به گزارش گروه «حماسه و مقاومت» خبرگزاری فارس، آن سالها که عطر حماسه و ایثار در جامعه جاری بود هر کس به اندازه ظرفیتش از این مشک الهی لبریز شد.
آن روزها رئیس جمهوری در راس کار بود که بر دلها حکومت میکرد و همنشینیاش با بسیجیان در جبهههای جنگ نقل محافل آن روزگار بود. حال ایشان به عنوان رهبر معظم انقلاب هدایت سکان انقلاب اسلامی را به عهده دارد.
آنچه پیش روی شماست چند خاطره کوتاه از رهبر انقلاب در سالهای دفاع مقدس است.
*برخورد پدرانه
به طور کلی مقام معظم رهبری آنقدر منضبط هستند که کسانی که میخواهند با ایشان ارتباط داشته باشند و به ایشان مراجعه کنند بدون این که در حرف، صحبت از نظم و انضباط بشنوند همان رفتارها و برخوردهای ایشان، در آنها تأثیر به سزایی میگذارد و خود به خود آنان را منضبط میکند.
این از یک طرف و از طرف دیگر، با برخوردهای پدرانه و محبتآمیزی که ایشان با مجموعه فرماندهان و محبتآمیزی که ایشان با مجموعه فرماندهان و رزمندگان، اعم از سپاهی و ارتشی و بسیجی و سرباز دارند نظم ناشی از خشونت را نفی میکردند، گاهی اوقات در جبهه به همراه ایشان به یگانها میرفتیم و در برخوردهایی که پیش میآمد با یک سرباز که دم درب پادگان ایستاده بود آن چنان با محبت و مودب و الفت و بزرگوارانه برخورد میکرد که من واقعاً هم از عملکرد خودم و هم از تواضعی که ایشان به عنوان رئیس جمهور یک مملکت و نماینده امام و رئیس شواری عالی دفاع در مقابل یک سرباز داشتند، خجالت میکشیدم و شرمنده میشدم که ما، در چه فکری هستیم و چه عملکردی داریم و ایشان چگونه میاندیشند.
هر وقت با فرماندهان ملاقات و برنامهای داشتند. هر وقت با فرماندهان ملاقات و برنامهای داشتند، چنان برخورد میکردند که آنان خود به خود تحت تأثیر قرار میگرفتند. خلاصه این که: ایشان نظم و انضباط و عطوفت و مهربانی و قاطعیت را با هم آمیختهاند و شکل زیبایی از رفتارهای یک فرمانده نمونه را تجسم کردهاند.
سردار شهید نورعلی شوشتری
*گرم و صمیمی
«آقا» در جبهه با رزمندگان، گرم و صمیمی بودن و در عین رعایت مسایل نظامی و انضباطی و داشتن قاطعیت و نظم، با آنان مزاح هم میکردند. مثلاً روزی یکی از بازدیدهایشان را پادگان «دوکوهه» بود که دو لشکر محمد رسولالله(ص) و لشکر سیدالشهداء(ع) آنجا مستقر بودند. دو لشکر در یک جا جمع شدند و «آقا» سخنرانی کردند، در یکی از فرازهای این سخنرانی، کسی احساس کرد که آنجا باید تکبیر گفته شود پس بلند شد و گفت: تکبیر، همه تکبیر گفتند. آقا هم روی این تکبیرهای نابهجا حساسند و میگویند هر جایی نباید تکبیر گفت، مگر در جای خود و به موقع، چون تکبیر پشتسر هم رشته سخن را از دست سخنران و شنوندگان میگیرد. آقا این مطلب را گوشزد کردند، اما همین حرف ایشان در مورد تکبیر که تمام شد یکی دیگر بلند شد و گفت: «تکبیر» این تکبر آقا را به خنده درآورد و آقا آنجا فرمودند: سربهسر من پیرمرد میگذارید، باز یکی دیگر بلند شد و گفت: تکبیر، این جا بود که ایشان خیلی خندیدند و بعد صحبت را ادامه دادند.
*برادر کبیری
*اول نماز بخوانیم
تمام حرکات و سکنات آقا برای ما درس معنویت بود. وقتی که رئیس جمهور مملکت بیآلایش و بدون تشریفات در سنگرها و لشکرها و قرارگاهها حضور پیدا میکردند، به خودی خود، درس تواضع و فروتنی به انسان میداد. به خاطر دارم که روزی در قرارگاه لشکر امام رضا (ع) در پشت خرمشهر بودیم، دشمن فشار زیادی به آنجا میآورد. هنگام ظهر شد، هوای گرمی هم بود. در مسجد جا برای نمازگزاران نبود. آقا بیرون آمدند و در هوای گرم زیلویی انداختند و مشغول نماز شدند. بچهها همه با علاقه به ایشان اقتدا کردند. هوا به قدری گرم بود که وقتی پیشانیمان را برای سجده به مهر میگذاشتیم، داغ بود و میچسبید. این معنای اهمیت به نماز است.
در قرارگاه عملیات والفجر 10 بودیم داشتیم گزارش میدادیم، یک مرتبه آقا فرمودند: وقت نماز شده است، گزارش را قطع کنید و آماده نماز شوید حالا ما گرم دادن گزارش بودیم، آقا فرمودند: اول نماز بخوانیم بعد گزارش را ادامه بدهید. آنجا باز آقا از شهید بهشتی یاد کردند و گفتند: در بعضی جلسات ما شهید بهشتی اصلاً به ما نمیگفت که وقت نماز است بلکه بلند میشد و آماده نماز میشد و همه نیز در جلسه، چنین میکردند، و بعد هم میفرمودند: ما اگر کاری میکنیم برای نماز است. این برای ما درسی شده که در هر شرایطی نماز را باید اول وقت خواند.
سردار نورعلی شوشتری
* اینطور به دلمان نمیچسبد
یکبار توفیق زیارت آقا در لشکر 33 المهدی را پیدا کردیم. ایشان با روحیه بسیار بشاش و با محبت بسیار زیادی به رزمندگان اسلام برای سرکشی آمده بودند. در همان روزها هم امام جمعه محترم شهرستان جهرم به جبهه تشریف آورده بودند. ما در نماز خانه لشکر – که گنجایش بسیار بالایی داشت و ده هزار نفر را در خود جای میداد – مجلسی گذاشتیم تا از بیانات مقام معظم رهبری استفاده کنیم. سالن نماز خانه مملو از رزمندگان بود. که از روی شوق و علاقه به معظمله ابراز احساسات میکردند. آن شب، شب بسیار خاطرهانگیزی بود و ایشان در لشکر ماندند و برای فرمانده گردانها جلسه خصوصی گذاشتند، در آن جلسه مطالب مهم و ارزندهای را متذکر شدند و بعد که وقت شام شد، ایشان فرمودند: برویم سر سفره که همه بچهها هستند. عرض کردیم: حاجآقا به میمنت قدوم شما برای همه پرسنل از همین غذا تهیه شده، میترسیم که آنجا برویم و ازدحام و محبت بچهها کار دست ما بدهد، ایشان فرمودند: ما اینطوری به دلمان نمیچسبد، باید همه دور هم باشیم. ما مجبور شدیم و در خدمت امام جمعه محترم جهرم رفتیم و همه با بچههای رزمنده غذا خوردیم. آقا وقتی در متن بچهها قرار میگرفتند گویی همه آنان – از یک بسیجی ساده و معمولی تا فرماندهان عالی رتبه – فرزندان ایشان هستند با یک لذت روحانی با آنان حرف میزدند یا غذا میخوردند، مینشستند و برمیخواستند.
سردار اسدی