يادداشت تحليلي فارس/ محمد سعيد ذاكري:
با نگاهي هر چند گذرا به تحركات جريان فتنه به خصوص پس از حركت انقلابي 9
دي سال 88 از سوي ملت ايران، واقعياتي چند حاصل ميشود كه در اين زمينه
نكاتي قابل طرح است:
1 - حالت اغما و يأس:
حركت خروشان مردم متدين و انقلابي ايران اسلامي در 9 ديماه سال 88 كه
به واسطه انباشت نفرت از حركات تفرقه افكانانه و براندازانه سران و اصحاب
فتنه، بخصوص هتك حرمت عاشورا به وقوع پيوست كل جريان فتنه را براي ماهها
به حالت اغما و يأُس مفرط كشانيد.
اين حالت به حدي شرايط فتنهگران را بغرنج كرد كه هيچگاه نتوانستند
از خيمه سنگين افكار عمومي عليه خود فرار كرده و برنامههاي از پيش طرحي
شده خود در به راهاندازي سياه لشگر عليه مردم و انقلاب اسلامي را به پيش
برند.
اين شرايط به گونهاي بود كه حتي فتنهگران كه از چند ماه قبل با
برنامهريزي وسيع خارجي و داخلي در صدد تحت تاثير قرار دادن 22 بهمن 88
بودند و حتي در پايگاههاي خبري وابسته به محافل صهيونيستي،انگليسي و
امريكايي خود ، وعده «اتمام انقلاب اسلامي» در 22 بهمن را داده بودند نه
تنها نتوانستند برنامههاي خود را عملياتي كنند كه حتي با رسوايي تمام،
اعلام كردند كه ديگر «اقدام خياباني» براي آنان كارساز نخواهد بود.
اين حالت ياس و اغما به حدي بود كه منجر به هو شدن پروژه «اسب تروا»
مهاجراني و نبوي توسط ضد انقلاب خارجي و داخلي شد و آنان در ملاء عام
اعلام كردند كه جريان فتنه زين پس بايد تدابير ديگري براي براندازي نظام
دنبال نمايد.
2 - حالت سرخوردگي، انفعال و انشقاق:
شكست سنگين جريان فتنه از جريان انقلابي كه نماد آن در توده ميليوني
ملت در خيابانها و پاي صندوقهاي راي و .... در در دفاع از انقلاب و نظام
اسلامي متجلي ميشود باعث ريزش شديد بدنه آنان شد. اين ريزش تا بدانجا
رسيد كه از بدنه آنها تنها جريانات ضد انقلاب نظير بهائيت، تودهايها،
وابستگان نهضت آزادي، جبهه ملي، منافقين، سلطنت طلبان، ماركسيستهاو...
باقي مانده و صف ملت و فريب خوردگان از صف فتنهگران به كلي جدا شد. اين
حالت باعث شد تا سران فتنه و اصحاب مياني آن كاملا با سرخوردگي روبرو شده
و خلاء عميق فقدان پشتيباني سياه لشگر را براي خود جدي بگيرند.
از سوي ديگر آنها نميتوانستند در برابر توهينها، تمسخرها و حتي
كاريكاتورهايي كه از بيعرضگيشان در فضاي ضد انقلابي و رسانههاي وابسته
به آنان منتشر ميشد مقاومت به خرج داده و به شدت منفعل شدند.بدنه ضد
انقلابي باقيمانده خواستار رهايي از شكست جريان فتنه بوده و بيش از سران
فتنه كه در كاخهاي شيشهاي شمال شهر تهران يا در سفارتخانههاي استعمار
پير و... با هم جلسه ميگذاشتند، اين شكست و تحقير سنگين را حس ميكردند.
از اينرو بود كه باصطلاح رهبران خود را به باد انتقاد و تحقير گرفته و
بيكفايتي آنان را در ادامه مسير ضد انقلابي به رخ آنان ميكشيدند.
طراحي كاريكاتور از سران فتنه كه در آن، تنها به بيانيه دادن پس از
گذشت ساليان سال اكتفا كرده ،برخي ديگر از آنان نيز در ترس و لرز به سر
ميبرند، از همين حالت حكايت داشت. از سوي ديگر اين حالت، باعث شد تا
حمايتهاي بيروني كه به صورت ويژه از سوي آمريكا، صهيونيسم و انگليس شامل
حال جريان فتنه بود نيز روندي نزولي و شيبي رو به افول تجربه كند. دشمنان
رسمي جمهوري اسلامي پس از ناكارآمدي فتنهگران بود كه دست به تحريم
اقتصادي - سلاح كهنه و زنگ زده هميشگيشان كه بيش از ايران خودشان را تحت
تاثير قرار ميداد - يازيدند و بدين وسيله پيغامي ضمني به سران و اصحاب
فتنه دادند كه شما كاري از پيش نبرده و ميتوان از اين پس شما را محذوف
تلقي كرد.
