1- چند روز پيش بر روي صفحهي اصلي سايت رسمي آقاي هاشمي تيترهايي به چشم ميخورد كه قابل تأمل است. اين تيترها اگر چه تازگي ندارند و رويهي 18 ماههي گذشتهي اين سايت است اما ميتواند ما را در جهت شناخت هر چه بيشتر و بهتر ايشان و مجموعهي وابستهي به ايشان كمك كند.
در يكي از اين تيترهاي اصلي آن با عنوان «پیام نه مشابه احمدی نژاد به هاشمی و رهبری برای قانون!» كه هنوز هم با مراجعه به اين سايت ميتوانيد ملاحظه كنيد نويسنده سعي دارد تا با بيان اين مطلب كه فضاي زبان و قلم از خرداد 88 به بعد به دو ديدگاه متفاوت از هم تقسيم شده كه يك ديدگاه بر پايه نظر وحدتآفرين رهبر انقلاب استوار است و ديدگاه ديگر بر پايهي بي اخلاقي و ايجاد فضاي اتهام و برچسبزني عليه ديگران توسط آقاي احمدينژاد، به مخاطب چنين القاء كند كه احمدينژاد كسي نيست جز يك عنصر ضد ولايت فقيه. و كذا كسي كه به مبارزهي عليه روحانيت برخاسته و ميخواهد تيشه به ريشهي روحانيت بزند و هدفي جز اين ندارد. نويسندهي متن در اينباره چنين مينويسد:
«ديدگاه دوم با تأسي از مشي آقاي احمدينژاد در مناظرهها از طرح هر نوع اتهام و تهمت اثبات نشدهاي ابا نداشته و حجم وسيعي از اين نوع اخبار و تحليلها را مرتب روانهي ميدان سياسي کشور ميکنند و جالب آن است که اين آفت تفرقهزا را نيز به پاي حفظ ولايت و نظام و تامين نظر ملت ميگذارند. نکتهي جالب و قابل توجه در اين ميان آن است که آقاي احمدي نژاد همانطور که از کنار درخواست جبران کردن اتهامات در قبل از انتخابات که در مواجه حضوري از زبان هاشمي در مراسم ارتحال امام (14 خرداد 88 ) شنيد، گذشت و اجابت نکرد همين رويه را نيز نسبت به درخواست رهبر معظم انقلاب در نماز جمعهي بعد از انتخابات ( 29خرداد 88 ) اعمال کرد! به نظر ميآيد اين موضوع به همان ميزاني که در مقابل رابطهي بسيار عميق، عاطفي و متقابل اين دو يار ديرين انقلاب کوچک به نظر ميآيد ولي همچون آئينهاي ميتواند پيش روي اذهان پرشمار منصف و وجدان بيدار به خوبي پاسخ اين سوال مهم را عيان کند که کدام زبانها و قلمهاي نظام بيشتر بر مدار پيروي از نظر رهبر معظم انقلاب از هم پيشي ميگيرند و کدامين آنها و با چه هدفي درخدمت به مشي رسانهاي آقاي احمدينژاد گوي سبقت از يکديگر ربودهاند!»
2- سپس نويسندهي متن طوري داستان را پيش برده كه گويا همهي ماجراها از همان شب مناظرهي انتخاباتي آقايان احمدينژاد و موسوي شروع شده و پيش از اين اصلا هيچ خبري نبوده و اتفاقي نيفتاده است. غافل از آنكه احمدينژاد در همان شب به اين مسأله اشاره كرد كه در طول مدت اين چهار سال همهي حرفها و عملهاي تخريبي اين اشخاص را ديده و شنيده و تا به حال حرفي نزدهام.
3- در ادامهي اين متن، به بخشي از مصاحبهي آقاي هاشمي با ماهنامهي مديريت و ارتباطات نيز اشاره شده است. مصاحبهاي كه در آن سعي شده تا به نوعي ماجراي نامهي قبل از انتخابات آقاي هاشمي به رهبر انقلاب را لاپوشاني كرده و بدين ترتيب عمل ايشان را امري درست و منطقي و در جهت تقويت منافع ملي جلوه دهد. آقاي هاشمي در پاسخ به اين سؤال مصاحبه كننده كه «انگيزهي شما از نگارش آن نامهي سرگشاده به مقام معظم رهبري چه بود؟» جواب ميدهد:
«ديدم کار بسيار زشتي انجام شد. همه ميدانستند که نسبت به ديگر نامزدها بيطرف هستم. کاري نداشتم که مردم به چه کسي رأي ميدهند. ولي همه ميدانستند که روحيهي کاري من با اين شيوهي ادارهي جامعه سازگار نيست. متأسفانه در مناظره، آقاي احمدينژاد حرفهايي را زده بود که غير واقعي بود. تأسف بيشتر از اين بود که همان حرفهاي دروغ را پايهي تبليغات خويش قرار دادند و در اجتماعات از آنها سوءاستفاده ميکردند.»
