمسالاری یا دموكراسی به عقیده
اكثریت صاحبنظران این عرصه، نشأتگرفته از نوعی قرارداد اجتماعی و عرفی
است. به همین دلیل مبانی و سطح تحلیل در مباحث مردمسالاری بر همین پایه
شكل گرفته است. این عامل باعث شده تا چارچوبهای تحلیلی در این زمینه
نتوانند ویژگیها و كاركردهای «مردمسالاری دینی» را فهم كنند. چراكه این
مدل فراتر از یك قرارداد اجتماعی است و مبانی خاص خود را دارد.
مردمسالاری؛ حق یا تكلیف؟
در مردمسالاری دینی اگرچه مردم رأی میدهند و در انتخابات شركت میكنند،
ولی آن روحی كه مبانی را ایجاد میكند، سبب میشود كه ما معنایی كاملاً
متفاوت با مدلهای دیگر مردمسالاری داشته باشیم. مبانی «مردمسالاری دینی»
عبارت است از خدامحوری، توسعهی هستی از عالم ماده به عالم ملكوت و پیوند
دین با نیازهای اجتماعی.
با این مبانی است كه مردم متدین یك جامعه برای حفظ ارزشها و اهداف اسلامی
در انتخابات شركت میكنند. آنگاه شركت مردم در انتخابات و تعیین حاكمان
تنها یك حق تلقی نمیشود، بلكه به عنوان تكلیف معرفی میشود.
به عبارت دیگر، مدلهای مردمسالاری بیانگر یك رابطهی عرضی بین انسانها
است. شركت در انتخابات درواقع یك حق است و میشود كه كسی این حق را ادا
كند. در مردمسالاری دینی اما هم این رابطهی عرضی بین انسانها وجود دارد و
هم رابطهای طولی. رابطهی عرضی یعنی مردم حق دارند كه حاكم خود را انتخاب
كنند. رابطهی طولی نیز رابطهی با خدا است. مردم «مكلف» هستند كه مشاركت
سیاسی داشته باشند و در تعیین و تحقق احكام و اهداف اسلامی نقش ایفا كنند،
چون شرعاً مكلفند و این تكلیف است كه رابطهی بین انسانها را تعیین
میكند.
محبت
و علاقهی بین مردم و ولی، نشأتگرفته از ولایت است. تفاوتی كه شیعه و
اهل سنت در مبحث ولایت دارند، این است كه اهل سنت وقتی ولایت ائمه را مطرح
میكنند ولایت را به معنی محبت میگیرند و نه زمامداری. شیعیان اما در
نسبت امت و ولایت، ولایت را به معنی زمامداری محبت میدانند.
بنابراین به یك معنی قرارداد اجتماعی اینجا شكل میگیرد. مثلاً مردم وقتی
در انتخابات ریاستجمهوری شركت میكنند، گویی در حال بستن یك قرارداد
اجتماعی با فرد منتخب هستند تا نیازهاشان را تأمین كند. البته این نیازها
باید در چهارچوب دین تعیین شود، زیرا رابطهی طولی وجود دارد. این یك تفاوت
اساسی میان مردمسالاری دینی با مدلهای مختلف دموكراسی است.
توحید در ولایت
علاوه بر این نكته، مبنای مهمی دیگری كه ما در حكومت اسلامی داریم، مسئلهی
توحید در ولایت است. توضیح آنكه هیچ انسانی بر انسان دیگری ولایت ندارد و
ولایت تنها از آن خدا است. اگر خداوند ولایتش را در دیگری تجلی داد، او
دارای ولایت است و ولایتش تجلی ولایت الهی تلقی میشود. به اعتقاد شیعه،
پیغمبر و ائمه(ع) از ولایت تكوینی، تشریعی، سیاسی و اجتماعی برخوردارند. در
دایرهی خانواده هم پدر نسبت به فرزندان و همسرش یك ولایت نازلهای دارد.