اين مشكلات باعث شد تا در ميان اصحاب و سران فتنهگران نيز انشقاق
عمدهاي رخ داده و هر جريان، مقصر اصلي را تندروي فلان شخص يا بيعرضگي و
عدم همراهي بهمان كس يا استراتژيها و تاكتيكهاي شخص ديگر بدانند.
در اين مقطع بود كه با ترتيب دادن برخي محافل، دعوت از شخصيتهاي
رأس فتنه، نشاندن آنها به دور يك ميز و گرفتن عكس يادگاري و انتشار آن در
فضاي عمومي، اتاق فكر جريان در صدد برآمد تا به بدنه ضد انقلاب خود
اميدواري دهد و باصطلاح انشقاقها و اختلافات را كتمان كرده و اميدواري -
هر چند اندك براي در صحنه ماندن - به آنان تزريق نمايد.
گو آنكه اين خود به رسوايي جديدتري براي آنان تبديل شد .تناقض ميان
اخبار دروني اختلاف و شكاف فتنهگران با اخبار بيروني نشستهاي وفاق ميان
سران، خود به جنجالي از درون جريان فتنه عليه راس اين جريان مبدل شد كه
حتي بعضي از سران فتنه نيز با انتشار سخنراني و اعلام مواضع خود ،در
دبروغي محض ، نشست وفاق را «اتفاقي»! و انتشار عكس آن را نيز «اقدامي
نابخردانه» دانسته و سعي كردند از شدت فشار بدنه جريان، شانه خالي نمايند.
3 - حالت فرار به جلو:
براي خروج از بن بست پديد آمده، سران جريان فتنه دست به تاكتيك جديدي
زدند. اين جريان سعي نمودند، حداقلهاي ادامه حيات خود را براي «فرصت
جديد» رهايي از بنبست اخذ نمايند. چنين بود كه به ساماندهي مجدد تشكيلاتي
اقدام كرده و به سراغ پروژه ديگري به نام «زندانيان» خود رفتند. اين پروژه
به گونهاي طراحي شده بود تا با دميدن در آن، افكار عمومي را تحريك كرده،
روحيه عطوفت و دل رحمي ملت را به ميان كشيده و بدين وسيله نظام و انقلاب
اسلامي را به چالشي كشند كه چه زندانيان برانداز را آزاد نموده و چه آنان
را دربند نگاه دارد، توجهات به اين زاويه معطوف شده و از زاويه اصلي كه
عمق فتنه جريان برانداز بود، غافل نمايند.
در پس پرده نيز راس جريان، فرصت مييافت تا فشار افكار عمومي را
تقليل داده، خود را ناصحي مشفق معرفي كرده و از ظرفيت بازيگر پنهان براي
عدم مواجهه صريح با ايشان نيز جلوگيري بعمل آورد.
اين طراحيهاي پيش گفته، تاكتيكها و استراتژيهايي بود كه بر روي
كاغذ توسط اتاق فكر جريان فتنه تدوين شده و قرار بر آن بود تا مو به مو
عملياتي شود، اما «بصيرت» عمومي ملت و «چشم به فرمان» بودن آنان نسبت به
تعيين خطوط حركتي از سوي رهبر فرزانه انقلاب اسلامي - دام ظله - باعث شد
تا همگي اين تاكتيكها و راهبردها در نطفه خفه شده و اساسا عمق فكري نيز
نيابد تا چه رسد به عمق اجرايي آن.
در اين حالت بود كه مردم و نظام اسلامي با خلق چند رويداد، عمق
اقتدار، صلابت و استحكام خود را نسبت به دشمن بيروني كه به عنوان ملجاء و
پناه سران فتنه بازيچه به شمار ميرفت، نشان داده و بدين وسيله قدرت ضربه
نوازي و ضرب شست خود را به معرض ديد همگان نهاد.