ادعاي بيطرفي نسبت به نامزدها در حالي از سوي آقاي هاشمي مطرح ميشود كه در يك جمله بعدتر، خود ايشان اين ادعا را نفي كرده و ميگويند «همه ميدانستند که روحيهي کاري من با اين شيوه ادارهي جامعه سازگار نيست». و اين يعني اينكه حداقل ايشان بيطرف نيستند. و يا حداقل موافق احمدينژاد نيستند. هر چند ايشان بارها در گفتوگوهاي خود با برخي از رجال سياسي هم به اين موضوع اشاره كرده است. به عنوان مثال سيدحميد روحاني به نقل از آقاي مسيح مهاجري، مدير مسئول محترم روزنامهي جمهوري اسلامي ميگويد وقتي از آقاي هاشمي پرسيده شد به نظر شما بهتر است چه كسي رئيسجمهور شود، ايشان جواب داد: «هر .....؟؟؟؟؟؟.... كه ميخواهد بشود، فقط احمدينژاد نباشد».
از سويي ديگر ايشان آنچنان اين جملهي «همه ميدانستند که روحيهي کاري من با اين شيوهي ادارهي جامعه سازگار نيست» را با صلابت و قدرت ميگويند كه گويي در اين مُلك هر كاري كه ميخواهد انجام شود بايد قبلش با ايشان مشورت شده و نظر مساعد ايشان براي اجرايي شدن آن صادر شود! انگار همهي مسئولين و دولتمردان بايد تحت زعامت ايشان باشند و از او فرمان بگيرند كه چه بكنند و چه نكنند!
4- در ادامهي پاسخ به سؤال فوق، ايشان چنين بيان ميكنند:
«انتظار من و همهي دلسوزان واقعي نظام اين بود که رهبري عکسالعمل نشان دهند. چون من تنها نبودم. در آن مناظره شما نوعي ستيز با روحانيت را مشاهده کرديد که به بهانهي مخالفت با اشخاص همهي دستاوردهاي انقلاب را حراج گذاشت و اينگونه القا کرد که روحانيت در اداره جامعه کارايي ندارد. در سالگرد رحلت امام در مرقد به ايشان گفتم حرفهاي ناقص گفتهاند. ترجيح مي دهم خودشان اصلاح کنند و گرنه ناچارم توضيح بدهم. چند روز هم صبر کردم و جوابي نديدم. پس از آن نامهاي تهيه کردم. چون ميبايست جواب آن حرفها داده ميشد. ميگويند چرا قبل از انتخابات نامه را دادم. اين سؤال ديگر سفسطه است. چون مگر ايشان هدفي غير از انتخابات در طرح آن مباحث خلاف واقع داشت؟»
منظور آقاي هاشمي از عبارت «همهي دلسوزان واقعي نظام» چه كساني بوده يا هستند؟ موسوي و كروبي و خاتمي؟ يا مهدي و محسن و فائزه هاشمي؟! اصلا كدام يك از مسئولين نظام اين عمل آقاي هاشمي را پسنديده و مورد تمجيد قرار دادند؟ ايشان طوري مطلب را بيان ميكنند كه گويي دلسوز واقعي نظام تنها شخص ايشان است و فقط او است – و نه هيچكس ديگر - كه مصالح و منافع نظام را تشخيص ميدهد! در ثاني در كجاي آن مناظره و در سخنان احمدينژاد ستيز با روحانيت مشاهده ميشد؟ چه وقت آقاي احمدينژاد «همهي دستاوردهاي انقلاب را به حراج گذاشت» و چنين القا كرد «كه روحانيت در ادارهي جامعه كارايي ندارد»؟
5- سپس در ادامه، مصاحبهكنند سؤال ميپرسد كه نظر رهبري دربارهي اين نامه چه بود، كه هاشمي جواب ميدهد:
«ايشان گفتند: واقعاً هيچ ملاحظهاي روي نامه ندارم. ولي اگر جاي شما بودم، بعد از انتخابات منتشر ميکردم. گفتم: خواست خدا بود که شما تا قبل از انتشار نبينيد، چون اگر ميخوانديد و به من ميگفتيد، منتشر نميکردم و اين مناسب نبود.»
