فارس، حجتالاسلام محمدهادی یوسفی غروی استاد و پژوهشگر تاریخ اسلام و شیعه
و نویسنده کتاب تاریخ تحقیقی اسلام (موسوعة التاریخ الاسلامی) است. در پی
انتشار فیلم موهن علیه پیامبر اعظم(ص)، گفتوگویی با وی در خصوص نخستین
توهینکنندگان در تاریخ صدر اسلام به ساحت مقدس رسول اکرم(ص) انجام دادیم
که مشروح آن تقدیم خوانندگان گرامی میشود.
سورهای که راجع به نخستین توهینکننده به پیامبر(ص) نازل شد
آیات
سوره «مسد» که از سورههای قصار جزء سیام قرآن کریم است و به موضوع جسارت
«ابولهب» نسبت به پیامبراکرم(ص) پرداخته است؛ مراجعه به تفسیر این سوره و
سیره نبوی در صدر اسلام حاکی از آن است که «ابولهب» عموی پیامبر اکرم(ص) و
یکی از 10 فرزند حضرت عبدالمطلب بود.
عبدالمطلب جد پدری پیغمبر
اکرم(ص) است؛ ایشان 10 فرزند داشته که حضرت عبدالله پدر پیامبر اکرم (ص)،
حضرت ابوطالب(ع) و حضرت حمزه(ع) از یک مادر بودند و به جز اینها، پیامبر
اکرم(ص) عموهای دیگری هم داشت.
ابولهب که بود؟
نام
ابولهب، «عبدالعزی» نقل شده است و در واقع، «ابولهب» کنیه وی بود؛ «لهب»
به معنای شعله آتش است؛ از عربهای آن زمان دور نبود که نام فرزندانشان را
لهب بگذارند؛ آنها چنین فرهنگی داشتند و هنوز هم آثار آن باقی است؛ به
عنوان مثال «صدام» یعنی صدمه زدن بسیار؛ «هدام» یعنی خرابکننده بسیار؛
فلسفه این کار عربها این بود که چون حکومتی نداشتند تا از آنها حمایت کند،
باید فرزندانشان را سفاک، بیباک،
خونریز و به تعبیر عربها شجاع
و دلاور و جنگاور بار بیاورند؛ لذا خیال میکردند اگر فرزندانشان را از
کودکی با این عنوانها صدا بزنند، این موجب تلقین قوت، نیرومندی و شجاعت
آنها میشود.
«ابولهب» همسر «ام جمیل بنت حرب»، خواهر «ابوسفیان» به
عنوان دشمن شماره یک پیامبر اکرم(ص) بود؛ نام ابوسفیان هم «فخر بن حرب»
بود؛ «ام جمیل» برخلاف نامش، مانند برادرش «ابوسفیان» میان زنان، دشمن
شماره یک حضرت محمد(ص) به شمار میرفت که ضدیت شدید با اسلام و پیامبر
اسلام(ص) داشت.
بنیامیه در دوره جاهلیت از رقبای سرسخت بنیهاشم
بود؛ در حالی که نه تنها با ازدواج «ابولهب» از قبیله بنیهاشم و «امجمیل»
از قبیله بنیامیه، روابط حسنه بینشان ایجاد نشد، بلکه منجر شد، این
دشمنیهای کینهتوزانه خاندان بنیامیه از طریق «ام جمیل» به شوهرش
«ابولهب» سرایت پیدا کند؛ از بررسی این قضیه به دست میآید که این زن شرور و
مسلط بر شوهرش بود.
کنایه قرآن کریم به همسر ابولهب
قرآن
کریم در سوره کوتاه «مسد» اشارهای به این معنا دارد که «وَامْرَأَتُهُ
حَمَّالَةَ الْحَطَبِ»؛ اگر «ام جمیل» آتشبیار معرکه علیه اسلام و پیامبر
اسلام(ص) نبود، قرآن کریم این اندازه اعتنا و اهمیت نمیداد که نام او را
با این کنایه بیاورد؛ قرآن کریم این زن را به عنوان آتش افروز یاد کرده
است؛ در حقیقت این زن، شوهرش را علیه پیامبر اکرم(ص) تحریک کرد.
آغاز کینهتوزی ابولهب نسبت به پیامبراکرم(ص)
سر
به سر گذاشتن «ابولهب» با پیامبر اکرم(ص) از زمانی آغاز شد که بزرگان
مشرکین قریش در «دارالنوده» شکنجه، آزار و اذیت مسلمانان را قرار گذاشتند؛
چون رسم عربها بر این بود که بزرگ هر طایفهای، متصدی شکنجه بردگان و
ضعفای طایفه خودش شود. لذا قرار شد هر طایفهای که ضعفایشان، مسلمان شدند،
بزرگان به قدری آنها را به شکنجه بگیرند تا شاید از اسلام دست بردارند؛ چون
پیامبر اکرم(ص) از بنیهاشم بود، شخصی از بنیهاشم باید متصدی پیشروی
ایشان برای تبلیغ اسلام میشد.