شكار عبدالمالك ريگي، عنصر خبيث و عامل مستقيم موساد و سيا در
آلمان، استقبال تكان دهنده، تاريخي و پرشور مردم لبنان از رييس جمهور
اسلامي ايران در بيخ گوش رژيم صهيونيستي، استقبال بينظير مردم، مراجع
تقليد، علما و اعلام مهمترين مركز جهان اسلام از مقتداي بصير و هوشمند
انقلاب اسلامي و نيز اجراي هوشمندانه و موفقيت آميز بزرگترين طرح اقتصادي
كشور - هدفمندسازي يارانهها - در اوج آرامش و ثبات، همچنين غلبه دادن
نگاه استراتژيك انقلاب اسلامي بر طراحيهاي پيچيده ديپلماسي دنياي غرب در
نشست اخير 1 + 5 و دهها نمونه ديگر، پالسهايي جدي و دندان شكن به
تاكتيكها و راهبردهاي دشمنان بيروني و فتنهگران داخلي بود.
چنين بود كه نه تنها طراحيهاي گذشته آنان را با شكست مواجه كرد كه
بار ديگر موجب شد تا آنان با تغيير دادن تاكتيك، به شكست جديدي اعتراف
كنند، چرا كه در نزد اهالي سياست، نفس تغيير تاكتيك، خود به منزله اعتراف
به شكست و دور زدني باطل در مسيري بنبست تلقي ميشود.
4 - حالت بازي چندگانه از تقابل تا تعامل:
سران و اصحاب فتنه در گذر زمان از 9 دي 88 تا 9 دي 89 به اين نتيجه
قطعي رسيدند كه ادامه يافتن حركت فتنه به صورت گذشته بيشك راهي كاملا به
ته دره و سرنوشتي بيترديد مفتضحانه برايشان خواهد داشت. چرا كه از يكسو
حتي منجر به تشديد اختلافات و انشقاقات دروني در راس جريان خواهد بود. از
سويي ديگر نميتوان از ظرفيت تمامي افراد موجود در ميان اصحاب فتنه كه
بعضي حتي در بدنه نظام - نظير مجلس و ... - حضور دارند بهره برد و از ديگر
سو تيغ مواجهه مردم و نظام با آنان را كه منجر به حذف هميشگي آنان خواهد
شد ، تيزتر خواهد كرد و نيز بدليل آزموده شدن و سوخته بودن اين راه، اقبال
عمومي حتي در بدنه ضد انقلاب جريان نيز كسب نخواهد كرد.
چنين شد كه تاكتيك جديد جريان فتنه بر چند محور استوار شد. اين محورها
از «تقابل با نظام» - در شكل راديكالي آن - «آشتي و امتيازگيري از نظام»
تا «تعامل با نظام اسلامي» در سطح خرد گسترش يافته است. در اين تقسيمبندي
براساس روحيه و نوع جايگاه هر فرد يا جريان و نسبت آن با حاكميت،
مسئوليتهاي متناسب تعريف شده و قرار است از ظرفيت هر موقعيت در جايگاه
خود بهرهبرداري شود.
طراحي اتاق فكر جريان فتنه در شيوه جديد به گونهاي تدوين شده تا از
چانهزني با نظام براي بقاء حضور جريان فتنه در مناصب تا تعبيه شرط براي
نظام نسبت به حضور مجدد در حاكميت و نيز بالا نگاه داشتن ابزار و چماق
حركات راديكالي عليه نظام بر سر حاكميت - به زعم سران فتنه بازيچه - گسترش
يابد. تا بدين وسيله - به گمان باطلشان - نظام نيز دچار سردرگمي نوع
مواجهه با ايشان شده بدين ترتيب فضا براي ادامه جريان در لايهاي جديد
فراهم آيد.
چنين است كه از يكسو برخي از اصحاب فتنه حاضر در حاكميت با يكي از
سران فتنه ديدار كرده و برخي ديگر براي ادامه چانهزني با نظام و ايفاگري
نقش «موازن» از اين ديدار خودداري نمودند. همچنين در همين محور، "تنزل "
فتنه عميق و پيچيده سال 88 از براندازي طراحي شده عليه نظام و جمهور مردم
به دعواي دو تندرو! بر سر رياست جمهوري كه هر دو هم مقصر بوده و بايد
تنبيه شوند! در دستور كار قرار گرفته است.