از اين جملات مشخص ميشود كه رهبر انقلاب با اين كار آقاي هاشمي در آن برهه از زمان مخالف بودند. و اصلا چه كسي است كه متوجه عواقب و پيامدهاي خطرناك سياسي- اجتماعي ناشي از انتشار آن نامه، در آن شرايط و در آن روزها و لحظات حساس و سرنوشتساز نشود؟ اگر هدف احمدينژاد از بيان آن حرفها در مناظره، به زعم آقاي هاشمي بهرهبرداري انتخاباتي بود هدف خود ايشان از انتشار اين نامه در آن موقعيت چه بود؟
6- در ادامه ايشان چنين ميگويند:
«اگر بعد از انتخابات منتشر ميکردم دو حالت داشت: اگر آقاي احمدينژاد شکست بخورد که درست نيست با ايشان درگير شوم. چون اخلاقاً کار درستي نيست. اگر هم پيروز شود که اصلاً درست نيست با منتخب مردم درگير شوم و جشن انتخابات را در کام مردم تلخ کنم.»
اگر واقعا آقاي هاشمي به اين
سخنان خود پايبند هستند بايد پرسيد كه چرا هنوز بعد از گذشت 18 ماه از تاريخ آن
مناظره، آقاي هاشمي و رسانههاي وابستهي به ايشان دائما بر طبل آن كوبيده و آن را
وسيلهاي در جهت مظلومنمايي خود قرار دادهاند؟ انتشار اين مصاحبهها و يا
يادداشتهايي چون يادداشت اخير ايشان در روز 19 دي به چه معنا و دليل است؟ آيا اين
قبيل كارها به معناي سنگاندازي در مقابل كارهاي رئيسجمهور منتخب مردم و دولت
قانوني اين كشور نيست؟ آيا اين چنين كارهايي كم از انتشار آن نامه با آن محتوا را
دارد؟
7- درست دو روز پس از انتشار اين خبر، همانطور كه اشاره شد در 19 دي ماه و به مناسبت قيام مردم قم يادداشتي توسط ايشان بر روي سايت قرار ميگيرد. با عنوان «رشیدی مطلق ها لباس دوستی نظام پوشیده اند!»
در اين يادداشت ايشان سعي كردهاند كه با ترسيم و شبيهسازي فضاي انقلاب و دوران مبارزاتي آن زمان با فضاي كنوني انقلاب اسلامي اهداف و مقاصد خود را دنبال كنند. هدف او از اين يادداشت، نه تجليل از مردم قم و مبارزات مردم ايران، كه ستوه و ستايش و البته مظلومنمايي خودشان است. اين موضوع در جملات ذيل كاملا مشهود است:
«توهين و تهمت به كساني كه جايگاهي در قلوب مردم يك سرزمين يا پيروان يك آيين الهي دارند، شيوهي هميشگي كساني است كه پايههاي قدرت خويش را بر تارهاي عنكبوتي بنا نهادهاند و شگفتا در تاريخ بسيار ديديم و شنيديم كه حاكمان ناحق بسياري، براي بقاي خويش به اين شيوه نخنما تمسّك جستند و هر بار نيز آفتاب حقيقت از پس ابر توهين و تهمت بردميد و اساس شبپرستان را درنورديد، اما اذناب جور به اين ميراث اجدادي خويش پايبندند.»
8- در ادامه ايشان به حادثهي ترور «آقا مصطفي»، فرزند امام توسط عمّال رژيم و نيز مقالهي «احمد رشيد مطلق» در روزنامه اطلاعات در دي ماه 56 اشاره كرده و تأکيد کردهاند که همان توهين و ترور شخصيتي و اتفاقات پس از آن باعث افزايش سرعت شتاب سقوط رژيم پهلوي شد:
«برای ترور فیزیکی نور چشم امام، حاج آقا مصطفی خمینی را در آبان ماه ۱۳۵۶ نشانه گرفتند تا امام را از ادامه مبارزه مأیوس کنند. اما وقتی استواری امام را در تداوم مبارزه و صلابت مردم در حمایت از امام دیدند، در دی ماه همان سال سیاست ترور شخصیتی امام را در دستور کار خویش قرار دادند و مقالهای سراسر توهین و تهمت به امام را در روزنامه اطلاعات منتشر کردند که به اعتراف دوست و دشمن، اتفاقات پس از آن، سقوط رژیم پهلوی را در سراشیبی تسریع نهاد.»
چرا آقاي هاشمي بعد از اشاره به ماجراي توهينها و تهمتها (البته به زعم
خود) به مسألهي ترور آقا مصطفي و امام خميني اشاره ميكند؟ چرا از بين صدها ماجرایي
که در جريان مبارزات انقلاب اسلامي اتفاق افتاد روي اين مسأله دست ميگذارند؟ آيا
جز اين است كه ايشان سعي در شبيهسازي اين ماجرا با ماجراي خود و فرزند فراريش،
يعني مهدي هاشمي دارد؟ و به مخاطب چنين ميخواهد بفهماند كه اساس اين موضوع هم كار
ضد انقلابيون است و صرفا تهمت و دروغي بيش نيست؟ و اينكه اگر آن عمل رژيم پهلوي
باعث سقوطش شد آيا به زعم ايشان پيگيري مفاسد سياسي و اقتصادي مهدي هاشمي هم
باعث سقوط انقلاب اسلامي خواهد شد؟
9- ايشان اينگونه ادامه ميدهند:
«مردم همه شهرهاي ايران، بخصوص مردم شهر قم كه امام را با همه سوابق ميشناختند، چون آتشفشاني به خروش آمدند و اگرچه در 19دي در خيابانهاي قم در خون خويش غلتيدند، اما گدازههاي خشم و نفرت خويش را بر كاخ پوشالي و سست بنياد پهلوي ريختند.»
