دقیقا به دلیل همان چیزی که نمونه کوچک شده و موردیاش را در حرفهای مشاور حقوقی سازمان، شنیدیم. او میدانست که رقیبی ندارد. مطمئن بود که هر تصمیمی بگیرد، به جای همه مردم است. خیالاش راحت بود که اگر او و سازماناش تشخیص دادند نباید پول خرید یک بازی ملی را بدهد، رقیب دیگری نیست که در کشور جایش را پر کند. سازمان نتوانسته بود پول خرید یک مسابقه فوتبال را بپردازد، و مسئول مربوطه خیالاش راحت بود که مثلا با ذیحسابی صدا و سیما سر و کار دارد، و نه با مردم به عنوان مشتریهای طلبکاری که هزینه یک شرکت تولید و پخش کننده را (چیزی که در حقیقت یک بنگاه تلویزیونی باید باشد)؛ از جیب میپردازند و حالا قاعدتا باید از او جواب بخواهند. خیال مشاور حقیقی تخت بود، که نهاد اقتصادی ناظری وجود ندارد و سهامدار و مشتری که از آنها به دلیل ناتوانی در پخش این بازی، بازخواست کند. پس اگر اشتباهی کرد، جای دوری نمیرود. انشاءالله موقعیت بعدی و تصمیم بعدی. امکان حضور مشاور حقوقی کاربلدتر و واردتری به جای او وجود ندارد، همان طور که امکان وجود شبکه تلویزیونی دیگری نیست. او آب پاکی را هم ریخت روی دست ما که سازمان متبوعاش، انتفاعی نیست، پول آگهی به جایی نمیرسد، آبونمانی هم که مردم پرداخت میکنند، اهمیتی ندارد. پس اجباری برای پول درآوردن در کار نیست، و به همین دلیل قرار نیست پاسخ این را بدهد که چرا برای مردم امکان تماشای بازی را فراهم نکرده است. این مشاور حقوقی یکی از بزرگترین سازمانهای این مملکت بود، که قوانین و قواعد مربوطه را به هیچ میانگاشت. او اصلا به این نکته اشاره نکرد که اگر قیمت اعلام شده برای پخش این بازی، بالا بوده؛ برای همه مشتریها بوده. که بر اساس اهمیت و میزان تقاضا، چنین قیمتی پیدا کرده است. مشاور حقوقی که بر صندلی مدیریت چنین سازمانی تکیه داده، چرا باید حواساش باشد به قانون عرضه و تقاضا و خواست مشتری و میزان درآمد و سود و زیان، و خلاصه آن چه هر شرکت سودآور دیگری باید به آن توجه کند. او به بیرقیبی خودش و رسیدن پول بیتالمال مطمئن است.
دقیقا به همین دلایل، صدا و سیما به یک شرکت ورشکسته تبدیل شده است. سازمانی که افتان و خیزان، خودش را میکشاند و هر روز بیش از گذشته، دامنه قدرت و تاثیر و نفوذش را از دست میدهد. در چنین مجموعهای، طبعا اغلب نیروهای کارآمد طرد میشوند، چون نظم حاکم را که بر خلاف مسیر طبیعی یک سازمان موفق اقتصادی است، بر هم میزند. این سازمانی است وابسته به پول بیتالمال که روز به روز بر عرض و طولاش افزوده میشود و از بازدهیاش، کاسته. و راستاش گناهی هم ندارد. شما هر گروه دیگری را در این موقعیت قرار بدهید، پس از چند سال به همان جایی میرسد، که تلویزیون ما. یک مجموعه بروکراتیک (به مفهوم توسعه نیافتهاش) عظیم که از بازار و مشتری فرار میکند، عوض آن که به سوی آن برود.
نتیجهاش شده کلی سریال آسان پسند سادهگیر، طنزهای بیمزه، اخبار یک طرفه، تله فیلمهای پیش پا افتاده، مجریهایی که اغلب در عهد بوق سیر میکنند و مدام استعدادهایش را یکی پس از دیگری میکشد و بیرون میکند، تا آرامش و سکوت مرگبارش به هم نریزد. کم کم دارد تبدیل میشود به جسد غولآسایی که روی دست همه ما مردم ایران مانده است.