اما یك ولایت دیگری نیز فقه برای فقیه مشخص كرده كه نه به آن معنی ولایت
تكوینی، تشریعی، سیاسی و اجتماعی پیامبر و امام است و نه به معنی ولایت پدر
نسبت به خانوادهاش، بلكه ولایتی است كه از آن به ولایت سیاسیـاجتماعی
تعبیر میكنیم. این ولایت سیاسیـاجتماعی مطلقه است. درواقع از این جهت
با ولایت معصوم تفاوت دارد كه معصوم ولایت تكوینی و تشریعی هم دارد، اما
فقیه چنان ولایتی ندارد. البته از آن جهت شبیه ولایت معصوم است كه ولایت
سیاسیـاجتماعیاش مطلقه است، یعنی میتواند موقتاً بر اساس ضوابط شرعی،
احكام شرعی را تعطیل كند و این بر اساس رعایت مصلحت مسلمین و جامعهی
اسلامی است.
این مبنای مهمی است به نام توحید در ولایت و زمامداری. قطعاً ولایت به نام
زمامداری را خدا باید به فقیه یا حاكم اسلامی بدهد و مردم چنین ولایتی
ندارند تا به حاكم اسلامی تفویض كنند.
قرارداد اجتماعی در غرب به این معنی است كه مردم اختیارات
سیاسیـاجتماعیشان را به حاكم تفویض میكنند. ما در نظام اسلامی چنین
چیزی را نمیتوانیم بپذیریم، چون توحید در ولایت این مقوله را افاضه كرده
است به فقیه جامعالشرایط كه همان امام و رهبر جامعه است.
بنابراین در «مردمسالاری دینی» مشاركت سیاسی مردم در این جهت است. باید
مصداق ولی اسلامی را كه خدا به نصب عام تعیین كرده است، شناسایی كنند و با
او در تحقق اهداف اسلامی مشاركت كنند. با این تفاسیر، مردمسالاری دینی با
قراردادهای اجتماعی هابز و لاك و ... تفاوت دارد.
در
حوزهی تبیین و بررسی ریشهها و علل وقوع انقلاب اسلامی ایران این نكته
مهم است كه به دلیل عدم شناخت كافی از ماهیت انقلاب اسلامی، تحلیلهای
غربی ناقص است. فوكو، تد اسكاچپل، نیكی كدی و دیگر اندیشمندانی كه انقلاب
اسلامی ایران را تئوریپردزای كردهاند، این رویداد را بهدرستی
نفهمیدهاند، چراكه اصلاً آنها رابطهی امت و امام را نمیفهمند؛ رابطهی
ولایتمداری و محبتگرایی.
مردمسالاری دینی در برابر حاكمسالاری دینی است و نه در برابر دینسالاری
مردمی. بعضی میپرسند آیا دین سالار است یا مردم؟ قطعاً دین، خدا و احكام
اسلام سالار هستند. این احكام هستند كه سالارند و حاكم و مردم باید در تحقق
آن مشاركت داشته باشند. اما آیا حاكم سالار است بر مردم یا مردم بر او
سالارند؟ باید گفت كه مردم مخاطب اصلی و متعلَّق وظایف حاكم اسلامی هستند.
یعنی حاكم اسلامی باید همهی تلاشش را انجام دهد تا نیازهای شرعی مردم را
تحقق بخشد.
محبت، وجه تمایز مردمسالاری دینی
باید تصریح كنیم كه محبت و علاقهی بین مردم و ولی، نشأتگرفته از ولایت
است. تفاوتی كه شیعه و اهل سنت در مبحث ولایت دارند، این است كه اهل سنت
وقتی ولایت ائمه را مطرح میكنند ولایت را به معنی محبت میگیرند و نه
زمامداری. شیعیان اما در نسبت امت و ولایت، ولایت را به معنی زمامداری محبت
میدانند.