بزرگان قریش سعی کردند تا ابوطالب
این کار را بر عهده بگیرد اما نه تنها ابوطالب زیر بار نرفت بلکه اصرار و
پافشاری فوقالعاده و شدیدی در حد توان خود برای دفاع از پیامبر اکرم(ص)
کرد. آنها به جای ابوطالب، ابولهب را متصدی این کار کردند.
ابولهب
برای رسیدن به اهداف خود، روی جاهای مرتفع میایستاد و فریاد بلند میکرد
که «مردم! هر کس مرا شناخته باشد که میشناسد؛ هر کس هم نمیشناسد میگویم
که من عبدالعزی ابولهب ابن عبدالمطلب، عموی محمد هستم و محمد را تکذیب
میکنم؛ مراقب باشید که او شما را فریب ندهد؛ من میگویم که او دروغگوست و
دروغ میگوید که خدای یگانه و معاد هست و او ادعای پیامبری خدا را میکند و
قرآنی دارد!»؛ «ابولهب» در ادامه توهینهایش به پیامبر اعظم(ص)، سنگی
پرتاب میکرد؛ بچههای کوچه هم میگفتند: چون عمویش به سمت او سنگ میزنند،
ما هم سنگی به محمد بزنیم.
خبری که قرآن کریم از آینده «ابولهب» داد
لذا
سوره «مسد» در مقام رد ابولهب نازل شد؛ در آیه «تَبَّتْ یَدَا أَبِی
لَهَبٍ وَتَبَّ»، کلمه «تب» به معنی «بریده میشود» است؛ یعنی قرآن کریم از
آینده خبر میدهد که دستهای او بریده میشود. آیه «مَا أَغْنَى عَنْهُ
مَالُهُ وَمَا کَسَبَ» هم به این اشاره دارد که «ابولهب» همراه برادرش
«عباس» در کار تجارت بود؛ او از این تجارت اموالی برای خود اندوخت؛ قرآن
کریم اشاره دارد که این مال نمیتواند از «ابولهب» دفاع کند و او را از
آسیب رسیدن نجات دهد.
آیه «سَیَصْلَى نَارًا ذَاتَ لَهَبٍ» تعبیر
از این است که «ابولهب» بر روی آتش شعلهوری سوزانده خواهد شد؛
«وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ؛ فِی جِیدِهَا حَبْلٌ مِّن مَّسَدٍ»
میفرماید «در حالی که همسر او هیزم بیاور معرکه است، طنابی به گردن او
هست، همراهش به آتش انداخته میشود». سوره کوتاه «مسد» حاکی از دشمنی اولیه
در صدر اسلام در برابر دعوت رسول اکرم(ص) از سوی عمویش ابولهب بود.
مسخره کردن، حربه مشرکان علیه رسول اکرم(ص)
مطلب
دیگری که از لحاظ ضدیت با پیامبر اسلام(ص) در قرآن کریم به آن اشاره شده
است، آیه 94 و 95 سوره حجر است. این آیات به تمسخر پیامبر(ص) از سوی مشرکین
اشاره دارد و به این تعبیر میفرماید: «آنچه را مأموریت داری، آشکارا بیان
کن و از مشرکان روی گردان؛ ما شر استهزاءکنندگان را از تو دفع خواهیم
کرد». یکی از رویاروییهای مشرکین با پیامبر اسلام(ص)، این بود که آنها بیش
از 3 سال بنیهاشم را در محاصره معروف «شعب ابیطالب» قرار دادند که با
آنها داد و ستد نکنند؛ آذوقهای به آنها ندهند و هیچ نسبت و رفاقتی با آنها
نداشته باشند.
* بزرگان مشرکین در تقابل با دعوت حضرت محمد(ص) به اسلام
قبیله
قریش در آغاز دعوت پیامبر (ص) 40 طایفه بودند که منتهی نسب آنها به حضرت
ابراهیم (ع) برمیگشت؛ لذا به سنن دین و آیین حضرت ابراهیم از جمله احترام
به خانه خدا، انجام مناسک و مراسم عبادتی و نیایشی خانه خدا و حرمت داشتن
چهار ماه حرام، عمل میکردند.
در 4 ماه حرام که حاجیان به مکه
میرفتند، بنیهاشم امنیت پیدا میکرد؛ بزرگان مشرکین با هم توافق کردند که
از 6 مسیری که قبایل عرب برای حج به مکه وارد میشوند، یکی از بزرگان قریش
بایستد، نگهبان آن راه باشد تا با بزرگ قبایل و کاروان حجاج، ملاقات کند و
آنها را از پیروی از حضرت محمد (ص) برحذر دارد. بزرگان مشرکین به مسئول
کاروانها میگفتند «دیوانهای ظاهر شده و ادعاهایی دارد؛ مواظب باشید او
ساحر است؛ زبان او سحرکننده مردم است؛ نباید به او گوش فرا دهید؛ نزدیک او
نشوید».
