به گزارش
سرویس فرهنگی پایگاه 598، نقش روحانیت شیعه در تاریخ تحولات اسلام همواره یک نقش محوری واساسی بوده وهست. تقریباً هیچ رویداد مهمی در تاریخ شیعه، به ویژه در ایران قبل و بعد از انقلاب اسلامی نمی توان یافت، مگر آنکه روحانیت به خصوص مراجع نقش مهمی در هدایت آن رویداد به سوی صلاح جامعه نداشته باشند.
حجت الاسلام و المسلمین علیرضا پناهیان که سالیان نوجوانی و جوانی خویش را در جبههها گذرانیده است، از نقش روحانیت در دفاع مقدس خاطرات بسیاری دارد که بخشی از این خاطرات در گفتگویی که چندی پیش پایگاه 598 با ایشان صورت داده است بیان شده که در ادامه می آید:
من براي اولين بار بعد از فتح المبين در جبهههاي شوش دانيال حاضر شدم و در سنگرهاي پدافندي همراه رفقاي ديگر بودم. رفقا زياد نبودند؛ چون در دوره راهنمايي يک مقدار درس خوانده بودم، بچهها ما را بردند و موظف کردند که براي سنگرهايِ چند نفره، نماز جماعت بخوانم. بنده خود به خود در معرض اصطلاح رزمي ـ تبليغي که بعدها باب شد، قرار گرفتم.
سالهاي اول بيشتر رزمي شرکت ميکردم؛ ولي از سال سوم به عنوان طلبه حضور پيدا کردم. امام جماعت بودم و سخنراني هم ميکردم. در بعضي عملياتها هم رزمي بودم. در نهايت، سالهاي آخر بود که مسئوليتي بر عهده بنده قرار گرفت و آن، معاونت فرهنگي لشکر 27 بود. قبل از آن در کار طلبگي که انجام ميدادم مسئوليت تبليغ گردانها را هم به عهده داشتم. بنده در يک مقطعي، مسئول تبليغ گردان حبيب و در يک مقطع زماني هم مسئوليت عقيدتي ـ سياسي گردانهاي ارتش و توپخانه ارتش را بر عهده گرفتم که در عمليات والفجر خيلي مؤثر بودند.
روحانيان محترمي در يگانهاي ارتش بودند؛ براي نمونه مسئول ما شهيد حجت الاسلام زماني بود، خيلي جوان نوراني و باصفايي بود. همه دوستان طلبه با ايشان مراوده داشتند و ايشان را تحسين ميکردند. دوستان طلبهاي که در يگانهاي مربوط به اعزام و راهنمايي بودند، از شهادت ايشان به شدت متأثر شدند. نمونه ديگر، شهيد ميثمي بود که من از نزديک با ايشان ارتباطي نداشتم؛ اما بعدها که به شهادت رسيد خاطرات ايشان را که ميشنيدم خيلي تحت تأثير قرار ميگرفتم. شهيد ميثمي واقعا به عنوان يک الگو مطرح بود. صحبتهايي که از شهيد ميثمي نقل ميشد از صفاي باطن و روحيه فوق العاده بالا و عشق به مجاهدت في سبيل الله خبري داد. ايشان واقعا براي ما که تازه طلبه شده بوديم، خيلي درسآموز بود. ايشان روحاني گردان تخريب بود و چون سابقه بيشتري با بچههاي تخريب داشتم آثار و برکات ايشان در گردان تخريب به من ميرسيد. شب عمليات کربلاي پنج، گردان تخريب به گردان ما آمدند و همراه بچههاي گردان ما عمل کردند و به شهادت رسيدند.
شهيد صادقي قبل از اينکه به جبهه اعزام شود يک شب به بنده فرمود: شهيدي را در خواب ديدهام که قبل از شهادتش از او عهد گرفته بودم اگر به شهادت رسيد بايد به خوابم بيايد و سؤالي دارم که بايد پاسخ بدهد. او به بنده ميفرمود: من ديشب آن شهيد را در خواب ديدم و آن سؤال به خاطرم آمد و از او پرسيدم. سؤال آقاي صادقي از آن شهيد در عالم رؤيا اين بود: اينکه حضرت امام(ره) فرمودند شهيد به وجه الله نظر ميکند، آيا شما وجه الله را مشاهده کرديد يا نه و شهيد نظر ميکند به وجه الله يعني چه؟ خود آقاي صادقي به من ميفرمودند: آن شهيد پاسخ روشني نداد و لبخند زد و سرش را پايين انداخت و فرمود: ديدم چه ديدني؛ ولي شهيد صادقي از همين پاسخ آن شهيد به شدت متأثر شده بود. اشتياق و التهاب و هيجان معنوي به صورت خاصي در چهره او موج ميزد. وقتي اين رؤيا را تعريف ميکرد من به ايشان گفتم ايشان که چيزي به شما نگفته است گفت: با ديدن چهره و نوع برخورد او، من دگرگون شدم و ميخواهم به جبهه بروم و ديگر نميتوانم صبر کنم و همان آخرين اعزامشان بود که به حضور وي در عمليات کربلاي 5 منجر شد و در همان عمليات هم به شهادت رسيد. شب عمليات در خاکريز، نماز خواندن وي را ديده بودند. ميگفتند گريهها و ضجههاي عجيبي داشت و نماز فوق العادهاي خواند. همان شب براي من تعريف کردند که آقاي صادقي عجب حال خوش معنوي دارد و بعيد است که ايشان ماندني باشد.
داماد آقاي صادقي آن شب سراغ او آمده بود و گفته بود: آقاي صادقي مراقب خودت باش ما به فکر مراسم دامادي شما هستيم. او به دامادشان فرموده بود که اگر خيلي مشتاق هستي در عروسي من شرکت کني امشب هر جا ميروم دنبال من بيا. او همان شب به شهادت رسيد. بسياري از طلبهها در دوران جنگ از روحيه پاک رزمندگان و شهدا خيلي متأثر ميشدند. اين تأثير را رزمندگان از همين طلبهها که روحانيان حوزه بودند دريافت ميکردند. از سوي ديگر همين طلبهها وقتي در عمليات همراه بچهها ميآمدند مجذوب ميشدند و به شهادت ميرسيدند؛ در آن حالت صحنههاي بسيار زيباي معنوي خلق ميشد که قابل توصيف نيست.
در مورد رسالت روحانیت برای حضور در جبهه خاطره ای را می گویم. بنده در زمان جنگ مدتي در بيمارستان بقيه الله بودم. خبرنگار روزنامه جمهوري اسلامي آمد و پرسيد: شما به عنوان يک طلبه در جبهه حضور داشتيد، وظيفه طلاب را در دفاع مقدس چه ميدانيد؟ بنده این پاسخ را بیان کردم که؛ طلبهها دو رسالت درباره دفاع مقدس دارند: يکي اينکه از خدا براي رزمندهها حرف بزنند و ديگري اينکه از رزمندهها براي مردم و خلق خدا سخن بگويند. هر دو اين رسالتها هنوز باقي است. اکنون طلبهها در جنگ نرم هستند و بايد با رزمندگان جبهه نرم از دفاع مقدس نرم سخن بگويند و بايد از رزمندگان دوران دفاع مقدس هم با مردم سخن بگويند. بنده خودم سعي دارم هميشه در صحبتهاي خودم از رزمندهها مثال بزنم و روحيه عالي معنوي و درک عميق آنها را درباره اسلام ناب بيان کنم. طلبهها هيچ وقت نبايد دفاع مقدس را رها کنند و الحمدالله هم رها نکردهاند.