درست است كه زمامدار حاكم است، اما نه حاكم قهری و نه حاكمی كه با سطله و
زور و استكبار بخواهد حكومت كند. در واقع محبت آن عنصری است كه ولایت -به
معنی زمامداری- را برای حاكم تعیین میكند تا با مردم و امت رابطه برقرار
كند و حقوق آنها را رعایت كند و آن نخ تسبیحی است كه این ارتباط را برقرار
میكند. لذا وقتی حاكم اسلامی دستور جهاد میدهد، امت اسلامی صرفاً از باب
ترس و ضمانت اجرایی و حقوقی به جهاد نمیروند كه اگر نرفتند مجازات شوند،
بلكه اصولاً امت اصل جهاد را با عنصر محبتمداری عمل میكنند. لذا با عشق و
علاقه وارد میدان جنگ میشوند و برای رضای خدا خود را به خطر میاندازند و
راه پیروزی را باز میكنند.
این عنصر محبت ریشه در عنصر ولایت دارد، محبتی كه زائیدهی ولایت به معنی
زمامداری است كه یك رابطهی دوسویه بین مردم و ولی برقرار میكند. لذا وقتی
مردم گرفتاری داشته باشند، امام امت اسلامی خواب راحت ندارد و دائماً
نگران است. از آن طرف امت اسلامی وقتی رهبرشان را میبینند، احساسات خود را
با اشك و گریهی شوق بروز میدهند. در جریان سفر اخیر رهبر انقلاب به قم
دیدیم كه وقتی اعلام میكردند كه مثلاً رهبری قرار است ساعت 9 صبح تشریف
بیاورند، مردم از دیشب تا صبح در خیابانها منتظر رهبرشان ماندند. این شوقی
است كه از ولایت نشأت میگیرد.
قرارداد
اجتماعی در غرب به این معنی است كه مردم اختیارات سیاسیـاجتماعیشان را
به حاكم تفویض میكنند. ما در نظام اسلامی چنین چیزی را نمیتوانیم
بپذیریم، چون توحید در ولایت این مقوله را افاضه كرده است به فقیه
جامعالشرایط كه همان امام و رهبر جامعه است.
در محبتگرایی و ولایتمداری بین امت و امام، هم مردمسالاری معنی پیدا
میكند و هم دینداری و ولایتمداری كه یكی از دستاوردهای آن 9 دی سال
گذشته بود. حضور مردم در دفاع مقدس، حضور مردم در 22 بهمن و ... نیز همه در
این چهارچوب قابل تبیین است. در حوزهی تبیین و بررسی ریشهها و علل وقوع
انقلاب اسلامی ایران این نكته مهم است كه به دلیل عدم شناخت كافی از ماهیت
انقلاب اسلامی، تحلیلهای غربی ناقص است. فوكو، تد اسكاچپل، نیكی كدی و
دیگر اندیشمندانی كه انقلاب اسلامی ایران را تئوریپردزای كردهاند، این
رویداد را بهدرستی نفهمیدهاند، چراكه اصلاً آنها رابطهی امت و امام را
نمیفهمند؛ رابطهی ولایتمداری و محبتگرایی.
بنابراین با فهم درست مردمسالاری دینی متوجه خواهند شد كه چرا 22 بهمن سال
57 آن اتفاق افتاد و چرا مردم در هشت سال دفاع مقدس با دست خالی جنگیدند و
اینكه چگونه در روز نهم دی شاهد حضور گستردهی مردم در برابر فتنهگران
بودیم.
این رابطه كه دقیقاً مردمسالاری دینی را معنی میكند، هم تكلیف است و هم
حق؛ هم زمامداری است و هم محبت، هم حقوق امام است بر امت و هم حقوق امت است
بر امام. این اركان، كاركردش این است كه مردم اولاً یك رابطهی عاطفی و
معنوی و معرفتی پیدا میكنند كه به واسطهی آن متوجه میشوند كه امام از
امت چه میخواهد. مثل اصحاب امام حسین(ع) كه امام چندین بار به آنها فرمود
من حق خود را از شما برداشتم و شما میتوانید هنگام شب از این محل بروید،
اما آنها نهتنها امام(ع) را رها نكردند، بلكه تا آخرین نفس جنگیدند و
مشتاقانه به شهادت رسیدند.