جملات بالا را مقايسه كنيد با همان نامهي پيش از انتخابات ايشان به رهبر انقلاب:
«از جنابعالي با توجه به مقام و مسئوليت و شخصيتتان انتظار است براي حل اين مشكل و براي رفع فتنههاي خطرناك و خاموش كردن آتشي كه هم اكنون دودش در فضا قابل مشاهده است، هرگونه كه صلاح ميدانيد اقدام مؤثري بنماييد و مانع شعلهورتر شدن اين آتش در جريان انتخابات و پس از آن شويد.
لذا در فرصت باقيمانده ضروري به نظر ميرسد خواسته حق حضرتعالي و مردم در خصوص انجام انتخاباتي سالم و پرابهت و حداكثري تحقق يابد. كاري كه ميتواند عامل نجات كشور از خطر و باعث تحكيم وحدت ملي و اعتماد عمومي باشد و فتنهگران نتوانند با حدس و گمان نصّ پيامتان در مشهد و در مرقد امام راحل را با هوس خود تحريف كنند و با ناديده گرفتن قانون، بنزين بر آتشافروخته بريزند.»
10- در انتها ايشان يادداشت خود را چنين خاتمه ميدهند:
«اينک 30 سال از پيروزي انقلاب اسلامي ميگذرد و بقاياي فکري دينزدايي و روحانيتستيزي که در بهار هوشياري مردم ايران، چون مارهاي افسرده سر در خاک انتقام فرو برده بودند، در پاييز بداخلاقيهاي سياسي و اختلافات سليقهاي، پوستاندازي کرده و سر برآوردهاند و خاکريز به خاکريز جلو ميآيند و شاهديم که پس از توهين و تهمت به سران روحاني عرصه سياست در 30 سال گذشته، به فضلا، علما و مراجع قم رسيدهاند.
تأسفآور است که اين بار براي توهين و تهمت، لباس رشيدي مطلقها را درآورده و خرقه دوستي و ارشاد پوشيدهاند، رندانه با چراغي که دروغ را اخلاق، تهمت را مبارزه و توهين را جهاد ميدانند، مزوّرانه پشت خاکريزي پناه گرفتهاند که مطمئناً آخرين و بالاترين هدف آنها خواهد بود.»
منظور آقاي هاشمي از دينزدايان و روحانيتستيزان چه كسانيند؟
منظور ايشان از توهين و تهمت به سران روحاني عرصه سياست چه كسي است؟ خود؟ كروبي؟ خاتمي؟...
و نيز منظور ايشان از توهين به مراجع و علماء كدامها است؟ منتظري؟ صانعي؟ بيات زنجاني؟...
11- فكر ميكنم با توجه به اين توضيحات و سؤالاتي كه در اين متن اشاره شد حالا فهميده باشيد كه پشت پردهي سايت «هاشمي دات آي آر» چه كسي است. پشت پردهي سايت هاشمي دات آي آر كسي نيست جز خود آقاي هاشمي. اصلا نيازي به فرضيهسازيهاي خيالي و اتيكت زدنهاي مافيايي و فراماسونري و صهيونيستي نيست. پشت پردهي سايت هاشمي، خود آقاي هاشمي است. اين جمله را آنقدر بايد بگوييم تا ملكهي ذهن همگان شود كه «خواص جامعه هم مانند ساير افراد ممكن است دچار انحراف و لغزش شوند». آقاي هاشمي همان قدري در خطر انحراف و لغزش قرار دارد كه احمدينژاد و من و شما و همهي مردم. خداوند با هيچكسي تعارف ندارد. همگان بايد در معرض امتحان قرار گيرند تا نشان بدهند چند مرده حلاجند.
12- آري، دوران آخرالزمان، دوران فتنهها است. دوران لغزشها. دوران ريزشها و رويشها. دوران امتحان پس دادن. و در يك كلام دوران غربال شدن. كه امام صادق (ع) فرمود:
«فرج محقق نميشود تا آنكه غربال شويد، سپس غربال شويد، سپس غربال شويد تا اينكه هر چيزي كدورتي دارد بريزد و فقط سالمها بمانند.»