تأثیر تهدید سران مشرکان علیه پیامبر(ص) و پاسخ قرآن کریم
این
6 نفر، با حضور در 6 مسیر حجاج، مانع از اجابت مردم به سوی پیامبر اسلام
(ص) میشدند و حتی مانع از ملاقات پیامبر اکرم(ص) با آنها بودند؛ آنها حضرت
محمد (ص) را تهدید کرده بودند که اگر به دعوت خود ادامه بدهد، او را از
بین خواهند برد؛ بنابر اخبار تفسیری، پیامبر اسلام(ص) به منزلشان رفتند و
در را به روی خود بستند.
در واقع تهدید سران مشرکین در این مورد،
کارگر شد و آنها به مقصود خودشان رسیدند؛ لذا آیه 94 و 95 سوره حجر نازل شد
که فرمود «فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ؛
إِنَّا کَفَیْنَاکَ الْمُسْتَهْزِئِینَ» و هر کدام از آنها به کیفیت خاصی
از بین رفتند.
زنان آوازهخوانی که رسول اکرم(ص) را به سخره میگرفتند
غیر
از این 6 نفر، 6 نفر دیگر در سنوات بعد مسخره کردن پیامبر اکرم(ص) را
ادامه دادند؛ دو نفر از آنها از زنان آوازهخوان مکه بودند؛ آنها اشعاری را
میخواندند که این اشعار سروده شده، در اختیار آنها گذاشته میشد؛ به
قولی 3 یا 4 نفر دیگر آنها مرد بودند. پیامبر اعظم(ص)، خون این 6 نفر را
هدر کرده بودند؛ یعنی فرمودند: خون این افراد احترامی ندارد.
سرنوشت کسانی که به پیامبر(ص) توهین کردند
در
جریان «فتح مکه» در سال هشتم هجرت، 10 هزار مسلمان از مدینه منوره عازم
مکه شدند؛ پیامبر(ص) فرمودند که هر کدام از این 6 نفر را دیدید، از بین
ببرید؛ برخی میگویند که در این جمع 6 نفره، نفر سوم «هند جگرخوار» همسر
ابوسفیان و مادر معاویه بود.
البته از جایی که پیامبر اکرم(ص)
فرمودند، هر کس وارد خانه خودش شود، در خانه را به روی خود ببندد، در امان
خواهد بود، حتی اگر کسی به خانه ابوسفیان برود، در خانه او در امان خواهد
بود، این امان شامل «هند جگرخوار» هم شد.
«هند جگرخوار» به همراه
زنانی ناشناس خدمت پیامبر اکرم(ص) رسید و اظهار اسلام کرد؛ ایشان هم برای
تشویق و ترغیب به دخول اسلام فرمودند: هر کس پیش از مسلمان شدن، هر دشمنی
علیه اسلام کرده باشد، اسلام گناهان قبلی او را میپوشاند؛ لذا هند جگرخوار
با اظهار کردن اسلام، در امان ماند.
یکی از آن دو زن آوزاهخوان هم
زیر پای قاطری از بین رفت و دیگری تا زمان خلافت عثمان زنده بود و سپس
هلاک شد. آن چهار مرد بعضی به دست آمدند و کشته شدند و بعضی هم از مسلمان
شدن «هند» عبرت گرفتند.
یکی از آنها «عبدالله بن سعد بن ابی سرح
اموی» برادر شیرخوارگی (رضاعی) خلیفه سوم بود؛ وی در ابتدا مسلمان شد و بعد
پیامبر اکرم(ص) و قرآن کریم را به سخره گرفت، پیامبر خون او را هدر کرد.
وی در جریان فتح مکه زیر عبای خلیفه سوم عثمان پنهان شد؛ به محضر پیامبر(ص)
رسید و همان طوری که زیر عبا بود، عثمان برای او امان گرفت و همان جا
اظهار شهادتین را کرد.
در سیره نبوی به دو دسته 6 نفره اشاره شده
است که این افراد سرنوشتی پیدا کردند؛ عبدالله و هند جگرخوار هم با مسلمان
شدن ولو به حسب ظاهر، از هدر رفتن خونشان نجات پیدا کردند.
اینها
نمونههای سیره نبوی در تاریخ صدر اسلام است؛ کسانی که به پیامبر اکرم(ص)،
اسلام و قرآن کریم اهانت کردند، به زبان قرآن کریم و پیامبر(ص) تهدید به
اعدام و مرگ شدند.
لذا یکی از احکام مسلم در فقه اسلام این است که
هر کسی به خدا، قرآن یا پیامبر اسلام(ص) اهانت کند، حکمش مرگ است و بر این
اساس مرحوم امام خمینی(ره)، سلمان رشدی را که تمام این مقدسات را به مسخره
گرفته بود، حکم به هدر خونش و اعدام او داده بودند.