در محور بعدي يكي از سران فتنه كه البته از روحيه «ترس» نيز برخوردار
است و نمي تـوان كارهاي تند راديكالي را - هنگامي كه هيچكس از مردم او را
همراهي نميكند - به وي سپرد، ميبايست با پررويي و وقاحت تمام بازي با
نظام ترتيب داده وبه شرط و شروط با نظام اسلامي - كه خود قصد براندازي
آنرا داشته و در اين راه متحمل شكست شده - پرداخته و بدين وسيله اولا در
درون نظام و گروههاي اصولگرا تشتتي مبني بر احتمال سازش و پذيرش با بخشي
از جريان برانداز را مطرح ساخته و حفره سياسي در يكپارچگي و يك صدايي
ضرورت برخورد با فتنهگران پديد آورد و ثانيا: اين تهديد براي نظام پديد
آيد كه در صورت عدم پذيرش شروط، فضا براي طيف راديكال مهيا شده و در
آنصورت چماق آنان را كسي نميتواند مهار كند!
در محور سوم هم براي حفظ تابلو تقابل با نظام اسلامي و نيز ادامه
يافتن مستمريهاي بيروني - چه در قالب دلار و پوند و چه در قالب حمايتهاي
سياسي و امنيتي و بينالمللي - ميبايست جماعت شعبان بيمخ فتنه وارد صحنه
مجازي شده و به تحريك و اعمال حركات ساختار شكنانه بپردازند. اين سطح اما
همچنانكه پيش از اين نيز بيان شد، نميبايست از سطح ادعا و تحرك در فضاي
مجازي به سطح اجرايي و عملياتي بيروني كشيده شود چرا كه از آن سياه لشگر
تعبيه شده نه لشگري مانده و نه قدرتي، اما صرف وجود چنين ظرفيتي به عقيده
«بازيگر پنهان» و ديگر سران فتنه به عنوان بازار چانهزني با نظام اسلامي
لازم و ضروري دانسته شده است.
افتضاح تاكتيك چند گانه تعبيه شده جريان فتنه براي مواجهه با نظام
اسلامي مستظهر به قدرت عظيم ملت ايران، بيش از آنكه نياز به تبيين و
استدلال باشد واضح و آشكار است.
جماعتي كه در اوج باصطلاح اقتدار و طمطراق خود كه با ابهام افكني در
ميان مردم از آنان نيز جمعيت قابل توجهي به امانت گرفته - و البته نتوانست
آنانرا حفظ نمايد - و دشمان بيروني را پابرهنه به حمايت و حتي اسم آوردن
از آنان به وسط ميدان كشيده بود، نيز نتوانست اندك لرزشي در بناي مستحكم
انقلابي نظام اسلامي پديد آورد، امروز و با تبديل شدن به «موش» بييال و
دم و اشكم چه ميتواند از پيش برد؟
جرياني كه مردم مهر «باطل شد» را بر كل جريان آنان از رأس تا پيكر و
بدنه در 9 ديماه 88 و 89 نواخت و نفاق آنان را در پس لايههاي بسيار
پيچيده فتنه و غبار افكني باز شناخت و محكوميت آنان را در فضاي عمومي
اعلام كرد، امروز با رنگ عوض كردن چه ميتواند انجام دهد؟
آيا مردمي را كه قريب سي و چند سال پيش عمق بصيرت خود را به گونهاي
نشان دادند كه با تعويض نخست وزير از سوي پهلوي شعار پر مفهوم «ما ميگيم
شاه نميخوايم نخست وزير عوض ميشه، ما ميگيم ... نميخوايم پالون ...
عوض ميشه» را در خيابانها سر دادند، امروز و با تجربه اندوزي سي و دو
ساله انقلاب اسلامي، ميتوان با تقسيم كاري چنين رسوا، فريب داد؟
بازي "احتياط "، "ميانهروي " و "راديكاليسم "از سوي كسانيكه مردم
آنان را به كلي طرد كردند،مفهومي جز بازيهاي كودكانه ميتواند داشته
باشد؟
آيا نظام اسلامي را كه امريكاي جهانخوار را به گونهاي به زانو در
آورده كه به التماس از او درخواست مذاكره كرده و در دنيا اعتراف به
ناكارآمدي سياستهايش بدون همكاري ايران اسلامي ميكند را ميتوان با
تدابيري چنين بچهگانه به زانو در آورد؟
سران و اصحاب فتنه بازيچه دشمن بايد زين پس به عقل معاش روزانه خود
نيز شك كنند و البته جاي دوري نميرود كه اطرافيانشان براي آنان
منبعدازاين، حكم «زوال عقل» و «حجر» گرفته و قيم براي آنان تعيين
نمايند.مردم كه به كلي آنان را مجنون ميدانند.